صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 35

موضوع: کوروش کبـــــــــــــیر

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    کوروش کبـــــــــــــیر

    درگذشت کوروش بزرگ به روايتي


    مرگ کوروش نيز چون تولدش به تاريخ تعلق ندارد. هيچ روايت قابل اعتمادي که از چگونگي مرگ کوروش سخن گفته باشد در دست نداريم و ليکن از شواهد چنين پيداست که کوروش در اواخر عمر براي آرام کردن نواحي شرقي کشور که در جريان فتوحاتي که او در مغرب زمين داشت ناآرام شده بودند و هدف تهاجم همسايگان شرقي قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگيده است. بسياري از مورخين، علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگي که با قبيله ي ماساژتها ( يا به قولي سکاها ) کرده است دانسته اند. ابراهيم باستاني پاريزي آنچه بر پيکر کوروش پس از مرگ مي گذرد را اينچنين شرح مي دهد :

    سرنوشت جسد کوروش در سرزمين سکاها خود بحثي ديگر دارد. بر اثر حمله ي کمبوجيه به مصر و قتل او در راه مصر، اوضاع پايتخت پريشان شد تا داريوش روي کار آمد و با شورش هاي داخلي جنگيد و همه ي شهرهاي مهم يعني بابل و همدان و پارس و ولايات شمالي و غربي و مصر را آرام کرد. روايتي بس موثر هست که پس از بيست سال که از مرگ کوروش مي گذشت به فرمان داريوش، جنازه ي کوروش را بدينگونه به پارس نقل کردند.

    شش ساعت قبل از ورود جنازه به شهر پرسپوليس ( تخت جمشيد )، داريوش با درباريان تا بيرون شهر به استقبال جنازه رفتند و جنازه را آوردند. نوزاندگان در پيشاپيش مشايعين جنازه، آهنگهاي غم انگيزي مي نواختند، پشت سر آنان پيلان و شتران سپاه و سپس سه هزارتن از سربازان بدون سلاح راه مي پيمودند، در اين جمع سرداران پيري که در جنگهاي کوروش شرکت داشته بودند نيز حرکت مي کردند. پشت سر آنان گردونه ي باشکوه سلطنتي کوروش که داراي چهار مال بند بود و هشت اسب سپيد با دهانه يراق طلا بدان بسته بودند پيش مي آمدند. جسد بر روي اين ردونه قرار داشت. محافظان جسد و قراولان خاصه بر گرد جنازه حرکت مي کردند. سرودهاي خاص خورشيد و بهرام مي خواندند و هر چند قدم يک بار مي ايستادند و بخور مي سوزاندند. تابوت طلائي در وسط گردونه قرار داشت. تاج شاهنشاهي بر روي تابوت مي درخشيد، خروسي بر بالاي گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود، اين علامت مخصوص و شعار نيروهاي جنگي کوروش بوده است. پس از آن سپهسالار بر گردونه جنگي ( رتهه ) سوار بود و درفش خاص کوروش را در دست داشت. بعد از آن اشيا و اثاثيه ي زرين و نفايس و ذخايري که مخصوص کوروش بود ( يک تاک از زر و مقداري ظروف و جامه هاي زرين ) حرکت مي دادند.

    همين که نزديک شهر رسيدند داريوش ايستاد و مشايعين را امر به توقف داد و خود با چهره اي اندوهناک، آرام بر فراز گردونه رفت و بر تابوت بوسه زد، همه ي حاضران خاموش بودند و نفس ها حبس گرديده بود. به فرمان داريوش دروازه هاي قصر شاهي ( تخت جمشيد ) را گشودند و جنازه را به قصر خاص بردند. تا سه شبانه روز مردم با احترام از برابر پيکر کوروش مي گذشتند و تاجهاي گل نثارش مي کردند و موبدان سرودهاي مذهبي مي خواندند.

    روز سوم که اشعه ي زرين آفتاب بر برج و باروهاي کاخ با عظمت هخامنشي تابيد، با همان تشريفات جنازه را به طرف پاسارگاد ( شهري که مورد علاقه ي خاص کوروش بود ) حرکت دادند. بسياري از مردم دهات و قبايل پارسي براي شرکت در اين مراسم سوگواري بر سر راهها آمده بودند و گل و عود نثارش مي کردند.

    در کنار رودخانه ي کوروش ( کر) مرغزاري مصفا و خرم بود. در ميان شاخه هاي درختان سبز و خرم آن بناي چهار گوشي ساخته بودند که ديوارهاي آن از سنگ بود.

    هنگامي که پيکر کوروش به خاک مي سپردند، پيران سالخورده و جوانان دلير، يکصدا به عزاي سردار خود پرداختند. در دخمه مسدود شد، ولي هنوز چشمها بدان دوخته بود و کسي از فرط اندوه به خود نمي آمد که از آن جا ديده بردوزد. به اصرار داريوش، مشايعين پس از اجراي مراسم مذهبي همگي بازگشتند و تنها چند موبد براي اجراي مراسم مذهبي باقي ماندند.
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. 2 کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  3. #2
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    مشخصات آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد


    پاسارگاد يا دشت مرغاب جلگه مرتفعی است در شمال غربی استان فارس كه در دامنه تپه ها و كوه های منشعب از جبال زاگرس واقع شده است.شكل آن به مستطيلی می ماند كه در شمال 12-10 كياومتر عرض دارد و در شرق و غرب حدود 25 كيلومتر طول دارد و قسمت پايينی آن (در واقع در جنوب غرب) نوك تيز می شود. و به تنگی منتهی می گردد كه 12 كيلومتر طول و 200 تا500 متر عرض دارد و « تنگ بلاغی» خوانده می شود و پاسارگاد را از كوتاهترين راه به جلگه سیوند می رساند.

    آرامگاه کوروش بزرگ در برف زمستانی

    هنگامی که در 75 کیلومتری تختجمشید، راه اصلی اصفهان به شیراز را به سوی پاسارگاد ترک میکنیم و از میان درختان بلند و سرسبزی که بر این راه خاطرهانگیز سایه افکندهاند، پیش میرویم؛ به نظر میآید که در اعماق تاریخ دور و دراز و پر فراز و نشیب و رنگارنگ این سرزمین کهن فرو میرویم. رونالد كنت بر اين باور است كه گونه فارسی باستان نام پاسارگاد، «پَـئيشییا اووادا» بوده كه معنی «جایگاه نوشته/ نوشتارخانه» را میدهد و در کتیبه داریوش در بیستون هم بکار رفته است...

    ... پاسارگاد، نشستنگاه و جایگاه گردهماییهای همگانی و محل تقویم آفتابی رسمی کشور (بنای معروف به زندان سلیمان)، آرامگاه کوروش بزرگ و به احتمالی ضعیف پایتخت همو و پسرش کمبوجیه دوم بوده است. با توجه به نظر رونالد كنت، کاملاّ ممکن است که منظور از «گنجنبشت/ کتابخانه استخر» و سوزانده شدن آن بدست اسکندر که به فراوانی در تاریخنامههای سدههای میانه دیده میشود، همان پاسارگاد بوده باشد و به این ترتیب ممکن است که پاسارگاد، يك فرهنگستان یا همان كتابخانه بزرگ استخر بوده باشد.

    به موجب گزارشهای تاریخنگاران گذشته و نیز برخی شواهد بدست آمده، همه بناهای پاسارگاد در میان باغی زیبا و سرسبز و سرشار از آب روان واقع بودهاند و امروزه هم در فصل بهار گونههای متعدد و متنوعی از گلها و گیاهان صحرایی در این منطقه میروید. این باغها نمونه «پردیس» هایی است که در ایران رونق و رواج چشمگیری داشته و واژههای «فردوس» و «پارک» از همان واژه ایرانی «پردیس» برگرفته شدهاند.

    اولين بنايی كه در بدو ورود به محوطه تاريخی حفاظت شده پاسارگاد با آن مواجه می شويم بنايی موسوم به آرامگاه كوروش بزرگ می باشد ، اين بنا ساخته شده از قطعات سنگ های بزرگ سفيد آهكی است كه روی هم قرار داده شده اند و صفه آرامگاه را كه متشكل از شش رديف پلكان مرتفع است و همچون هرم خودنمايی می كند را ايجاد می كنند. از شش طبقه صفه ارتفاع طبقه زيرين 65/1متر، طبقه دوم و سوم هركدام 05/1 متر و ارتفاع سه طبقه ديگر هركدام 5/57 سانتی متر می باشد. مساحت اولين طبقه صفه 35/13 در 30/12 متر می باشد، در حالی كه مساحت طبقه ششم كه اتاق آرامگاه بر روی آن قرار دارد 40/6 در 35/5 متر است.

    قطعات سنگ ها را با بست های آهنی دم چلچله ای ( خاص هنر هخامنشی ) وصل كرده اند و از هيچ گونه ملاتی جهت اتصال سنگ ها به هم استفاده نكرده اند. سنگها که از معدنی در شمال خاوری سیوند بدست آمده، در قطعات بسیار بزرگ که گاه وزن هر کدام آنها به دهها تن میرسد، به شیوه خشکهچین بر روی هم چیده و بنا گردیده است. این قطعات آهنی در طول زمان از چشم سارقان پنهان نمانده است. با این همه و علیرغم گذشت بیش از 2500 سال از عمر ساختمان و پشت سر گذاردن زمینلرزهها و حادثههای دیگر طبیعی و انسانی، بنای آرامگاه کوروش بزرگ همچنان سالم و پایدار و استوار بر جای مانده و نشانهای است از توانمندیها و شایستگیهای معماران، دانشمندان و صنعتگران ایرانی در ایران باستان.

    در حال حاضر ارتفاع آرامگاه از سطح زمين 10/11 متر می باشد. اندازه اتاق آرامگاه 11/3در17/2 متر و بلندای آن 5/327 سانتی متر می باشد.اين اتاق در گذشته درسنگی داشته است. ضخامت ديوارهای اين اتاق 50/1 متر می باشد. دیوارهای اتاق بسیار ضخیم ساخته شدهاند. بطوری که پس از ورود به اتاق در مییابیم که اندازههای داخلی آن کمی بیشتر از 2 متر در 3 متر است.

