صفحه 12 از 29 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 287

موضوع: حیــــــــــــــــــدر بابایه سلام (شهـــــــــریار)

  1. #111
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ایرجا سر بدرآور که امیرآمده است
    چه امیری که به عشق تواسیر آمده است
    چون فرستاده‌ی سیمرغ به سهراب دلیر
    نوشداروست ولی حیف که دیرآمده است
    گوئی از چشم نظرباز تو بی‌پروانیست
    چون غزالی به سر کشته‌ی شیرآمده است
    خیز غوغای بهارست که پروانه شویم
    غنچه‌ی شوخ پر از شکر و شیر آمدهاست
    روح من نیز به دنبال تو گیرد پرواز
    دگر از صحبت این دلشده سیر آمده است
    سر برآور ز دل خاک و ببین نسل جوان
    که مریدانه به پابوسی پیر آمده است
    دیر اگر آمده شیر آمده عذرش بپذیر
    که دل از چشم سیه عذرپذیر آمده است
    گنه از دور زمان است که از چنبر او
    آدمی را نه گریز و نه گزیر آمده است
    گوشکن ناله‌ی این نی که چو لالای نسیم
    اشکریزان به نوای بم و زیر آمده است
    طبع من بلبل گلزار صفا بود و صفی
    که چو مرغان بهشتی به صفیر آمده است
    مکتب عشق به شاگرد قدیمت بسپار
    شهریاری که درین شیوه شهیر آمده است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #112
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مایه‌ی حسن ندارم کهبهبازار من آئی
    جان فروش سر راهم که خریدار من آئی
    ای غزالی که گرفتار کمند تو شدمباش
    تا به دام غزل افتی و گرفتار من آئی
    گلشن طبع من آراسته از لاله ونسرین
    همه در حسرتم ای گل که به گلزار من آئی
    سپر صلح و صفا دارم وشمشیرمحبت
    با تو آن پنجه نبینم که به پیکار من آئی
    صید را شرط نباشد همه در دامکشیدن
    به کمند تو فتادم که نگهدار من آئی
    نسخه‌ی شعر تر آرم به شفاخانه‌یلعلت
    که به یک خنده دوای دل بیمار من آئی
    روز روشن به خود از عشق تو کردمچو شب تار
    به امیدی که تو هم شمع شب تار من آئی
    گفتمش نیشکر شعر از آنپرورم از اشک
    که تو ای طوطی خوش لهجه شکر خوار من آئی
    گفت اگر لب بگشایم توبدان طبع گهربار
    شهریارا خجل از لعل شکربار من آئی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #113
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جوانی شمعرهکردم که جویم زندگانی را
    نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
    کنون بابار پیری آرزومندم که برگردم
    به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
    به یادیار دیرین کاروان گم‌کرده رامانم
    که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
    بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
    چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانیرا
    چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
    که در کامم به زهرآلود شهد شادمانیرا
    سخن با من نمی‌گوئی الا ای همزبان دل
    خدایا با که گویم شکوه‌ی بیهمزبانی را
    نسیم زلف جانان کو؟ که چون برگ خزان دیده
    به پای سرو خود دارمهوای جانفشانی را
    به چشم آسمانیگردشی داری بلای جان
    خدایا بر مگردان اینبلای آسمانی را
    نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
    که از آب بقا جوئیدعمر جاودانی را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #114
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد
    تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد
    نه بلای جان عاشق شبهجرتست تنها
    که وصال هم بلای شب انتظار دارد
    تو که از می جوانی همه سرخوشیچه دانی
    که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد
    نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ارمن
    که کمند زلف شیرین هوش شکار دارد
    مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
    که هنوز وصله‌ی دل دو سه بخیه کار دارد
    دل چون شکسته سازم ز گذشته‌هایشیرین
    چه ترانه‌های‌ه محزون که به یادگار دارد
    غم روزگار گو رو، پی کار خودکه ما را
    غم یار بی‌خیال غم روزگار دارد
    گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست
    چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد
    دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن
    نه همه تنور سوز دل شهریار دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #115
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    صبا به شوق در ایوان شهریار آمد
    که خیز و سر به در از دخمه کن بهار آمد
    ز زلف زرکش خورشید بند سیمسه تار
    که پرده‌های شب تیره تار و مار آمد
    به شهر چند نشینی شکسته دل برخیز
    که باغ و بیشه‌ی شمران شکوفه زار آمد
    به سان دختر چادرنشین صحرائی
    عروسلاله به دامان کوهسار آمد
    فکند زمزمه ?گلپونه‌ئی? به برزن وکو
    به بام کلبهپرستوی زرنگار آمد
    گشود پیر در خم و باغبان در باغ
    شراب و شهد به بازار وگل به بارآمد
    دگر به حجره نگنجد دماغ سودائی
    که با نسیم سحر بوی زلف یارآمد
    بزن صبوحی و برگیر زیر خرقه سه تار
    غزل بیار که بلبل به شاخسار آمد
    برون خرام به گلگشت لاله‌زار امروز
    که لاله‌زار پر از سرو گل‌عذار آمد
    به دور جام میم داد دل بده ساقی
    چهاکه بر سرم از دور روزگار آمد
