نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: عکس ها و بیوگرافی مرحوم روح الله داداشی

  1. #1
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    عکس ها و بیوگرافی مرحوم روح الله داداشی

    b0fca3fba70282ccb497df4bf8001f74

    روح الله داداشی
    تاریخ تولد: ۱۳۶۰
    محل تولد: کرج
    قد: ۱۸۸ سانتی متر
    وزن: ۱۲۵ کیلوگرم
    شغل: آزاد
    نام مربی: علی داداشی
    ورزش های اولیه: کشتی، پرورش اندام
    در مسابقه قویترین مردان سال ۱۳۸۵ (از ۱۶ تا ۱۹ آبان ماه) در سالن سازمان آب و فاضلاب تهران برگزار شده از بین ۱۳۲ ورزشکار به مقام سوم رسید و به او ۶ سکه بهار آزادی داده شد. عنوان های به دست آمده: قهرمان چند دوره پرورش اندام تهران و کشور، در قسمت قویترین مردان: سوم کشور، چهارم کشور، اول کشور در سال ۸۶ در آخرین مسابقه مردان آهنین از نظر امتیاز با نفر دوم مساوی ولی به علت انجام یک آیتم کمتر نفر سوم.
    تفاوتِ مسابقات مردان آهنین با قویترین مردان:
    این دو هیچ تفاوتی با هم ندارن و مسابقات داخلی به مردان اهنین و مسابقات خارج از کشور به قویترن مردان تلقی میشود.
    و از زبان ناصر شجاعی از سایت اژانس بدنسازی ایرانیان:
    مردان آهنین مسابقه رسمی است که از سوی فدراسیون برگزار میشود و مورد تایید سازمان تربیت بدنی است و قویترین مردان ایران عنوان یک انجمن خصوصی است که هنوز از سوی سازمان تربیت بدنی مورد تایید قرار نگرفته است . در خصوص ورزشکاران هم باید گفت هیچ محدودیتی برای ورزشکاران برای پیوستن به هریک از این دو گروه وجود ندارد ولی به دلیل پخش تلویزیونی ورزشکاران اکثرا مردان آهنین را انتخاب می کنند.

    (روح الله داداشی متولد سال 1360 بود و در دوران فعالیت ورزشی خود ۷ دوره قهرمانی كرج ، ۲ دوره قهرمانی تهران ، ۲ دوره قهرمان ایرانی در رشته پرورش اندام و در قویترین مردان یك دوره چهارم ایران ، ۲ دوره سوم ایران یك دوره قهرمانی كشور ، ۲ دوره قویترین مردان آهنین، یك دوره سوم جهان و یك دوره اول جهان را در كارنامه داشت.)


    e1c04c7feca732553cae24a869cd50ba
    9e44d6b60b99265a9287326a25042ed0

    e65ecef9055317dfaa0282880084bc71

    eec37a7b14f69acf41324668a95a13a4

    برای شادی آن مرحوم صلوات بفرستید – امیدواریم روح شان در آرامش باشد ..

    یاد و خاطره اش گرامی …
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. کاربر مقابل از shirin71 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #2
    انجمن علمی و پژوهشی
    زیبایی های زندگی در دستانه توست
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    محل سکونت
    sudae eshgh
    نوشته ها
    10,188
    تشکر تشکر کرده 
    2,930
    تشکر تشکر شده 
    4,180
    تشکر شده در
    2,113 پست
    حالت من : Ashegh
    قدرت امتیاز دهی
    2045
    Array

    پیش فرض زندگینامه داداشی از دستفروشی تا قهرمانی

    109640 بچه که بودیم کنار خانه‌مان شتر می‌آوردند آنها را می‌کشتند و گوشتشان را پخش می کردند. یک بار روح‌الله رفته بود و داشت با شتر بازی می‌کرد که ناگهان یکی از شترها لگد محکمی به او زد و برادرم را چند متر آن طرف‌تر پرت کرد.