    هرتسفلد برای نخستين مرتبه متوجه می شود كه اتاق دارای دو در بوده و سوراخ های پاشنه درها مشخص است. احتمالا دارای دو در سنگی بزرگ که بر روی همدیگر قرار میگرفتهاند، بسته میشده است. چنین درهایی که به سختی باز و بسته می شوند، معمولاّ برای بناهایی بکار میرفته است که قرار نبوده رفت و آمدهای زیادی به درون آن انجام پذیرد. این درها نزدیک به 130 سانتیمتر بلندی داشته و ورود به اتاق با خم شدن امکان پذیر میشده است. داخل اتاق بسیار ساده و کف و سقف آن هر کدام از دو قطعه سنگ بزرگ و ضخیم پوشیده شده است.قسمت شيب دار بالای اتاق كه دو قسمت می شود دارای 75/4 متر طول و 85 سانتی متر ارتفاع است. در نتیجه وجود این سقف مسطح بر بالای اتاق و در زیر شیروانی، در مییابیم که میبایست اتاق دیگری در میان این دو سقف وجود داشته باشد. این اتاق فوقانی کوچک هیچ راهی به بیرون ندارد و پیدایی آن در سال 1338 خورشیدی با کوشش شادروان استاد علی سامی ( رئیس مؤسسه باستانشناسی تختجمشید که پژوهشهای تختجمشید و پاسارگاد، دین زیادی به ایشان دارد و هرگز کسی نتوانست جای خالی او را پر کند) انجام پذیرفت. به نظر ایشان، این اتاق سنگی جایگاه اصلی دو تابوت سنگی است که در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. یکی از این تابوتها چند سانتیمتر کوچکتر از دیگری است. در هیچکدام از این دو تابوت چیزی یافت نشده است. (علی سامی، پاسارگاد، شیراز، 1350).

    هر چند که به نظر میرسد کندهکاریهای تابوتمانندی که در درون تختهسنگهای بام زیرین و داخلی بنا انجام شده است، شیوهای برای سبک کردن آن بوده باشد؛ اما بعید نیست که با توجه به اندازههای آنان که برابر با قد و هیکل آدمی است، آنگونه که استاد سامی بیان داشتهاند، تابوتهای کوروش بزرگ و «کاساندان» بانوی او بوده باشند. در اطراف و درون آرامگاه هیچ گونه آذین و نگارهای وجود ندارد و تنها در نمای سردر سهگوش زیر شیروانی و بالای در ورودی، نقش بسیار کم رنگی از نگاره یک گل دوازده گلبرگی متداول هخامنشیان نگاشته شده است. علاوه بر این هیچ گونه کتیبه و نبشتهای نیز در آرامگاه یافت نشده است. اما آریان مورخ یونانی گزارش کرده که در آرامگاه کورش کتیبهای «به خط ایرانی» به این مضمون دیده شده است: «ای مرد! من کورش هستم، پسر کمبوجیه، من شاهنشاهی پارسیان را بنیاد گذاشتم. من بر آسیا فرمان راندم، اینک بر من رشک مبر». آریان و همچنین استرابو، مورخ دیگر یونانی به نقل از آریستوبولوس وضعیت داخل مقبره را نیز به اختصار توصیف کردهاند. بر پایه گفتار آنان در اتاق آرامگاه یک تخت زرین با تابوتی زرین و میز و ساغرهایی وجود داشته است.

    البته در درون آرامگاه و بر سنگهایی در پیرامون آن، کتیبههایی مذهبی و نیز طرحی از یک محراب تراشیده شده که به دوره حکومت اتابکان فارس مربوط میشود. در آن زمان از این مکان بعنوان مسجد استفاده میشده است! در دورهای نیز که تا همین اواخر ادامه داشته است، این بنا را به عنوان «قبر مادر سلیمان» میشناختهاند. به هر حال همين معروفيت و اشتهار سبب گرديد كه پايتخت و آرامگاه كوروش بزرگ شاهنشاه عظيم الشأن پارسی از انهدام به دست عرب ها مصون بماند و ايرانیان امروز بتواند در دل این اثر و سایر آثار هویت گمشده خویش را جستجو کرده و آن را به یاد آورند.

    امروزه در پاسارگاد تنها یک کتیبه کامل که در چند جای مختلف بر دیوار کاخها نوشته شده است، دیده میشود. این کتیبهها در دو سطر به زبان و خط فارسی باستان، یک سطر ترجمه عیلامی و یک سطر ترجمه اکدی (بابلی نو) نگاشته شدهاند: «اَدَم کوروشَـ(ـه)، خشایَـثییَـه، هخامنیشییَـه - من کورش، شاه، هخامنشی». از این کتیبه نسخه دیگری بر بالای سنگنگاره مرد بالدار بوده است که در فاصله سالهای 1240 تا 1253 خورشیدی ناپدید شده است.

    پلان آرامگاه:

    8jhd1u7WS

    نمای شمال شرقی:

    la98TD

    نمای جنوب شرقی:

    jfz1Sr


    نمای جنوب غربی:

    Vk5LpD


    نمای شمال غربی:

    B3lP8mg0


    آرامگاه کورش، فرازندهترین و در عینحال سالمترین بنای پاسارگاد است. این سازه باشکوه طرحی بسیار باوقار، گیرا، متوازن و متناسب را عرضه میدارد. طرح این گونه آرامگاه برخلاف نظر برخی محققان، در ایران ناشناخته نبوده است. این که گفته میشود چنین بامهای شیبدار در ایران رایج نبوده و از نواحی شمال باختری به ایران رسیده است، ناشی از نبود آگاهیهای پیشین در زمینه نمونههای دیگر چنین بامهایی در سراسر ایران است که حتی در گورخانههای پیش از تاریخی نیز بدست آمده است.

    نمونهای از این گونه معماری، بنای معروف به «گور دختر» در جنوب خاوری کازرون و در نزدیکی «سرمشهد» است و نمونه دیگری از چنین گورخانههایی توسط آقای خسرو پور بخشنده در کاوشهای سال 1382 در تپه صرم در نزدیکی کهک قم(گوم) بدست آمد. متأسفانه این سازه در همان زمان پیدایش توسط شخص یا اشخاصی ناشناس نابود شد. (برای گزارش مقدماتی این کاوش و همچنین عکسی از گور یادشده بنگرید به: سیامک سرلک، عوامل مؤثر در شکلگیری انواع معماری قبور و شیوههای تدفین در گورستان عصر آهن تپه صرم، در: گزارشهای باستانشناسی، جلد 3، ص 129 تا 163).


    منابع:

    پاسارگاد نوشته ديويد استروناخ

    علی سامی پاسارگاد 1350

    آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد،غیاث آبادی
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #3
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    حکومت هخامنشيان پس از کشته شدن کـــوروش بـــــزرگ

    در روايتي آمده است کوروش بزرگ درسال 528 پيش از ميلاد بدست وحشياني که از شمال به ايران حمله کردند کشته شد.او در اين هنگام دو پسر داشت به اسم هاي کموجيه و برديا ، کمبوجيه پسر بزرگ کوروش بود به همين خاطر پس ازمرگ پدر به پادشاهي رسيد. او پس از رسيدن به قدرت تصميم گرفت کار نيمه تمام پدر خود را به اتمام برساند و به مصر حمله کند او مي دانست که حمله به مصر به خاطر طولاني بودن راه و گرفتاري هاي جنگ ممکن است سال ها طول بکشد. کمبوجيه مي ترسيد که درغيابش برادر او حکومت را از چنگ او در آورد بخاطر همين قبل ازحمله به مصر دست به کاري زشت و ناپسند زد! او دستورداد تا مخفيانه برادرش را به قتل برسانند.

    clear

    اوحکومت را به يک مغ (روحاني زرتشتي) سپرد زيرا به او خيلي اعتماد داشت و خود با سپاهيانش راهي مصر شد.کمبوجيه توانست در چندين جنگ سرتاسر مصر را به تصرف خود درآورد و آن را جزء قلمرو ايران کند در اين موقع کشور ايران بسيـار بزرگ شد به طوري که قلمرو ايران آن زمان درحال حاضر به 15 کشور تبديل شده است.تصرف مصر کمبوجيه را مغرور کرد به همين خاطر او تصميم گرفت به سرزمين هاي ديگر آفريقايي نيز حمله کند.اما اين کار او بسيار اشتباه بود زيرا سربازان ايراني را گرفتار بيابان هاي آفريقا کرد و بسياري ازسربازان در آن بيابان ها تلف شدند او پس از سال ها تصميم گرفت به ايران برگردد اما ديگر بسيار دير شده بود!



    برگشت کمبوجيه به ايران بيش از اندازه طول کشيد مغي که درغياب کمبوجيه ايران را اداره مي کرد و از مردم ماد بود به وسوسه افتاد که حکومت را از چنگ کمبوجيه درآورد اين روحاني يک برادر داشت که شباهت زيادي به برديا داشت و اسمش گئومات بود او به مردم اعلام کرد که چون کمبوجيه آمدنش به ايران طول کشيده و چون ممکن است ديگر به ايران برنگردد به همين خاطر حکومت را به دست برادر کمبوجيه مي سپارد.


    گئومات (برديا دروغين) به محض رسيدن به قدرت براي جلب رضايت مردم ماليات چند سال را به مردم مي بخشد.کمبوجيه درحال برگشت به ايران بود که خبر به پادشاهي رسيدن برادرش به او رسيد کمبوجيه که خود برادرش را کشته بود از اين خبر مات و مبهود مي شود و مشهور است که از شدت خشم و غضب دست به خودکشي مي زند ولي روايت هاي ديگري هم وجود دارد که او درمسير برگشت در اثر اتفاقي کشته مي شود.



    در هر صورت وقتي خبر مرگ کمبوجيه به ايران مي رسد گئومات بسيار خوشحال مي شود و پادشاهي خود را قطعي مي داند اما بعضي از بزرگان پارس که در راس آنها داريوش کبير قرار داشت مي دانستند که کمبوجيه برادر خود را کشته و اين کسي که به اسم برديا به قدرت رسيده قطعاَ برادر او نيست. موضوع را با بسياري درميان مي گذارند وقتي حقيقت آشکار مي شود شورشي به راه مي افتد که رهبري آن را داريوش برعهده مي گيرد. داريوش با حمله به کاخ سلطنتي ، گئومات را به قتل مي رساند و چون ديگر از کوروش بزرگ پسري باقي نمانده بود تا پادشاهي را به دست بگيرد ، داريوش خود به سلطنت رسيد و چون او از بستگان کوروش کبير بود همان سلسله هخامنشيان را ادامه مي دهد.



    دوران سلطنت داريوش کبير ازسال 522 تا سال 486 پيش از ميلاد

    کوروش و داريوش بزرگ ترين پادشاهان هخامنشي و حتي مي توان گفت بزرگ ترين پادشاهان ايران در طول تاريخ بودند. زماني که داريوش به پادشاهي رسيد مخالفان بسياري داشت او جنگ هاي متعددي با مخالفان خود انجام داد و همه آنها را سرکوب نمود. حتي حاکمي را که کمبوجيه از طرف خود براي مصر تعيين کرده بود برعليه داريوش دست به شورش زد ، به همين خاطر داريوش بزرگ به مصر حمله کرد و حاکم آن را کشت و دوباره مصر تحت فرمان حکومت مرکزي ايران درآمد. داريوش در کتيبه بيستون که برديواره کوه کنده شده وهنوزهم پابرجا است ، به خط ميخي چگونگي تمام اين جنگ ها و پيروزي هاي خود را نوشته است.



