صفحه 31 از 65 نخستنخست ... 2127282930313233343541 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 301 تا 310 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #301
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی

    وی تیر چشم مستت در عین دیده دوزی


    در چنگ آرزویت سوزم چو عود و سازم

    چون چنگم ار بسازی چون عودم ار بسوزی


    رفتیم و روز وصلت روزی نبود ما را

    یا رب شب جدائی کس را مباد روزی


    ای شمع جمع مستان بخرام در شبستان

    تا بزم می‌پرستان از چهره بر فروزی


    گفتی شبی که وصلم هم روزی تو باشد

    ای روز وصل جانان آخر کدام روزی


    در نیم شب برآید صبح جهان فروم

    گر نیم شب در آید خورشید نیم روزی


    گل گر چه از لطافت بستان فروز باشد

    نبود چو آن سمنبر در بوستان فروزی


    خواجو بچشم معنی کی نقش یار بینی

    تا چشم نقش بین را ز اغیار بر ندوزی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #302
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی

    چکنم باز گرفتار شدم در هوسی


    نفس صبح فرو بندد از آه سحرم

    گر شبی بر سر کوی تو برآرم نفسی


    بجهانی شدم از دمدمهٔ کوس رحیل

    که کنون راضیم از دور ببانگ جرسی


    نیست جز کلک سیه روی مرا همسخنی

    نیست جز آه جگر سوز مرا همنفسی


    عاقبت کام دل خویش بگیرم ز لبت

    گر مرا بر سر زلف تو بود دسترسی


    بر سر کوت ندارم سر و پروای بهشت

    زانکه فردوس برین بیتو نیرزد بخسی


    تشنه در بادیه مردیم باومید فرات

    وه که بگذشت فراتم ز سر امروز بسی


    هر کسی را نرسد از تو تمنای وصال

    آشیان بر ره سیمرغ چه سازد مگسی


    خیز خواجو که گل از غنچه برون می‌آید

    بلبلی چون تو کنون حیف بود در قفسی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #303
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تو چون قربان نمی‌گردی کجا همکیش ما باشی

    بترک خویش و بیگانه بگو تا خویش ما باشی


    اگر دردت شود درمان علاج رنج ما گردی

    وگر زخمت شود مرهم روان ریش ما باشی


    حیات جاودان یابی اگر در راه ما میری

    برآری نام سلطانی اگر درویش ما باشی


    تو چون جانی همان بهتر که از ما سیر برنائی

    تو چون شمعی چنان خوشتر کزین پس پیش ما باشی


    اگر خون دل از مژگان بریزی آب خود ریزی

    وگر زهر از لب خنجر ننوشی نیش ما باشی


    جهانداران نهندت عید اگر قربان ما گردی

    کمانداران کنندت زه اگر در کیش ما باشی


    برو خواجو که بدنامان ز نیک و بد نیندیشند

    تو بد نامی عجب دارم که نیک اندیش ما باشی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #304
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر بفریب می‌کشی ور بعتاب می‌کشی

    دل به تو می‌کشد مر از آنکه لطیف و دلکشی


    آب حیات می‌برد لعل لب چو آتشت

    و آب نبات می‌چکد زان لب لعل آتشی


    حاصل من ز خط تو نیست بجز سیه رخی

    پایهٔ من ز زلف تو نیست بجز مشوشی


    تیر ترا منم هدف گر تو خدنگ می‌زنی

    تیغ ترا منم سپر گر تو اسیر می‌کشی


    زلف تو در فریب دل چند کند سیه‌گری

    چشم تو در کمین جان چند کند کمانکشی


    چون دم خوش نمی‌زنم بی لب لعل دلکشت

    بار غم تو چون کنم گر نکشم به ناخوشی


    خواجو از آتش رخش آب رخت بباد شد

    زانکه چو زلف هندویش بر سر آب و آتشی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #305
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یا حادی‌النیاق قد ذبت فی‌الفراق

    عرج علی اهیلی و اخبرهم اشتیاقی


    بشنو نوای عشاق از پرده سپاهان

    زانرو که در عراقست آن لعبت عراقی


    یا مشرب المحیا قم واسقنا الحمیا

    فالعیش قد تهیا والوصل فی‌التلاقی


    بنشاند باد بستان مجلس بدل نشانی

    برد آب آب و آتش ساقی بسیم ساقی


    قد طاب وقت شربی یا من یروم قربی

    فی‌الیل اذ تهیا مع منیتی اغتباقی


    ساقی بده کزین می در بزم دردنوشان

    گر باقیست جامی آنست عمر باقی


    فی الراح ارتیاحی لا اسمع اللواحی

    لکن مع الملاحی اشرب علی‌السواقی


    من رند و می پرستم پندم مده که مستم

    کز دست کس نگیرم جز می ز دست ساقی


    یا منیة المتیم صل عاشقیک وارحم

    فالقلب مستهام من شدة الفراقی


    دور از رخت چو خواجو دورم ز صبر و طاقت

    لیکن بطاق ابرو از دلبران تو طاقی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #306
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی

    بریز خون صراحی بیار باده باقی


    خوشا بوقت سحر بر سماع بلبل شب خیز

    شراب راوقی از دست لعبتان رواقی


    تو خضر وقتی و شب ظلمتست در قدح آویز

    که باده آب حیاتست خاصه از لب ساقی


    نوای نغمهٔ عشاق از اصفهان چه خوش آید

    مرا که میل عراقست و شاهدان عراقی


    دوای درد جدایی کجا به صبر توان کرد

    بیار شربت وصل ار طبیب درد فراقی


    مقیم طاق دو ابروی تست مردم چشمم

    وگر چه جفت غمم بیتو در زمانه تو طاقی


    کجا بگرد سمندت رسد پیادهٔ مسکین

    بدین صفت که تو گردون خرام برق براقی


    تو آفتاب بلندی ولی زوال نداری

    تو ماه مهرفروزی ولی بری ز محاقی


    تو خون خواجو اگر می‌خوری غریب نباشد

    که از نتیجهٔ خونخواران جنگ براقی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #307
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تشنه‌ام تا بکی آخر بده آبی ساقی

    فی حشای اضطرمت نایرة الا شواق


    عمر باقی بر صاحب‌نظران دانی چیست

    آنچه از بادهٔ دوشینه بماند باقی


    عنت الورق علی قلقلة الاقداح

    و لنا القرقف فی بلبلة الاحداق


    گر گل از گل بدمد بیدل جان افشانرا

    صحف تکتب بالدمع علی‌الاوراق


    ایکه هستی ز نظر غایب و حاضر در دل

    فی‌الکری طیفک ما غاب عن اماق


    تو اگر فتنه دور قمری نادر نیست

    که به رخسار چو مه نادرهٔ آفاقی


    گرچه روزی به نهایت رسد ایام بقا

    فی‌الهوی لا تتناهی طرق العشاق


    سر برای تو که هم دردی و هم درمانی

    جان فدای تو که هم زهری و هم تریاقی


    ان للمغرم فی‌النشوة صحوا رفقا

    لا تلوموا واعینوا زمرا لفساق


    دلق ازرق به می لعل گرو کن خواجو

    که مناسب نبود عاشقی و زراقی


    جام می گیر که بر بام سماوات زنیم

    علم مرشدی و نوبت به اسحاقی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #308
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تبسمت الزهر والمزن باک

    و غررت الودق و الدیک حاک


    نسیم عراقی ندانم چه بادی

    زمین سپاهان ندانم چه خاکی


    بدین مشک سائی و عنبر فشانی

    ایا نفحة الریح روحی فداک


    ندانم چه نقشی که مثل تو صورت

    مصور نگردد ز آبی و خاکی


    ریاض بهشتی بدین روح بخشی

    چراغ سپهری بدین تابناکی


    خرد را فریبی و دل را امیدی

    روانرا حیاتی و تن را هلاکی


    نه در دل ممکن که در قلب جانی

    نه از گل مرکب که از روح پاکی


    مررنا باکناف نجد و بتنا

    بواد الاراک لعلی اراک


    چو خواجو بدست ار جام خور آئین

    اگر مست گلچهر اورنگ تا کی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #309
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلکم برد بغارت ز برم دلبرکی

    سر فرو کرده پری پیکرک از منظرکی


    نرگس هندوک مستک او جادوکی

    سنبل زنگیک پستک او کافرکی


    بختکم شورک از آن زلفک شورانگیزک

    سخنش تلخک و شیرین لبکش شکرکی


    چشمم از لعلک در پوشک او در پاشک

    لیکن از منطقکش هر سخنی گوهرکی


    دلکم شد سر موئی و چو موئی تنکم

    تا جدا ماند کنارم ز میان لاغرکی


    بر دلم عیب نگیرید که دیوانککیست

    چه کند نیست گزیرش ز پری پیکرکی


    قدکم شد چو سر زلف صنوبر قدکی

    رخکم گشت چو زر در غم سیمین برکی


    از تو ای سرو قدک کیست که بر خواهد خورد

    گر چه از سرو خرامان نخورد کس برکی


    سرک اندر سرک عشق تو کردم لیکن

    با من خسته دلک نیست ترا خود سرکی


    غمکت می‌خورم و نیست غمت غمخورکم

    هیچ گوئی که مرا بود گهی غمخورکی


    خواجو از حلقکک زلف تو شد حلقه بگوش

    زانکه عیبی نبود گر بودت چاکرکی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #310
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چون نیست ما را با او وصالی

    کاجی بکویش بودی مجالی


    زین به چه باید ما را که آید

    از خاک کویش باد شمالی


    همچون هلالی گشتم چو دیدم

    بر طرف خورشید مشکین هلالی


    جانم ز جانان سر بر نتابد

    کز جان نباشد تن را ملالی


    از شوق لعلش دل شد چو میمی

    وز عشق زلفش قد شد چو دالی


    در چنگ زلفش دل پای بندی

    بر خاک کویش جان پایمالی


    دانی که چونم دور از جمالش

    از مویه موئی وز ناله نالی


    هر شب خیالش آید به پیشم

    شخص ضعیفم بیند خیالی


    آنکس چه داند حال ضعیفان

    کو را نبودست یکروز حالی


    می‌رفت خواجو با خویش می‌گفت

    کان شد که با او بودت وصالی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 31 از 65 نخستنخست ... 2127282930313233343541 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/