1- اين سوره اساسا با سورههاى ديگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد زيرا در اين سوره خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است. آغاز اين سوره با حمد و ستايش پروردگار شروع و با ابراز ايمان به مبدء و معاد (خداشناسى و ايمان به رستاخيز) ادامه و با تقاضاها و نيازهاى بندگان پايان مىگيرد.
2- سوره حمد، اساس قرآن است، در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله می خوانيم كه: «الحمد امّ القرآن» و اين به هنگامى بود كه «جابر بن عبد اللّه انصارى» خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله رسيد، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به او فرمود: «آيا برترين سورهاى را كه خدا در كتابش نازل كرده به تو تعليم كنم». جابر عرض كرد آرى پدر و مادرم به فدايت باد، به من تعليم كن، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله سوره حمد كه امّ الكتاب است به او آموخت.
سپس اضافه فرمود: «اين سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ».
«امّ» به معنى اساس و ريشه است.
شايد به همين دليل «ابن عباس» مفسر معروف مىگويد: «هر چيزى اساس و شالودهاى دارد ... و اساس و زير بناى قرآن، سوره حمد است».
3- در آيات قرآن سوره حمد به عنوان يك موهبت بزرگ به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 24
معرفى شده، و در برابر كل قرآن قرار گرفته است، آنجا كه می فرمايد: «ما به تو سوره حمد كه هفت آيه است و دوبار نازل شده داديم همچنين قرآن بزرگ بخشيديم» «1».
محتواى سوره حمد:
از يك نظر اين سوره به دو بخش تقسيم مىشود، بخشى از حمد و ثناى خدا سخن مىگويد و بخشى از نيازهاى بنده.
در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم: خداوند متعال چنين فرموده: «من سوره حمد را ميان خود و بندهام تقسيم كردم نيمى از آن براى من و نيمى از آن براى بنده من است. و بنده من حق دارد هر چه را مىخواهد از من بخواهد «2».
در فضيلت اين سوره
از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده: «هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او باندازه كسى است كه دو سوم قرآن را خوانده (و طبق نقل ديگرى پاداش كسى است كه تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئى به هر فردى از مردان و زنان مؤمن هديهاى فرستاده است».
همچنين در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «شيطان چهار بار فرياد كشيد و ناله سر داد نخستين بار روزى بود كه از درگاه خداوند رانده شد، سپس هنگامى بود كه از بهشت به زمين تنزل يافت، سومين بار هنگام بعثت محمد صلّى اللّه عليه و اله بعد از فترت پيامبران بود و آخرين بار زمانى بود كه سوره «حمد» نازل شد»!
چرا نام اين سوره فاتحة الكتاب است؟
«فاتحة الكتاب» به معنى آغازگر كتاب (قرآن) است، و از روايات استفاده مىشود كه اين سوره در زمان خود پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نيز به همين نام شناخته مىشده است.
از اينجا دريچهاى به سوى مسأله مهمّى از مسائل اسلامى گشوده مىشود و آن اينكه بر خلاف آنچه در ميان گروهى مشهور است كه قرآن در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به صورت پراكنده بود، بعد در زمان ابو بكر يا عمر يا عثمان جمع آورى شد، قرآن در زمان خود پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به همين صورت امروز جمع آورى شده بود
و سر آغازش همين سوره حمد بوده است، مدارك متعددى در دست است كه قرآن به صورت مجموعهاى كه در دست ماست در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و به فرمان او جمع آورى شده بود «على بن ابراهيم» از امام صادق عليه السّلام نقل كرده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به على عليه السّلام فرمود: «قرآن در قطعات حرير و كاغذ و امثال آن پراكنده است آن را جمع آورى كنيد».
سپس اضافه مىكند: على عليه السّلام از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زرد رنگى جمع آورى نمود سپس بر آن مهر زد.
به علاوه حديث مشهور «ثقلين» كه شيعه و سنّى آن را نقل كردهاند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود من از ميان شما مىروم و دو چيز گرانبها را به يادگار مىگذارم «كتاب خدا» و «خاندانم» خود نشان مىدهد كه قرآن به صورت يك كتاب جمع آورى شده بود.
