مباحث بهداشت روانى در قرآن به نحو بسيار گسترده اى مطرح شده‌اند...

اين مباحث شامل موضع قرآن نسبت به مقوله بهداشت روان، روان‌شناسى شخصيت سالم (psychology of healthy personality), انحراف از سلامت روانى و مكانيسم‌هاى بروز و روش‌هاى اصلاح آن و نيز شيوه‌هاى ارتقاء سلامت روانى (mental health promotion) و رشد عاطفى و عقلانى است.

موضع قرآن نسبت به مقوله بهداشت روانى
حتى يك نگاه اجمالى و سطحى به آيات قرآن نشان مى دهد كه سلامت روانى انسان يك موضوع بسيار اساسى در سراسر اين كتاب الهى است. اما براى اثبات اين كه هدف گيرى اصلى قرآن, بهداشت روانى است لازم است به نكات زير توجه شود:

1. شرط رستگارى اخروى بهداشت روانى است:

يوم لا ينفع مال ولا بنون الا من اتى الله بقلب سليم (شعراء:89); روز جزا آن روزى است كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد و تنها آن كس كه با سلامت روانى به نزد خدا آمده باشد اين امر به حال او فايده خواهد داشت.
يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى(فجر: 27 تا30 ); اى روان آرام به سوى پروردگار خود بازگرد در حالى كه راضى هستى و از تو رضايت وجود دارد و به جمع بندگان خاص من و به بهشت من داخل شو.
قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها (شمس: 9و10); هركس كه جان خود را از انحراف پيراست رستگار شد و هركس كه آن را بيالود زيان كار شد.

2 . قرآن فلسفه ايمان و هدف آن را (رشد عاطفى و عقلانى) معرفى مى‌كند و خلاف آن را قرين عقب‌افتادگى عاطفى و عقلانى مى‌داند:

فليستجيبوا لى و ليؤمنوا بى لعلهم يرشدون(بقره:186); بندگان بايد مرا اجابت كنند و به من ايمان بياورند تا رشد يابند.
و من يرغب عن مله ابراهيم الا من سفه نفسه(يقره: 130); چه كسى از آيين ابراهيم روگردان مى شود جز آن كه جان خود را به ورطه بى خردى انداخته باشد.
3 . سرشت انسان الهى است، لذا به پرستش خداوند نياز دارد و اين نياز در طول زمان تغيير نمى‌كند. ناديده گرفتن نيازهاى سرشتى نيز به سلامت روانى آسيب مى زند. از اين رو فلسفه پرستش خدا پاسخ به يك نياز سرشتى و حفظ و ارتقاء بهداشت روانى است:
فاقم وجهك للدين حنيفا فطره الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله(روم: 30); پيوسته رو به سوى دين پاك خداوند داشته باش كه انسان ها را بر آن سرشته است و خلقت خدا مبدل نخواهد شد.
4 . حتى دستوراتى مانند بخشش به ديگران نيز داراى فلسفه بهداشت روانى است:

الذين ينفقون امولهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتاً من انفسهم(بقره: 265); آنان كه اموال خود را براى خشنودى خدا و ثبات روانى خويش انفاق مى كنند.
5 . از آن جا كه انسان و حيات او يكى از محورهاى اساسى بحث در قرآن كريم است, لذا نمى تواند نسبت به روان شناسى و بهداشت روانى انسان فاقد موضع باشد. در واقع قرآن را بايد كاتالوگ انسان دانست كه از سوى خالق انسان فراهم شده است. به زبان علوم بهداشتى, اين كتاب يك راهنماى اسلوب زندگى (life style) براى دست يابى به سلامتى به طور اعم و سلامت روانى به طور اخص مى‌باشد:
لقد انزلنا اليكم كتاباً فيه ذكركم افلا تعقلون (انبياء:10); به واقع كتابى را به سوى شما فرو فرستاديم كه ياد شما در آن است آيا تعقل نمى‌كنيد؟
6 . علم به كليه حقايق در نزد خداست و اگر مبحث بهداشت روانى شاخه اى از علوم و معارف است لاجرم به طور اكمل و به نحو صحيح در نزد خدا موجود است:
قل انما العلم عند الله و انما انا نذير مبين(ملك:26 ); بگو حقيقت آن است كه تمامى دانش در نزد خداست و من ترساننده اى هستم و بس.



حتى يك نگاه اجمالى و سطحى به آيات قرآن نشان مى دهد كه سلامت روانى انسان يك موضوع بسيار اساسى در سراسر اين كتاب الهى است. اما براى اثبات اين كه هدف گيرى اصلى قرآن, بهداشت روانى است لازم است به نكات زير توجه شود:

1. شرط رستگارى اخروى بهداشت روانى است:
يوم لا ينفع مال ولا بنون الا من اتى الله بقلب سليم (شعراء:89); روز جزا آن روزى است كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد و تنها آن كس كه با سلامت روانى به نزد خدا آمده باشد اين امر به حال او فايده خواهد داشت.
ييا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى(فجر: 27 تا30 ); اى روان آرام به سوى پروردگار خود بازگرد در حالى كه راضى هستى و از تو رضايت وجود دارد و به جمع بندگان خاص من و به بهشت من داخل شو.
قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها (شمس: 9و10); هركس كه جان خود را از انحراف پيراست رستگار شد و هركس كه آن را بيالود زيان كار شد.

