هیهات که باز بوی می میشنوم
آوازهٔ های و هوی و هی میشنوم
از گوش دلم سر الهی هر دم
حق میگوید ولی ز نی میشنوم
هیهات که باز بوی می میشنوم
آوازهٔ های و هوی و هی میشنوم
از گوش دلم سر الهی هر دم
حق میگوید ولی ز نی میشنوم
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دانی که چها چها چها میخواهم
وصل تو من بی سر و پا میخواهم
فریاد و فغان و نالهام دانی چیست
یعنی که ترا ترا ترا میخواهم
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ای دوست طواف خانهات میخواهم
بوسیدن آستانهات میخواهم
بیمنت خلق توشه این ره را
میخواهم و از خزانهات میخواهم
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
نی باغ به بستان نه چمن میخواهم
نی سرو و نه گل نه یاسمن میخواهم
خواهم زخدای خویش کنجی که در آن
من باشم و آن کسی که من میخواهم
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
در کوی تو سر در سر خنجر بنهم
چون مهرهٔ جان عشق تو در بر بنهم
نامردم اگر عشق تو از دل بکنم
سودای تو کافرم گر از سر بنهم
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دارم ز خدا خواهش جنات نعیم
زاهد به ثواب و من به امید عظیم
من دست تهی میروم او تحفه به دست
تا زین دو کدام خوش کند طبع کریم
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
دی تازه گلی ز گلشن آورد نسیم
کز نکهت آن مشام جان یافت شمیم
نی نی غلطم که صفحهای بود از سیم
مشکین رقمش معطر از خلق کریم
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
ما بین دو عین یار از نون تا میم
بینی الفی کشیده بر صفحهٔ سیم
نی نی غلطم که از کمال اعجاز
انگشت نبیست کرده مه را بدو نیم
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
با یاد تو با دیدهٔ تر میآیم
وز بادهٔ شوق بیخبر میآیم
ایام فراق چون به سرآمدهاست
من نیز به سوی تو به سر میآیم
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
هر چند زکار خود خبردار نهایم
بیهوده تماشاگر گلزار نهایم
بر حاشیهٔ کتاب چون نقطهٔ شک
بی کارنهایم اگر چه در کار نهایم
در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)