و در پاسخ اين سؤال كه در ميان گروهى از دانشمندان معروف است كه قرآن پس از پيامبر جمع آورى شده (به وسيله على عليه السّلام يا كسان ديگر) بايد گفت:
قرآنى كه على عليه السّلام جمعآورى كرد تنها خود قرآن نبود بلكه مجموعهاى بود از قرآن و تفسير و شأن نزول آيات و مانند آن.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
(آيه 1)- ميان همه مردم جهان رسم است كه هر كار مهم و پر ارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مىكنند، يعنى آن كار را با آن شخصيت مورد نظر از آغاز ارتباط مىدهند. ولى آيا بهتر نيست كه براى پاينده بودن يك برنامه و جاويد ماندن يك تشكيلات، آن را به موجود پايدار و جاويدانى ارتباط دهيم كه فنا در ذات او راه ندارد، از ميان تمام موجودات آنكه ازلى و ابدى است تنها ذات پاك خداست و به همين دليل بايد همه چيز و هر كار را با نام او آغاز كرد و از او استمداد نمود لذا در نخستين آيه قرآن مىگوئيم: «بنام خداوند بخشنده بخشايشگر» (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 26
و در حديث معروفى از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم: كلّ امر ذى بال لم يذكر فيه اسم اللّه فهو ابتر: «هر كار مهمى كه بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است».
و نيز امام باقر عليه السّلام مىفرمايد: «سزاوار است هنگامى كه كارى را شروع مىكنيم، چه بزرگ باشد چه كوچك، بسم اللّه بگوئيم تا پر بركت و ميمون باشد».
كوتاه سخن اينكه: پايدارى و بقاء عمل بسته به ارتباطى است كه با خدا دارد به همين مناسبت خداوند به پيامبر دستور مىدهد كه در آغاز شروع تبليغ اسلام اين وظيفه خطير را با نام خدا شروع كند: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ (سوره علق آيه 1)، و مىبينيم حضرت نوح در آن طوفان سخت و عجيب هنگام سوار شدن بر كشتى براى پيروزى بر مشكلات به ياران خود دستور مىدهد كه در هنگام حركت و در موقع توقف كشتى «بسم اللّه» بگويند (سوره هود آيه 41 و 48).
و آنها نيز اين سفر را سر انجام با موفقيت و پيروزى پشت سر گذاشتند.
و نيز سليمان در نامهاى كه به ملكه سبا مىنويسد سر آغاز آن را «بِسْمِ اللَّهِ» قرار مىدهد (سوره نحل آيه 30).
روى همين اصل، تمام سورههاى قرآن- با بسم اللّه آغاز مىشود تا هدف اصلى از آغاز تا انجام با موفقيت و پيروزى و بدون شكست انجام شود و تنها سوره توبه است كه بسم اللّه در آغاز آن نمىبينيم چرا كه سوره توبه با اعلان جنگ به جنايتكاران مكّه و پيمان شكنان آغاز شده، و اعلام جنگ با توصيف خداوند به «رحمان و رحيم» سازگار نيست.
(آيه 2)- بعد از «بسم اللّه» كه آغازگر سوره بود، نخستين وظيفه بندگان آن است كه به ياد مبدء بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بىپايانش بيفتند، همان نعمتهاى فراوانى كه راهنماى ما در شناخت پروردگار و انگيزه مادر راه عبوديت است.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 29
اينكه می گوئيم: انگيزه، به خاطر آن است كه هر انسانى به هنگامى كه نعمتى به او مىرسد فورا مىخواهد، بخشنده نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخيزد و حق شكر او را ادا كند به همين جهت علماى علم كلام (عقائد) در نخستين بحث اين علم «وجوب شكر منعم» را كه يك فرمان فطرى و عقلى است به عنوان انگيزه خداشناسى، يادآور مىشوند.
و اينكه مىگوئيم: راهنماى ما در شناخت پروردگار نعمتهاى اوست، زيرا بهترين و جامعترين راه براى شناخت مبدء، مطالعه در اسرار آفرينش و رازهاى خلقت و مخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است.
به اين دو دليل سوره فاتحة الكتاب با اين جمله شروع مىشود «حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است» (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).