2 . قرآن فلسفه ايمان و هدف آن را (رشد عاطفى و عقلانى) معرفى مى كند و خلاف آن را قرين عقب افتادگى عاطفى و عقلانى مى داند:

فليستجيبوا لى و ليؤمنوا بى لعلهم يرشدون(بقره:186); بندگان بايد مرا اجابت كنند و به من ايمان بياورند تا رشد يابند.
و من يرغب عن مله ابراهيم الا من سفه نفسه(يقره: 130); چه كسى از آيين ابراهيم روگردان مى شود جز آن كه جان خود را به ورطه بى خردى انداخته باشد.
3 . سرشت انسان الهى است, لذا به پرستش خداوند نياز دارد و اين نياز در طول زمان تغيير نمى كند, ناديده گرفتن نيازهاى سرشتى نيز به سلامت روانى آسيب مى زند. از اين رو فلسفه پرستش خدا پاسخ به يك نياز سرشتى و حفظ و ارتقاء بهداشت روانى است:
فاقم وجهك للدين حنيفا فطره الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله(روم: 30); پيوسته رو به سوى دين پاك خداوند داشته باش كه انسان ها را بر آن سرشته است و خلقت خدا مبدل نخواهد شد.
4 . حتى دستوراتى مانند بخشش به ديگران نيز داراى فلسفه بهداشت روانى است:
الذين ينفقون امولهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتاً من انفسهم(بقره: 265); آنان كه اموال خود را براى خشنودى خدا و ثبات روانى خويش انفاق مى كنند.
5 . از آن جا كه انسان و حيات او يكى از محورهاى اساسى بحث در قرآن كريم است, لذا نمى تواند نسبت به روان شناسى و بهداشت روانى انسان فاقد موضع باشد. در واقع قرآن را بايد كاتالوگ انسان دانست كه از سوى خالق انسان فراهم شده است. به زبان علوم بهداشتى, اين كتاب يك راهنماى اسلوب زندگى (life style) براى دست يابى به سلامتى به طور اعم و سلامت روانى به طور اخص مى باشد:
لقد انزلنا اليكم كتاباً فيه ذكركم افلا تعقلون (انبياء:10); به واقع كتابى را به سوى شما فرو فرستاديم كه ياد شما در آن است آيا تعقل نمى كنيد؟
6 . علم به كليه حقايق در نزد خداست و اگر مبحث بهداشت روانى شاخه اى از علوم و معارف است لاجرم به طور اكمل و به نحو صحيح در نزد خدا موجود است:
قل انما العلم عند الله و انما انا نذير مبين(ملك:26 ); بگو حقيقت آن است كه تمامى دانش در نزد خداست و من ترساننده اى هستم و بس.


روان شناسى شخصيت سالم در قرآن
اساساً ويژگى هاى شخصيتى را در سه بخش مى توان مطالعه كرد:
1. ويژگى هاى شناختى (cognitive)
2. ويژگى هاى عاطفى (emotional)
3. ويژگى هاى رفتارى (behavioral)

ويژگى هاى شناختى شامل نگرش ها, اعتقادات, جهان بينى, و اصول تفكر هستند. ويژگى هاى عاطفى كه بر مبناى ويژگى هاى شناختى پديد مى آيند شامل عواطف, هيجانات, احساسات, گرايش ها, و دلبستگى ها مى باشند. ويژگى هاى عاطفى به نوبه خود زمينه و علت بروز ويژگى هاى رفتارى و الگوهاى عمل كرد هستند. اينك ويژگى هاى شناختى, عاطفى و رفتارى شخصيت سالم را از نظر قرآن بررسى مى كنيم.

1 . ويژگى هاى شناختى
اين مبحث را مى توان در چهار قسمت كلى بررسى كرد: ويژگى هاى شناختى و شيوه هاى استنباط, نوع شناخت نسبت به مبداء جهان, نوع شناخت نسبت به محيط (جهان پيرامون), و نوع شناخت نسبت به خود.