    داريوش پس از تصرف دوباره مصر دستور داد تا با کانال درياي سرخ را به درياي مديترانه متصل کنند تا کشتي هاي ايراني آسوده تر به قسمت هاي مختلف مصر دسترسي داشته باشند. اين يکي ازعجيب ترين کارهايي بود که در دنياي آن روز انجام شده بود ، به دستور داريوش بزرگ کتبه اي سنگي در کنار اين کانال نصب کرده بودند که چگونگي کندن کانال بر روي آن نوشته شده بود. بعدها اين کتيبه به زير خاک رفت. زماني که فرانسوي ها کانال سوئز رابه شکل امروزي آن مي کندند اين کتبه را از زير خاک درآوردند و درحال حاضر دريکي از موزه هاي فرانسه نگهداري مي شود.


    اما کار اصلي داريوش که باعث شهرت او درجهان شد به خاطر جنگ هايش نبود ، بلکه مربوط به چگونگي کشور داريش بود. داريوش بزرگ کشوري را اداره مي کرد که بزرگترين کشور جهان آن روز بود! و تا آن زمان کشوري به آن بزرگي درجهان وجود نداشت! مسلماَ اداره چنين کشوري که امروزه به 15 کشور تبديل شده است دردنياي آن روز کاري بسيــار سخت و غير ممکن به نظر مي رسيد. اما داريوش کبير اين کار را ممکن ساخت. بسياري ازکارهايي که داريوش در زمينه کشور داري انجام داد ، اختراع خودش بود و تا آن زمان درجهان سابقه نداشت و بعدها تمام کشورهاي جهان نحوه کشور داري را از او و ايرانيان ياد گرفتند ، به همين خاطر تمدن ايران در زمان هخامنشيان تمدن برتر جهان بود و تمام جهانيان بسياري از امور را از ايران تقليد مي کردند.



    داريوش بزرگ براي اداره بهتر کشور ، آن را به استان هاي مختلف تقسيم کرد و براي هر استان يک شهربان(استاندار)انتخاب کرد(همانند کوروش بزرگ). آنگاه تمام استانها را با جاده به هم متصل کرده و به فاصله يک روز پياده روي در جاده ها مسافرخانه درست کرد. او دستور داد در داخل هر مسافرخانه سربازي با خانواده اش زندگي کند. اسبي تندرو هم دراختيار آن سرباز بود. هرگاه در گوشه اي ازکشور اتفاق مهمي مي افتاد ، استاندار آن و يا ماموران مخفي داريوش خبر را به يک سوار کار مي دادند و او بدون لحظه اي درنگ خود را به اولين مسافرخانه مي رساند، در حالي که خودش و اسبش به شدت خسته بودند نامه را به سربازي مي دادند که درآن مسافرخانه زندگي مي کرد. او نامه را گرفته و برروي اسب خود مي پريد و با سرعت خود را به مسافرخانه بعدي مي رساند به اين ترتيب نامه که مي بايد طي چند ماه به دست داريوش برسد ظرف چند هفته به دستش مي رسيد! و داريوش کبير از گوشه کنار کشور باخبر مي شد.


    بعدها بسياري از کشورها اين کار داريوش را تقليد کردند. در زمان داريوش به آن سازماني که نامه ها را حمل مي کرد "بريد" و به کساني که نامه راحمل مي کردند "چاپار" و به آن مسافرخانه ها ، "چاپارخانه" مي گفتند.

    به دستور داريوش کبير درشهري به اسم "پارسه" بزرگترين کاخ هخامنشيان يعني "تخت جمشيد" ساخته مي شود. درساخت اين کاخ هزاران معمار هنرمند و کارگر ، کار مي کردند. اما به گواهي تاريخ هيچ برده اي در آنجا کار نکرد و همه کساني که درآنجا کار مي کردند حقوق مي گرفتند. هخامنشيان علاوه بر "تخت جمشيد" دو پايتخت ديگر هم داشتند ، به اسم شوش که زمستان ها و اکباتان که تابستان ها از آن استفاده مي کردند.
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #4
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    منشور کوروش بزرگ منشور حقوق بشر

    clear
    clear

    منشور حقوق بشر کوروش بزرگ موسوم به استوانه کوروش استوانهای سفالین است که در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ شاهنشاه ایران ساخته شده و دور تا دور آن مجموعهای از سخنان و دستورات شاهنشاه به خط میخی نقش گردیده است. این استوانه که به عنوان «اولین منشور حقوق بشر» در جهان شناخته میشود، در پایههای شهر بابل قرار داده شده بوده است.

    در حدود سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۸۷۹-۱۸۸۲) به هنگام کاوشهای باستانشناسی دربابل در میان رودان (بینالنهرین)، هرمز رسام، باستان شناس ایرانی یک استوانهٔ سفالین کوچک یافت که شامل نوشتههایی به خط میخی بود. جنس این استوانه از گل رس است، ۲۳ سانتیمتر طول و ۱۱ سانتیمتر عرض دارد و دور تا دور آن در حدود ۴۰ خط نوشته شدهاست. بررسیها نشان داد که نوشتههای استوانه در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح به دستور کوروش بزرگ پس از شکست نبونید ( بخت النصر) و گشوده شدن شهر بابل ، نوشته شده و به عنوان سنگ بنای یادبودی در پایههای شهر بابل قرار داده شدهاست. در حال حاضر این لوح سفالین استوانهای در موزه بریتانیا در شهر لندن نگاهداری میشود.

    از سوی دیگر در سالهای اخیر آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانهای که آن را از آن نبونید پادشاه بابل میدانستند، در حقیقت پارهای از استوانه کوروش بزرگ، از سطرهای ۳۶ تا ۴۳ است. پس از این کشف، این پاره از لوح استوانهای که در دانشگاه ییل (Yale) درآمریکا نگهداری میشد، بهموزه بریتانیا در لندن انتقال داده شد و به استوانه اصلی پیوست گردید.

    ترجمه بخشهایی از منشور کوروش

    خط ۲۰: من کوروشام، پادشاه جهان، پادشاه بزرگ، شاه توانمند و برحق، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارسوی (جهان).

    خط ۲۱: پسر کمبوجیه، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان، نوهی کوروش، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان، نبیرهی چیشپیش، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان،

    خط ۲۲: از دودمانی که همیشه پادشاه بودند؛ (من کسی هستم) که مردوک و نبو (خدایان بابل) فرمانرواییاش را گرامی میدارند، و با خرسندی قلبی پادشاهیاش را خواستارند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم،

    خط ۲۳: در میان شادی و پایکوبی در کاخ شاهی (بابل) به تخت نشستم. مردوک، خدای بزرگ، اراده کرد که قلب من شرسار از عشق برای بابل باشد، و من هر روز او (مردوک) را نیایش کردم.

    خط ۲۴: ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم ترس و رنج بر مردم کشور سومر و اکد وارد آید.

    خط ۲۵: من برای برقراری صلح در بابل و (سایر) شهرهای مقدس این کشور سخت کوشیدم. در مورد اهالی بابل که او (نبونید) آنها را به بیگاری گماشته بود، این (بیگاری) ارادهی خدایان و درخور مردم نبود.

    خط ۲۶: من به اضطراب آنان پایان دادم و آنها را از بیگاری رهانیدم. مردوک، خدای بزرگ، از کردار (نیک) من خشنود شد،

    خط ۲۷: و برکت و مهربانیاش را به من ارزانی داشت، هم به من که او را میستایم، هم به کمبوجیه که فرزند من است، هم به همه سپاهیان من

    خط ۲۸: ما همگی در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم،

    خط ۲۹: همه شاهان جهان، از دریای بالا تا دریای پایین، و شاهان چادرنشین سرزمینهای باختری، همه آنها،

    خط ۳۰: خراج سنگین برای من آوردند و در بابل بر پای من بوسه زدند

    خط ۳۱: از نینوا، آشور و شوش، اکد، اشنونا، زَمبان، مهتورنا و دِیر تا منطقه گوتیان و شهرهای مقدس آن سوی دجله، آنچه که ویران شده بود را از نو ساختم و نیایشگاههایی را که برای سالها ویران مانده بودند بازسازی کردم،

    خط ۳۲: و پیکرههای خدایانی را (که در بابل جمع شده بود) به نیایشگاههای خود بازگرداندم. من (همچنین) تمام ساکنین پیشین این شهرها را گردآوردم و به سرزمینهای خود بازگرداندم.

    خط ۳۳: همچنین به دستور مردوک، خدای بزرگ، پیکرهی خدایان سومر و اکد را که نبونید با خشمگین ساختن خدای خدایان به بابل آورده بود، به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم

    خط ۳۴: باشد که این خدایان هر روز از بِل و نبو (نام ۲ خدا) بخواهند که

    خط ۳۵: برای زندگانی بلند و ازدیاد برکت من دعا کنند. باشد که (این خدایان) به خدای من، مردوک، بگویند: «کوروش، پادشاهی که تو را گرامی میدارد، و پسرش کمبوجیه (را از یاد مبر).

    خط ۳۶: مردم بابل پادشاهی مرا گرامی داشتند، و من صلح و آرامش را در این سرزمین برقرار ساختم»
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #5
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    آیا وصیت نامه کوروش بزرگ سندی تاریخی دارد
    رضا مرادی غیث آبادی

    43114854442045231758

    کشورها و اقوامي که داراي تاريخي نوپا و هويتي نوپديد بوده و پيشينه فرهنگي و ادبي چنداني ندارند، معمولاً براي جبران اين کمبود در برابر فرهنگها و تمدنهاي ديرپا و کهنسال و پر بار، به تاريخسازي و جعل اسناد و مصادره دارايي ديگران به نفع خود ميپردازند. نمونههاي چنين کوششهايي به فراواني در ميان کشورهايي که در حدود يک سده اخير بر روي نقشههاي جغرافيايي پيدا شدهاند، ديده ميشود.

    اما در اين ميان، مردمان سرزمينهايي که تاريخ فرهنگ و تمدن آنان سر به هزارههايي ميزند که از فرط ديرينگي و کهنسالي در مه و ابهام فرو رفته و بر بسياري از تمدنهاي جهان تأثير نهادهاند، نيازي به چنين تاريخسازيها ندارند.

    پيدايش و شکلگيري فرهنگ و تمدن مردمان سرزميني که امروزه بزرگترين بخش آنرا «ايران» ميناميم و پهنه فرهنگي آن از «قونيه» تا «کاشغر» و «فرغانه» گستردگي داشته است، به هزارههايي سر بر ميزند که «مياندورود» و دلتاي «نيل» در زير آبهاي درياها فرو خفته بودند.