«حمد» در لغت به معنى ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختيارى است.
1- هر انسانى كه سر چشمه خير و بركتى است و هر پيامبر و رهبر الهى كه نور هدايت در دلها مىپاشد، هر شخص سخاوتمندى كه بخشش مىكند، و هر طبيبى كه مرهمى بر زخم جانكاهى مىنهد، ستايش آنها از ستايش خدا سر چشمه مىگيرد، چرا كه همه اين مواهب در اصل از ناحيه ذات پاك او است، و نيز اگر خورشيد نورافشانى مىكند، ابرها باران مىبارند، و زمين بركاتش را به ما تحويل مىدهد، همه از ناحيه او است.
2- جالب اينكه «حمد» تنها در آغاز كار نيست، بلكه پايان كارها نيز چنانكه قرآن به ما تعليم مىدهد با حمد خواهد بود، در مورد بهشتيان مىخوانيم: «سخن آنها در بهشت نخست منزه شمردن خداوند از هر عيب و نقص و تحيت آنها سلام، و آخرين سخنشان الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ است». (يونس: 10) 3- امّا كلمه «ربّ» در اصل به معنى مالك و صاحب چيزى است كه به تربيت و اصلاح آن مىپردازد. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 30
4- كلمه «الْعالَمِينَ» جمع «عالم» است و عالم به معنى مجموعهاى است از موجودات مختلف و هنگامى كه به صورت «عالمين» جمع بسته مىشود اشاره به تمام مجموعههاى اين جهان است.
در روايتى از على عليه السّلام چنين مىخوانيم كه در ضمن تفسير آيه «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» فرمود: «رَبِّ الْعالَمِينَ اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعم از موجودات بيجان و جاندار».
(آيه 3)- «خداوندى كه بخشنده و بخشايشگر است» و رحمت عام و خاصش همه را رسيده. (الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ).
معنى «رحمن» و «رحيم» و همچنين تفاوت ميان اين دو كلمه را در تفسير «بسم اللّه» خوانديم. نكتهاى كه بايد اضافه كنيم اين است كه اين دو صفت در نمازهاى روزانه ما حد اقل 30 بار تكرار مىشوند (در هر يك از دو ركعت اول نماز دوازده بار) و به اين ترتيب 60 مرتبه خدا را به صفت رحمتش مىستائيم. و اين درسى است براى همه انسانها كه خود را در زندگى بيش از هر چيز به اين اخلاق الهى متخلق كنند.
به علاوه اشارهاى است به اين واقعيت كه اگر ما خود را عبد و بنده خدا مىدانيم مبادا رفتار مالكان بىرحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود.
نكته ديگر اينكه «رحمان و رحيم» بعد از «رَبِّ الْعالَمِينَ» اشاره به اين است كه ما در عين قدرت نسبت به بندگان خويش، با مهربانى و لطف رفتار مىكنيم.
(آيه 4)- دومين اصل مهم اسلام يعنى قيامت و رستاخيز: «خداوندى كه مالك روز جزاست» (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ).
در اينجا تعبير به «مالكيت خداوند» شده است، كه نهايت سيطره و نفوذ او را بر همه چيز و همه كس در آن روز مشخص مىكند، روزى كه همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب. حاضر مىشوند و در برابر مالك حقيقى خود قرار مىگيرند، تمام گفتهها و كارها و حتى انديشههاى خود را حاضر مىبينند، هيچ چيز حتى به اندازه سر سوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نيفتاده است،
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 31
و اكنون اين انسان است كه بايد بار همه مسئوليتهاى اعمال خود را بردوش كشد! حتى در آنجا كه بنيانگزار سنت و برنامهاى است، باز بايد سهم خويش را از مسئوليت بپذيرد! بدون شك مالكيت خداوند نسبت به جهان هستى مالكيت حقيقى است نه مالكيت اعتبارى نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در اين جهان ملك ما است.
و به تعبير ديگر اين مالكيت نتيجه خالقيت و ربوبيت است، آنكس كه موجودات را آفريده و لحظه به لحظه فيض وجود هستى به آنها مىبخشد، مالك حقيقى موجودات است.
