صفحه 48 از 65 نخستنخست ... 3844454647484950515258 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 471 تا 480 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #471
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چو شام شد بشبستان باید کرد

    ز ماه نو طلب آفتاب باید کرد


    لباس ازرق صوفی که عین زراقیست

    بخون چشم صراحی خضاب باید کرد


    لب پیاله و رخسار مردم دیده

    ز عکس باده چو یاقوت ناب باید کرد


    مفرح جگر خسته و دوای خمار

    ز لعل ساقی و جام شراب باید کرد


    مدام بهر جگر خوارگان دردیکش

    دل پر آتش خونین کباب باید کرد


    مهی که منزل او در میان جان منست

    کناره از در او از چه باب باید کرد


    چو آفتاب کشد روی در حجاب عدم

    نظارهٔ قمری شب نقاب باید کرد


    برآتش دل ما ریز آب آتش فام

    که دفع آتش سوزان به آب باید کرد


    اگر بکوی خرابات می‌کنی مسکن

    نخست خانه هستی خراب باید کرد


    وگر بچنگ نمی‌آیدت خوش آوازی

    بکنج میکده ساز رباب باید کرد


    بروی دوست بروز آور امشب ای خواجو

    که در بهشت برین ترک خواب باید کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #472
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    به دشمنان گله از دوستان نشاید کرد

    بمهرگان صفت بوستان نشاید کرد


    بترک آن مه نامهربان نباید گفت

    کنار از آن بت لاغر میان نشاید کرد


    مگر بموسم گل باغبان نمی‌داند

    که منع بلبل شیرین زبان نشاید کرد


    بخواه دل که من خسته دل روان بدهم

    بدل مضایقه با دوستان نشاید کرد


    کسی که بیتو نخواهد جان و هر چه دروست

    بجان ممتحنش امتحان نشاید کرد


    بنوک خامه اگر شرح آن دهم صد سال

    ز سرعشق تو رمزی بیان نشاید کرد


    بدان دیار روان‌تر ز آب دیدهٔ من

    بهیچ روی رسولی روان نشاید کرد


    من آن نیم که ز جانان عنان بگردانم

    بقول مدعیان ترک جان نشاید کرد


    برون ز جان هیچ تحفه‌ئی خواجو

    فدای صحبت جان جهان نشاید کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #473
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ماه من دوش سر از جیب ملاحت برکرد

    روز روشن ز حیا چادر شب برسر کرد


    اندکی گل برخ خوب نگارم مانست

    صبحدم باد صبا دامن او پر زر کرد


    نتوانم که برآرم نفسی بی لب دوست

    که قضا جان مرا در لب او مضمر کرد


    پسته را با دهن تنگ تو نسبت کردم

    رفت در خنده ز شادی مگرش باور کرد


    هر زمان سنبل هندوی تو درتاب شود

    که خرد نسبتم از بهر چه با عنبرکرد


    آبرویم شده بر باد ز بی سیمی بود

    سیم اشکست که کار رخ من چون زر کرد


    هر میی کز کف ساقی غمت کردم نوش

    گوئیا خون جگر بود که در ساغر کرد


    دل خواجو که بجان آمده بود از غم عشق

    خون شد امروز و سر از چشمهٔ چشمش برکرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #474
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جان توجه بروی مهوش کرد

    دل تمسک بزلف دلکش کرد


    مهر رویش که آب آتش برد

    خاک بر دست آب و آتش کرد


    آنکه کارم چو طره برهم زد

    همچو زلفم چرا مشوش کرد


    ابرویش تا چه شد که پیوسته

    بر مه و مشتری کمانکش کرد


    هر خدنگی که غمزه‌اش بگشود

    نسبتش دل بتیر آرش کرد


    مردم دیده‌ام بخون جگر

    صفحهٔ چهره را منقش کرد


    روز خواجو بروی او خوش بود

    خوش نبود آنکه رفت و شب خوش کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #475
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    باز عزم شراب خواهم کرد

    ساز چنگ و رباب خواهم کرد


    آتش دل چو آب کارم برد

    چارهٔ کار آب خواهم کرد


    جامه در پیش پیر باده فروش

    رهن جام شراب خواهم کرد


    از برای معاشران صبوح

    دل پرخون کباب خواهم کرد


    با بتان اتصال خواهم جست

    وز خرد اجتناب خواهم کرد


    بسکه از دیده سیل خواهم راند

    خانهٔ دل خراب خواهم کرد


    تا دم صبح دوست خواهم خواند

    دعوت آفتاب خواهم کرد


    بجز از باده خوردن و خفتن

    توبه از خورد و خواب خواهم کرد


    همچو خواجو ز خاک میخانه

    آبرو اکتساب خواهم کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #476
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مه را اگر از مشک ز ره پوش توان کرد