    به روزگاراني که فرمانروايان مهاجم آشور با افتخار از کشتار مردم و تخريب نيايشگاهها و سوزاندن جوانان ايرانزمين کتيبه مينگاشتند، همتاي ايراني آنان فرمان آزادي اسيران، بازسازي نيايشگاهها، احترام به اديان و خدايان مردم را امضا ميکند.

    به روزگاراني که هر سپاه مهاجم در انديشه تحميل دين و خداي خود به مردمان فروکوفته است، آن مرد بزرگ ايرانزمين فرمان ميدهد که «همه مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نيازارند».

    فرهنگ و باورهاي ايراني، بدون هيچگونه دستور ديني، آکنده بوده است از کهنترين فرمانها براي حقوق بشر، براي پاسداشت محيط زيست، براي خوشنودي جانوران، براي مراجعه به راي مردم و براي زندگاني توأم با آرامي و خوشبختي.

    هويت فرهنگي و تاريخي ايراني، نيازي به «ساختن» ندارد؛ بلکه نيازمند «شناختن» است. شناختي که ما بسيار از آن دور ماندهايم و براي جبران دوري و بياطلاعي خود، به خيالپردازي و دستکاري در اسناد و واقعيتهاي تاريخي روي آوردهايم. نياکان ما بدون تحقير اقوام و فرهنگهاي ديگر، براي پيشرفت در دانش و فنآوري و دستيابي به جامعهاي آرماني کوشيدهاند؛ اما فرزندان امروز آنان عليرغم اينکه خود را شيفته و دلباخته پاسداشت دستاوردهاي آنان معرفي مينمايند، عملاّ نه تنها کوششي شايسته براي شناخت و بهرهگيري از تجربه آنان و کوششي مضاعف براي پيشبرد بيشتر آرمان آنان به خرج نميدهند، بلکه ميکوشند تا کوتاهيهاي خود را با داستانسازيهاي نادرست جبران کنند و با تحقير ديگران خود را بزرگ بشمارند. شيوههايي که آشکارا در تضاد با آموزههاي نياکان و فرهنگ ملي است.

    امروزه واقعيتهاي تاريخي فرهنگ ايران به دست کسان گوناگوني تحريف و تباه ميشود. گروهي از اينان، آشکارا و از روي بدخواهي و به قصد بزرگ داشتن و تبليغ هر آن مرام و مکتبي که صلاح و منفعت خود را در آن ميبينند، با ناراستي به عناد و تحريف روي ميآورند. اهداف و روشهاي اين گروه آشکارتر از آن است که نيازي به توضيح داشته باشد.

    اما از سوي ديگر، واقعيتهاي تاريخي ايران به دست کسان ديگري نيز جعل و دستکاري ميشود که اتفاقاّ از دوستداران و دلسوزان فرهنگ ايران هستند و گمان ميکنند که دادههاي تاريخي به خوديخود جالب و مفيد نيستند، بلکه هنگامي زيبا و باشکوه ميشوند که به دلخواه شخصي و موافق با نيازهاي روزمره (و احياناّ سياسي) آرايش داده شوند و به شکل دلخواه خود در آيند. برخي از اين گروه، به درستي در برابر تخريب آثار باستاني بسيار حساس و نگران هستند؛ اما در برابر تخريب تاريخ و واقعيتهاي فرهنگي نه تنها حساسيت و نگرانياي ندارند که حتي خود به آن دامن ميزنند و پيشتاز آن نيز ميشوند.

    در اينجا به چند نمونه از اينگونه جعل و تحريفها ميپردازم که عبارتند از: کتيبهاي منسوب به کورش بزرگ، روز جهاني کورش، منشور کورش در سر در سازمان ملل، وصيتنامه داريوش بزرگ و نامههاي يزدگرد سوم و عمر خطاب به يکديگر.

    نگارنده، اين انتقاد دوستان را نيز روا ميداند که شايسته نيست با پرداختن به چنين افسانهها و خيالپردازيهايي به آنها دامن زد؛ اما چون تأثير اين سخنان نادرست بر روي جوانان دوستدار فرهنگ و هويت ملي، موجب گمراهي و همچنين طعنه و ريشخند بدخواهاني شده است؛ لازم به نظر آمد تا به کوتاهي بدان پرداخته شود. اين جوانان و دانشجويان، بارها براي مباحثه با بهانهجوياني که کوشش ميکنند هويت ملي و تاريخي او را ناچيز و نادرست بشمارند، سراغ اسناد و مدارکي در زمينه ادعاهاي يادشده بالا را گرفتند و من جز اينکه به آنان يادآور شوم که قرباني خيالپردازان و داستانسازان شدهاند و يادآوري اينکه پيش از اتکا به هر ادعايي، ابتدا درستي و اصالت آنرا تحقيق کنند، و تکرار فراوان هر سخن و ادعايي، به تنهايي دليل درستي آن نتواند بود، سخن ديگري براي آنان نداشتم. بدين ترتيب، اين جوانان نه تنها در برابر بهانهجويان پيرامون خود احساس ناتواني ميکردند، بلکه به هر آن واقعيت تاريخي ديگر نيز ترديد ميکردند.

    به راستي گناه اين احساس به عهده چه کساني است؟ به عهده مغرضان و بهانهجويان، يا به گردن کساني که در زير پرچم ايراندوستي، به دستکاري در تاريخ و فرهنگ يک کشور بزرگ و کهنسال ميپردازند و به دست خود و بدون هيچ کلنگ و تيشهاي به نابودي آن همت ميگمارند؟

    کتيبهاي منسوب به کورش بزرگ که با عبارت «اينک که به ياري مزدا تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشتهام . . .» آغاز ميشود، نمونهاي بارز از چنين اقدامات و داستانسراييهاي ويرانگر و دروغين است. اين کتيبه ساختگي بخاطر متن به ظاهر زيبا و دلنشيني که دارد و براي کاربردي که در نيش و کنايههاي سياسي امروزي دارد، به گستردگي در نشريات گوناگون منتشر شده و جالب است که در هيچ کجا هم امضاي کسي در پاي آن نيست. هيچکس نيازي نديده است تا توضيح دهد اين متن توسط چه کسي به فارسي برگردان و گزارش شده است؟ واژگان از بينرفته يا آسيبديده متن کدامها بودهاند؟ بر سر ترجمه کدام واژهها اختلاف نظر وجود دارد؟ چرا در ميان آثار هيچيک از دانشمندان و پژوهشگراني که عمري را بر سر شناخت و ترجمان کتيبهها و متون ايراني نهادهاند، چنين متني وجود ندارد؟ و چرا پيش از چند سال اخير هيچکس با چنين متني آشنا نبوده است؟ آيا اين کتيبه، همان منشور معروف کورش است يا کتيبهاي ديگر؟ اگر همان است، پس چگونه است که دهها ترجمه گوناگون که از منشور کورش به زبانهاي گوناگون انجام شده و در اين 130 سال اخير بارها و بارها منتشر شده است، هيچگونه شباهتي به اين متن ندارند؟ و اگر متفاوت از منشور کورش است، اين متن در اصل به چه زباني و بر روي چه نوشته شده و اکنون در کجا نگاهداري ميشود و متن آوانوشت آن به زبان اصلي کجاست و بدست چه کسي انجام شده است؟ تصور نميکنم که کسي بخواهد ادعا کند که متن فارسي حاضر، عيناّ به قلم کورش بزرگ است.

    اينها نمونهاي از پرسشهايي است که هيچگاه همراه با انتشار اين متن به آنها پاسخ داده نشده و جالبتر اينکه بعضي از خوانندگان آن نيز از فرط شيفتگي به متن آن، نيازي به چنين پرسشهايي در خود نديدهاند و در صورت نياز به ارائه مدرک، سؤال کننده را به نشريه يا وبسايت ديگري حواله دادهاند، بدون اينکه در آن نشاني تازه نيز پاسخي براي اين پرسشها به دست آيد.

    عبارت «به ياري مزدا» علاوه بر نادرستي، خود آشکارا ناقض رفتار افتخارآميز و شايسته ستايش کورش بزرگ است که بر خلاف تمامي فاتحان ديگر، در انديشه تحميل خداي خود به ديگر مردمان نبوده و در متن منشور خود از خدايان مردم بابل يعني «مردوک» و «نـبـو» ياد ميکند و آنان را گرامي ميدارد.

    نکته دوم در اين است که ما امروزه علاقه عجيبي به بازتاب توجه سازمانهاي جهاني به فرهنگ خود پيدا کردهايم و چنانچه توجهي هم در کار نباشد، آنرا در خيال خود ميتراشيم و صيقل ميدهيم. انتشار اخباري شبيه اينکه «فلان عمليات عمراني يا تخريبي موجب از دست رفتن فرصت ثبت جهاني يک اثر باستاني در فهرست يونسکو شد» به فراواني در نشريات ما به ديده ميآيند. گويي ارزش آثار باستاني ما تنها براي ثبت جهاني آن است و در غير اينصورت ارزش ديگري ندارند. چنين شيوههاي اعتراض به آسيبديدگي بناهاي باستاني، نمونهاي از خود باختگي فرهنگي امروزين ما در برابر جامعه غرب است.

    با چنين نگرشي است که وقتي سازماني بينالمللي به يکي از مظاهر فرهنگي ما توجهي نشان ميدهد، موجب توجه بيشتر ما نيز ميشود و اگر توجهي نشان داده نشود، احساس کمبودي ميکنيم که لازم ميدانيم متعاقب آن به جعل و نسبت نادرست به آن سازمانها روي آوريم. نمونهاي از آن اينکه در يکي- دو سال اخير ناگهان موجي به راه افتاد که سازمان ملل متحد روز 29 اکتبر/ 7 آبان را «روز جهاني کورش» يا «روز جهاني حقوق بشر کورش» يا عبارتهايي شبيه اين، ناميده است. انتشار چنين خبري، موجب شوقزدگي و دستپاچگي بسياري از ما شد و بدون اينکه درستي آنرا بررسي کنيم، به بازگويي فراوان آن پرداختيم. گويندگان و منتشر کنندگان چنين خبري نيز خود را بينياز از آن دانستند که توضيح دهند در کدامين هنگام سازمان ملل چنين تصميمي را گرفته است و چرا در هيچيک از اسناد و تقويمهاي رسمي سازمان از چنين مناسبتي نامي برده نشده است و چرا جز عدهاي از ايرانيان کس ديگري با چنين روز جهاني آشنا نيست؟ اينها پرسشهايي بودند که هيچگاه به آنها پرداخته نشد و برخي از خوانندگان نيز از شدت شيفتگي نيازي به چنين پرسشهايي را احساس نکرده و آنرا به دفعات بازنشر کردند.

