صفحه 11 از 65 نخستنخست ... 7891011121314152161 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 645

موضوع: غزلیات خواجوی کرمانی

  1. #101
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مگذر ز ما که خاطر ما در قفای تست

    دل بر امید وعده وجان در قفای تست

    سهلست اگر رضای تو ترک رضای ماست

    مقصود ما ز دنیی و عقبی رضای تست


    زین پس چو سرفدای قفای تو کرده‌ایم

    ما را مران ز پیش که دل در قفای تست


    گردن ببند مینهم و سر ببندگی

    خواهی ببخش و خواه بکش رای رای تست


    تنها نه دل بمهر تو سرگشته گشته است

    هر ذره‌ئی ز آب و گلم در هوای تست


    آزاد گشت از همه آنکو غلام تست

    بیگانه شد ز خویش کسی کاشنای تست


    ای در دلم عزیزتر از جان که در تنست

    جانی که در تنست مرا از برای تست


    این خسته دل که دعوی عشق تو می‌کند

    سوگند راستش بقد دلربای تست


    خواجو که رفت در سر جور و جفای تو

    جانش هنوز بر سرمهر و وفای تست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #102
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پیش صاحب‌نظران ملک سلیمان بادست

    بلکه آنست سلیمان که ز ملک آزادست

    آنکه گویند که برآب نهادست جهان

    مشنو ای خواجه که چون درنگری بر بادست


    هر نفس مهر فلک بر دگری می‌افتد

    چه توان کرد چون این سفله چنین افتادست


    دل درین پیرزن عشوه گر دهر مبند

    کاین عروسیست که در عقد بسی دامادست


    یاد دار این سخن از من که پس از من گوئی

    یاد باد آنکه مرا این سخن از وی یادست


    آنکه شداد در ایوان ز زر افکندی خشت

    خشت ایوان شه اکنون ز سر شدادست


    خاک بغداد به مرگ خلفا می‌گرید

    ورنه این شط روان چیست که در بغدادست


    گر پر از لاله سیراب بود دامن کوه

    مرو از راه که آن خون دل فرهادست


    همچو نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک

    چند روی چو گل وقامت چون شمشادست


    خیمه‌ی انس مزن بردر این کهنه رباط

    که اساسش همه بی موقع و بی بنیادست


    حاصلی نیست بجز غم ز جهان خواجو را

    شادی جان کسی کو ز جهان آزادست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #103
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جانم از باده‌ی لعل تو خراب افتادست

    دلم از آتش هجر تو کباب افتادست

    گر چه خواب آیدت ای فتنه‌ی مستان در چشم

    هر که از چشم و رخت بی خور و خواب افتادست


    باز مرغ دل من در گره زلف کژت

    همچو کبکیست که در چنگ عقاب افتادست


    ای که بالای بلند تو بلای دل ماست

    دلم از چشم تو در عین عذاب افتادست


    دست گیرید که در لجه دریای سرشک

    تن من همچو خسی بر سر آب افتادست


    خبر من بسر کوی خرابات برید

    که خرابی من از باده‌ی ناب افتادست


    تا چه مرغم که مرا هر که ببیند گوید

    بنگر این پشه که در جام شراب افتادست


    خرم آن صید که در قید تو گشتست اسیر

    حبذا دعد که در چنگ رباب افتادست


    ای حریفان بشتابید که مسکین خواجو

    برسرکوی خرابات خراب افتادست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #104
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلبرا خورشیدتابان ذره‌ئی از روی تست

    اهل دلرا قبله محراب خم ابروی تست

    تا شبیخون برد هندوی خطت بر نیمروز

    شاه هفت اقلیم گردون بنده‌ی هندوی تست


    شهسوار گنبد پیروزه یعنی آفتاب

    بارها افتاده در پای سگان کوی تست


    ذره‌ئی گفتم ز مهرت سایه از من برمگیر

    کافتاب خاوری در سایه‌ی گیسوی تست


    نافه‌ی خشک ختن گر زانکه می‌خیزد ز چین

    زلف را بفشان که صد چین در شکنج موی تست


    هر زمان نعلم در آتش می‌نهد زلفت ولیک

    جان ما خود در بلای غمزه‌ی جادوی تست


    از پریشانی چو مویت در قفا افتاده‌ام

    نیکبخت آن زلف هندویت که هم زانوی تست


    با تو چیزی در میان دارد مگر بند قبا

    زان سبب پیوسته او را تکیه بر پهلوی تست


    نکهت انفاس خلدست این نسیم مشگ بیز

    یا ز چین طره‌ی مشکین عنبر بوی تست


    گر ترا هر دم بسوئی میل ودل با دیگریست

    هر کجا خواجوست او را میل خاطر سوی تست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #105
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بسته‌ی بند تو از هر دو جهان آزادست

    وانکه دل بر تو نبستست دلش نگشادست

    عارضت در شکن طره بدان می‌ماند

    کافتابیست که در عقده‌ی راس افتادست


    زلف هندو صفتت لیلی و عقلم مجنون

    لب جانبخش تو شیرین و دلم فرهادست


    سرو را گر چه ببالای تو مانندی نیست

    بنده با قد تواز سرو سهی آزادست


    هیچکس نیست که با هیچکسش میلی نیست

    بد نهادست که سر بر قدمی ننهادست


    هرگز از چرخ بد اختر نشدم روزی شاد

    مادر دهر مرا خود بچه طالع زادست


    دل من بیتو جهانیست پر از فتنه و شور

    بده آن باده‌ی نوشین که جهان بر بادست


    در غمت همنفسی نیست بجز فریادم

    چه توان کرد که فریاد رسم فریادست


    بیش ازین ناوک بیداد مزن برخواجو

    گر چه بیداد تو از روی حقیقت دادست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #106
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    رمضان آمد و شد کار صراحی از دست