الف. ويژگى هاى شناختى و شيوه هاى استنباط

ـ پيرو ظن و گمان نيست: ان الظن لايغنى من الحق شيئا (يونس:36 ); و لا تقف ما ليس لك به علم(سراء :36).
ـ از بدگمانى پرهيز مى كند و پارانوئيد نيست: يا ايها الذين امنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم (حجرات:12).
ـ اهل تعقل, تحليل, و استنتاج منطقى است: قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفكروا ( سباء:46 ); و يريكم اياته لعلكم تعقلون (بقره:73 ); ان شر الدواب عندالله الصم البكم الذين لايعقلون ( انفال:22).
ـ اهل تحقيق, بحث, تضارب آراء و گفت وگوى سالم به منظور كشف حقيقت است: الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولوالالباب (زمر:18).
ـ به حق اصالت مى دهد نه به اكثريت: و ان تطع اكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون ( انعام:116 ); انه الحق من ربك و لكن اكثر الناس لايؤمنون( هود:17).

ب. نوع شناخت نسبت به مبدأ جهان

ـ به بيان قرآن, شخصيت سالم جهان را داراى منشاء واحدى مى داند كه نه تنها آن را به وجود آورده: الله خالق كل شىء (زمر:62), بلكه به طور لايزال آن را اداره مى كند: وهو على كل شىء وكيل (زمر:62 ); و هو رب كل شىء (انعام:164).
ـ به اين منشاء مى توان اتكاء كرد, اما به غير او نمى توان: و توكل على الله وكفى بالله وكيلا (نساء:81).
ـ او مظهر قدرت و مهربانى است, لذا مى توان بر او اعتماد كرد: و توكل على العزيز الرحيم (شعراء:217).
ـ او درستى را بر نادرستى ترجيح مى دهد در نتيجه اگر فرد درستى پيشه كند خدا او را موفق مى كند: انى توكلت على ربى و ربكم ما من دابه الا هو اخذ بناصيتها ان ربى على صراط مستقيم ( هود:65).
ـ او بر چنين كارى قادر است, زيرا سررشته همه كارها در دست اوست: ربنا عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير sadممتحنه:4 ); الا الى الله تصير الامور (شورى:53 ); ولله غيب السموات والارض و اليه يرجع الامر كله فاعبده و توكل عليه و ما ربك بغافل عما تعملون (هود).
ـ تسلط او به جهان چنان است كه حد و مقدار هر چيز را او تعيين مى كند :و ان من شىء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم (حجر:21 );انا كل شىء خلقناه بقدر ( قمر:49).
ـ او فعال بلامنازع است: ان الحكم الا لله عليه توكلت و عليه فليتوكل المتوكلون (يوسف:67 ); ويفعل الله ما يشاء (ابراهيم:27).
ـ در افعال خود به كسى حساب پس نمى دهد, اما همه بايد حساب كارهاى خود را به او پس دهند :لايسئل عما يفعل و هم يسئلون (انبياء:23).
ـ اما اين همه قدرت او موجب خودكامگى و هوس بازى و انحراف از حق نيست و به كسى ستم نمى كند: ان ربى على صراط مستقيم (هود:56 ); ان الله لا يظلم مثقال ذره ( نساء:40 );و لا يظلم ربك احدا (كهف:49).
ـ در حقيقت او مهربانى را بر خود واجب كرده است: كتب على نفسه الرحمه (انعام:12).
ـ درخواست بندگانش را مى پذيرد و به آنها نزديك است: و اذا سئلك عبادى عنى فانّى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان (بقره:186).
ـ از بسيارى از جرائم بندگان مى گذرد: او يوبقهن بما كسبوا و يعف عن كثير (شورى:34).
ـ او توبه پذير و مهربان است و كسانى كه در صدد جبران بدى هاى خود برآيند مشمول گذشت و پذيرش او مى شوند: الا الذين تابوا واصلحوا و بيّنوا فاولئك اتوب عليهم و انا التواب الرحيم ( بقره:160).
ـ با اين حال او در كمين ستم كاران است: انّ ربك لبالمرصاد (فجر:14).
ـ و خيانت كاران را موفق نمى كند: و ان الله لا يهدى كيد الخائنين (يوسف:52).
ـ در او غفلت, خواب, فراموشى, اشتباه, زوال, و هر آن چه بوى عدم دهد, راه ندارد: فاعبده و توكل عليه و ما ربك بغافل عما تعملون ( هود); الله لا اله الا هو الحى القيوم لا تأخذه سنه و لا نوم (بقره:255 ); و ما كان ربك نسيّا (مريم:64 ); لا يضل ربى و لا ينسى ( طه:52 ); و توكل على الحى الذى لا يموت (فرقان:58).
ـ و بالاخره او برى از هر زشتى: سبحن الله عما يصفون (صافات:159); و منشاء هر زيبايى است: الحمدلله رب العالمين (حمد:2).

