صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 74

موضوع: اقلیت (فاضل نظری)

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    اقلیت (فاضل نظری)

    "در اقليت بودن، تنها بودن نيست
    چه بسا گروهي اندک
    که بر بسياران غلبه کردند"
    اين چند سطر زينت بخش پشت جلد کتاب "اقليت" است که "سوره مهر" چاپ دوم به بعد آن را به عنوان اول ناشر در سال 1387 با طرح جلدي متفاوت و گيرا، همراه با صفحه آرايي جذاب در شمارگان 2500 نسخه به بازار عرضه کرده است.
    در چاپ دوم "اقليت" نظري تغييراتي هم در شعرهايش داده است، گاهي با کلمه اي، گاهي مصرعي و گاهي با افزودن يا کاستن بيتي.
    "اقليت" يکي از مجموعه هاي متفاوتي است که در چند ساله اخير توانسته جاني به آيينه غبار گرفته بازار کتاب به خصوص در حيطه شعر و شاعري ببخشد، هرچند عده اي بر اين باورند که "اقليت" نتوانسته به هيچ روي روند منطقي شعر نظري باشد و استدلالشان هم بر اين است که "گريه هاي امپراتور" در همه ابعاد از "اقليت" موفقتر بوده است و به گمان اين دوستان "اقليت" انتظار مخاطب از فاضل نظري را برآورده نکرده است. در پي رد اين مدعا بانگاهي بي طرف خواسته ام تا در مقابل اين تلقي ها و برخوردهاي احساسي و سطحي به بررسي عناصر شعر در "اقليت" بپردازم. به همين خاطر با بررسي پنج عنصر اصلي شعر به تحليل ديدگاه هاي موجود مي پردازيم.
    پنج عنصر اصلي شعر عبارتنداز: 1- عاطفه، 2- تخليل، 3- زبان، 4- آهنگ،

    حال ضمن شرح مختصري از هر کدام جهت جلوگيري از اطناب تنها به مثالي يا چند مثال از "اقليت" بسنده مي کنيم.
    عاطفه: عاطفه يا احساس زمينه دروني و معنوي شعر است، به اعتبار کيفيت برخورد شاعر با دنياي خارج و اتفاقات پيرامونش، عاطفه شاعر شکل مي گيرد و به نوعي مي توان گفت جهان بيني انسانها ناشي از عاطفه آنهاست.
    نوع عواطف هرکس سايه اي از "من" اوست. "من"ها به سه دسته تقسيم مي شوند:




