صفحه 25 از 29 نخستنخست ... 15212223242526272829 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 241 تا 250 , از مجموع 287

موضوع: حیــــــــــــــــــدر بابایه سلام (شهـــــــــریار)

  1. #241
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد

    تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد


    نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها

    که وصال هم بلای شب انتظار دارد


    تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی

    که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد


    نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من

    که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد


    مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن

    که هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارد


    دل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرین

    چه ترانه های ه محزون که به یادگار دارد


    غم روزگار گو رو پی کار خود که ما را

    غم یار بی خیال غم روزگار دارد


    گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست

    چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد


    دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن

    نه همه تنور سوز دل شهریار دارد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #242
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد

    با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد


    از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است

    من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد


    دارد متاع عفت از چار سو خریدار

    بازار خودفروشی این چار سو ندارد


    جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم

    رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد


    گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب

    عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد


    خورشید روی من چون رخساره برفروزد

    رخ برفروختن را خورشید رو ندارد


    سوزن ز تیر مژگان وز تار زلف نخ کن

    هر چند رخنهٔ دل تاب رفو ندارد


    او صبر خواهد از من بختی که من ندارم

    من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد


    با شهریار بی دل ساقی به سرگرانی است

    چشمش مگر حریفان می در سبو ندارد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #243
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    شباب عمر عجب با شتاب می گذرد

    بدین شتاب خدایا شباب می گذرد


    شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی

    شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد


    به چشم خود گذر عمر خویش می بینم

    نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد


    به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه

    که ابر از جلو آفتاب می گذرد


    خراب گردش آن چشم جاودان مستم

    که دور جام جهان خراب می گذرد


    به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی

    که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد


    به زیر سنگ لحد استخوان پیکر ما

    چو گندمی است که از آسیاب می گذرد


    کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست

    که روزگار چو تیر شهاب می گذرد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #244
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد

    وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد


    بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام

    به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد


    قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری

    چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد


    شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست

    بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد


    هنوز از آبشار دیده دامان رشک دریا بود

    که ما را سینه آتشفشان آتشفشانی کرد


    چه بود ار باز می گشتی به روز من توانائی

    که خود دیدی چها با روزگارم ناتوانی کرد


    جوانی کردن ای دل شیوه جانانه بود اما

    جوانی هم پی جانان شد و با ما جوانی کرد


    جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود

    دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد


    جوانان در بهار عمر یاد از شهریار آرید

    که عمری در گلستان جوانی نغمه خوانی کرد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #245
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد

    جانم از نو به تن آن جان جهان بازآورد


    اشک غم پاک کن ای دیده که در جوی شباب

    آب رفته است که آن سرو روان بازآورد


    نوجوانی که غم دوری او پیرم کرد

    باز پیرانه سرم بخت جوان بازآورد


    گل به تاراج خزان رفت و بهارش از نو

    تاج سر کرد و علیرغم خزان بازآورد


    پرئی را که به صد آینه افسون نشدی

    دل دیوانه به فریاد و فغان بازآورد


    دست عهدی که زدش بر در دل قفل وفا

    درج عفت به همان مهر و نشان بازآورد


    تیر صیاد خطا رفت و ز دیوان قضا

    پیک راز آمد و طغرای امان بازآورد


    شهریارا ز خراسان به ری آوردش باز

    آن خدائی که هم او از همدان بازآورد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #246
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    چو آفتاب به شمشیر شعله برخیزد

    سپاه شب به هزیمت چو دود بگریزد


    عروس خاوری از پرده برنیامده چرخ

    همه جواهر انجم به پای او ریزد


    بجز زمرد رخشنده ستاره صبح

    که طوق سازد و بر طاق نصرت آویزد


    شب فراق چه پرویزنی بود گردون

    که ماهتاب بجز گرد غم نمی بیزد


    به جان شکوفه صبح وصال را نازم

    که غنچه دل ازو بشکفد به نام ایزد


    متاع دلبری و حال دل سپردن نیست

    وگرنه پیر از عاشقی نپرهیزد


    تو شهریار به بخت و نصیب شو تسلیم

    که مرد راه به بخت و نصیب نستیزد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #247
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    رقیبت گر هنر هم دزدد از من من نخواهد شد

