استاد قدرت الله گیچلو از طراحان نامدار فرش بیجار هستند و نقشه های ایشان دارای شهرت فراوانی است. استاد در این نوشتار از زندگی و کار خود می گوید و دغدغه هایش درباره فرش بیجار.
متولد ۱۳۲۷ شهرستان بیجار هستم و فرزند ارشد خانواده و تحصیلاتم را تا سوم متوسطه ادامه دادم. محیط شهر و محله و خانواده ام نیز از نظر اقتصادی در حد متوسط گاهی همراه با فقر نیز بود هرچند عموم مردم آن زمان در این وضع بودند. پدر و مادرم نیز بی سواد بودند و در محیط فرهنگی نیز رشد نکردم ولی تحصیلاتم را مدیون اصرار پدرم می دانم. آن زمان به خاطر کمبود افراد تحصیلکرده به راحتی در مراکز مختلف اداری و آموزشی می توانستم مشغول به کار شوم. انگیزه ای ایجاد شد که در آموزش و پرورش (اداره فرهنگ) مشغول شوم که پدرم به خاطر معلولیتم که بر اثر بیماری آبله ایجاد شده بود، مانع شد. البته از کودکی میل به طراحی داشتم چنان که بارها به خاطر طراحی روی میزهای مدرسه مورد بازخواست قرار می گرفتم. همین تذکرات مدیران مدرسه که به گوش پدرم نیز می رسید باعث شد پدرم مرا به خدمت استاد موسی مسعودی که یگانه طراح فرش شهرمان بود، ببرد. استاد ابتدا رغبتی به جذب من نداشت ولی با اصرار پدرم و دیدن علاقه همزمان به درس و کار در من توسط استاد، حاضر به پذیرش من شدند و من علاوه بر تحصیل به مغازه ایشان رفته و کارآموزی می کردم. پس از چند سالی که خدمت استاد بودم، به همدان مسافرت کردم و در آنجا با استاد آشنا شدم و مدت یک سال نیز در آنجا به شاگردی پرداختم. البته خاطرنشان کنم که پدرم نیز در کار خرید و فروش فرش بود ولی مغازه ای نداشت. بیشتر به روستاها رفته و چند تخته ای خریده و آنها را در منزل به تجار شهر می فروخت. همین کار او نیز در من انگیزه پرداختن به هنر فرشبافی و از جمله طراحی و نقاشی فرش ایجاد می کرد.
بالاخره در سال ۱۳۴۰ اقدام به تاسیس کارگاه نقشه کشی فرش کردم. آن زمان به خاطر اهمیتی که فرشبافی در اقتصاد خانواده ها در شهر و روستا داشت، خیلی زود کارگاه من جایگاه خود را یافت و به زودی تعدادی کارآموز نیز جذب کردم. درباره سبک کارم نیز اگر بخواهم بگویم، چند سالی سبک استاد مسعودی را ادامه می دادم. مایه افتخارم نیز بود ولی همیشه طرح های ارائه شده من را به نام استاد می شناختند که تا اندازه ای نیز بحق بود. پس از آن حدود ۵۰ درصد از سبک استاد فاصله گرفتم ولی تا سال ها هنوز چارچوب من از اصالت و آموزه های استاد فاصله کلی نگرفت. از خاطره های قابل ذکر اقدام به خرید یک تخته فرش زرع و نیم کردم و آن را در مسافرتی به همدان برده و فروختم. سود فراوان این معامله مرا وسوسه کرد اقدام به خرید ۱۰ تخته دیگر کرده و آن را روانه بازار همدان کنم. پس از مدتی که خبری از فروش فرش ها نشد، خود عازم همدان شدم. در آنجا از عدم فروش فرش ها سوال کردم که تجار خبره آنجا ابراز کردند اکثر قالی ها از نظر نقشه و طرح دارای اصالت نیستند و بیشتر از نقشه های مناطق همجوار و سایر نقاط ایران کپی برداری شده است و آن زرع و نیم اولی که به فروش رفت، دارای اصالت طرح بود و این امر باعث شد فرش های ارسالی را با زیان به فروش برسانم و تا مدت ها اقدام به خرید فرش نکردم و فقط به کار طراحی و نقاشی مشغول بودم.