    بي گمان مهمترين عنصر شعر که بايد چهار عنصر ديگر شعر در خدمت آن باشند، همين عنصر عاطفه است که زندگي و حيات انساني را در صور مختلف خود ترسيم مي کند. پس بايد اين عنصر بر عناصر ديگر فرمانروا باشد و در حقيقت زيربناي يک شعر، عنصر احساس است و به قولي "شعر چيزي نيست مگر تصويري از حيات"، حال اين تصويرخواه بي واسطه بيان شود، خواه در لفافه. و بايد گفت که شعر بي عاطفه شعري از درون تهي و در حقيقت شعري مرده است و هر قدر هم که عناصر ديگر در آن چشمگير باشند نمي توانند جاي عاطفه را که حکم جان وروح توامان شعر را دارد پر کنند و همين عنصر عاطفه است که شعر را از نظم تفکيک مي جکند.
    اينک چند مثال از عاطفه يا احساس که به صورت تصادفي و با يک بار تورق کردن انتخاب شده با نگرش به "من بشري" در "اقليت" که زندگي را از زاويه هاي مختلف تماشا کرده است:
    بين ماهي هاي اقيانوس و ماهي هاي تنگ/هيچ فرقي نيست وقتي چاره اي جز آب نيست-خواب ص 21
    خيانت قصه تلخي است، اما از که مي نالم!!/خودم پرورده بودم در حواريون يهودا را-يهودا ص 25
    مگذار از ابريشم من حله ببافند-در پيله من حسرت پروانه شدن بود-حله ص 45
    حال اگر با نگاهي خاص و با رويکرد معناگرا به شعرها نگاه شود مي بينيم که بدون اغراق بيت هاي مجموعه قابليت مثال شدن را دارند که دقيقتر و گوياتر از اين مثالها نيز مي توانند باشند.
    ب) اما "تخيل": در تعريف تخيل گفته اند که کوششي است که ذهن هنرمند در کشف روابط پنهاني اشيا» دارد.
    در واقع تخيل همان نيرويي است که به شاعر امکان مي دهد ميان مفاهيم و اشيا» ارتباط برقرار کند و چيزي را که پيش از او ديگري نيافته دريابد. بر اثر همين عامل يا عنصر تخيل است که مي توان در شعر چيزهايي را ديد که در عالم خارج مصداق ندارد. در اينجاست که تصورات کودکان از دنياي اشيا» و هنرمندان تا حدودي به هم نزديک مي شود.
    در کل "صورخيال" ماحصل تخيلاند مثل انواع تشبيهات، استعارات، مجازها و... و ناگفته پيداست که صورخيال هيچ گاه به بن بست نمي رسند و به اندازه وسعت جهان موجود و دنياي ذهني انسانها گستردگي دارد و همين تخيل مرز و نشانه تمايز شاعر با ديگران است و هرچه تخيل عاطفي تر باشد ارزشمندتر مي شود.
    (قامتم هر قدر رعناتر شود، خورشيد و ماه /سايه ام را بيشتر بر خاک صحرا مي کشند- "دنيا ص 63")،
    (شرک موري بود بر سنگ سياهي در شبي/چشم هاي ما فقط رنج تماشا مي کشند- "همان")
    ( خلق مي گويند ابري تيره در پيراهني است/ شايد ايشان راست مي گويند، شايد شاعرم-گريز ص 65)
    (مقصد خورشيد شام تار مبادا (اشاره به بردن سر سيدالشهدا برنيزه به شام)-مقصد خورشيد و شام تار ص 71)
    (در شب باران به خاک ريخته گاهي/ بوسه ابري که دل سپرده به ماهي- سرنوشت ص 77)
    در حقيقت مي توان گفت که در تمام شعرهاي کتاب از تشبيه و استعاره گرفته تا بسياري صناعات ديگر که در اکثريت غالب شعر جوان امروز به دليل ناآشنايي يا ناتواني شاعران کم کاربرد شده است را مي توان يافت پس مي بينيم که تخيل در شعر نظري حکم باران در بهار را دارد.
    ج) زبان: در حقيقت زبان ظرف بيان عاطفه و خيال است و تنها با زبان مي توان عاطفه و خيال را بروز داد، به همين سبب است که زبان يکي از عناصر بسيار مهم در شعر محسوب مي شود. بديهي است که زبان امري ثابت و منجمد نيست و از آنجا که شعر با زبان رابطه مستقيمي دارد تکرار انديشه گذشتگان با همان زبان به تنهايي يا غوطهور شدن در زباني نامانوس، سبب فاصله گرفتن شعر از مردم و مخاطب مي شود و همين جاست که به گفته دکتر کدکني مي توان لقب "کاريکاتور شعر" را به اين اشعار داد و براي ناکار آمدي شعر يک شاعر همين بس که با عدم اقبال مخاطبان مواجه شود.
    البته ذکر اين نکته ضروري است که زبان با همه پويايي در برابر واقعيت ايستا و محدود مي شود. براي مصداق هم مي توان به اصواتي اشاره کرد که تابعيت نوشتاري ندارند و از سويي بسياري ازحس ها را هم با هيچ کلمه اي نمي توان بيان کرد و ...
    برگرفته از وبلاگ طرفداران فاضل نظری 5- شکل. 1- "من"هاي فردي و شخصي: به طور مثال زندان سروده هاي "مسعود سعد سلمان" که کاملا شخصي اند. 2- "من"هاي اجتماعي: شاعر مجموعه اي از هم سرنوشت هاي خود را در يک مقطع زماني و مکاني معين در نظر دارد و اگر شاعر "من" مي گويد منظور از شخص خودش نيست. مثل شاعران مشروطه خواه . 3- "من" هاي بشري و انساني: که از مرز محدود مکان و زمان، فراتر مي رود. در اينجاست که براي شاعر سرنوشت انسان و مشکلات حيات انساني اهميت دارد و شاعر دغدغه چگونه بودن و چگونه رفتن را دارد. شايد دراين دايره شاعران پارسي گوي بسياري باشند اما آناني که به مرکز دايره نزديکترند انگشت شمارند و به طور مثال مي توان سعدي و خيام و حافظ و مولوي و چندين تن ديگر را نام برد. مبناي تفکري کتاب "اقليت" يا بهتر بگوييم فاضل نظري نيز در اين دايره قرار دارد.
    1- فردي، 2- اجتماعي و 3- بشري و انساني


