فروپاشی اتحاد شوروی در آغاز دهه ۹۰ میلادی اتفاق افتاد. دو رویداد در دهه ۸۰ غالب بوده است که عبارتاند از: فروپاشی فزاینده و علنی ساختارهای اقتصادی و سیاسی اتحاد شوروی، و تلاشهای ترمیم در اصلاحات برای بازگرداندن این فرآیند. پس از جایگزینی سریع یوری آندروپف و کنستانتین چرنکو شخصیتهای انتقالی ریشه دوانده در سنت برژنفی، میخائیل گورباچف نسبتاً جوان و پرانرژی، تغییرات چشمگیری را در اقتصاد و رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی انجام داد. برنامه گلاسنوست وی، دستیابی عمومی به اطلاعات را پس از دههها فشار دولتی آزاد نمود. اما گورباچف تا سال ۱۹۹۱ نتوانست بحران سازمان یافته را در نظام شوروی مورد ملاحظه قراردهد، زمانی که یک توطئه انجام گرفته توسط ماموران داخلی حکومت (کودتای ماه اوت) ضعف موقعیت سیاسی گورباچف را نشان داد، پایان نظام اتحاد شوروی قابل مشاهده بود.[۱]
در پایان جنگ جهانی اول، امپراتوری عثمانی، اعضای خانواده سلطنتی آلمان، و رومانفها ازهم فروپاشیده شدند و اروپای شرقی و نواحی اروپا-آسیا را با درگیری بین ملل رقیب (با مطالبات رقابتی خود) به حال خود رها نمودند. تنها امپراتوری روسیه بود که مجدداً تحت رهبری بلشویکها، بازسازی شد. استالین ازطریق صنعتی سازی و حمله سخت به آلمان نازی، این کشور را به یک ابرقدرت رقیب برای ایالات متحده تبدیل نمود. درحالی که اساساً روسیه به عنوان یک ابرقدرت حفظ میشد، اما به وسیله حزب کمونیست اتحاد شوروی بیشتر به صورت یکپارچه باقی میماند تا توسط تزارها. اقتصاد حاکم تدریجاً ثابت کرد که کمتر میتواند بر فناوریهای آتی صنعتی و نیازهای طبقه میانی جدید صنعتی و دیوانسالاری خوب جاافتاده حاصل از آموزش آن فائق آید. برنامه بازسازی پرستوریکا گورباچف حاکی از واسازی اقتصادی بود، و سیاست (باز) گلاسنوست وی بطور سطحی اجازه میداد نوعی بیگانگی نژادی و ملی پدید آید. زمانی که گورباچف درصدد اصلاحات در حزب برآمد، او پیوندهای میان کشور و اتحاد شوروی را سست نمود.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)