    همشهری سرنخ : شاید هیچ‌کس نمی‌‌توانست پیش‌بینی کند پسر لاغری که در کنار بساطش در خیابان نزدیک خانه‌شان، آب‌انجیر خنک می‌فروخت، چند سال بعد نه تنها بارها مدال طلای قوی‌ترین مرد ایران را از آن خود خواهد کرد، بلکه در مسابقات جهانی نیز حرف‌های زیادی برای گفتن خواهد داشت. روح‌الله - پسر بچه چشم‌آبی با موهای طلایی - هفتمین پسر خانواده داداشی ها بود. او بعد از شش پسر و چهار دختر خانواده به دنیا آمده بود، «برادرم بچه لاغر و رنجوری بود، اما از همان اول عاشق پرورش اندام بود. او عکس‌ها ی ورزشکاران پرورش اندام را تهیه می‌‌کرد، سر آنها را قیچی می‌کرد و سر خودش را جای آنها می‌گذاشت، او آن زمان اگر چه لاغر بود اما خصلت‌های ورزشکاری داشت و من در او چیزی می‌دیدم که دیگران نمی‌دیدند؛ به همین دلیل او را وارد ورزش کردم، خانواده‌ام به شدت با این موضوع مخالف بودند. می‌گفتند او ضعیف است و نمی‌تواند از خودش دفاع کند؛ اما برادرم بعد از دو سال ورزش، قهرمان پرورش اندام شد.»
    این‌ها را علی داداشی می‌گوید؛ مردی که هنوز مرگ برادرش را باور ندارد و دلش می‌خواهد هر آنچه اتفاق افتاده کابوس وحشتناکی باشد که با سپیده صبح روز بعد، مثل تاریکی شب، دست و پایش را جمع کند و دور و دورتر شود اما این کابوس وحشتناک انگار رفتنی نیست؛ « بچه که بودیم کنار خانه‌مان شتر می‌آوردند آنها را می‌کشتند و گوشتشان را پخش می کردند. یک بار روح‌الله رفته بود و داشت با شتر بازی می‌کرد که ناگهان یکی از شترها لگد محکمی به او زد و برادرم را چند متر آن طرف‌تر پرت کرد. گفتم حتماً بلایی سرش آمده، سریع به طرف او دویدم و خودم را به بالای سرش رساندم، صدایش کردم، روح‌الله با صدای من چشمانش را باز کرد و لبخندی زد.
    مرد جوان با چشمانی پر اشک ، تبسمی می‌کند و ادامه می‌دهد:«از روح‌الله هزار تا خاطره خوش دارم. در یک روز تابستان، روح‌الله که خیلی خسته بود، رفته بود زیر ماشین یکی از مهمان‌هایمان و آنجا خوابش برده بود. مهمان ما هم بی‌خبر از روی او رد شد. وقتی مادرم از ماجرا باخبر شد غوغایی به پا کرد که نگو و نپرس. او را به بیمارستان رساندیم؛ اما آسیبی ندیده بود . خیلی زود او را به خانه آوردیم.»
    از دستفروشی تا قهرمانی
    حالا قهرمان رفته است و تنها یاد و خاطره اوست که برای علی که با وجود هفت سال اختلاف سنی با برادر کوچکش، همیشه با او بوده و از او حمایت می‌کرد، به جا مانده است؛ «به محض تعطیل شدن مدارس و رسیدن تابستان، بساطش را نزدیک خانه‌مان پهن می‌کرد و شربت و آب‌‌‌انجیر می‌فروخت، خدا بیامرز پدرم می‌گفت پسر جان ما که نیازی به این پول نداریم؛ پس چرا این کار را می‌‌کنی؛ اما روح‌الله گوشش به این حرف‌‌ها بدهکار نبود و دلش می‌خواست روی پای خودش باشد. او سختی دستفروشی و تلاش برای فروش جنس در گرمای طاقت‌فرسای تابستان را چشیده بود؛ به همین دلیل بعد از موفقیت‌ها و کسب وضع مالی نسبتاً خوب، آن روزها را فراموش نکرد و به قول معروف خودش را گم نکرد.»




    اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
    حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی






  4. 2 کاربر مقابل از M.A.H.S.A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/