ج. نوع شناخت نسبت به محيط

ـ شخصيت سالم مجموعه جهان و وقايع آن را پوچ و باطل و بى هدف نمى داند: الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموت والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار (آل عمران:191).
ـ دنيا را محل تلاش و كار و بهره بردارى صحيح مى داند: ومن رحمته جعل لكم الليل والنهار لتسكنوا فيه ولتبتغوا من فضله ولعلكم تشكرون (قصص:73 ); واخرون يضربون فى الارض يبتغون من فضل الله (مزمل:20 ); وابتغ فيما اتيك الله الدار الاخره ولا تنس نصيبك من الدنيا ( قصص77).
ـ اما دنيا را شايسته دلبستگى نمى داند, زيرا مرحله اى موقتى بوده و در مقايسه با آخرت ناچيز است :ارضيتم بالحيوه الدنيا من الاخره فما متاع الحيوه الدنيا فى الاخره الا قليل (توبه:38 ); ان الذين لايرجون لقاءنا ورضوا بالحيوه الدنيا واطمأنوا بها والذين هم عن ايتنا غافلون ( يونس:7 ); المال والبنون زينه الحيوه الدنيا والبقيت الصلحت خير عند ربك ثوابا و خير املا ( كهف:46).
ـ او بلايا را عامل امتحان و تكامل مى داند: واذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمت فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما ( بقره:124 ); ولنبلونكم بشىء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرين ( بقره:155).
ـ ارزيابى او از رويدادها به آرامش روانى وى آسيب نمى زند, زيرا مى داند كه چه بسا وقايع ناخوشايند كه خير هستند و چه بسا امور دوست داشتنى كه شرّند. به علاوه هيچ مصيبتى رخ نمى دهد مگر آن كه قضاى الهى آن را از پيش مقدر كرده باشد: وعسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيئا و هو شر لكم ( بقره:216 ); ما اصاب من مصيبه فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبرأها ان ذلك على الله يسير ( حديد:22).
ـ مشكلات و سختى ها را قرين و مقدمه آسايش و گشايش مى داند و همواره اميدوار است: ان مع العسر يسرا ( شرح:6 ); سيجعل الله بعد عسر يسرا ( طلاق:7 ); و لا تيأسوا من روح الله انه لا ييأس من روح الله الا القوم الكفرون ( يوسف:87).
ـ نيايش و دعا را در رويدادهاى جهان مؤثر مى داند: وقال ربكم ادعونى استجب لكم ( غافر:60 ); امن يجيب المضطر اذا دعاه ويكشف السوء ( نمل:62).
ـ ثروت و امكانات مادى را به خودى خود عامل خوش بختى نمى داند: فلا تعجبك امولهم ولا اولدهم انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوه الدنيا و تزهق انفسهم وهم كفرون ( توبه:55).
ـ نژاد و قوميت را عامل برترى نمى داند: يا ايها الناس انّا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقاكم ان الله عليم خبير ( حجرات:13).

د. نوع شناخت نسبت به خود

ـ محدوديت هاى خود را مى پذيرد و از خود به اندازه توانش انتظار دارد و همين ديدگاه را نيز نسبت به ديگران دارد: لاتكلف نفس الا وسعها (بقره:233).
ـ در عين حال خود و هر انسان ديگر را مسئول اعمال خويش مى داند: الا تزر وازره وزر اخرى وان ليس للانسان الا ما سعى ( نجم:38 و39).
ـ خود را مبرى از عيوب نمى داند و نقاط ضعف خود را مى پذيرد: وما ابرىء نفسى ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى ان ربى غفور رحيم ( يوسف:53).
ـ در عين حال به ارزش وجودى خود احترام مى گذارد و خود را جانشين خداوند در زمين مى داند. خود و ساير هم نوعان خود را موجودات تصادفى ندانسته, بلكه موجوداتى ارزش مند, انتخاب شده, برگزيده, و داراى رسالت مى داند: انى جاعل فى الارض خليفه (بقره:30).
ـ خودشناسى داشته و ويژگى هاى خود را شناسايى مى كند و دچار خود فراموشى و از خود بيگانگى نمى شود: و فى الارض ايات للموقنين و فى انفسكم افلا تبصرون ( ذاريات:20 و21 ); ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفسقون ( حشر:19 ); يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم ( مائده:105).
ـ حيات خود را هدف مند مى داند و نه پوچ و بى هدف و رنج و تعب را به عنوان امور اجتناب ناپذير زندگى مى پذيرد: يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه ( انشقاق:6).
ـ او مرگ را پايان زندگى نمى داند, بلكه آن را يك مرحله طبيعى و اجتناب ناپذير از زندگى محسوب مى كند و معتقد است كه مرگ به دنبال يك زندگى سالم چيز ترسناكى نيست: كل نفس ذائقه الموت ثم الينا ترجعون ( عنكبوت:57 ); اينما تكونوا يدرككم الموت ولو كنتم فى بروج مشيّده ( نساء:78 ); ولئن قتلتم فى سبيل الله او متّم لمغفره من الله و رحمته خير مما يجمعون. ولئن متّم او قتلتم لالى الله تحشرون ( آل عمران: 157 و158 ); ايجب الانسان الّن نجمع عظامه بلى قادرين على ان نسوى بنانه ( قيامه:3و4 ); كيف تكفرون بالله وكنتم امواتا فأحيكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون ( بقره:28).

