نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: خلوتگاه دلتنگی ها...

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    خلوتگاه دلتنگی ها...

    در سکوت و غم می نویسم ودر تنهای شبانه خویش که در طلب تو هستم.در هجوم حرف های پوچ و بی معنای این آدمیان از همه چیز بی خبر می نویسم.امروز باران را به میهمانی خویش دعوت کردم.آسمان را در بزم تنهایی خویش صدا زدم.به پرندگان پیغام دادم
    خط سفیدی بر تمام خیالات سیاهم کشیدم
    امروز تو را فریاد زدم.امروز تو را به دل خویش دعوت کردم.همه ی آنها بودند اما تو نبودی...
    آسمان با من گریست.باران با اشکهایم بارید.پرندگان نغمه ی تنهایی سر دادند و خط سفید بر سیاهی ها حک شد اما تو ...نبودی...!
    امروز میخواستم دستانم به دستانت بسپارم و با هم به زیر درخت آرزوها برویم در زیر سایه اش بنشینیم و با هم به آینده فکر کنیم.
    میخواستم تو را به بلندترین نقطه این سر زمین ببرم تا با هم به افق خیره شویم و غروب را در پرده اذهان خویش ثبت کنیم.
    مرغ های عشق را که درقفس من و تو زندانی هستند را آزاد کنیم.میخواستم با تو به اوج پرواز کتم به خانه رنگین کمان برویم.سری به سرزمین عاشقیمان بزنیم.از حافظ که لحظات تنهایی ما را پر میکرد خبر گیریم.با هم افسانه نیما بخوانیم و به فردا صبح بخیر گوییم.ولی افسوس...تو امروز نبودی...!!
    **************************************
    هم اکنون پشت پنجره اتاقم نشسته ام به مهتاب خیره خیره می نگرم.چهره زیبایت را مجسم میکنم و برای دوریت اشک می ریزم.
    اما ماه دل من را هاله ای از غم پوشانیده و یک نقطه سپید در سیاهی محض...
    نمیدانم چرا از وقتی تو رفتی روزنه های امید بر من بسته شده.دیگر دلم هوای خواندن نمی کند.دیگر حتی در رویاهایم سیر نمی کنم
    دوریت سخت است برای من ،برای تو ،برای ما
    برای ما دو پرنده عاشق که گریزان از این هجوم بادهای وحشیانه زندگی هستیم که با بی رحمی تازیانه بر لحظات خوش ما می زند.
    ما دوپرستوی تنها در آسمان زندگی که برای یافتن هم سر زمین های بسیار زیر پا می گذاریم ...ما دوتنها دوعاشق ..
    من و تو شاید از هم جدا باشیم اما دل های ما به هم گره خورده و همیشه به یاد هم هستیم و این تنها واقعه ی خوش زندگی من است
    یک حادثه ، یک باور ،یک حقیقت...حادثه باور عشق حقیقی...
    رویای به حقیقت پیوسته ام:شب را به صبح پیوند خواهم زد.باران را با آسمان آشتی خواهم داد.گل اقاقی پژمرده را دوباره خواهم کاشت.سکوت شبستان را خواهم شکست.غم را فراری خواهم داد.بوته یاس را به خانه خواهم آورد.بخار شیشه دلم را پاک خواهم کرد.گرد غم و دوری راخواهم زدایید..عشق را دعوت میکنم و انتظار را به جان می خرم...
    انتظار خواهم کشید تا این جدایی به پایان برسد
    دیوار فاصله ها با آمدن تو بشکند واین سکوت سرد تلخ دوری با صدای آمدن گام های تو از بین برود
    به قاب عکس خالی تو ،روی دیوار می نگرم.عکس تو شاید در آنجا نباشد اما در قاب قلب من نقاشی شده است
    مهربانم:از روزگار شکوه نمی کنم.از غم و درد دوری نمی نالم،از دردها و تنهایی ها نمی رنجم بلکه دیوار های این چاچوب خانه را شهید لحظه های خویش می گیرم که من به انتظار تو نشسته ام.برای دیار دوباره ات لحظه شماری میکنم و منتظر بازگشت تو هستم...
    انتظار برای دل زخمی من شیرین است....
    فرزانه
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  2. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #2
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    باران مي بارد بي دريغ و يكريز
    و من دلتنگتر از هميشه به تماشاي غروب پاييزي
    در لابه لاي قطرات باران دلتنگي ها
    كاش مي بودي تا باهم به زير باران برويم
    خيال من و تو با هم تر شود
    و چتر عاشقانه ها را بر سر باز كنيم
    وتا كوچه خوشبختي با هم همقدم شويم.....

    (فرزانه)
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  4. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #3
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    رخصت رفتن از تو مي گيرم
    به فردا
    وشايد فرداهاي ديگر
    امروز هوا ابريست
    شايد آسمان نيز با من بگريد
    يا اينكه مي خواهد بي اعتنا تر از هر روز ديگر باشد
    چقدر احساس ميكنم
    سرشار از دلتنگي ها هستم
    وچقدر احساس ميكنم
    رفتن بر من سخت است
    خداوندا!
    زندگي ،انسان را به كجا مي راند؟
    سرنوشت چگونه رقم خواهد خورد
    زندگي يا مرگ؟
    كدام قابل تحمل تر است؟
    نظر من مرگ...
    در سكوتي نافرجام
    از فرداهاي بي سرانجام.....
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  6. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/