صفحه 26 از 35 نخستنخست ... 16222324252627282930 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 251 تا 260 , از مجموع 341

موضوع: دیوان اشعار پروین اعتصامی

  1. #251
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خون من، ایام را بر گردن است


    خسته و کاهیده و فرسوده‌ام

    هر زمانم، مرگ در پیراهن است


    ارزش من، پاره‌دوزی بود و بس

    این چنین ارزش، بهیچ ارزیدن است


    من نه پیراهن، کفن پوشیده‌ام

    این کفن، بر چشم تو پیراهن است


    سوزنش صد نیش زد، این خیرگی

    دستمزد دست لرزان من است


    بر ستمکاران، ستم کمتر رسد

    این سزای بردباری کردن است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #252
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    صبح آمد و مرغ صبحگاهی

    زد نغمه، بیاد عهد دیرین


    خفاش برفت با سیاهی

    شد پر همای روز، زرین


    در چشمه، بشوق جست ماهی

    شبنم بنشست بر ریاحین


    شد وقت رحیل و مرد راهی

    بنهاد بر اسب خویشتن، زین


    هر مست که بود، هشیار است

    کندند ز باغ، خار و خس را

    گردید چمن، زمردین رنگ


    دزدید چو دیو شب، نفس را

    خوابید ز خستگی، شباهنگ


    هنگام سحر، در قفس را

    بشکست و پرید صید دلتنگ


    بر سر نرسانده این هوس را

    بر پاش رسید ناگهان سنگ


    این عادت دور روزگار است

    آراست بساط آسمانی

    از جلوه‌گری، خور جهانتاب


    بگریخت ستارهٔ یمانی

    از باغ و چمن، پرید مهتاب


    رخشنده چو آب زندگانی

    جوشید ز سنگ، چشمهٔ آب


    وان مست شراب ارغوانی

    مخمور فتاد و ماند در خواب


    مستی شد و نوبت خمار است

    ای مرغک رام گشته در دام

    برخیز که دام را گسستند


    پر میزن و در سپهر بخرام

    کز پر شکن تو، پر شکستند


    بس چون تو، پرندگان گمنام

    جستند ره خلاص و جستند


    با کوشش و سعی خود، سرانجام

    در گوشهٔ عافیت نشستند


    کوشنده همیشه رستگار است

    همسایهٔ باغ و بوستان باش

    تا چند کناره میگزینی


    چون چهرهٔ صبح، شادمان باش

    تا چند ملول مینشینی


    هم صحبت مرغ صبح خوان باش

    تا چند نژندی و حزینی


    چالاک و دلیر و کاردان باش

    در وقت حصاد و خوشه‌چینی


    آسایش کارگر ز کار است

    آنگونه بپر، که پر نریزی

    در دامن روزگار، سنگ است


    بسیار مکن بلند خیزی

    کافتادن نیک نام، ننگ است


    گر صلح کنی و گر ستیزی

    این نقش و نگار، ریو و رنگ است


    گر سر بنهی و گر گریزی

    شاهین سپهر، تیز چنگ است


    صیاد زمانه، جانشکار است

    بر شاخه سرخ گل، مکن جای

    کان حاصل رنج باغبان است


    منقار ز برگ گل، میارای

    گل، زیور چهر بوستان است


    در نارون، آشیانه منمای

    برگش مشکن، که سایبان است


    از بامک پست، دانه مربای

    کان دانه برای ماکیان است


    او طائر بسته در حصار است

    از میوهٔ باغ، چشم بر بند

    خوش نیست درخت میوه بی‌بار


    با روزی خویش، باش خرسند

    راهی که نه راه تست، مسپار


    آنجا که پر است و حلقه و بند

    دام ستم است، پای مگذار


    فرض است نیازموده را پند

    و آگاه نمودنش ز اسرار


    یغماگر و دزد، بی‌شمار است

    آذوقهٔ خویش، کن فراهم

    زان میوه که خشک کرده دهقان


    گه دانه بود زیاد و گه کم

    همواره فلک نگشته یکسان


    بی گل، نشد آشیانه محکم

    بی پایه، بجا نماند بنیان


    اندود نکرده‌ای و ترسیم

    ویرانه شود ز برف و باران


    جاوید نه موسم بهار است

    در لانهٔ دیگران منه گام

    خاشاک ببر، بساز لانه


    بی رنج، کسی نیافت آرام

    بی سعی، نخورد مرغ دانه


    زشت است ز خلق خواستن وام

    تا هست ذخیره‌ای به خانه


    از دست مده، بفکرت خام

    امنیت ملک آشیانه


    این پایهٔ خرد، استوار است

    خوش صبحدمی، اگر توانی

    بر دامن مرغزار بنشین


    چون در ره دور، دیر مانی

    بال و پر تو، کنند خونین


    گر رسم و ره فرار دانی

    چون فتنه رسد، تو رخت بر چین


    این نکته، چو درس زندگانی

    آویزهٔ گوش کن، که پروین


    در دوستی تو پایدار است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #253
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر که با پاکدلان، صبح و مسائی دارد