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بیم فرو ریختن


    بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
    آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

    مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
    در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

    آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
    بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

    بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
    مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

    باز می پرسمت از مساله دوری و عشق
    و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    نگرانی


    در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
    اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم

    یک قطره آبم که در اندیشه دریا
    افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

    یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
    یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

    این کوزه ترک خورد چه جای نگرانی است
    من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

    خاموش مکن آتش افروخته ام را
    بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم !


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آهو


    پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی
    شاید از آن ساعت طلسمم کرد جادویی

    شاید از آن پس بود که احساس می کردم
    در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی

    شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم
    هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی

    از کودکی دیوانه بودم مادرم می گفت :
    از شانه ام هر روز می چیده ست شب بویی

    نام تو را می کند روی میزها هر وقت
    در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی

    بیچاره آهویی که صید پنجه شیری است
    بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی

    اکنون ز تو با نا امیدی چشم می پوشم
    اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی

    آیینه خیلی هم نباید راستگو باشد
    من مایه رنج تو هستم راست می گویی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    به سوی ساحلی دیگر


    به دریا می زنم شاید به سوی ساحلی دیگر
    مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر

    من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم
    که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر

    به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز می دانم
    به جز اندوه دل کند ندارد حاصلی دیگر

    من از آغاز در خاکم نمی از عشق می بینم
    مرا می ساختند ای کاش از آب و گلی دیگر

    طوافم لحظه دیدار چشمان تو باطل شد
    من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر

    به دنبال کسی جا مانده از پرواز می گردم
    مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    می پندارم ماه


    به نسیمی همه راه به هم می ریزد
    کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد

    سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
    به همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد

    عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
    گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد


    آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده ست

    دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد

    آه ، یک روز همین آه تو را می گیرد

    گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    خداحافظی


    به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
    که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

    لب تو میوه ممنوع ولی لب هایم
    هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

    با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
    هیچ کس ! هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

    هر کسی در دل من جای خودش را دارد
    جانشین تو در این سینه خداوند نشد

    خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها
    عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    در برزخ بهشت



    در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام
    چون زهر هرچه باشم اگر کم زیادی ام

    بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند
    بارم که روی شانه ی عالم زیادی ام

    با شور و شوق می رسم و طرد می شوم
    موجم به هر طرف که بیایم زیادی ام

    همچون نفس غریب ترین آمدن مراست
    تا می رسم به سینه همان دم زیادی ام

    جان مرا مگیر خدایا که بعد مرگ
    در برزخ و بهشت و جهنم زیادی ام

    قرآن به استخاره ورق خورد کیستم؟
    بین برادران خودم هم زیادی ام


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    خط ها


    خطی کشید روی تمام سوال ها
    تعریف ها ، معادله ها ، احتمال ها

    خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
    خطی دگر به قاعده ها و مثال ها

    خطی دگر کشید به قانون خویشتن
    قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها

    از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
    خطی به روی دفتر خط ها و خال ها


    خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
    با عشق ممکن است تمام محال ها


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بوته زار


    تا ذره ای ز درد خودم را نشان دهم

    بگذار در جدا شدن از یار جان دهم

    همچون نسیم می گذرد تا به رفتنش
    چون بوته زار دست برایش تکان دهم

    دل برده از من آنکه ز من دل بریده است
    دیگردر این قمار نباید زیان دهم

    یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود
    چون نیستم صبور چرا امتحان دهم

    یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
    نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/