2 . ويژگى هاى عاطفى

ـ شخصيت سالمى كه مورد نظر قرآن كريم است شرط شاد بودن را نداشتن مشكل نمى داند, اما در عين حال چيزى او را ذوق زده و مغرور نمى كند به عبارت ديگر از دست دادن و به دست آوردن او را چندان دچار استرس نمى كند: لكيلا تأسوا على ما فاتكم ولا تفرحوا بما اتيكم والله لا يحب كل مختال فخور ( حديد:23 ); فلمّا جائهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم وحاق بهم ما كانوا به يستهزئون ( غافر:83).
ـ سرخوش و ذوق زده و مانياك (manic) نيست لذا تفكر بزرگ منشى و فخرفروشى ندارد: اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين ( قصص:76 ); انه لفرح فخور ( هود:10 ); لاتحسبن الذين يفرحون بما أتوا و يحبون ان يحمدوا بما لهم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب و لهم عذاب اليم ( آل عمران:188 ); والله لا يحب كل مختال فخور (حديد:23).
ـ افسردگى و اضطراب ندارد: فإما يأتينكم منى هديً فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ( بقره:38 ); بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ( بقره:112 ); و ما نرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين فمن أمن و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ( انعام:48 ); الا ان اولياء الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون ( يونس:62).
ـ در مجموع از احساس امنيت و آرامش برخوردار است: الذين امنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون ( انعام:82).
ـ مهار تمايلاتش را در دست دارد: و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى ( نازعات:40).
ـ لذا مى تواند خشم خود را خاموش كند, از خشونت بپرهيزد, از بدى هاى ديگران بگذرد و حتى در مقابل, به آنها نيكى كند و كينه در دل نگيرد: و الكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين ( آل عمران:134).
ـ حسادت نمى كند و كمال گرا و برترى طلب نيست: ام يحسدون الناس على ما اتيهم من فضله ( نساء:54 ); ولا تتمنوا ما فضل الله به بعضكم على بعض ( نساء:32 ); و ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفين ( يونس:83).
ـ تملق پذير نيست: يريدون ان يحمدوا بما لم يفعلوا ( آل عمران:188).
ـ احساس گناه (guilt feeling) از نوع تخريبى ندارد, زيرا راه جبران اشتباهات را مسدود نمى داند, لذا احساس گناه او از نوع سازنده و در جهت جبران خطاها است: و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله و لم يصرّوا على ما فعلوا و هم يعلمون ( آل عمران:135 ); ان الحسنات يذهبن السيئات ( هود:114 ); قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم ( زمر:53).
ـ به توانايى ها و امكانات خود مغرور نيست و احتمال عدم موفقيت را در نظر مى گيرد: ولا تقولن لشىء انى فاعل ذلك غدا الا ان يشاء الله ( كهف: 23 و24).
ـ اگر چيزى را فراموش كرد مضطرب يا اندوهناك نمى شود: لايكلف الله نفسا الا وسعها لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت ربنا لاتؤاخذنا ان نسينا او اخطأنا ( بقره:286 ); واذكر ربك اذا نسيت و قل عسى ان يهدين ربى لاقرب من هذا رشدا ( كهف:24 ) كه بر طبق برخى از تفاسير اين آيه نيز به همين معنا است.
ـ احساس حقارت ندارد, بلكه احساس ارزش مند بودن دارد, ارزيابى وى از خود (self steam) مثبت است و در نتيجه به خود و ديگران احترام مى گذارد: لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ( تين:4 ); ثم انشأناه خلقا اخر فتبارك الله احسن الخالقين ( مؤمنون:14 ); انى جاعل فى الارض خليفه ( بقره30).
ـ اما اين احساس ارزش مند بودن منجر به خود بزرگ بينى نمى شود: انه لا يحب المستكبرين ( نحل:23 ); ساصرف عن اياتى الذين يتكبرون فى الارض بغير الحق ( اعراف:146 ); كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار ( غافر:35 ); ان الذين يجادلون فى ايات الله بغير سلطان اتيهم ان فى صدورهم الا كبر ما هم ببلغيه فاستعذ بالله انه هو السميع البصير ( غافر:56).
ـ به طور كلى ديگران را دوست دارد و مهربان, خيرخواه و خوش نيت است: وتواصوا بالمرحمه (بلد:17 ); رحماء بينهم ( فتح:29 ); ولو كنت فظا غليظ القلب لانفظوا من حولك ( آل عمران:159).
ـ به خدا اعتماد و توكل دارد: و ما عندالله خير وابقى للذين امنوا وعلى ربهم يتوكلون ( شورى:36).
ـ خداوند را به شدت دوست دارد: والذين امنوا اشد حبا لله ( بقره:165).
ـ با پديده سوگ (grief reaction) كنار مى آيد: الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون ( بقره:156).
ـ مسئله مرگ براى او حل شده و در او اضطراب ايجاد نمى كند :ولئن متم او قتلتم لالى الله تحشرون ( آل عمران:158).