    به پایساز صبا شعر شهریار ای ترک
    بخوان که عیدی عشاق بی‌قرار آمد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #116
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ماهم آمد به در خانه ودر خانهنبودم
    خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
    آن‌که می‌خواست برویم دردولت بگشاید
    با که گویم که در خانه به رویش نگشودم
    آمد آن دولت بیدار و مرابخت فروخفت
    من که یک عمر شب از دست خیالش نغنودم
    آنکه می‌خواست غبار غمم ازدل بزداید
    آوخ آوخ که غبار رهش از پا نزدودم
    یار سود از شرفم سر به ثریا ودریغا
    که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم
    ای نسیم سحر آن شمع شبستان طربرا
    گو به سر می‌رود از آتش هجران تودودم
    جان فروشی مرا بین که به هیچش نخردکس
    این شد ای مایه‌ی امید ز سودای تو سودم
    به غزل رام توان کرد غزالانرمیده
    شهریارا غزلی هم به سزایش نسرودم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #117
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    رندم و شهره به شوریدگی وشیدائی
    شیوه‌ام چشم چرانی و قدحپیمائی
    عاشقم خواهد و رسوای جهانی چکنم
    عاشقانند به هم عاشقی و رسوائی
    خط دلبند تو بادا که در اطراف رخت
    کار هر بوالهوسی نیست قلم فرسائی
    نیست بزمی که به بالای تو آراسته نیست
    ای برازنده به بالای تو بزم آرائی
    شمع ما خود به شبستان وفا سوخت که داد
    یاد پروانه پر سوخته بی پروائی
    لعل شاهد نشیندیم بدین شیرینی
    زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبائی
    کاش یکروز سر زلف تو در دست افتد
    تا ستانم من از او داد شب تنهائی
    پیر میخانه کهروی تو نماید در جام
    از جبین تابدش انوار مبارک رائی
    شهریار از هوسقند لبتچون طوطی
    شهره شد در همه آفاق به شکرخائی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #118
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گربه پیرانه سرم بختجوانی به سر آید
    از در آشتیم آنمه بی مهر درآید
    آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان
    با دم عیسویمایندم آخر به سر آید
    خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب
    به تماشای مناز روزنه‌ی کلبه درآید
    دلکش آن چهره، که چون لاله بر افروخته از شرم
    باردیگر به سراغ من خونین جگر آید
    سرو من گل بنوازد دل پروانه و بلبل
    گر تو همیادت ازین قمری بی مال و پرآید
    شمع لرزان شبانگاهم و جانم به سر دست
    تانسیم سحرم بال و پرافشان ببرآید
    رود از دیده چو با یادمنش اشک ندامت
    لالهاز خاکم و از کالبدم ناله برآید
    شهریارا گله از گیسوی یار اینهمه بگذار
    کاخر آنقصه به پایان رسد این غصه سرآید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #119
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شاهد شکفته مخمور چونشمعصبحگاهی
    لرزان بسان ماه و لغزان بسان ماهی
    آمد ز برف مانده بر طره شانه‌یعاج
    ماه است و هرگزش نیست پروای بی‌کلاهی
    افسون چشم آبی در سایه روشن شب
    با عشوه موج میزد چون چشمه در سیاهی
    زان چشم آهوانه اشکم هنوز حلقه است
    کی در نگاه آهوست آن حجب و بی‌گناهی
    سروم سر نوازش در پیش و من به حیرت
    کز بخت سرکشم چیست این پایه سر به راهی
    رفتیم رو به کاخ آمال و آرزوها
    آنجا که چرخ بوسد ایوان بارگاهی
    دالانی از بهشتم بخشید و دلبخواهم
    آریبهشت دیدم دالان دلبخواهی
    دردانه‌ام به دامن غلطید و اشکم از شوق
    لرزید چونستاره کز باد صبحگاهی
    چون شهد شرم و شوقش میخواستم مکیدن
    مهر عقیق لب دادبر عصمتش گواهی
    ناگه جمال توحید! وانگه چراغ توفیق
    الواح دیده شستند اشباحاشتباهی
    افسون عشق باد و انفاس عشقبازان
    باقی هر آنچه دیدیم افسانه بود وواهی
    عکس جمال وحدت در خود به چشم من بین
    آیینه‌ام لطیفست ای جلوه‌ی الهی
    مائیم و شهریارا اقلیم عشق آری
    مرغان قاف دانند آیین پادشاهی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #120
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بیداد رفت لاله‌ی بر بادرفته را
    یا رب خزان چه بود بهارشکفته را
    هر لاله‌ای که از دل این خاکدان دمید
    نو کرد داغ ماتم یاران رفتهرا
    جز در صفای اشک دلم وا نمی‌شود
    باران به دامن است هوای گرفته را
    وایای مه دو هفته چه جای محاق بود
    آخر محاق نیست که ماه دو هفته را
    برخیز لالهبند گلوبند خود بتاب
    آورده‌ام به دیده گهرهای سفته را
    ای کاش ناله‌های چومن بلبلی حزین
    بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
    گر سوزد استخوان جوانانشگفت نیست
    تب موم سازد آهن و پولاد تفته را
    یارب چها به سینه‌ی این خاکداندر است
    کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را
    راه عدم نرفت کس از رهروان خاک
    چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را
    لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر
    تا باز نشنود ز کس این راز گفته را
    لعلی نسفت کلک در افشان شهریار
    دررشته چون کشم در و لعل نسفته را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 12 از 29 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/