    دلش از پرتو اسرار، صفائی دارد


    زهد با نیت پاک است، نه با جامهٔ پاک

    ای بس آلوده، که پاکیزه ردائی دارد


    شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت

    خنده، بیچاره ندانست که جائی دارد


    سوی بتخانه مرو، پند برهمن مشنو

    بت پرستی مکن، این ملک خدائی دارد


    هیزم سوخته، شمع ره و منزل نشود

    باید افروخت چراغی، که ضیائی دارد


    گرگ، نزدیک چراگاه و شبان رفته به خواب

    بره، دور از رمه و عزم چرائی دارد


    مور، هرگز بدر قصر سلیمان نرود

    تا که در لانهٔ خود، برگ و نوائی دارد


    گهر وقت، بدین خیرگی از دست مده

    آخر این در گرانمایه بهائی دارد


    فرخ آن شاخک نورسته که در باغ وجود

    وقت رستن، هوس نشو و نمائی دارد


    صرف باطل نکند عمر گرامی، پروین

    آنکه چون پیر خرد، راهنمائی دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #254
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سیر، یک روز طعنه زد به پیاز

    که تو مسکین چقدر بد بوئی


    گفت، از عیب خویش بی‌خبری

    زان ره از خلق، عیب میجوئی


    گفتن از زشتروئی دگران

    نشود باعث نکوروئی


    تو گمان میکنی که شاخ گلی

    بصف سرو و لاله میروئی


    یا که همبوی مشک تاتاری

    یا ز ازهار باغ مینوئی


    خویشتن، بی سبب بزرگ مکن

    تو هم از ساکنان این کوئی


    ره ما، گر کج است و ناهموار

    تو خود، این ره چگونه میپوئی


    در خود، آن به که نیکتر نگری

    اول، آن به که عیب خود گوئی


    ما زبونیم و شوخ جامه و پست

    تو چرا شوخ تن نمیشوئی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #255
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    همای دید سوی ماکیان بقلعه و گفت

    که این گروه، چه بی‌همت و تن آسانند


    زبون مرغ شکاری و صید روباهند

    رهین منت گندم فروش و دهقانند


    چو طائران دگر، جمله را پر و بال است

    چرا برای رهائی، پری نیفشانند


    همی فتاده و مفتون دانه و آبند

    همی نشسته و بر خوان ظلم مهمانند


    جز این فضا، به فضای دگر نمیگردند

    جز این بساط، بساط دگر نمیدانند


    شدند جمع، تمامی بگرد مشتی دان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #256
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عجب گرسنه و درمانده و پریشانند


    نه عاقلند، از آن دستگیر ایامند

    نه زیر کند، از آن پای بند زندانند


    زمانه، گردنشان را چنین نپیچاند

    بجد و جهد، گر این حلقه را بپیچانند


    هنوز بی‌خبرند از اساس نشو و نما

    هنوز شیفتهٔ این بنا و بنیانند


    بگفت، این همه دانستی و ندانستی

    که این قبیله گرفتار دام انسانند


    شکستگی و درافتادگی طبیعت ماست

    ز بستن ره ما، خلق در نمی‌مانند


    سوی بسیط زمین، گر تو را فتد گذری

    درین شرار، ترا هم چو ما بسوزانند


    ترازوی فلک، ای دوست، راستی نکند

    گه موازنه، یاقوت و سنگ یکسانند


    درین حصار، ز درماندگان چه کار آید

    که زیرکان، همه در کار خویش حیرانند


    چه حیله‌ها که درین دامهای تزویرند

    چه رنگها که درین نقشهای الوانند


    نهفته، سودگر دهر هر چه داشت فروخت

    خبر نداد، گرانند یا که ارزانند


    در آن زمان که نهادند پایهٔ هستی

    قرار شد که زبردست را نرجانند


    نداشتیم پر شوق، تا سبک بپریم

    گمان مبر که در افتادگان، گرانجانند


    درین صحیفه، چنان رمزها نوشت قضا

    که هر چه بیش بدانند، باز نادانند


    بکاخ دهر، که گه شیون است و گه شادی

    بمیل گر ننشینی، بجبر بنشانند


    ترا بر اوج بلندی، مرا سوی پستی

    مباشران قضا، میزنند و میرانند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #257
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حدیث خویش چه گوئیم، چون نمیپرسند