3 . ويژگى‌هاى رفتارى

ـ از اظهارنظر درباره چيزى كه نمى داند پرهيز مى كند: اذ تلقونه بالسنتكم و تقولون بافواهكم ما ليس لكم به علم و تحسبونه هيناً و هو عندالله عظيم ( نور:15 ); فلم تحاجّون فيما ليس لكم به علم ( آل عمران:166 ); و ما لهم به من علم ان يتبعون الاّ الظن و ان الظن لا يغنى من الحق شيئاً ( نجم:28 ); و قالوا ما هى الاّ حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الاّ الدهر و ما لهم بذلك من علم ان هم الاّ يظنون ( جاثيه:24).
ـ تشنه آموختن به منظور رشد (self actualization) است: قال له موسى هل اتبعك على ان تعلمن مما علّمت رشدا ( كهف:66).
ـ پيش داورى نمى كند و اهل تحقيق است: الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه ( زمر:18).
ـ حق را مخفى نمى كند و مى گويد حتى اگر بر عليه خود يا نزديكانش باشد: ولا تلبسوا الحق بالباطل و تكتموا الحق وانتم تعلمون ( بقره:42 ); يا ايها الذين امنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله و لو على انفسكم او الوالدين والاقربين ( نساء:135); و اذا قلتم فاعدلوا ولو كان ذا قربى ( انعام:152).
ـ رفتار وى با شناخت و عواطف او هماهنگى و سازگارى دارد لذا دو رنگى, ريا و نفاق ندارد. رو راست و راست گو است: ليجزى الله الصادقين بصدقهم ( احزاب:24 ); يا ايها الذين امنوا لم تقولون ما لا تفعلون كَبُر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون ( صف:2و3 ); يقولون بافواههم ما ليس فى قلوبهم والله اعلم بما يكتمون ( آل عمران:167).
ـ اهل رعايت حد و مرزها و قوانين است: ان الله مع الذين اتقوا والذين هم محسنون ( نحل:128 ); و لو اَنّ اهل القرى امنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض ( اعراف:96).
ـ حتى اگر در تنگنا بيفتد دست به ستم يا قانون شكنى نمى زند: ومن يتق الله يجعل له مخرجا ( طلاق:2).
ـ در مشكلات وقار و صبر خود را از دست نمى دهد: والصابرين فى البأساء والضراء و حين البأس ( بقره:177 ); فصبر جميل ( يوسف:18 ); فاصبر صبرا جميلا ( معارج:5).
ـ ضمن سازگارى با محيط در حد توان به رفع اشكالات محيط مى پردازد: ان اريد الا الاصلاح ما استطعت ( هود: 88).
ـ براى جبران اشتباهاتش تلاش مى كند: انما التوبه على الله للذين يعملون السوء بجهاله ثم يتوبون من قريب ( نساء:17).
ـ رفتار متكبرانه ندارد: ولا تصعّر خدّك للناس ولا تمش فى الارض مرحا ان الله لايحب كل مختال فخور ( لقمان:18).
ـ در حفظ حريم و احترام ديگران كوشا است, لذا غيبت, تمسخر, عيب جويى, و هرزه زبانى نمى كند حتى به بهانه شوخى: ولا تجسسوا ولا يغتب بعضكم بعضا ( حجرات:12 ); يا ايها الذين امنوا لايسخر قوم من قوم عسى ان يكونوا خيرا منهم ( حجرات:11 ); ولا تلمزوا انفسكم و لا تنابزوا بالالقاب ( حجرات:11).
ـ آن چه از ديگران انتظار دارد خودش عمل مى كند: اتأمرون الناس بالبر وتنسون انفسكم ( بقره:44).
ـ در تعامل با ديگران منصف است: و يا قوم اوفوا المكيال والميزان بالقسط ولا تبخسوا الناس اشيائهم و لا تعثوا فى الارض مفسدين ( هود:85).
ـ كم فروشى يا كم كارى نمى كند: ويل للمطففين الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم يُخسِرون ( مطففين: 1تا3).
ـ مردم آزار و ضد اجتماعى (antisocial) نيست, از خشونت پرهيز مى كند و رفتار نرم و توأم با مهربانى دارد: والذين يؤذون المؤمنين والمؤمنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا ( احزاب:58 ); فبما رحمه من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفظوا من حولك ( آل عمران:159 ); والكاظمين الغيظ ( آل عمران:134).
ـ آرام سخن مى گويد و آرام رفتار مى كند: واقصد فى مشيك واغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمير ( لقمان:19).
ـ آسايش ديگران را بر آسايش خود ترجيح مى دهد: ويؤثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصة ( حشر:9).
ـ سخاوت مند و دست و دل باز است: و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون ( حشر:9).
ـ اما از حق خود دفاع مى كند: لا يحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و كان الله سميعا عليما ( نساء:148 ); ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل ( شورى:41 ); لاتَظلِمون ولا تُظلَمون ( بقره:279 ); اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير ( حج:39 ); والذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون ( شعر:ا39).