    در اين ميان بسياري از نشريات و انجمنها، پس از اينکه از نادرستي چنين ادعايي باخبر شدند، آنرا از وبسايت خود حذف کردند و برخي ديگر، نام سازمان ملل را به عبارتهاي نامفهوم و موهومي مانند «نهادهاي بينالمللي»، «دوستداران حقوق بشر» و عبارتهايي شبيه به آن تغيير دادند و در باره زمان پيدايش چنين روزي نيز از عبارت مبهمتر و موهومتر «از ديرباز» اکتفا کردند. اگر تا اين هنگام، انتشار چنين اخباري، ناشي از بياطلاعي بود، اينک آشکارا تبديل به عوامفريبي شده بود.

    البته مسلم است که نگارنده قصد ندارد لزوم وجود روزي براي بزرگداشت کورش بزرگ را ناديده بگيرد که بسيار هم لازم به نظر ميرسد؛ بلکه بر اين باور است که انتخاب چنين روزي ميبايد با بحث و بررسي و صلاحديد در ميان همميهنان انتخاب شود و نيازي هم به انتساب ساختگي آن به «ديرباز» و يا سازمانهاي بينالمللي نيست. در اين زمينه، چند سند تاريخي، همچو «رويدادنامه کورش و نبونيد» موجود هستند که به ثبت زمان رويدادهاي عصر کورش پرداختهاند.

    سومين نکته چنين است که همان ويژگي خودباختگي در برابر سازمانهاي جهاني و به ويژه سازمان ملل، موجب شد که در چند سال اخير عدهاي ديگر مدعي شوند که منشور کورش بزرگ بر سر در سازمان ملل متحد نصب شده است. در چنين ادعايي نيز نيازي به توضيح بيشتري نبوده است که اين «سردر» کداميک از درهاي سازمان، کداميک از ادارات آن و در کدام شهر يا کشور است؟ چه زماني و به چه خط و زباني نگاشته شده و چگونه است که هيچکس چنين سردر مزين به کتيبه کورش را نديده و حتي عکسي هم از آن وجود ندارد؟

    اي کاش ما بجاي چنين سخنان خيالي و بيفايده و پر ضرر، به اين ميپرداختيم که چرا در غرفههاي محصولات فرهنگي کشورهاي گوناگون در مقر اصلي سازمان ملل در نيويورک، حتي کشورهايي مانند زامبيا و قطر و عراق و افغانستان نمايندگاني دارند و جاي ايران در آن ميان خاليست؟ در آنجا حتي براي گردشگراني که به زبانهاي «بنيني» و «سوماترايي» مراجعه ميکنند، راهنماياني وجود دارد، اما هيچ راهنماي فارسيزباني در آنجا به چشم نميخورد. متأسفانه بسيار ديده و شنيدهايم که حتي در اماکني که راهنمايان فارسيزبان وجود دارند، برخي از همميهنان ما بازهم به راهنمايان انگليسيزبان مراجعه ميکنند «چون زبان ميدانند». از همينروي است که بنا به آمار مايکروسافت، نسخه فارسي ويندوز کمتر از همه ديگر زبانهاي جهان توسط فارسيزبانان استفاده ميشود چرا که «زبان ميدانند». اينها نمونههايي کوچک از خودباختگي ما در برابر فرهنگ غرب و در عينحال شعار وطندوستي سر دادن است.

    البته همانگونه که در چاپ پنجم کتاب «منشور کورش هخامنشي» آوردهام، نسخهبدلي از منشور کورش در ساختمان سازمان ملل متحد در نيويورک نگهداري ميشود. اين نسخه در فضاي مابين تالار اصلي شوراي امنيت و تالار قيومت جاي دارد. مکاني که نمونهاي از آثار فرهنگي کشورهاي گوناگون در آنجا نگهداري ميشود.

    پيدايش متني به نام «وصيتنامه داريوش بزرگ» و «نامههاي يزدگرد سوم و عمر خطاب» به يکديگر، دو نمونه ديگر از چنين دستکاريهاي تاريخي است. اين نامهها نيز بدون امضاي پژوهشگر يا گزارنده آن هستند و مدعيان چنين نامههايي در پاسخ خواننده جستجوگر بيان ميدارند که متن اصلي آن در «موزه لندن» است. موزهاي که با اين نام در دنيا شناختهشده نيست. نامههايي که دانسته نيست به چه زبان و خطي نگاشته شدهاند و کي و در کجا پيدا شدهاند. کدامين کس آنها را آوانويسي و ترجمه کرده و بخشهاي آسيبديده يا نامفهوم آن کدام هستند. چرا عکسي از آنها حتي در کاتالوگهاي موزه ديده نشده و چرا تا اين اواخر کسي نامي از آنها نشنيده بود.

    به گمان اين نگارنده، چنين شيوههايي در گفتارهاي تاريخي هيچ تفاوتي با تخريب اثري باستاني و يا ساختن بنايي نوظهور و انتساب آن به دوران باستان ندارد.


    در مورد روز جهانی کوروش بزرگ هم به موردهایی بر خوردم که میبینید:

    ویکیپدیا این روز را روز جهانی کوروش بزرگ میداند

    529 BC - The international day of Cyrus the Great, king of Persia, who declared the first charter of human rights in the world also known as Cyrus Cylinder.

    اما در هیچ جای دیگر نامی از آن نیست و در سایتهای خارجی دیگر این روز به نام World Psoriasis Dayروز جهانی پزشکی سنتی و گیاه درمانی نامگذاری شده است......

    اما ما ایرانیان این روز را به پدر ایرانیان کوروش بزرگ اختصاص داده ایم تا گوشه ناچیزی از خدمات آن بزرگمرد را ارج نهاده باشیم.....
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #6
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    icon1 کتيبه سازمان ملل کوروش کبير

    کتيبه سازمان ملل کوروش کبير
    60530450065947180224
    خداوند کشور را از دشمن خشکسالی و دروغ محفوظ دارد

    منشور آزادي نوع بشر کوروش کبير بي ترديد جزء بزرگترين افتخارات آرياييها و سرزمين ايران مي باشد چرا که روحيه خداجويي؛آزادگي و عدالت خواهي ايرانيان را در بيش از ۲۵۰۰سال پيش از زبان سردار بزرگ خويش به جهانيان اعلام مي نمايد .آن هم در زماني که جنگ و خون ريزي وظلم واستثمار يکديگردر ميان اقوام وحشي و متمدن آنروز امري رايج و عادي بشمار مي آمد و تمدن بشري هنوز مراحل تکامل خود را کامل طي نکرده بود و در اواخر عصر آهن بسر مي برد و بيان گفتارهايي که بي ترديد هنوز درهمين سرزمين ايران تازه و نو بشمار مي آيد و راه گشاي بسياري از مشکلات امروز ايران مي باشد در۲۵قرن پيش جاي شگفتي و تفکر بسيار دارد آيا مي توان گفت نياکان ما از ديد فرهنگ وتمدن در آن زمان به جايگاهي رسيدن که امروز ما حسرت آنرا مي خوريم و راه درازي را براي رسيدن به آن در پيش رو داريم؟احترام به عقايد ديگران ؛آزادي اديان و حق انتخاب حکومت رادر جامعه امروز ايران مي توان پيدا کرد؟ دادگاه هاي امروزمان که با رشوه و بي لياقتي حکم بي دادگاه را پيدا کرده و کجاست کوروشي که داد مظلوم را از ظالم بگيرد.در۲۵۰۰سال پيش از زبان کوروش برده داري در شرايطي از ميان جوامع ايراني بر مي افتد که حتي ۱۰۰۰سال بعد از آن در کتاب آخرين و کاملترين دين الهي شاهد قوانين متعددي راجع به آن هستيم!!!(من براي دين اسلام احترام بسياري قائل هستم ولي هرگز اين موضوع برايم روشن نشد) . دنياي استعمارگر امروز که با استثمار نوين خود ملل جهان سوم را به بي گاري مي گيرد اگرکوروشي مقتدر را در برابر خود مي ديد ديگر شاهد فقر و گرسنگي در جهان بوديم. ابرقدرت امروز جهان مانند لات بي سرو پا و قمه کشي مي ماند که هر کسي را که بخواهد در هر کجاي دنيا مورد زور و ستم قرار مي دهد و انتقام بي لياقتي خود را ازخون ديگر ملل مي گيرد .و هر کسي که با او نباشد و حتي در برابر خواسته هايش سکوت کند دشمن خود مي شمارد غافل از اينکه هر قدرتي را پاياني است .منشور آزادي کوروش نشان کاملي است از شايستگي و لياقت نژاد ايراني.فراموش نکنيم ايران سزاوار آنست که سرفراز بماند.

    متن کتیبه کوروش کبیر
    clear
    اينک که به ياری مزدا تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم يا ملتهای ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.

    من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتی تحميل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا ننمايد و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.

    من تا روزی که پادشاه ايران هستم نخواهم گذاشت کسی به ديگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.

    من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگری را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضايت صاحب مال تصرف نمايد و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی ديگری را به بيگاری بگيرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.

    من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دينی را که ميل دارد بپرستد و در هر نقطه کخ ميل دارد سکونت کند مشروط بر اينکه در آنجا حق کسی را غصب ننمايد و هر شغل را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند.

    من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيری که يکی از خويشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کای ممنوع است و اگر يک فرد از خانواده يا طايفه ای مرتکب تقصير می شود فقط مقصر بايد مجازات گردد نه ديگران.

    من تا روزی که به ياری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و رسم بردگی بايد به کلی از جهان برافتد.

    از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ايران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند.
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  12. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #7
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    کوروش کبیر از دیدگاه بزرگان

    cgtaygf2jx4zvup7rnag

    آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که چرا شخصیتی مانند کوروش که جهان در برابر بزرگی او شگفت زده است و مشهورترین مورخین و باستان شناسان و خاورشناسان دنیا از او به نام ایر مرد تاریخ جهان یاد کرده اند، چرا تاکنون اسمی از او در ایران برده نشده است؟ یا هیچ حرکتی که شایسته او باشد در جهان نشده است؟ آیا ادامه راه این شخصیت بزرگ جهان نمی تواند راه نجات ما باشد؟ آیا برای ایران که کوروش را دارد و خود مهد حقوق بشر جهان بوده است، پسندیده است که امروز دنیا ما را به نام مهد تروریست و خشونت و ناقض حقوق بشر خطاب کند؟ کوروش پدر ملت ها، بزرگ قهرمان آن روزگار، سرور آسیا، کسی که دشمن او را به نیکی ستایش کرد و او را نمونه یک شهریار والا می دانست امروز کجاست؟

    ایرانیان بدانند که کوروش در حد یک پیامبر برای ایران خدمت کرد و ایران یعنی کوروش و کوروش یعنی ایران. راه او راه جوانان آینده ایران است و هیچ شخصیت غربی و عربی (به جز پیامبر و ائمه ی اطهار) نمی تواند برای ما ایرانیان بالاتر از او باشد. در این جا نظر برخی از پرفسورها و مورخان را در مورد کوروش، می خوانیم:


    پروفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان:

    در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کوروش شناخته شده است. زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراطوری چندین دهه ای ایران مایه ی شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملت های منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.



