صفحه 27 از 65 نخستنخست ... 1723242526272829303137 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 261 تا 270 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #261
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    باز هر چند که در دست شهان دارد جای

    نیست در سایه‌اش آن یمن که در پر همای

    هر که زین گنبد گردنده کناری نگرفت

    چون مه نو بهمه شهر شد انگشت نمای


    ایکه امروز ممالک بتو آراسته است

    ملک را چون تو بیادست بسی ملک آرای


    هر کفی خاک که بر عرصهٔ دشتی بینی

    رخ ماهی بود و فرق شهی عالی رای


    بشد و ملکت باقی به خدا باز گذاشت

    آنکه می‌گفت منم بر ملکان بار خدای


    گر تو خواهی که شهان تاج سرت گردانند

    کار درویش چو خلخال میفکن در پای


    تا مقیمان فلک شادی روی تو خورند

    از می مهر جهان همچو قمر سیر برآی


    پنجهٔ نفس ببازوی ریاضت بشکن

    گوی مقصود بچوگان قناعت بربای


    چنگ از آنروی نوازندش و در بر گیرند

    که بهر باد هوائی نخروشد چون نای


    بوی عود از دم جان پرور خواجو بشنو

    زانکه باشد نفس سوختگان روح افزای


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #262
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از برای دلم ای مطربهٔ پرده‌سرای

    چنگ بر ساز کن و خوش بزن و خش بسرای

    از حریفان صبوحی بجز از مردم چشم

    کس نگیرد به مئی دست من بی سر و پای


    چنگ اگر زانکه ز بی همنفسی می‌نالد

    باری از همنفس خویش چه می‌نالد نای


    امشب از زمزمهٔ پرده‌سرا بی خبرم

    ای حریفان برسانید بدوشم بسرای


    گفتم از باد صبا بوی تو می‌یابم گفت

    چون ترا باد بدستت برو می‌پیمای


    ساربان گر بخدنگم زند از محمل دوست

    بر نگردم که نترسد شتر از بانگ درای


    چون مرا عمر گرامی بسر آید بیتو

    تو هم ای عمر عزیزم بعیادت بسر آی


    جای دل در شکن زلف تو می‌بینم و بس

    لیک هر جا که توئی بر دل من داری جای


    چون شدی شمع سراپردهٔ مستان خواجو

    ز آتش عشق بفرسای و تن و جان بفزای


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #263
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مهست یا رخ آن آفتاب مهر افزای

    شبست یا خم آن طره قمر فرسای

    مرا مگوی که دل در کمند او مفکن

    بدان نگار پریچهره گو که دل مربای


    چه سود کان مه محمل نشین نمی‌گوید

    که بیش ازین مخروش ای درای هرزه درای


    مرا بزلف تو رایست از آنکه طوطی را

    گمان مبر که بهندوستان نباشد رای


    نوای نغمهٔ چنگم چه سود چون همه شب

    خیال زلف توام چنگ می‌زند در نای


    ببوی زلف سیاهت بباد دادم عمر

    مرا که گفت که بنشین و باد میپیمای


    اگر چه عمر منی ای شب سیه بگذر

    و گر چه جان منی ای مه دو هفته برای


    چو روشنست که عمر این همه نمی‌پاید

    مرا چو عمرعزیزی تو نیز بیش مپای


    خوشا بفصل بهاران فتاده وقت صبوح

    نوای پرده‌سرا در هوای پرده‌سرای


    اگر خروش برآرد چو بلبلان خواجو

    چه غم خورد گل سوری ز مرغ نغمه سرای


    ز شور شکر شعرم نوای عشق زنند

    به بوستان سخن طوطیان شکر خای


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #264
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پرده ابر سیاه از مه تابان بگشای

    روز را از شکن طرهٔ شبگون بنمای

    کاکل مشک فشان برمه شب پوش مپوش

    سنبل غالیه سا بر گل خود روی مسای


    سپه شام بدان هندوی مشکین بشکن

    گوی خورشید بدان زلف چو چوگان بربای


    هر که در ابروی چون ماه نوت دارد چشم

    گردد از مهر تو چون ماه نو انگشت نمای


    حال من با تو کسی نیست که تقریر کند

    پیش سلطان که دهد عرض تمنای گدای


    سرو را برلب هر چشمه اگر جای بود

    جای آن هست که بر چشم منش باشد جای


    ای مه روشن اگر جان منی زود برای

    وی شب تیره اگر عمر منی دیر مپای


    صبح امید من از جیب افق سر بر زن

    روز اقبال من از مطلع مقصود برآی


    کی برد ره به سراپردهٔ قربت خواجو

    پشه را بین که کند آرزوی وصل همای


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #265
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای روضهٔ رضوان ز سر کوی تو بابی

    وی چشمهٔ کوثر ز لب لعل تو آبی


    شبهاست که از حسرت روی تو نیاید

    در دیدهٔ بیدار من دلشده خوابی


    مرغ دلم افتاد بدام سر زلفت

    مانند تذوری که بود صید عقابی


    مردم همه گویند که خورشید برآمد

    گر برفکنی در شب تاریک نقابی


    گر کارم از آن سرو خرامنده کنی راست

    دریاب که بالاتر از این نیست ثوابی


    هر روز کشی بر من دلسوخته کینی

    هر لحظه کنی با من بیچاره عتابی


    در میکده گر دیده مرا دست نگیرد

    کس نشنود از همنفسان بوی کبابی


    بر خوان غمت تا نزنم آه جگر سوز

    بر کف ننهد هیچکسم جام شرابی


    هم مردم چشمست که از روی ترحم

    بر رخ زندم دمبدم از دیده گلابی


    در نرگس عاشق کش میگون نظری کن

    تا بنگری از هر طرفی مست و خرابی


    فریاد که آن ماه مغنی دل خواجو

    از چنگ برون برد به آواز ربابی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #266
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی

    که با لب تو حکایت کنم ز هر بابی

    خیال روی تو چون جز بخواب نتوان دید

    شب فراق دریغا اگر بود خوابی


    کنونکه تشنه بمردیم و جان بحلق رسید

    براه بادیه ما را که می‌دهد آبی


    هنوز تشنهٔ آن لعل آبدار توام

    ز چشمم ار چه ز سر برگذشت سیلابی


    اگر چه پیش کسانی خلاف امکانست

    که تشنه جان بلب آرد میان غرقابی


    معینست کزین ورطه جان برون نبرم

    که نیست بحر غمم را بدیده پایابی


    ز شوق نرگس مستت خطیب جامع شهر

    چو چشم شوخ تو مستست پیش محرابی


    رموز حالت مجذوب را چه کشف کند

    کسی که او متعلق نشد بقلابی


    بیا که خون دل از سر گذشت خواجو را

    مگر بدست کند از لب تو عنابی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #267
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بیار ای لعبت ساقی شرابی

    بساز ای مطرب مجلس ربابی

    چو دور عشرت و جامست بشتاب

    که هر دم می‌کند دوران شتابی


    دل پرخون من چندان نماندست

    که بتوان کرد مستی را کبابی


    خوشا آن صبحدم کز مطلع جام

    برآید هر زمانی آفتابی


    الا ای باده پیمایان سرمست

    بمخموری دهید آخر شرابی


    گرم از تشنگی جان برلب آید

    مگر چشمم چکاند برلب آبی


    شد از باران اشک و بادهٔ شوق

    دلم ویرانی و جانم خرابی


    مگر بستست جادوی تو خوابم

    که شبها شد که محتاجم بخوابی


    چرا باید که خواجو از تو یکروز

    سلامی را نمی‌یابد جوابی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #268
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زهی اشکم ز شوق لعل میگون تو عنابی

    مرا دریاب و آب چشم خون افشان که دریابی

    تو گوئی لعبت چشمم برون خواهد شد از خانه

    که بر نیل و نمک پوشد قبای موج سیمابی


    اگر عناب دفع خون کند از روی خاصیت

    کنارم از چه رو گردد ز خون دیده عنابی


    ز شوق سیب سیمینت سرشکم بر رخ چون زر

    بدان ماند که در آبان نشیند ژاله برآبی


    چرا هرلحظه چون طاوس در بوم دگر گردی

    چرا هر روز چون خورشید بر بامی دگر تابی


    ترا ای نرگس دلبر چو عین فتنه می‌بینم

    چگونه فتنه بیدارست و چون بختم تو در خوابی


    تو نیز ای ابر آب خویشتن ریزی اگر هر دم

    دم از گوهر زنی با چشم دربارم ز بی آبی


    برو خواجو که تا هستی نباشی خالی از مستی

    اگر پیوسته چون چشم بتان در طاق محرابی


    بگردان جام و در چرخ آر سر مستان مهوش را

    که جز بر خون هشیاران نگردد چرخ دولابی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #269
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلا تا طلعت سلمی نیابی

    بدنیی روضهٔ عقبی نیابی

    ز هستی رونق مستی نبینی

    ز توبه لذت تقوی نیابی


    درین بتخانه تا صورت پرستی

    نشان از عالم معنی نیابی


    چو مجنون تا درین حی زنده باشی

    طناب خیمهٔ لیلی نیابی


    عصا تا در کفت ثعبان نگردد

    ز چوبی معجز موسی نیابی


    نشان دوست از دشمن چه پرسی

    که از خر منطق عیسی نیابی


    اگر ملک سلیمان در نبازی

    چو سلمان طلعت سلمی نیابی


    غلام عشق شو کز مفتی دل

    ورای عاشقی فتوی نیابی


    چو طفلان گر بنقشی باز مانی

    بغیر از صورت مانی نیابی


    برو خواجو که از سلطان عشقش

    برون از آب چشم اجری نیابی


    اگر شعری ز شعری بگذرانی

    بشعری رفعت شعری نیابی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #270
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خوشا وقتی که از بستانسرائی

    برآید نغمه‌ی دستانسرائی

    بده ساقی که صوفی را درین راه

    نباشد بی می صافی صفائی


    اگر زر می‌زنی در ملک معنی

    به از مستی نیابی کیمیائی


    سحاب از بی حیائی بین که هر دم

    کند با دیده‌ی ما ماجرائی


    چه باشد گر ز عشرتگاه سلطان

    بدرویشی رسد بانگ نوائی


    درین آرامگه چندانکه بینم

    نبینم بیریائی بوریائی


    و گر خود نافه‌ی مشک تتارست

    نیابم اصل او را بی‌خطائی


    سریر کیقباد و تاج کسری

    نیرزد گرد نعلین گدائی


    اگر خواهی که خود را بر سر آری

    بباید زد بسختی دست و پائی


    درین وادی فرو رفتند بسیار

    که نشنیدند آواز درائی


    ندارم چشم در دریای اندوه

    که گیرد دست خواجو آشنائی


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 27 از 65 نخستنخست ... 1723242526272829303137 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/