    حساب خود چه نویسیم، چون نمیخوانند


    چه آشیان شما و چه بام کوته ما

    همین بس است که یکروز، هر دو ویرانند


    تفاوتی نبود در اصول نقص و کمال

    کمالها همه انجام کار، نقصانند


    به تیره روز مزن طعنه، کاندرین تقویم

    نوشته شد که چنین روزها فراوانند


    از آن کسیکه بگرداند چهره، شاهد بخت

    عجب مدار، اگر خلق رو بگردانند


    درین سفینه، کسانی که ناخدا شده‌اند

    تمام عمر، گرفتار موج و طوفانند


    ره وجود، بجز سنگلاخ عبرت نیست

    فتادگان، خجل و رفتگان پشیمانند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #258
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جعل پیر گفت با انگشت

    که سر و روی ما سیاه مکن


    گفت، در خویش هم دمی بنگر

    همه را سوی ما نگاه مکن


    این سیاهی، سیاهی تن نیست

    جاه مفروش و اشتباه مکن


    با تو، رنگ تو هست تا هستی

    زین مکان، خیره عزم راه مکن


    سیه، ای بی‌خبر، سپید نشد

    وقت شیرین خود تباه مکن

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #259
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سپیده‌دم، نسیمی روح پرور

    وزید و کرد گیتی را معنبر


    تو پنداری، ز فروردین و خرداد

    بباغ و راغ، بد پیغام آور


    برخسار و بتن، مشاطه کردار

    عروسان چمن را بست زیور


    گرفت از پای، بند سرو و شمشاد

    سترد از چهره، گرد بید و عرعر


    ز گوهر ریزی ابر بهاری

    بسیط خاک شد پر لؤلؤ تر


    مبارکباد گویان، در فکندند

    درختان را بتارگ، سبز چادر


    نماند اندر چمن یک شاخ، کانرا

    نپوشاندند رنگین حله در بر


    ز بس بشکفت گوناگون شکوفه

    هوا گردید مشکین و معطر


    بسی شد، بر فراز شاخساران

    زمرد، همسر یاقوت احمر


    بتن پوشید گل، استبرق سرخ

    بسر بنهاد نرگس، افسر زر


    بهاری لعبتان، آراسته چهر

    بکردار پریرویان کشمر


    چمن، با سوسن و ریحان منقش

    زمین، چون صحف انگلیون مصور


    در اوج آسمان، خورشید رخشان

    گهی پیدا و دیگر گه مضمر


    فلک، از پست رائیها مبرا

    جهان، ز الوده کاریها مطهر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #260
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای نهال آرزو، خوش زی که بار آورده‌ای

    غنچه بی باد صبا، گل بی بهار آورده‌ای


    باغبانان تو را، امسال سال خرمی است

    زین همایون میوه، کز هر شاخسار آورده‌ای


    شاخ و برگت نیکنامی، بیخ و بارت سعی و علم

    این هنرها، جمله از آموزگار آورده‌ای


    خرم آنکو وقت حاصل ارمغانی از تو برد

    برگ دولت، زاد هستی، توش کار آورده‌ای


    غنچه‌ای زین شاخه، ما را زیب دست و دامن است

    همتی، ای خواهران، تا فرصت کوشیدن است


    پستی نسوان ایران، جمله از بی دانشی است

    مرد یا زن، برتری و رتبت از دانستن است


    زین چراغ معرفت کامروز اندر دست ماست

    شاهراه سعی و اقلیم سعادت، روشن است


    به که هر دختر بداند قدر علم آموختن

    تا نگوید کس، پسر هشیار و دختر کودن است


    زن ز تحصیل هنر شد شهره در هر کشوری

    بر نکرد از ما کسی زین خواب بیدردی سری


    از چه نسوان از حقوق خویشتن بی‌بهره‌اند

    نام این قوم از چه، دور افتاده از هر دفتری


    دامن مادر، نخست آموزگار کودک است

    طفل دانشور، کجا پرورده نادان مادری


    با چنین درماندگی، از ماه و پروین بگذریم

    گر که ما را باشد از فضل و ادب، بال و پری

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 26 از 35 نخستنخست ... 16222324252627282930 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/