یاد یادگاران
1- از بالکن خانه ی ما
ظهیر الدوله معلوم است
قبرستانی قدیمی ، یاد گار یادگاران
خموشانی بی نام ، خموشانی با نام
سه شاعر ، سه سخنور ، سه باخته جان.
بهار است و درختان سر سبز
سبزیشان ز خاک این عزیزان
گنجشگکان بر روی شاخساران
می خوانند نام این بزرگان.
یک خموش که از نامش پیداست
لقبش، تاج جماعت شعراست
در فصل برگ ریزان و پر ز رنگ
به میزبانی این جهان آمد و بر خاست.
غم ایران بر دل و شکوه بر لب
نفرین و لعنش بر حاکم وقت که:
" کار ایران با خداست
با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست "
با تازه بهارش ، هم نفس
شد محبوس اندر قفس
نامش بهار بود و در فصل ربیع
رخت بر بست و دنیا راکرد وداع.
گویی که می دانست روز مرگ خویش
که سرود اینگونه پیشاپیش
" القصه وطن را بدو چشم نگران
رفتیم و سپردیم به هنگامه گران "۲
2- دگر خموش ، نامش رهیست
موید خلوت ، در کنارش هم رهیست
رهی را مظهر مهربانی دانسته اند
صفای باطن ، لطافت روح خوانده اند
زندگانیش محصور در سطور و غزل
ابیاتش ملهم از خدایان غزل
حسن ترکیب ، وقار تعبیر و متانت روح
اشعاریست که از حافظ گرفته رنگ و بوی،
" گه شکایت از گلی ، گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم که غیر از عاشقی ، کاری کنم "
در بهار فصلی در این دنیا فتاد
در خزان موسم ، به آن دنیا شتافت"
باد فنا به ملک بقا می برد مراپرواز دل ،
به سوی خدا می برد مرا "
خود او خواست از ما که روزی:
" ز سوز سینه با ما همرهی کنچو بینی عاشقی ،
یاد رهی کن "
3- و آخراین فروغ باخته جان است
همیشه در دل این مردمان است ،
" این خانه سیاه است " را آورد پدید
با شجاعت ، با عشق و دنیایی امید.
بغیر از شعرش ، این شاهکارش
نمادی شد ز ایران و رمز و رازش،
در زمستان فصلی به این دنیا سلام کرد
در زمستانی دگر ، از این دنیا وداع کرد.
حال به خانه ی او می رویم همگان
چراغی می بریم از دل و از جان ،
شاید که :از دریچه ی آن دنیای برزخ
به کوچه ی خوشبخت بنگرد تا صبح قیامت.
آری ،گفتیم این شرح و بیان که
:" از بالکن خانه ی ماظهیر الدوله معلوم است
یاد این یادگارانبر همگان ملزوم است "
تابستان ۸۷گلی امیر اصلانی
( " نو بهار " روز نامه ای که
توسط ملک الشعرای بهار چاپ می شد و توسط کنسول
روسیه ، توقیف شد و " تازه بهار " هم بوسیله ی وثوق الدول
وزیر خارجه ی وقت ،توقیف شد )
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)