    به گلخن گر چه گل هم بشکفد گلشن نخواهد شد


    مگر با داس سیمین کشت زرین بدروی ورنه

    به مشتی خوشه درهم کوفتن خرمن نخواهد شد


    حجابی نیست در طور تجلی لیکن اینش هست

    که محرم جز شبان وادی ایمن نخواهد شد


    برو از هفت خط نوشان پای خم می میپرس

    که هر دردی شراب ناب مرد افکن نخواهد شد


    به آتشگاه حافظ رونق سوز و گداز ازماست

    چراغ جاودانست این و بی روغن نخواهد شد


    شبستانی که طوفانش دمید از رخنه و روزن

    دو صد شمعش برافروزی یکی روشن نخواهد شد


    تو کز گنجینه بیرون تاختی ترسم خرف باشی

    که گوهر شاهد بازار یا برزن نخواهد شد


    امید زندگی در سینه ها کشتن فغان دارد

    امین باشی که هرگز مرگ بی شیون نخواهد شد


    دمی چون کوره آتش چرا چون شمع نگدازم

    عزیز من دل عاشق که از آهن نخواهد شد


    گل از دامن فرو ریز و چو باد از این چمن بگذر

    که جز خون دل آخر نقش این دامن نخواهد شد


    دلی کو شهریارا دشمن جان دوست تر دارد

    دریغ از دوستی با وی که جز دشمن نخواهد شد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #248
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد
    گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد
    زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم
    بلبل شیفته شوریده و شیدا باشد
    سر به صحرا نهد آشفته تر از باد بهار
    هر که با آن سر زلفش سر سودا باشد
    رستخیز چمن و شاهد و ساقی مخمور
    چنگ و نی باشد و می باشد و مینا باشد
    یار قند غزلش بر لب و آب آینه گون
    طوطی جانم از آن پسته شکرخا باشد
    لاله افروخته بر سینه مواج چمن
    چون چراغ کرجی ها که به دریا باشد
    این شکرخواب جوانی است که چون باد گذشت
    وای از این عمر که افسانه و رؤیا باشد
    گوهر از جنت عقبا طلب ای دل ورنه
    خزفست آنچه که در چنته دنیا باشد
    شهریاراز رخ احباب نظر باز مگیر
    که دگر قسمت دیدار نه پیدا باشد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #249
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد

    ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد


    چه گلی گر نخروشد به شبش بلبل شیدا

    چه بهاری که گلش همدم خار آمده باشد


    نکند بی خبر از ما به در خانه پیشین

    به سراغ غزل و زمرمه یار آمده باشد


    از دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری

    باز با این دل آزرده کنار آمده باشد


    یار کو رفته به قهر از سر ماهم ز سر مهر

    شرط یاری که به پرسیدن یار آمده باشد


    لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی

    به تماشای من آن لاله عذار آمده باشد


    شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند

    روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #250
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    صبا به شوق در ایوان شهریار آمد

    که خیز و سر به در از دخمه کن بهار آمد


    ز زلف زرکش خورشید بند سیم سه تار

    که پرده های شب تیره تار و مار آمد


    به شهر چند نشینی شکسته دل برخیز

    که باغ و بیشه شمران شکوفه زار آمد


    به سان دختر چادرنشین صحرائی

    عروس لاله به دامان کوهسار آمد


    فکند زمزمه گلپونه ئی به برزن وکو

    به بام کلبه پرستوی زرنگار آمد


    گشود پیر در خم و باغبان در باغ

    شراب و شهد به بازار و گل به بارآمد


    دگر به حجره نگنجد دماغ سودائی

    که با نسیم سحر بوی زلف یار آمد


    بزن صبوحی و برگیر زیر خرقه سه تار

    غزل بیار که بلبل به شاخسار آمد


    برون خرام به گلگشت لاله زار امروز

    که لاله زار پر از سرو گل عذار آمد


    به دور جام میم داد دل بده ساقی

    چهاکه بر سرم از دور روزگار آمد


    به پای ساز صبا شعر شهریار ای ترک

    بخوان که عیدی عشاق بی قرار آمد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 25 از 29 نخستنخست ... 15212223242526272829 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/