و در پاسخ اين سؤال كه مگر خداوند مالك تمام اين جهان نيست كه ما از او تعبير به «مالك روز جزا» مىكنيم؟ بايد بگوئيم: مالكيت خداوند گر چه شامل «هر دو جهان» مىباشد، اما بروز و ظهور اين مالكيت در قيامت بيشتر است، چرا كه در آن روز همه پيوندهاى مادى و مالكيتهاى اعتبارى بريده مىشود، و هيچ كس در آنجا چيزى از خود ندارد، حتّى اگر شفاعتى صورت گيرد باز به فرمان خداست.
اعتقاد به روز رستاخيز، اثر فوق العاده نيرومندى در كنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشايست دارد و يكى از علل جلوگيرى كردن نماز از فحشاء و منكرات همين است كه نماز انسان را هم به ياد مبدئى مىاندازد كه از همه كار او با خبر است و هم به ياد دادگاه بزرگ عدل خدا.
در حديثى از امام سجّاد عليه السّلام مىخوانيم: هنگامى كه به آيه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» مىرسيد، آنقدر آن را تكرار مىكرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند.
امّا كلمه «يَوْمِ الدِّينِ»: در قرآن در تمام موارد به معنى قيامت آمده است، و اينكه چرا آن روز، روز دين معرفى شده؟ به خاطر اين است كه آن روز روز جزا است و «دين» در لغت به معنى «جزا» مىباشد، و روشنترين برنامهاى كه در قيامت اجرا مىشود همين برنامه جزا و كيفر و پاداش است.
(آيه 5)- انسان در پيشگاه خدا: از اينجا گوئى «بنده» پروردگار خود را مخاطب ساخته نخست از عبوديت خويش در برابر او، و سپس از امدادها
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 32
و كمكهاى او سخن مىگويد: «تنها تو را مىپرستم و تنها از تو يارى مىجويم» (إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ).
در واقع آيات گذشته سخن از توحيد ذات و صفات مىگفت و در اينجا سخن از توحيد عبادت، و توحيد افعال است. توحيد عبادت آن است كه هيچ كس و هيچ چيز را شايسته پرستش جز ذات خدا ندانيم تنها به فرمان او گردن نهيم، و از بندگى و تسليم در برابر غير ذات او بپرهيزيم، توحيد افعال آن است كه تنها مؤثر حقيقى را در عالم او بدانيم، نه اينكه دنبال سبب نرويم بلكه معتقد باشيم هر سببى هر تأثيرى دارد به فرمان خداست. اين تفكر و اعتقاد انسان را از همه كس و همه موجودات بريده و تنها به خدا پيوند مىدهد.
(آيه 6)- «ما را به راه راست هدايت فرما» (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ).
پس از اظهار تسليم در برابر پروردگار و وصول بر مرحله عبوديت و استمداد از ذات پاك او نخستين تقاضاى بنده اين است كه او را به راه راست، راه پاكى و نيكى، راه عدل و داد، و راه ايمان و عمل صالح هدايت فرمايد، در اينجا اين سؤال كه چرا ما همواره درخواست هدايت به صراط مستقيم از خدا مىكنيم مگر ما گمراهيم! مطرح مىشود. وانگهى اين سخن از پيامبر و امامان كه نمونه انسان كامل بودند چه معنى دارد؟! در پاسخ مىگوئيم: انسان در مسير هدايت هر لحظه بيم لغزش و انحراف در باره او مىرود، به همين دليل بايد خود را در اختيار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را بر راه راست ثابت نگهدارد. دوم اينكه، هدايت همان پيمودن طريق تكامل است كه انسان تدريجا مراحل نقصان را پشت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسد. بنابراين جاى تعجب نيست كه حتى پيامبران و امامان از خدا تقاضاى هدايت «صراط مستقيم» كنند، چه اينكه كمال مطلق تنها خدا است، و همه بدون استثناء در مسير تكاملند، چه مانعى دارد كه آنها نيز تقاضاى درجات بالاترى را از خدا بنمايند.
امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مىفرمايد: «خداوندا! ما را بر راهى كه به
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 33
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)