    دکتر هانری بر دانشمند فرانسوی:

    این پادشاه بزرگ یعنی کوروش هخامنشی برعکس سلاطین قسی القلب و ظالم بابل و آشور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زرتشت بوده است. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات نیک می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خداوند دانسته و آن را برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند.



    پروفسور آلبر شاندور:

    شاهنشاهی ایران که پایه گذار آن کوروش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشونت پی ریزی نشد بلکه عکس آن درست است. زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد. پارسی ها با مساعدت یکدیگر و به یاری پادشاهان مقتر خود عظمت و شکوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند که نشانه نبوغ و نژاد پاک آنان است. نژادی که حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریکی نشان می دهد. آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند که برای آیندگان نیز خواهد ماند.



    ژنرال سرپرسی سایکس:

    مطالب کتاب مقدس تورات و نوشته های یونانی و سنت های ایرانی همه همداستانند که کوروش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست می داشتند و «پدر» می خواندنش. ما نیز می توانیم بدان ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریایی که سرگذشت اش بر تاریح روشن است، صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است.



    ژنرال سرپرسی سایکس بعد از دیدار از آرامگاه کوروش بزرگ:

    من خود سه بار از این آرامگاه دیدن کرده ام و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آن چا بکنم و در هر سه بار این نکته را یادآورده شده ام که زیارت آرامگاه کوروش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان امتیاز کوچکی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که به چنین افتخاری دست یافته ام. به راستی من در گمانم که آیا برای مردم آریائی(هندو اروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیان گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهم تر باشد.



    افلاطون:

    پارسیان در زمان شاهنشاهی کوروش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند. از این رو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملت های جهان شدند. در زمان کوروش بزرگ فرمانروایان به زیردستان خود آزادی می دادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می کردند. مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند. از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگ ها شرکت می کردند و آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق اجتماعی به زیبایی انجام می گرفت.



    هرودوت- تاریخ هرودوت:

    هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کوروش مقایسه کند. از این رو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچ گاه به فراموشی سپرده نشود.

    کوروش سرداری بزرگ بود. در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملت های دیگر فرمانروایی می نمودند. سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و بخاطر او از هر خطری استقبال می کردند.



    پروفسور گیریشمن- ایران از آغاز تا اسلام:

    کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کوروش سرداری بزرگ و نیکخواه بود. او آن قدر خردمند بود که هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آن ها آزادی مذهب می داد و فرمانروای جدید را از میان بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود. او شهرها را ویران نمی کرد و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان که سرزمینشان به وسیله ی کوروش تسخیر شده بود وی را سرور و قانون گذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خواندند.



    کنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران(مورخ فرانسوی):

    تاکنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کوروش در تاریخ جهان باقی گذاشت، در افکار میلیون ها مردم جهان بوجود آورد. من اذعان می دارم که اسکندر و سزار و کوروش که سه مرد اول جهان شده اند، کوروش در صدر آن ها قرار دارد و تاکنون در جهان کسی به وجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و او همانطور که در کتاب های ما آمده است مسیح خداوند است. قوانینی که او صادر کرد که در تاریخ آن زمان که انسان ها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود.



    هارولد لمب دانشمند آمریکایی:

    در شاهنشاهی ایران باستان که کوروش سمبل آنان است، آریایی ها درتاجگذاری به کردار نیک- گفتار نیک- پندار نیک سوگند یاد می کردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند که این امر در صدها نبرد آنان به وضوح دیده می شود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کیان کشورشان می تاخته است.



    گزنفون مورخ بزرگ یونانی:

    ما در این باره فکر کردیم که چرا کوروش به این اندازه برای فرمانروایی عادل مردمان ساخته شده بود. سه دلیل برایش پیدا کردیم. نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پرورش او از کودکی بوده است.

    کوروش نابغه ای بزرگ، انسانی والامنش، صلح طلب و نیک منش بود. او دوست انسان ها و طالب علم و حکمت و راستی بود. کوروش عقیده داشت پیروزی بر کشوری این حق را به کشور فاتح نمی دهد تا هر تجاوز و کار غیر انسانی را مرتکب شود. کوروش برای دفاع از کشورش که هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار می گرفت امپراطوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت که سابقه نداشت. او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور نمی کرد. او ملت های ملغوب را شیفته خود کرد به صورتی که اقوام شکست خورده که کوروش آنان را از دست پادشاهان خودکامه نجات داده بود، او را خداوندگار می نامیدند. او برترین مرد تاریخ، بزرگترین، بخشنده ترین، پاک دل ترین انسان تا این زمان بود.



    کنت دوگوبینو فرانسوی- ایران باستان:

    شاهنشاهی کوروش هیچگاه در عالم نظیر نداشت. او به راستی یک مسیح بود زیرا به جرات می توان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد.



    نیکلای دمشقی:

    کوروش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هرکس دیگر آگاهی داشت. این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.



    پروفسور کریستین سن ایران شناس و استاد زبان اوستایی و پهلوی:

    شاهنشاه کوروش بزرگ نمونه یک پادشاه جوانمرد بوده است. این صفات برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده است. در قوانین او احترام به حقوق ملت های دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده که این قوانین امروز بین الملل نام گرفته است.



    ویل دورانت- تاریخ تمدن ویل دورانت:

    کوروش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشورگشایی حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. به همین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستند از آن بگذرند و درباره او داستان های بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامیدند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان دربند را آزاد نمود. کوروش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.



    کلمان هوار- تمدن ایرانی:

    کوروش بزرگ در سال 550 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراطوری پهناوری را از خود به جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کوروش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطیع خود ساخت. او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی کرد. برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. او پیرو دین یکتاپرستی زرتشت بود ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل نکرد.



    مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی:

    کوروش همان ذوالقرنین قرآن است. او پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردم ایران و جهان هدیه داد.



    اخلیوس(آشیل) شاعر نامدار یونانی- تراژدی پارسه:

    کوروش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.
    منبع : کتابخانه آریا
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  14. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #8
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    جوانمردی و بخشش کوروش کبیر
    ce92dbeh6prmeons5ql

    کوروش در هنگام فتح بابل برای سپاهیان و نزدیکان نکاتی را بدین گونه یادآور شد: دوستان همیشه باید خدا را شکرگذار بود چون عطایای او بیش از اندازه است. ولی باید غنایم را مال خود بدانیم و از همه چیز پاسداری کنیم و بیهوده آنها را از بین نبریم اگر مقداری از آن را به مغلوبان اهدا کنیم کمال انسانیت است. در هر حال چون به مال و منان رسیدید نباید طریق عیش و عشرت را در پیش بگیرید و تنبلی و کاهنی کنید چون در این صورت پس از چندی به حال همین شکست خوردگان خواهید افتاد و انسان های بیهوده خواهید شد. کار را پست نشمارید و اوقات خود را به بطالت مگذرانید. سستی را از خود دور کنید و از نیروی خود به بهترین وجه استفاده کنید و آن را با بیکاری هدر ندهید چون بیکاری سبب انحطاط اخلاقی میشود. دوستان من همیشه پرهیزگار و باتقوا باشید و این را در عمل نشان دهید. تقوای شما بایستی بیشتر از ملت شکست خورده باشد. احساس گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما و خستگی و خواب در همه یکسان است ولی می توان از نظر اخلاقی برتر از سایرین بود و این هم نشانه ی انسانیت است. باید حزم و احتیاط و مراقبت دائمی باشد تا از گزند در امان بمانیم.



    کوروش انسانی کم نظیر بود. این مرد برجسته در جوانمردی، گذشت، فداکاری، نجابت، عیب پوشی، عدالت، از خود گذشتگی، رافت و مهربانی، رقت قلب، مردانگی، شجاعت، خلق خوش و جمیع صفات پسندیده سرآمد همه بوده است پادشاهی عادل که همیشه در فکر رعیت و آسایش او بود و در هر موردی اگر اجحافی می دید سخت واکنش نشان می داد. بر حسب عقیده و نظر صاحب نظران زمان خود و حتی دشمنان پادشاهی نمونه بود. در هنگام غذا تعداد زیادی از نزدیکان با او غذا می خوردند و تنها غذا خوردن را دوست نداشت. اغلب مقداری غذا برای نگهبانان می فرستاد و از این راه محبت آنان را جلب می کرد. لباسش مادی بود و عقیدهاش این بود که لباس تمام بدن را میپوشاند. در تمام زندگانی این پادشاه فقط یک زن داشت و پس از فوت، زن دیگری را اختیار نکرد. در عین حال او شخصیتی با تدبیر بود، بطوری که پادشاه توانست شالوده ی امپراتوری بزرگی را بنیان نهد که از مدیترانه تا رود سند و از روسیه تا خلیج فارس وسعت داشت و این سرزمین وسیع را به بهترین وجهی اداره میکرد.

    نمونه ی ازخودگذشتگی و مهربانی او این که :


    «یک روز وقتی کوروش در فینیقیه سوار بر اسب مشغول به دیدن از سپاهیان و بازدید شهر و رسیدگی به امور اهالی بود، جوانی ارتب نام بر روی درخت نزدیک محل بازدید نشسته و تیر و کمان نهاده و انتظار کوروش را می کشید تا او را به قتل برساند. از قضا هنگامی که کوروش به تیر رس او رسید تیر سه شاخه از کمان رها شد ولی از حسن اتفاق در همان زمان اسب کوروش پایش در گودالی گیر کرد و بر زمین خورد و تیر به کوروش اصابت نکرد. اطرافیان او را دستگیر کرده و نزد کوروش بردند. کوروش از او پرسید: به چه سبب میخواستی مرا یکشی؟ ارتب جواب داد: چون چندین نفر از کسان من در جنگ با تو کشته شده اند. کوروش پرسید: اگر من به جای تو بودم با من چه کار میکردی؟ ارتب جواب داد: دستور میدادم تو را به قتل برسانند.کوروش گفت ولی من این کار را با تو نمی کنم. ارتب گفت: پس میخواهی با من چه کار کنی؟ کوروش گفت: تو را آزاد مینمایم، چون من جواب بدی را با نیکی جواب خواهم داد. ارتب کوروش را ستود و از کوروش خواست که او را در ردیف فداییان خود قرار دهد. کوروش نیز خواسته ی او را پذیرفت. در جنگ با مساژت ها هنگامی که کوروش از پشت جبهه دچار شکست شد و ماساژت ها بخش عقب جبهه را دچار تزلزل کردند، مردی از ماساژت ها با شمشیر به گردن آن نازنین زد که بر اثر همان ضربه کوروش به قتل رسید. ارتب که نزدیک کوروش بود پس از کشتن ضارب جسد کوروش را از میدان نبرد به در برد و با سرعت جسد را به پاسارگاد رساند و زمانی که کوروش را جهت دفن حاظر کرد از شدت اندوه با خنجر شکم خود را درید و به این ترتیب زندگی، پس از مرگ کوروش را نخواست.»
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  16. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  17. #9
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    کوروش کبیر در قرآن

    5rjkg7l4s3jp832fx84i

    کلمه ذوالقرنین نام شخصی است که در قرآن و در سوره کهف از آیه 83 تا 110 نام برده شده است .