ـ و اگر نتواند حق خود را بگيرد, از جايگاه ظلم بيرون مى رود (هجرت): والذين هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فى الدنيا حسنه و لاجر الاخره اكبر لو كانوا يعلمون ( نحل:41).
ـ از مظلوم دفاع مى كند: وما لكم لاتقاتلون فى سبيل الله والمستضعفين من الرجال والنساء والولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيرا ( نساء:75).
ـ اگر به او بدى شود حداكثر به همان اندازه پاسخ مى دهد نه بيشتر: فان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ( نحل:126).
ـ اما ترجيحا از بدى ديگران مى گذرد:ولئن صبرتم لهو خير للصابرين ( نحل:126 ); ولمن صبر و غفر ان ذلك من عزم الامور ( شورى:43).
ـ و در حالت بهتر بدى را با خوبى پاسخ مى دهد: و يدرءون بالحسنة السيئة ( رعد:22 و قصص:54).
ـ به ديگران نيكى مى كند و نيكى آنان را با نيكى پاسخ مى دهد: ان الله يأمر بالعدل والاحسان ( نحل:90 ); هل جزاء الاحسان الا الاحسان ( رحمن:60).
ـ و ترجيحاً نيكى ديگران را با نيكى بالاترى پاسخ مى دهد: و اذا حيّيتم بتحيّة فحيّوا باحسن منها او ردّوها ان الله على كل شيئ حسيبا ( نساء:86).
ـ اگر به كسى نيكى كرد او را با منت نمى آزارد: يا ايها الذين امنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمن والاذى ( بقره:264 ); ولا تمنن تستكثر ( مدثر:6).
ـ براى افزايش احساس ارزش مندى خود, ديگران را تحقير نمى كند: فاستخف قومه فاطاعوه ( زخرف:54).
ـ رفتار نمايشى ندارد: و لا تكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطرا و رئاءالناس ( انفال:47 ); الذين هم يرائون ( ماعون:6).
ـ اجتماعى است و تك روى و انزوا ندارد: واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا ( آل عمران:103).
ـ به نحو مؤثر ارتباط برقرار مى كند و يك شنونده فعال (active listener) است: الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه ( زمر:18) جالب آن است كه در اين آيه به جاى كلمه يسمعون (شنيدن) از كلمه يستمعون (گوش دادن) استفاده شده است كه نشان دهنده شنيدن فعال (active listening) مى باشد.
ـ جا را براى حضور اجتماعى ديگران تنگ نمى كند: يا ايها الذين امنوا اذا قيل لكم تفسّحوا فى المجالس فافسحوا يفسح الله لكم ( مجادله:11).
ـ استقلال فكرى دارد: و لا تتبع اهوائهم عما جائك من الحق ( مائده48: ); و ان تطع اكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن وان هم الا يخرصون ( انعام:116 ); و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و كبراءنا فاضلونا السبيلا ( احزاب:67 ); اذ تبرأ الذين اتُّبعوا من الذين اتَّبعوا و رأوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب ( بقره:166).
ـ در عين حال استبداد رأى ندارد و از مشورت ديگران بهره مند مى شود: و امرهم شورى بينهم ( شورى:38).
ـ رفتار برترى جويانه ندارد: تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا والعاقبه للمتقين ( قصص:83 ); وان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفين ( يونس:83).
ـ نسبت به امانت و قول خود متعهد است: وهم لاماناتهم وعهدهم راعون ( مؤمنون:8 و معارج:22 ); واوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولا ( اسراء:34 ); بلى من اوفى بعهده و اتّقى فان الله يحب المتقين ( آل عمران:76 ) والموفون بعهدهم اذا عاهدوا ( بقره:177).
ـ خيانت نمى كند: و ان الله لا يهدى كيد الخائنين ( يوسف:52).
ـ براى خودكفايى مالى تلاش مى كند: و هو الذى جعل لكم الارض ذلولا فامشوا فى مناكبها و كلوا من رزقه و اليه النشور ( ملك:15 ); لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون ( نحل:14 ); و اخرون يضربون فى الارض يبتغون من فضل الله ( مزمل:20).
ـ اما بيش از حد مال اندوزى نمى كند (عامل استرس): والذين يكنزون الذهب والفضة ولا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم ( توبه:34 ); الهيكم التكاثر ( تكاثر:1).
ـ براى خود محدوديت هاى ساختگى و من درآوردى قائل نمى شود و خود را از نعمت هاى پاكيزه دنيا محروم نمى كند: يا ايها الذين امنوا لا تحرّموا طيبات ما احل الله لكم ( مائده:87 ); قل من حرّم زينة الله التى اخرج لعباده والطيبات من الرزق (اعراف:32).
ـ هدف اصلى او در بهره گيرى از نعمات دنيوى سعادت اخروى است: وابتغ فيما اتيك الله الدار الاخرة و لا تنس نصيبك من الدنيا ( قصص:77).
