نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: شکایت زن جوان 30 ساله با مدرک بالا از ازدواج با پسری 22 ساله

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض شکایت زن جوان 30 ساله با مدرک بالا از ازدواج با پسری 22 ساله

    586456456456

    با عصبانيت از شوهرم خواستم طلاقم بدهد اما او خيلي بي شرمانه مي گويد چون جواني ام را اين چند سال براي تو صرف کرده ام بايد مبلغي بدهي تا خودم را از زندگي ات بيرون بکشم در غير اين صورت کاري مي کنم که مرغ هاي آسمان به حالت گريه کنند.
    خراسان: فريب حرف هاي عاشقانه اش را خوردم و با اين که ۸ سال از او بزرگتر هستم تن به ازدواج عجولانه اي دادم که موجب نارضايتي خانواده ام شد. البته خانواده همسرم نيز از اين ازدواج راضي نبودند و مي گفتند براي تنها پسرشان آرزوهاي زيادي داشته اند.
    زن ۳۰ ساله که براي شکايت از شوهر ۲۲ ساله اش به کلانتري ۱۳ مشهد مراجعه کرده بود افزود: دانش آموخته يکي از رشته هاي تخصصي هستم و تا زمان اتمام تحصيلات هيچ پسري نتوانست خودش را در دلم جاي بدهد. من برنامه هاي زيادي براي آينده ام داشتم و دنبال همسر مناسبي مي گشتم اما نمي دانم چه شد که شيفته نگاه و محبت هاي پسر جواني شدم که ۸ سال از من کوچک تر بود فکر نمي کردم اين دلباختگي به ازدواج ختم شود و البته اين را هم بگويم که در همان زمان خواستگار خوبي داشتم اما پسر جوان با ابراز عشق و علاقه چشم هايم را به روي واقعيت ها بست و گوش هايم را نيز کر کرد تا جايي که نصايح دلسوزانه خانواده ام را نمي شنيدم.
    بيچاره پدرم مي گفت از تو که داراي چنين مدرک تحصيلي هستي بعيد است که انتخاب ناآگاهانه اي داشته باشي. اما کو گوش شنوا؟ سرتان را به درد نياورم ، من و شوهرم زندگي مشترک خود را در حالي آغاز کرديم که از سوي خانواده ام طرد شده بودم و با خانواده همسرم نيز رابطه اي نداشتيم.
    زن جوان افزود: مجبور بودم صبح تا شب کار کنم و زحمت بکشم تا هزينه هاي سرسام آور زندگي را تامين کنم و شوهر بي مسئوليتم نيز مثل بچه ها خودش را با بازي هاي رايانه اي و رفتن به باشگاه سرگرم مي کرد.
    ۳ سال از اين ازدواج گذشت و او روز به روز بي تفاوت تر و سردتر مي شد تا اين که از زبان خانم يکي از همسايه ها شنيدم شريک زندگي ام با چند دختر جوان رابطه دارد و ...
    اين خبر براي من که هستي و حيثيتم را به پاي اين مرد بي مسئوليت ريخته بودم خيلي سخت بود. من او را زيرنظر گرفتم و متوجه شدم حرف هاي زن همسايه درست است. در اين شرايط با عصبانيت از شوهرم خواستم طلاقم بدهد اما او خيلي بي شرمانه مي گويد چون جواني ام را اين چند سال براي تو صرف کرده ام بايد مبلغي بدهي تا خودم را از زندگي ات بيرون بکشم در غير اين صورت کاري مي کنم که مرغ هاي آسمان به حالت گريه کنند.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. کاربر مقابل از shirin71 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/