گزیده غزل ۶۱
منم و قامت آن لب بر وای خواجه مؤذن
تو درمسجد خود زن والی ربک فارغب
به کرشمه ترا برو مکن از بهر خدا خم
که زمحراب تو برشد به فلک نعرهٔ یارب
اگر این سوخته گوید سخن از بوس و کناری
مکنش عیب که هست این هذیان گفتنش از تب
گزیده غزل ۶۱
منم و قامت آن لب بر وای خواجه مؤذن
تو درمسجد خود زن والی ربک فارغب
به کرشمه ترا برو مکن از بهر خدا خم
که زمحراب تو برشد به فلک نعرهٔ یارب
اگر این سوخته گوید سخن از بوس و کناری
مکنش عیب که هست این هذیان گفتنش از تب
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
گزیده غزل ۶۲
مرا ز ابروی تو شبهه میرود به نماز
که سجده میکنم و صورتست در محراب
مرا که سوخته گشتم ز آفتاب رخت
از آن لب اربتوانی به شربتی دریاب
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
گزیده غزل ۶۳
زلف تو کژ پیچ پیچ هرسر موی کژت
کژ بنشیند و لیک راست نگوید جواب
بستهٔ زلف تو گشت روی دل من سیاه
گور من آباد کرد خانهٔ چشمم خراب
چند به وهم و خیال از لب تو چاشنی
کام چه شیرین کند خوردن حلوا به خواب ؟
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
گزیده غزل ۶۴
با خیال زلف و رویت چشم من
نیمهٔی ابر است و نیمی آفتاب
زان لب میگون که هوش ازمن ببرد
خون همی گریم چو برآتش کباب
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
گزیده غزل ۶۵
زهی نموده از آن زلف و خال و عارض خواب
یکی سواد و دوم نقطه و سیم مکتوب
سواد و نقطه و مکتوب اوست بردل من
یکی بلاو دوم فتنه و سیم آشوب
بلا رفته و آشوب او بود ما را
یکی مراد و دوم مونس و سیم مطلوب
مراد و مونس و مطلوب هر سه از من شد
یکی جداو دوم غالب و سیم مغلوب
جدا و غالب و مغلوب هر سه باز آید
یکی غلام و دوم دولت و سیم مرکوب
غلام و دولت و مرکوب با سه چیز خوش است
یکی حضور و دوم شادی و سیم محبوب
حضور و شادی و محبوب من بود خسرو
یکی شراب و دوم ساقی و سیم رخ خوب
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
گزیده غزل ۶۶
بلای مردم اهل نظر بود چشمش
بناز اگر بدر آید ز مکتب آن محبوب
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
گزیده غزل ۶۷
نرگس همه تن گل شد و در چشم تو افتاد
تا روشنی دیده بیابد زغبارت
ای قبلهٔ صاحب نظران روی چو ماهت
سر فتنهٔ خوبان جهان چشم سیاهت
هر گه که ز بازار روی جانب خانه
چون اشک روان گردم و گیرم سر راهت
نزدیک توام چون نگذارند رقیبان
دزدیده بیایم کنم از دور نگاهت
خسرو چکنی ناله و هردم چه کشی آه
آن سرو روان را چه غم از ناله و آهت
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
گزیده غزل ۶۸
تمنای دلم کردی و دادم
بفرما گر تمنای دگر هست !
اشارت کردی از ابرو به خونم
مرا باری مبارک شد جمالت
چو زنبور سیه گرد سر گل
بگردم بر سرت بیخود ز بویت
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
گزیده غزل ۶۹
هست سر بردوش من باری و باری می کشم
تا مگر اندازمش در پای خوبان عاقبت
رای آن دادم که خونم را بریزند اهل حسن
شد موافق رای من با رای خوبان عاقبت
بارها گفتم که ندهم دل به خوبان لیک دل
گشت از جان بنده و مولای خوبان عاقبت
با چنان خونین لبی کاید همی زو بوی شیر
خون من میخور حلالست آن چو شیر مادرت
چشم من دور ار بگویم مردم چشم منی
زانکه هرساعت همی بینم برآب دیگرت
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
گزیده غزل ۷۰
صد دوست بیش کشت منش نیز دوستم
آخر چه شد که این کرم از من دریغ داشت
کاغذ مگر نماند که آن ناخدای ترس
از نوک خامه یک رقم از من دریغ داشت
اندیشه نیست گر طلب جان کند زمن
اندیشهٔ من از دل نااستوار اوست
بادا بقای زلف و رخ و قامت و لبش
یک جان من که سوختهٔ هر چهار اوست
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)