ـ در غذاى مصرفى خود دقت مى كند و هر چيزى را نمى خورد: يا ايها الذين امنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم واشكروا لله ان كنتم اياه تعبدون ( بقره:172).
ـ به خصوص از مصرف موادى كه انديشه را مختل مى كنند (مانند الكل) خوددارى مى كند: انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة والبغضاء فى الخمر والميسر ويصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون ( مائده:91).
ـ پرخورى و شكم بارگى نمى كند: و كلوا واشربوا ولاتسرفوا انه لا يحب المسرفين ( اعراف:31).
ـ روابط جنسى تنظيم شده و كنترل شده اى دارد: والذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين فمن ابتغى وراء ذلك فاؤلئك هم العادون ( مؤمنون: 5 تا8).
ـ چشم چرانى نمى كند (يك انحراف شناخته شده روانى): و قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم ان الله خبير بما تصنعون و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن ( نور:30و31).
ـ متقابلاً از خودنمايى تحريك آميز هم پرهيز مى كند: و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن ( نور:31 ); ولا يضربن بارجلهن لعلكم ما يخفين من زينتهن ( نور:31 ); فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض ( احزاب:32).
ـ از مزاياى روانى تشكيل خانواده بهره مند مى شود: و من اياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها وجعل بينكم مودة و رحمة ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون ( روم:21).
ـ براى كنترل احساسات جنسى خود از مكانيسم هاى دفاعى (defense mechanisms) مانند سركوب (repression) استفاده نمى كند, بلكه مكانيسم هاى تطابق (coping mechanisms) را به كار مى بندد; يعنى در صورت امكان اين غريزه را به طريق سالم ارضا مى كند (حل مسئله با مكانيسم تطابقى تسلط و مهارت) و در غير اين صورت, از مكانيسم هاى تطابقى ديگرى مانند تصعيد و تعليه (sublimation) و دين گرايى (religious coping) استفاده مى كند (وانكحوا الايامى والصالحين من عبادكم وامائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله والله واسع عليم وليستعفف الذين لايجدون نكاحا حتى يغنيهم الله من فضله (نور: 32 و33 ); ومن يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شيئ قدرا ( طلاق:2و3).
ـ اما با غير هم مسلك خود ازدواج نمى كند (به دليل عوارض روانى براى زوجين و فرزندان كه در جاى خود اثبات شده است): ولا تنكحوا المشركات حتى يؤمنّ ( بقره:221 ); ولا تنكحوا المشركين حتى يؤمنوا ( بقره:221).
ـ به نظافت و بهداشت فردى اهميت مى دهد: و ثيابك فطهر. والرجز فاهجر ( مدثر:4و5 ); ويحب المتطهرين ( بقره:222).
ـ سحرخيز است: والمستغفرين بالاسحار ( آل عمران:17).
ـ رفتارهاى خودتخريبى, خودآزارى, و خودكشى ندارد: ولاتقتلوا انفسكم ( نساء:29).
ـ از آثار روانى انفاق بهره مند مى شود: و مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتا من انفسهم ( بقره:265).
ـ براى منابع ارزش قائل است و آنها را ريخت و پاش نمى كند: و لاتبذر تبذيرا ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين ( اسراء: 26و27).
ـ در طول روز ساعاتى را به تمركز فكرى معنوى (transendental meditation) و نيايش مى گذراند: اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوه لذكرى ( طه:14).
ـ در اكثر حالات به ياد خداست: واذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون ( جمعه:10).
ـ اهل اتلاف وقت, لغو و بيهودگى نيست و از امور بى محتوى و بى نتيجه پرهيز مى كند: والذين هم عن اللغو معرضون ( مؤمنون:3 ); والذين لايشهدون الزور و اذا مرّوا باللغو مرّوا كراما ( فرقان:72).
ـ از بى كارى پرهيز مى كند, اما هم زمان به كارهاى متعددى نمى پردازد (زيرا هر دو منبع استرس هستند) لذا با اتمام هر كار كار جديدى را آغاز مى كند: فاذا فرغت فانصب (انشراح:7).

نتيجه

شخصيتى با ويژگى هاى فوق بدون شك شخصيتى محبوب و دوست داشتنى خواهد بود و الگوى عينى آن در معصومين(ع) قابل مشاهده است. اين نكته در سوره مريم آيه96 بيان شده است. در اين آيه به طور فشرده از ويژگى هاى شناختى و رفتارى شخصيت سالم تحت عنوان ايمان و عمل صالح نام برده شده است (ان الذين امنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن وُدّا; آنان كه ايمان آورده و اعمال شايسته داشته باشند به زودى خداوند آنان را محبوب دل ها خواهد ساخت.