بالاخره پس از گذشت سال ها از این تجربه کارگاه من با تعدادی کارآموز تا اوایل انقلاب ادامه داشت که پس از انقلاب وقفه ای در خرید و صادرات فرش ایجاد شد و باعث شد کارگاه من به تعطیلی موقت بکشد، و خود من نیز طی سال های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بسیار سال های سختی داشته باشم و معلول بودنم نیز مزید بر علت بود که نتوانم به هر کاری دست بزنم. بالاخره در سال ۱۳۶۳ دوباره کم کم بازار فرش و پیرامون آن رونق گرفت و این بار دوباره به کار طراحی و نقشه کشی فرش و تولید و خرید و فروش خود محصول نهایی که فرش باشد، اقدام کردم. این مرحله از زندگی و کارم همزمان شد با ورود یکی از پسرانم به کارگاه. با آمدن او و همچنین خرید و فروش فرش بود که تحولی در طرح های من به وجود آمد.
چنانچه سبک طراحی من دگرگون شد چون هنوز معتقدم طراح و نقشه کش فرش باید همیشه نتیجه کار و رنگ آمیزی خود را روی فرش ببیند و خطاهای احتمالی خود را مرتفع کند. چنانچه طراح فقط به طراحی و رنگ آمیزی بر روی کاغذ اکتفا کند هیچ گاه به نتیجه مطلوب نخواهد رسید. همین ارتباط تنگاتنگ طراحی و تولید فرش و همچنین خرید و فروش و ارتباط با تجار مرکز و همدان و زنجان باعث رشد کار من شد که اکنون با پسرانم گروهی شده بود و کم کم بر رنگرزی خامه های فرش تولیدی خود نیز نظارت مستقیم کردیم و با زحمات و علایق یکی از رنگرزهای شهرمان (البته تنها رنگرز باقیمانده) به نام آقای مرتضی نوری توانستیم نتیجه مطلوب را به دست آوریم. از ویژگی های نقشه های انجام گرفته توسط من باید بگویم هیچ گاه استخوان بندی و چارچوب اصالت را فراموش نکردم و همه تغییرات و نوآوری های من در داخل چارچوب اصالت بود.
همیشه در طرح های خود پسند مشتری را در نظر می گرفتم و معتقد بودم طرحی که ارائه می شود، حتماً باید باعث لذت بردن خریدار از محصول نهایی فرش شود. در غیر این صورت کار را موفقیت آمیز نمی دانستم. درباره هنر فرش باید بگویم ویژگی این هنر این است که کار گروهی باعث به وجود آمدن این هنر صنعت می شود و برخلاف بعضی از هنرها متکی به شخص نیست. البته امروز جایگاه این هنر رو به افول است. فرش های تولیدی امروزه بیجار بسیار از نظر کیفی رشد داشته است ولی از نظر کمی بسیار رو به نزول گذاشته و با جرات می توانم بگویم که پنج درصد قالیبافان گذشته مشغول کار هستند. بهره وری پایین و عدم درآمد کافی این حرفه باعث شده اکثر بافنده ها و حتی رنگرزان و خامه فروشان و... از این شغل دست بکشند و امیدی نیز به بهبود و احیای این هنر در شهرمان نیست، چون بافندگان قدیمی که زحمت اصلی این هنر صنعت بر دوش آنهاست پس از اینکه از این حرفه دست می کشند، دیگر فرزندان و نسل بعدی را آموزش نمی دهند و نسل جدید نیز رغبتی به قالیبافی ندارد.
امروزه دغدغه اصلی من حفظ بعضی از فرش های اصیل بافته شده در سال های گذشته و حال در شهرمان است که فرزندان شهرمان بعداً حداقل بتوانند در آینده در نمایشگاه هایی که ممکن است برپا شود، بتوانند با هنر صنعتی که مادران شان سالیان متمادی (که شروع آن مشخص نیست) به این حرفه اشتغال داشته اند، آشنا شوند و حداقل میراثی باارزش و با نمونه های باکیفیت از این هنر صنعت در منازل شهرمان داشته باشیم. البته باید ذکر کنم که چند سالی است مرکز ملی فرش ایران زحمات شایسته ای برای ارتقای این هنر کشیده است و با برپایی نمایشگاه و جشنواره و اهدای لوح به هنرمندان این عرصه همچنین به بنده باعث دلگرمی شده است. ولی هنوز مهم ترین مشکل بهره وری پایین این حرفه در میان سایر حرفه ها مانع از شکوفایی واقعی این هنر شده است. امید است که حداقل در حد محدود نیز این هنر صنعت سالیان سال در این شهر ادامه یابد.