    بدرستی که دل نازک ساغر بشکست

    من که جز باده نمی‌بود بدستم نفسی

    دست گیرید که هست این نفسم باد بدست


    آنکه بی مجلس مستان ننشستی یکدم

    این زمان آمد و در مجلس تذکیر نشست


    ماه نو چون ز لب بام بدیدم گفتم

    ایدل از چنبر این ماه کجا خواهی جست


    در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی

    که تو گوئی رمضان بار سفر خواهد بست


    خون ساغر بچنین روز نمی‌شاید ریخت

    رک بربط بچنین وقت نمی‌باید خست


    ماه روزه ست و مرا شربت هجران روزی

    روز توبه‌ست و ترا نرگس جادو سرمست


    هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا

    کند ابروی تو سرداری مستان پیوست


    وقت افطار بجز خون جگر خواجو را

    تو مپندار که در مشربه جلابی هست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #107
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بشکست دل تنگ من خسته کزین دست

    مشاطه سر زلف پریشان تو بشکست

    دارم ز میان تو تمنای کناری

    خود را چو کمر گر چه به زر بر تو توان بست


    عمری و بافسوس ز دستت نتوان داد

    عمر ار چه به افسوس برون می‌رود از دست


    از دیده بیفتاده سرشکم که بشوخی

    بر گوشه‌ی چشم آمد و برجای تو بنشست


    تا حاجب ابروت چه در گوش تو گوید

    کارد همه سر سوی بنا گوش تو پیوست


    ای دانه مشکین تو دام دل عشاق

    از دام سر زلف تو آسان نتوان جست


    معذورم اگر نیستم از وصل تو آگاه

    کانرا خبرست از تو کش از خود خبری هست


    گویند که خواجو برو از عشق بپرهیز

    پرهیز کجا چشم توان داشتن از مست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #108
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زلال مشربم از لفظ آبدار خودست

    نثار گوهرم از کلک در نثار خودست


    من ار چه بنده‌ی شاهم امیر خویشتنم

    که هر که فرض کنی شاه و شهریار خودست


    اگر حدیث ملوک از زبان تیغ بود

    مرا ز تیغ زبان سخن گزار خودست


    نظر بقلت مالم مکن که نازش من

    بمطمح نظر و طبع کان یسار خودست


    توام بهیچ شماری ولی بحمدالله

    که فخر من بکمالات بیشمار خودست


    چو هست ملک قناعت دیار مالوفم

    عنان عزمم از آنرو سوی دیار خودست


    ز چرخ سفله چه باید مرا که نام بلند

    ز حسن مخبر و فرهنگ نامدار خودست


    چرا بیاری هر کس توقعم باشد

    که هر که هست درین روزگار یار خودست


    جهان اگر چه مرا برقرار خود نگذاشت

    گمان مبر که جهان نیز برقرار خودست


    مرا بغیر چه حاجت که در جمیع امور

    معولم همه برلطف کردگار خودست


    اگر در آتش سوزان روم درست آیم

    که نقد من بهمه حال برعیار خودست


    چه نسبتم ببزرگان کنی که منصب من

    بنفس نامی و نام بزرگوار خودست


    مرا ز بهر چه بردل بود غبار کسی

    که گرد خاطر هرکس ز رهگذار خودست


    چرا شکایت از ابنای روزگار کنم

    که محنت همه از دست روزگار خودست


    باختیار ز شادی جدا نشد خواجو

    چه بختیار کسی کو باختیار خودست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #109
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چو طلعت تو مرا منتهای مقصودست

    بیا که عمر من این پنجروز معدودست

    مقیم کوی تو گشتم که آستان ایاز

    بنزد اهل حقیقت مقام محمودست


    دلم ز مهر رخت می‌کشد بزلف سیاه

    چرا که سایه‌ی زلف تو ظل ممدودست


    من از وصال تو عهدیست کارزو دارم

    که کام دل بستانم چنانکه معهودست


    ز بسکه دل بربودی چو روی بنمودی

    گمان مبر که دلی در زمانه موجودست


    اگر چنانکه کسی را ز عشق مقصودیست

    مرا ز عشق تو مقصود ترک مقصودست


    دلم ز زلف تو بر آتشست و می‌دانم

    که سوز سینه پر دود مجمر از عودست


    چه نکهتست مگر بوی لاله و سمنست

    چه زمزمه‌ست مگر بانک زخمه عودست


    اگر مراد نبخشد بدوستان خواجو

    خموش باش که امساک نیکوان جودست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #110
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    وه که از دست سر زلف سیاهت چه کشیدست

    آنکه دزدیده در آن دیده خونخوار تو دیدست

    چون کشد وسمه کمان دو کمان خانه ابروت

    گر چه پیوسته کمان بر مه و خورشید کشیدست


    جفت این طاق زمرد شد از آنروی چو گیسو

    طاق فیروزه‌ی ابروی تو پیوسته خمیدست


    سر زلفت ببریدند و ببالات خوش افتاد

    یا رب آن شعر سیه برقد خوبت که بریدست


    آن خط سبز که از شمع رخت دود برآورد

    دود آهیست که در آتش روی تو رسیدست


    ای خوش آن صید که وقتی بکمند تو در افتاد

    خرم آنمرغ که روزی بهوای تو پریدست


    باد را بر سر کوی تو مجالست و مرا نیست

    خنک آن باد که بر خاک سر کوت وزیدست


    رقمی چند بسرخی که روان در قلم آمد

    اشک شنگرفی چشمست که بر نامه چکیدست


    خواجو از شوق رخت بسکه کند سیل فشانی

    همه پیرامنش از خون جگر لاله دمیدست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 11 از 65 نخستنخست ... 7891011121314152161 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/