    ذوالقرنین به معنای دو قرن است که برخی معتقدند که این نامگذاری به دلیل آن است که به شرق و غرب عالم رسیده است.عرب از آن به دو شاخ آفتاب تعبیر نموده است و بعضی میگویند که در دو طرف سر وی برآمدگی مخصوصی بوده و سر انجام عده ای بر این عقیده اند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بوده است.

    اما قرآن ذوالقرنین را شخصی نامیده است که بنا بر درخواست قومی سدی ازآهن و مس جهت جلوگیری از هجوم بیگانگان برای آنان میسازد.

    به طور کلی سه نظریه در مورد این شخص وجود دارد.در نظر اول عده ای اعتقاد دارند که وی اسکندر مقدونی است و وی را اسکندر ذوالقرنین مینامند. این نظریه را ابو علی سینا در کتاب "دار الشفاء"خود بیان نموده است.دومین نظریه مربوط میشود به ابن هشام در کتاب"تاریخ سیره" و ابوریحان بیرونی در" الاثار الباقیه" که این دو نفر ذوالقرنین را از پادشاهان یمن میدانستند . در نهایت سومین و معتبرترین نظریه مربوط میشود به ابوالکلام آزاد،وزیر فرهنگ معاصر هند در کتاب "ذوالقرنین" که این شخص را کورش کبیر پادشاه ایران نامیده است.

    اکنون می توان گفت همه ی کارشناسان و مورخان اطمینان دارند که ذوالقرنین همان کوروش است.

    برخی با غرض یا به اشتباه اسکندر گجستیک (ملعون) را ذوالقرنین می دانند اما این معنی با کلام قرآن سازش ندارد. چون نخست قرآن می گوید ذوالقرنین مؤمن به خدا و روز قیامت بوده است و دین او دین توحید بوده است؛ ولی ما میدانیم كه إسكندر مشرك بوده و در تاریخ آمده است كه ذبیحه خود را برای ستاره مشتری ذبح نموده است.



    و دوم قرآن ذوالقرنین را مرد صالح از عباد خدا و صاحب عدل و رفق میشمارد؛ و تاریخ برای إسكندر خلاف آنرا بیان میكند.



    سوم اینکه در هیچیك از تاریخها نیامده است كه إسكندر مقدونی سدّ یأجوج و مأجوج را بنا كرده باشد. به هر حال از ذوالقرنین در قرآن به عنوان شخصیتی دادگستر و بشردوست یاد شده است.ودر تمام نوشته هایی که از زمان باستان چه در کتابهای دینی چه کتابهای غیر دینی آمده کوروش را فردی دادگستر و بشر دوست و کسی که اولین بیانیه حقوق بشر را اجرا کرده است و کتیبه اش هنوز موجود می باشد ، ذکر شده است.



    دوتا از فروع دین ما تولی و تبری است که یعنی دوست داشتن دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا است چون کوروش بزرگ دوست خدا فردی بود که احکام خدا را در زمین جاری می کرد و در واقع نماینده خدا در زمین بود باید مورد احترام همگی ما باشد و مقامش را گرامی داریم و نگذاریم آرامگاهش از بین برود و یا به او بی توجهی و توهین شود .



    چرا داستان ذو القرنين در قرآن آمده است؟

    سبب نزول سوره كهف اين بود كه قريش سه نفر را به قبيله نجران فرستادند تا از يهوديان آن ديار مسائلى را بياموزند و با آن رسول خداصلى الله عليه وآله را بيازمايند. آن سه نفر «نضربن حارث بن كلده‏»، «عقبة‏بن ابى‏معيط‏» و «عاص بن وائل سهمى‏» بودند.

    اين سه نفر به سوى نجران حركت كرده و جريان را با علماى يهود در ميان گذاشتند. يهوديان گفتند: سه مساله از او بپرسيد، اگر آن طور كه ما مى‏دانيم پاسخ داد، در ادعايش راستگو است. آنگاه از يك مساله ديگر بپرسيد، اگر گفت مى‏دانم، بدانيد كه دروغگو است. گفتند: آن مسائل چيست؟ جواب دادند كه از او از احوال جوانانى بپرسيد كه در قديم الايام بودند و از ميان مردم خود بيرون شده و غايب گشتند و در غيبتگاه خود خوابيدند. از او بپرسيد چقدر خوابيدند؟ نفراتشان چند بود؟ چه چيز از غير جنس خود همراهشان بود؟ و داستانشان چه بود؟

    مطلب دوم اينكه از او بپرسيد داستان موسى كه خدايش دستور داد از يك عالم پيروى كن و از او تعلم گير چه بود؟ آن عالم كه بود؟ موسى چگونه از او پيروى كرد؟ و سرگذشت موسى با او چه بود؟

    سوم اينكه از او از سرگذشت‏شخصى بپرسيد كه ميان مشرق و مغرب عالم گرديد تا به سد ياجوج و ماجوج رسيد; او كه بوده؟ و داستانش چگونه بوده است؟

    يهوديان پس از عرضه اين مسائل جواب آن‏ها را نيز به فرستادگان قريش دادند و گفتند: اگر اين طور كه ما شرح داديم جواب داد، صادق است، وگرنه دروغ مى‏گويد.

    فرستادگان قريش پرسيدند: آن يك سؤال ديگر كه گفتيد چيست؟ گفتند: از او بپرسيد كه قيامت چه وقت‏به‏پا مى‏شود؟ اگر ادعا كرد كه من مى‏دانم قيامت چه موقع به‏پا مى‏شود، دروغگو است، ولى اگر گفت جز خدا كسى تاريخ آن را نمى‏داند، راستگو است.

    فرستادگان قريش به مكه برگشتند، نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا مى‏كند كه اخبار آسمان‏ها برايش مى‏آيد، ما از او چند پرسش مى‏كنيم، اگر جواب داد، مى‏دانيم كه راستگو است، وگرنه مى‏فهميم كه دروغ مى‏گويد! ابوطالب گفت: هر چه دلتان مى‏خواهد بپرسيد!

    آن‏ها آن مسائل را مطرح كردند. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: فردا جواب‏هايش را مى‏دهم; اما در وعده‏اى كه داد «ان‏شاءالله‏» نگفت. به همين جهت، چهل روز وحى از او قطع شد تا آنجا كه رسول خداصلى الله عليه وآله غمگين گرديد و (بعضى از) يارانش كه به وى ايمان آورده بودند به شك افتادند، و قريش شادمان شده و به استهزاء و آزار ايشان پرداختند; ابوطالب نيز سخت در اندوه شد.

    پس از چهل شبانه‏روز، سوره كهف بر پيامبر نازل شد. رسول‏خداصلى الله عليه وآله از جبرئيل سبب تاخير را پرسيد؟ (جبرئيل) گفت:ماقادرنيستيم‏ازپيش‏خ �د نازل شويم جز به اذن خدا.


    توضيح آيات قرآن

    «و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساتلوا عليكم منه ذكرا»

    و از تو اى پيامبر درباره ذو القرنين سؤال مى‏كنند، در پاسخ ايشان بگو:به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مى‏كنم.

    «انا مكنا له فى الارض و اتيناه من كل شى‏ء سببا» ما او را در روى زمين قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم.
    سفر به مغرب:

    «فاتبع سببا» ذو القرنين از اين اسباب و وسايل استفاده كرد و راه سفر را در پيش گرفت.

    «حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عين حماة و وجد عندها قوما» تا به غروبگاه آفتاب رسيد. در آنجا چنين در نظرش مجسم شد كه خورشيد در چشمه يا دريايى تيره و گل‏آلود فرو مى‏رود و در آنجا مردمى را ديد كه مجموعه‏اى از انسان‏هاى نيك و بد بودند.

    «قلنا يا ذا القرنين اما ان تعذب و اما ان تتخذ فيهم حسنا» گفتيم اى ذو القرنين، آيا مى‏خواهى بدان ايشان را مجازات كنى، يا روش نيكويى در مورد آن‏ها انتخاب مى‏نمايى؟

    «قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم يرد الى ربه فيعذبه عذابا نكرا»

    ذو القرنين گفت: ما كسى را كه ستم ورزيده مجازات خواهيم كرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مى‏گردد و خداوند او را مجازاتى شديد خواهد نمود; يعنى ظالمان و ستمگران، هم مجازات اين دنيا را مى‏كشند و هم عذاب آخرت را.

    «واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى وسنقول له من امرنا يسرا» و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر - بيشتر از استحقاقش - خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهيم داشت.
    سفر به مشرق:

    ذو القرنين سفر خود را به غرب پايان داد و دوباره عزم سفر كرد; قرآن مى‏گويد:

    «ثم اتبع سببا» سپس بار ديگر از وسايلى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به طرف مشرق حركت نمود.

    «حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»

    همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرايى نزديك به محل طلوع خورشيد رسيد. در آنجا ديد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مى‏كند كه برايشان در برابر تابش آفتاب، هيچ‏گونه پوشش و سايبانى قرار نداده بوديم.

    «كذلك و قد احطنا بما لديه خبرا» آرى، ذو القرنين اين چنين بود! و ما به خوبى از امكانات و فعاليت‏هاى او آگاه بوديم.
    برگشت از مشرق و سفر به طرف كوه‏هاى ياجوج و ماجوج:

    «ثم اتبع سببا» باز از وسايل مهمى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به قصد سفر حركت نمود.

    «حتى اذا بلغ بين السدين وجد من دونهما قوما لا يكادون يفقهون قولا».

    همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد و در كنار آن دو كوه، قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمى‏فهميدند; يعنى خيلى ساده و بسيط‏الفهم بودند.

    «قالوا يا ذا القرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون فى الارض فهل نجعل لك خرجا على ان تجعل بيننا و بينهم سدا» آن گروه - وقتى ذو القرنين را با آن قدرت و توانايى ديدند - به او گفتند: اى ذو القرنين، طايفه ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد مى‏كنند، آيا حاضرى پولى از ما بگيرى و ميان ما و آن‏ها سدى ايجاد نمايى؟!

