لازم است ابتدا از واژه قضا و قدر و رابطهاش با افعال اختیارى بشر، تصویر و تفسیرروشنى داشته باشیم:برای روشن شدن معناى قضا و قدر الهى دو مطلب را به عنوان مقدمه ذكر مىكنیم. الف) خداوند اداره امور عالم را بطور كلى بر اساس علل و اسباب استوار نموده است. آیات و روایات زیادى بر این مطلب دلالت دارند. در حدیث است: خداوند امتناع دارد كه امور عالم را جارى كند مگر از طریق علل و اسباب (قانون علت و معلولى) خداوند براى هر چیزى سببى قرار داده (یعنى ممكن نیست چیزى بدون علت پدید نمی آید و… [مجمعالبحرین، جلد 2، ص 79، ماده سبب) ب) با مشاهده عینى عالم ماده معلوم مىشود كه احتمالات مختلفى در موجودات و حوادث ماده مطرح است كه این احتمالات وابسته به عوامل و علل مختلف مىباشد. به عنوان مثال در برابر یک دانه ی گندم احتمالات مختلفی وجود دارد که این احتمالات ناشی از علل و اسباب مختلفی است که ممکن است تحقق پیدا کند اگر شرایط آب و هوا و نور و کود و زمین مناسب باشد به خوشه ای پر بار تبدیل میشود و اگر در هر یک از این عوامل خللی باشد وضعیت دیگری در انتظار آن است. یعنی به تعدد احتمالاتی که در مورد این اسباب و عوامل هست تعدد احتمال در سرنوشت این دانه وجود دارد. بنابراین موجودات عالم از آن جهت كه گفتیم استعداد (قابلیت) براى سرنوشتهاى مختلف را دارند با توجه به این دو نكته :
قضا را چنین معنا مىكنیم: اراده و حكم الهى نسبت به موجود شدن حتمى یك پدیده، به هنگام فراهم بودن همه علل و شرایطى كه در بوجود آمدن آن نقش دارند، یعنى با وجود كامل بودن شرایط (علت تامه) بلا درنگ بدون هیچ معطّلى) معلول پدید مىآید.
خداوند به موجودات توان و امكان تبدیل به شكلهاى مختلف را داده یعنى خداوند امكان تبدیل و تبدل به شكلهاى مختلف را (سرنوشتهاى مختلف) به موجودات داده است و خداوند قطع نظر از شرایطى كه باعث تعیین و حتمى بودن سرنوشت خاصّى مىشود از پیش (بدون توجه به شرایط و اسباب) اراده حتمى او به تعیین سرنوشت خاصى تعلق نمی گیرد.
معناى قدر: قدر عبارت است از اندازه و حدود اشیاء ، یعنی همان حد و اندازهاى كه علل واسباب آنها براى آنان اندازهگیرى كردهاند. به بیان دیگر معلولى كه از یك علت پدید مىآید این ویژگى را دارد كه از نظر اندازه مطابق با آن اندازه و الگویى است كه علت آن اقتضا كرده است. مثلاً اندازه انفجارى كه از یك كیلو باروت حاصل مىشود قطعاً (بطور قطع) به اندازهاى است كه یك كیلو باروت براى او پیشبینى كرده (نه كمتر و نه بیشتر) است. در یك كلام از هر علتى معلولى به اندازه قدرت و توان او پدید مىآید. پس منظور از تقدیر و مقدر بودن اشیاء بعضى نظم و اندازهگیرى دقیق عالم هستى، زیرا درغیراین صورت باید ممكن مىشد كه از هر علتى هر معلولى و هر معلولى از هر علتى پدید مىآمد. و بااین وصف و این فرض همه نظام به هم مىریخت. لذا خداوند حكیم براى اداره عالم اشیاء و مخلوقات را به همان هنگام خلق و آفرینش، آنها را روى یك اندازه معین، مشخص و دقیقى آفرید و قرار داد. قرآن مىفرماید: إِنَّا كُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ؛ البته ما هر چیز را به اندازه آفریدیم (سوره بقره، آیه 49) «در این آیه در عین فشردگى از حقیقت مهمّى در عالم خلقت پرده بر مىدارد حقیقتى كه بر سراسر جهان هستى حاكم است، و آن اندازهگیرى دقیق در همه كائنات جهان است.
بنابراین از قضا و قدر به طور خلاصه دو اصل انتزاع مىشود. 1) هر چیزى كه در این عالم پدید مىشود (هر اتفاق و حوادثى) همه آن به حكم قانون علت و معلولى است. هیچ چیز بدون علت اتفاق نمىافتد. 2) از هر علتى معلولى به اندازه قدرت او بوجود مىآید، اینطور نیست كه از هر علتى معلولى بىحساب و كتاب و بدون قید و شرط حاصل شود، نه چنین نیست.
