صفحه 14 از 90 نخستنخست ... 41011121314151617182464 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #131
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    در عهد تو ای نگار دلبند

    بس عهد که بشکنند و سوگند


    بر جان ضعیف آرزومند
    زین بیش جفا و جور مپسند

    من چون تو دگر ندیده‌ام خوب

    منظور جهانیان و محبوب


    دیگر نرود به هیچ مطلوب
    خاطر که گرفت با تو پیوند

    ما را هوس تو کس نیاموخت

    پروانه به جهد خویشتن سوخت


    عشق آمد و چشم عقل بر دوخت
    شوق آمد و بیخ صبر برکند

    دوران تو نادر اوفتادست

    کاین حسن خدا به کس ندادست


    در هیچ زمانه‌ای نزادست
    مادر به جمال چون تو فرزند

    ای چشم و چراغ دیده و حی

    خون ریختنم چه می‌کنی هی


    این جور که می‌بریم تا کی
    وین صبر که می‌کنیم تا چند؟

    هرلحظه به سر درآیدم دود

    فریاد و جزع نمی‌کند سود


    افتادم و مصلحت چنین بود
    بی‌بند نگیرد آدمی پند

    دل رفت و عنان طاقت از دست

    سیل آمد و ره نمی‌توان بست


    من نیستم ار کسی دگر هست
    از دوست به یاد دوست خرسند

    مهر تو نگار سرو قامت

    بر من رقمست تا قیامت


    با دست به گوش من ملامت
    واندوه فراق کوه الوند

    دل در طلب تو رفت و دینم

    جان نیز طمع کنی یقینم


    مستوجب این و بیش ازینم
    باشد که چو مردم خردمند

    بنشینم و صبر پیش گیرم
    دنبالهٔ کار خویش گیرم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #132
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    می‌میرم و همچنان نظر بر چپ و راست

    تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟


    از روی نکو صبر نمی‌شاید کرد

    لیکن نه به اختیار می‌باید کرد


    خفتی و به خفتنت پراکنده شدیم

    برخاستی و به دیدنت زنده شدیم


    نقاب از بهر آن باشد که بربندند روی زشت

    تو زیبایی به نام ایزد چرا باید که بربندی؟


    می‌شنیدم به حسن چون قمری

    چون بدیدم از آن تو خوبتری

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #133
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست

    موقف آزادگان بر سر میدان اوست


    ره به در از کوی دوست نیست که بیرون برند

    سلسله پای جمع زلف پریشان اوست


    چند نصیحت کنند بی‌خبرانم به صبر

    درد مرا ای حکیم صبر نه درمان اوست


    گر کند انعام او در من مسکین نگاه

    ور نکند حاکمست بنده به فرمان اوست


    گر بزند بی‌گناه عادت بخت منست

    ور بنوازد به لطف غایت احسان اوست


    میل ندارم به باغ انس نگیرم به سرو

    سروی اگر لایقست قد خرامان اوست


    چون بتواند نشست آن که دلش غایبست

    یا بتواند گریخت آن که به زندان اوست


    حیرت عشاق را عیب کند بی بصر

    بهره ندارد ز عیش هر که نه حیران اوست


    چون تو گلی کس ندید در چمن روزگار

    خاصه که مرغی چو من بلبل بستان اوست


    گر همه مرغی زنند سخت کمانان به تیر

    حیف بود بلبلی کاین همه دستان اوست


    سعدی اگر طالبی راه رو و رنج بر

    کعبه دیدار دوست صبر بیابان اوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #134
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

    بر خوردن از درخت امید وصال دوست


    بختم نخفته بود که از خواب بامداد

    برخاستم به طالع فرخنده فال دوست


    از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت

    یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست


    خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم

    در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست


    تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی

    کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست


    هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست

    مقبل کسی که محو شود در کمال دوست


    سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار

    زنگارخورده چون بنماید جمال دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #135
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست

    اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست


    مردم هلال عید بدیدند و پیش ما

    عیدست و آنک ابروی همچون هلال دوست


    ما را دگر به سرو بلند التفات نیست

    از دوستی قامت بااعتدال دوست


    زان بیخودم که عاشق صادق نباشدش

    پروای نفس خویشتن از اشتغال دوست


    ای خواب گرد دیده سعدی دگر مگرد

    یا دیده جای خواب بود یا خیال دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #136
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست

    ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست


    بر خودم گریه همی‌آید و بر خنده تو

    تا تبسم چه کنی بی‌خبر از مبسم دوست


    ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی

    که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست


    گو کم یار برای دل اغیار مگیر

    دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست


    تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست

    به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست


    من نه آنم که عدو گفت تو خود دانی نیک

    که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست


    نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی

    تا غباری ننشیند به دل خرم دوست


    هر کسی را غم خویشست و دل سعدی را

    همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #137
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست

    تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست


    دل زنده می‌شود به امید وفای یار

    جان رقص می‌کند به سماع کلام دوست


    تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن

    هرک اوفتاد مست محبت ز جام دوست


    من بعد از این اگر به دیاری سفر کنم

    هیچ ارمغانیی نبرم جز سلام دوست


    رنجور عشق به نشود جز به بوی یار

    ور رفتنیست جان ندهد جز به نام دوست


    وقتی امیر مملکت خویش بودمی

    اکنون به اختیار و ارادت غلام دوست


    گر دوست را به دیگری از من فراغتست

    من دیگری ندارم قایم مقام دوست


    بالای بام دوست چو نتوان نهاد پای

    هم چاره آن که سر بنهی زیر بام دوست


    درویش را که نام برد پیش پادشاه

    هیهات از افتقار من و احتشام دوست


    گر کام دوست کشتن سعدیست باک نیست

    اینم حیات بس که بمیرم به کام دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #138
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست

    با ما مگو بجز سخن دل نشان دوست


    حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود

    یا از دهان آن که شنید از دهان دوست


    ای یار آشنا علم کاروان کجاست

    تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست


    گر زر فدای دوست کنند اهل روزگار

    ما سر فدای پای رسالت رسان دوست


    دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت

    دستم نمی‌رسد که بگیرم عنان دوست


    رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید

    رحمت کند مگر دل نامهربان دوست


    گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد

    تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست


    گر آستین دوست بیفتد به دست من

    چندان که زنده‌ام سر من و آستان دوست


    بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در

    الا شهید عشق به تیر از کمان دوست


    بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد

    وان کیست در جهان که بگیرد مکان دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #139
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست

    بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست


    دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست

    سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست


    بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید

    شوری که در میان منست و میان دوست


    خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت

    خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست


    دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند

    وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست


    روزی به پای مرکب تازی درافتمش

    گر کبر و ناز بازنپیچد عنان دوست


    هیهات کام من که برآرد در این طلب

    این بس که نام من برود بر زبان دوست


    چون جان سپرد نیست به هر صورتی که هست

    در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست


    با خویشتن همی‌برم این شوق تا به خاک

    وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست


    فریاد مردمان همه از دست دشمنست

    فریاد سعدی از دل نامهربان دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #140
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست

    بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست


    اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو

    به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست


    سرم فدای قفای ملامتست چه باک

    گرم بود سخن دشمن از قفا ای دوست


    به ناز اگر بخرامی جهان خراب کنی

    به خون خسته اگر تشنه‌ای هلا ای دوست


    چنان به داغ تو باشم که گر اجل برسد

    به شرعم از تو ستانند خونبها ای دوست


    وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر

    به حق آن که نیم یار بی‌وفا ای دوست


    هزار سال پس از مرگ من چو بازآیی

    ز خاک نعره برآرم که مرحبا ای دوست


    غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت

    مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست


    اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز

    و گر به بردن دل آمدی بیا ای دوست


    بساز با من رنجور ناتوان ای یار

    ببخش بر من مسکین بی‌نوا ای دوست


    حدیث سعدی اگر نشنوی چه چاره کند

    به دشمنان نتوان گفت ماجرا ای دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 14 از 90 نخستنخست ... 41011121314151617182464 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/