    «قال ما مكنى فيه ربى خير فاعينونى بقوة اجعل بينكم و بينهم ردما».

    ذو القرنين در پاسخ آنان گفت: اموال و امكاناتى كه پروردگارم در اختيارم گذاشته، از آنچه شما پيشنهاد مى‏كنيد بهتر است. بنابراين من از شما اجر و مزد نمى‏خواهم! فقط مرا با نيروى انسانى كمك كنيد تا ميان شما و آن‏ها سد محكمى ايجاد نمايم!
    ساختن سد :

    «اتونى زبر الحديد حتى اذا ساوى بين الصدفين قال انفخوا حتى اذا جعله نارا» در ابتداى كار سدسازى، ذو القرنين چنين دستور داد: قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد و آن‏ها را روى هم بچينيد تا اينكه كاملا ميان دو كوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش بيفروزيد و در آن بدميد.

    آنان چنين كردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گرديد.

    «قال اتونى افرغ عليه قطرا» بعد گفت: اكنون مس مذاب برايم بياوريد تا روى اين بريزم!

    و به اين ترتيب، سدى آهنين در مقابل ياجوج و ماجوج ايجاد كرد، چنان كه قرآن مى‏گويد:

    «فما اسطاعوا ان يظهروه وما استطاعوا له نقبا» پس از آن ديگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده يا راه نفوذ و حفره‏اى در آن ايجاد كنند.

    «قال هذا رحمة من ربى.» ذو القرنين در پايان كار سد گفت: اين سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است!

    «فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء و كان وعد ربى حقا» گمان نكنيد اين يك سد جاودانى و ابدى است، بلكه آن زمان كه وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم مى‏كوبد و به يك سرزمين صاف و هموار مبدل مى‏سازد و وعده پروردگارم حق است و تحقق خواهد يافت (وعده‏اى كه بر اساس آن، در آستانه رستاخيز سازمان دنيا به هم خورده و تمامى استحكامات آن فرو خواهد ريخت).
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  18. #10
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    کوروش بزرگ در تورات

    qu0e90id7vkguqssacd3

    یهودیان در زمان ظهور کوروش دوران اسارت را در بابل می گذراندند. عده ای از یهودیان که پایبند دین و مذهب خود بودند، از اقامت در بابل که بت پرستی و فساد رواج زیادی داشت، رنج می بردند. در آن زمان پیامبران بنی اسرائیل پیشگویی کرده و مژده می دادند که به زودی خداوند شحصی را برای نجات یهودیان برمی انگیزد. پیشگویی های آن ها در آخرین سال های اقامت یهودیان در بابل با مشاهده ی وضعیت نامساعد این سرزمین بیشتر شد. یهودیان از پیشروی های ایرانیان آگاه شدند و با توجه به سیاست مدبرانه کوروش بود که پیامبران بنی اسرائیل پیشگویی هایی نمودند که به زودی به حقیقت پیوست. یکی از این پیامبران «اشعیا» بود که پیشگویی های او در تورات به شرح زیر است:



    «خداوند سپاه مقدس و شجاع خود را که مشتاق خدمتش هستند فرا خوانده است تا کسانی را که بر ایشان غضبناک است مجازات کند... آن ها را از سرزمین های بسیار دور میآورد تا ایشان را همچون اسلحهای در دست بگیرد و توسط آن ها سراسر خاک بابل را ویران کند و غضب خود را فرو نشاند... من مادها را که توجهی به طلا و نقره ندارند به ضد بابلیها برخواهم انگیخت تا بابلیها نتوانند با پیشکش کردن ثروت خود جان خود را نجات دهند.» اشعیا، باب 13



    «زمانی خواهد رسید که پادشاهی عادل بر تخت سلطنت خواهد نشست و رهبرانی با انصاف مملکت را اداره خواهند کرد. هر یک از آنان پناهگاهی در برابر باد و طوفان خواهد بود. آنان مانند جوی آب در بیابان خشک، و مثل سایه خنک یک صخره بزرگ در زمین بیآب و علف خواهند بود و چشم و گوش خود را نسبت به نیازهای مردم باز نگه خواهند داشت. آنان بی حوصله نخواهند بـود بلکه با فهم و متانت با مردم سخـن خواهنـد گفت.» اشعیا، باب 32



    «تسلی دهید به مردم من و مژده دهید، زیرا زمان مجازات سر آمد و از گناهان آنان در گذشتم... سخنان مرا بشنوید. چه کسی این مرد را از مشرق آورده است که هر جا قدم میگذارد آن جا را فتح میکند؟ چه کسی او را بر قومها و پادشاهان پیروز گردانیده است؟ شمشیر او سپاهیان آنان را مثل غبار به زمین میاندازد و کمانش آنان را چون کاه پراکنده میکند... اما من مردی را از شرق برگزیدهام و او را از شمال به جنگ قومها خواهم فرستاد. او نام مرا خواهد خواند و من او را بر پادشاهان مسلط خواهم ساخت. مثل کوزهگری که گل را لگدمال میکند، او نیز آن ها را پایمال خواهد کرد.» اشعیا، باب 41



    «خداوند که ولی تو است و تو را از رحم سرشته است چنین می گوید: من یهوه هستم و همه چیز را ساختم... و درباره کوروش می گوید که او شبان من است و تمام مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید. او اورشلیم را بازسازی خواهد کرد و خانه مرا دوباره بنیاد خواهد نهاد.» اشعیا، باب 44



    «خداوند کوروش را برگزیده و به او توانایی بخشیده تا پادشاه شود و سرزمین ها را فتح کند و پادشاهان مقتدر را شکست دهد. خداوند دروازههای بابل را به روی او باز میکند. دیگر آن ها به روی کوروش بسته نخواهند ماند. خداوند میفرماید: ای کوروش، من پیشاپیش تو حرکت میکنم، کوهها را صاف میکنم، دروازههای مفرغی و پشت بندهای آهنی را میشکنم. گنج های پنهان شده در تاریکی و ثروت های نهفته را به تو میدهم. آن گاه خواهی فهمید که من خداوند، خدای اسرائیل هستم و تو را به نام خواندهام. من تو را برگزیدهام تا به اسرائیل که خدمتگزار من و قوم برگزیده من است یاری نمایی. هنگامی که تو هنوز مرا نمیشناختی، من تو را به نام خواندم. من خداوند هستم و غیر از من خدایی نیست. زمانی که مرا نمیشناختی، من به تو توانایی بخشیدم، تا مردم سراسر جهان بدانند که غیر از من خدایی دیگر وجود ندارد و تنها من خداوند هستم... من زمین را ساختم و انسان را بر روی آن خلق کردم. با دست خود آسمان ها را گسترانیدم. ماه و خورشید و ستارگان زیر فرمان من هستند. اکنون نیز کوروش را برانگیختهام تا به هدف عادلانه من جامه عمل بپوشاند. من تمام راه هایش را راست خواهم ساخت. او بیآنکه انتظار پاداش داشته باشد، شهر من اورشلیم را بازسازی خواهد کرد و قوم اسیر مرا آزاد خواهد ساخت.» اشعیا، باب 45



    خداوند در همین باب (45) می فرماید:« ای قومهایی که از دست کوروش میگریزید، جمع شوید و نزدیک آیید و به سخنان من گوش دهید. چه نادانند آنانی که بت های چوبی را با خود حمل میکنند و نزد خدایانی که نمیتوانند نجاتشان دهند، دعا میکنند. با هم مشورت کنید و اگر میتوانید دلیل بیاورید و ثابت کنید که بتپرستی عمل درستی است. غیر از من چه کسی گفته که این چیزها در مورد کوروش عملی خواهد شد؟ غیر از من خدایی نیست.»



    « همه ی شما بیایید و بشنوید. هیچ کدام از خدایان شما قادر نیست پیشگویی کند که مردی را که من برگزیدهام حکومت بابل را سرنگون خواهد کرد و آن چه اراده کردهام بجا خواهد آورد. اما من این را پیشگویی میکنم. بلی، من کوروش را خواندهام و به او این مأموریت را دادهام و او را کامیاب خواهم ساخت.» اشعیا، باب 48



    از دیگر پیامبران، ارمیای نبی بود که در باب 31 کتاب خود به یهودیان مژده آزادی از اسارت و بازسازی اورشلیم را داد که این امر توسط کوروش محقق شد. از دیگر پیامبران یاد شده در عصر اسارت یهودیان، عزرای نبی بود که به همراه بسیاری از یهودیان پس از سقوط یهودا در سال 586 قبل از میلاد به بابل تبعید شد و در سال 539 ق.م با آزادی اسیران یهودی توسط کوروش به سرزمین خود بازگشت. او در باب 1 کتاب خود می گوید:

    « در سـال اول سلطنت کـورش، پادشـاه پارس، خداوند آن چه را که توسط ارمیای نبی فرموده بود، به انجام رساند. خداوند کورش را بر آن داشت تا فرمانی صادر کند و آن را نوشته به سراسر سرزمین پهناورش بفرستد. این است متن آن فرمان: من، کورش پادشاه پارس، اعلام میدارم که خداوند، خدای آسمان ها، تمام ممالک جهان را به من بخشیده است و به من امر فرموده است که برای او در شهر اورشلیم که در یهودا است خانهای بسازم. بنابراین، از تمام یهودیانی که در سرزمین من هستند، کسانی که بخواهند میتوانند به آن جا بازگردند و خانه خداوند، خدای اسرائیل را در اورشلیم بنا کنند. خدا همراه ایشان باشد!» عزرا، باب1



    با توجه به محتوای کتاب های ارمیا و اشعیا درباره ی ظهور کوروش و نجات بنی اسرائیل مشخص می شود که یهودیان کوروش را مسیح نجات بخش و در حقیقت شخص برانگیخته شده از سوی یهوه، خدای اسرائیل، می دانستند. مسلما خدمات کوروش در حق این قوم و اظهار محبت نسبت به ایشان باعث شد یهودیان او را مسیح خداوند تلقی کنند و ظهور او را به خواست خدا برای رهایی بنی اسرائیل از آوارگی و پراکندگی و همچنین بازسازی پرستشگاه اورشلیم بدانند.

    بعضی از محققین و مورخین کمک و خدمات کوروش را به یهودیان طور دیگر تعبیر نموده اند و به آن جنبه ی مذهبی و سیاسی داده اند اما لازم به یادآوری است که کوروش به فضیلت انسانی ارج می نهاد، بدون این که توجهی به اعتقادات و مذهب افراد بکند. او هر شهری را که تصرف می کرد، به اعتقادات مردم آن شهر احترام می گذاشت و علاوه بر این که به مردم شهر آسیبی نمی رسانید، به آن ها کمک نیز می کرد.
    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/