    تشبیه بدان زلف و بنا گوش توان کرد


    چون شکر شیرین بشکر خنده در آری

    جان برخی آن لعل گهر پوش توان کرد


    می تلخ نباشد چو ز دست تو ستانند

    کز دست تو گر زهر بود نوش توان کرد


    حاجت بقدح نیست که ارباب خرد را

    از جام لبت واله و مدهوش توان کرد


    گر دست دهد شادی وصل تو زمانی

    غمهای جهان جمله فراموش توان کرد


    بی آتش رخسار توخون در دل عشاق

    باور نتوان کرد که در جوش توان کرد


    مرغان چمن را چو صبا بوی گل آرد

    زنهار مپندار که خاموش توان کرد


    از روی توام منع کنند اهل خرد لیک

    برقول بد اندیش کجا گوش توان کرد


    خواجو تو مپندار که بی سیم زمانی

    با سیمبران دست در آغوش توان کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #477
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بی لاله رخان روی بصحرا نتوان کرد

    بی سرو قدان میل تماشا نتوان کرد


    کام دلم آن پسته دهانست ولیکن

    زان پسته دهان هیچ تمنا نتوان کرد


    گفتم مرو از دیدهٔ موج افکن ما گفت

    پیوسته وطن برلب دریا نتوان کرد


    چون لاله دل از مهرتوان سوختن اما

    اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد


    تا در سر زلفش نکنی جان گرامی

    پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد


    آنها که ندانند ترنج از کف خونین

    دانند که انکار زلیخا نتوان کرد


    از بسکه خورد خون جگر مردم چشمم

    دل در سر آن هندوی لالا نتوان کرد


    بی خط تو سر نامهٔ سودا نتوان خواند

    بی زلف تو سر در سر سودا نتوان کرد


    گیسوی تو گر سرکشد او را چه توان گفت

    با هندوی کژ طبع محا کا نتوان کرد


    هر لحظه پیامی دهدم دیده که خواجو

    بی می طلب آب رخ از ما نتوان کرد


    از دست مده جام می و روی دلارام

    کارام دل از توبه تقاضا نتوان کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #478
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پشت بر یار گمان ابرو ما نتوان کرد

    خویشتن را هدف تیر بلا نتوان کرد


    کشتهٔ تیغ ملامت برضا نتوان شد

    حذر از ضربت شمشیر قضا نتوان کرد


    گر چه از ما بخطا روی بپیچید و برفت

    ترک آن ترک ختائی بخطا نتوان کرد


    قامتش را به صنوبر نتوان خواندن از آنک

    نسبت سرو خرامان بگیا نتوان کرد


    باغبان گومکن افغان که بهنگام بهار

    مرغ را از گل صد برگ جدا نتوان کرد


    گر نخواهی که رود دانش و هوش تو برود

    گوش بر زمزمهٔ پرده‌سرا نتوان کرد


    گر به خنجر زندم روی نتابم ز درش

    زانکه با او بجفا ترک وفا نتوان کرد


    گو بشمشیر بکش یا ز کمندش برهان

    صید را این همه در قید رها نتوان کرد


    نام خواجو برآن خسرو خوبان که برد

    زانکه درحضرت شه یاد گدا نتوان کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #479
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بر سر کوی تو اندیشهٔ جان نتوان کرد

    پیش لعلت صفت زادهٔ کان نتوان کرد


    مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان

    که به گل چشمهٔ خورشید نهان نتوان کرد


    از میانت سر موئی ز کمر پرسیدم

    گفت کان نکتهٔ باریک عیان نتوان کرد


    با تو صد سال زبان قلم ار شرح دهد

    شمه‌ئی از غم عشق تو بیان نتوان کرد


    نوشداروی من از لعل تو می‌فرمایند

    بشکر گر چه دوای خفقان نتوان کرد


    ناوک غمزه‌ات از جوشن جانم بگذشت

    در صف معرکه اندیشهٔ جان نتوان کرد


    گر بتیغم بزنی از تو ننالم که ز دوست

    زخم شمشیر توان خورد و فغان نتوان کرد


    راستی گر چه ببالای تو می‌ماند سرو

    نسبت قد تو با سرو روان نتوان کرد


    خواجو از دور زمان آنچه ترا پیش آمد

    جز بدوران زمان فکرت آن نتوان کرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #480
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد

    سر در میان مجلس عشاق برنکرد


    برخط عشق ماه رخان چون قلم کسی

    ننهاد سر که همچو قلم ترک سرنکرد


    آنکس شکست قلب که بیمش ز جان نبود

    وان یافت زندگی که ز کشتن حذر نکرد


    سر برنکرد پیش سرافکندگان عشق

    چون شمع هر که سرکشی از سر بدر نکرد


    خون شد ز اشک ما دل سنگین کوهسار

    وان سست مهر بردل سختش اثر نکرد


    گشتیم خاک پایش و آنسرو سرفراز

    دامن کشان روان شد و در ما نظر نکرد


    ملک وجود را برسلطان عشق او

    بردیم و التفات بدان مختصر نکرد


    شد کاروان و خون دل بیقرار ما

    رفت از قفای محمل و ما را خبرنکرد


    ننوشت ماجرای دل و دیده‌ام دبیر

    تا نامه را بخون دل و دیده تر نکرد


    زان ساعتم که بر ره مستی گذر فتاد

    در خاطرم دگر غم هستی گذر نکرد


    خواجو چگونه جامهٔ جان چاک زد چو صبح

    گر گوش بر ترنم مرغ سحر نکرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 48 از 65 نخستنخست ... 3844454647484950515258 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/