پس با این معنایى كه ما از قضا و قدر نمودیم یعنى هر اتفاق و حادثهاى كه در عالم رخ دهد همهاش به حكم قضا و قدر است چون بر اساس قانون علت و معلولى است. اگر شخص مراقب سلامت خود باشد و بر اثر آن به اضافه دیگر علل و شرایط مریض نشود به حكم قضا و قدر است و اگر هم مواظبت نكند و مریض شود باز هم به حكم قضا و قدر است. و در صورت مریض شدن اگر نرود دكتر و بمیرد به حكم قضا و قدر است و اگر برود دكتر و خوب شود باز هم به حكم قضا و قدر است . چون معلوم شد هر چیزى كه اتفاق افتاده و یا در حال اتفاق افتادن است حتى اگر اتفاق هم نیفتد همه اینها معلول یكسرى علل و شرایط خود هستند. بطور كلى عالم تشكیل شده از قضا و قدرها و چیزى در عالم نیست كه از حوزه و قلمرو قضا و قدر خارج باشد چون نمىتواند از قانون علت و معلول خارج شود.
بنابر معنایى كه ما از قضا و قدر كردیم در عین حالیكه گفتیم همه حوادث جزء قضا و قدر محسوب مىشوند معلوم شد این مطلب با مسئولیتپذیرى ما در قبال افعال و اعمالیكه اراده و قدرت و توان ما در آنها نقش دارد هیچ منافاتى ندارد. بنابراین بیان دو مطلب روشن شد : 1) دایره عالم هستى همهاش قضا و قدر (علت و معلول) است. 2) اراده و مشیت الهى از طریق علل و اسباب است، پس در افعال اختیارى از آن جهت كه با اراده و قدرت خداوند ما آنها را انجام مىدهیم درست است كه به خدا نسبت مىدهیم ولى از آن جهت كه ما با اراده و اختیار خود انجام مىدهیم این افعال به خود ما هم نسبت داده مىشود. (به اجبار و اراده حتمى الهى انجام نمىگیرند) یعنى سرمایه و قدرت در حقیقت از خداوند است و او این قدرت را در اختیار ما قرار داده و ما را هم آزاد گذاشته تا هر كارى را به دلخواه خود انجام دهیم. نه ما را به كارى مجبور مىكند و نه از كارى باز مىدارد. فقط راههاى خوشبختى و بدبختى را به ما نشان داده و ما را مورد امر و نهى تشریعى قرار داده است نه تكوینى، بنابراین اگر ما فعل شایستهاى انجام دهیم چون با اراده و تصمیم خود انجام دادهایم، مستحق تحسین و پاداش بوده و در عین حالیكه چنین استحقاقى داریم باید خداوند را بخاطر آن قدرت و سرمایهاى كه به ما داد تا با آن تجارت كردیم شكر و سپاس بگوئیم و اگر كار ناشایستهاى انجام دادیم علاوه بر اینكه مورد نكوهش و مستحق عقوبت و كیفر بوده باید از خداوند بخاطر هدر دادن و ضایع كردن قدرت و سرمایهاى كه در اختیار ما گذاشته معذرت بخواهیم (استغفار كنیم) و اگر غیر این بود یعنى ما را آزاد نمىگذاشت بلكه به زور ما را به كار خوب وامىداشت و به زور هم از كار بد باز مىداشت در این صورت، خوب و بدى، پاداش و عقوبتى، بهشت و جهنّمى و... نبود. پس حالا كه چنین نیست و خداوند بنابر مصالحى ما را آزاد گذاشته و از طرفى از درون عقل و از بیرون پیامبران و امامان و كتابهاى آسمانى خصوصاً قرآن را فرستاده و بدین وسیله راه سعادت و شقاوت را به ما نشان داده و در یك كلام بر ما حجّت را تمام كرده لذا در مقابل افعال و اعمال خود مسئولیت داریم، و سرنوشت ما را بدست خودمان داده است. تذكر یك نكته مهم است: همچنانكه علل شناخته شده مادی را خداوند در سرنوشت و آینده ما مؤثر قرار داده اعمال نیك و بد ما هم جزو علل و اسباب قرار داده كه در رقم خوردن آینده ما مؤثر است . یعنی اعمال ما نیز (به عنوان علل و اسباب ) بخشی از مجموعه قضا و قدر ما را تشكیل میدهد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)