سوره انفال [8]
آیه 1-50
از سورههاى «مدنى» و داراى 75 آيه است
دورنما و فشرده مباحث اين سوره:
نخست اشاره به بخش مهمى از مسائل مالى اسلام از جمله «انفال» و «غنائم» و «خمس» كه پشتوانه مهمى براى «بيت المال» محسوب مىگردد، شده است.
سپس مباحث ديگرى مانند: صفات و امتيازات مؤمنان واقعى، و داستان جنگ بدر، يعنى نخستين برخورد مسلّحانه مسلمانان با دشمنان.
قسمت قابل ملاحظهاى از احكام جهاد و وظائف مسلمانان در برابر حملات پىگير دشمن و لزوم آمادگى دائمى براى جهاد، و حكم اسيران و طرز رفتار با آنها جريان هجرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و داستان آن شب تاريخى (ليلة المبيت).
وضع مشركان و خرافات آنها قبل از اسلام چگونگى ضعف و ناتوانى مسلمانان در آغاز كار و سپس تقويت آنها در پرتو اسلام.
مبارزه و درگيرى با منافقان و راه شناخت آنها و بالاخره يك سلسله مسائل اخلاقى و اجتماعى سازنده ديگر.
به همين دليل در فضيلت تلاوت اين سوره در روايتى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «كسى كه سوره «انفال» و «برائت» را در هر ماه بخواند، هرگز روح نفاق در وجود او وارد نخواهد شد و از پيروان حقيقى امير مؤمنان على عليه السّلام برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 128
خواهد بود و در روز رستاخيز از مائدههاى بهشتى با آنها بهره مىگيرد، تا مردم از حساب خويش فارغ شوند».
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)-
شأن نزول:
از «ابن عباس» چنين نقل شده كه: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در روز جنگ «بدر» براى تشويق جنگجويان اسلام جوايزى براى آنها تعيين كرد، هنگامى كه جنگ «بدر» پايان پذيرفت، جوانان براى گرفتن پاداش افتخارآميز خود به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شتافتند. در اين موقع ميان دو نفر از انصار مشاجره لفظى پيدا شد و راجع به غنائم جنگ با يكديگر گفتگو كردند، آيه نازل شد و صريحا غنائم را متعلق به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله معرفى كرد كه هرگونه بخواهد با آن رفتار كند.
تفسير:
آيه پيرامون غنائم جنگى صحبت مىكند و به صورت قانون كلى، يك حكم وسيع اسلامى را بيان مىدارد، خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد: «از تو در باره انفال سؤال مىكنند» (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ).
«بگو: انفال مخصوص خدا و پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) است» (قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ).
بنابراين «تقوا را پيشه كنيد و در ميان خود اصلاح كنيد و برادرانى را كه با هم ستيزه كردهاند آشتى دهيد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ).
«و اطاعت خدا و پيامبرش كنيد، اگر ايمان داريد» (وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
يعنى، تنها ايمان با سخن نيست، بلكه جلوهگاه ايمان، اطاعت بىقيد و شرط در همه مسائل زندگى از فرمان خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است.
انفال چيست؟ مفهوم اصلى انفال نه تنها غنائم جنگى بلكه همه اموالى را كه مالك خصوصى ندارد- مثل بيشهزارها، جنگلها، درّهها و سرزمينهاى موات- شامل مىشود و تمام اين اموال متعلق به خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قائم مقام اوست، و به تعبير ديگر متعلق به حكومت اسلامى است و در مسير منافع عموم مسلمين مصرف مىگردد. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 129
نكته ديگر اين كه در شأن نزول خوانديم در ميان بعضى از مسلمانان مشاجرهاى در مورد غنائم جنگى واقع شد و براى قطع اين مشاجره نخست ريشه آن كه مسأله غنيمت بود زده شد و بطور دربست در اختيار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قرار گرفت، سپس دستور اصلاح ميان مسلمانان و افرادى كه با هم مشاجره كردند، به ديگران داد.
اصولا «اصلاح ذات البين» و ايجاد تفاهم و زدودن كدورتها و دشمنيها و تبديل آن به صميميت و دوستى، يكى از مهمترين برنامههاى اسلامى است.
و در تعليمات اسلامى به اندازهاى به اين موضوع اهميت داده شده كه به عنوان يكى از برترين عبادات معرفى گرديده است.
امير مؤمنان على عليه السّلام در آخرين وصايايش به هنگامى كه در بستر شهادت بود به فرزندانش فرمود: «من از جدّ شما پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مىفرمود: اصلاح رابطه ميان مردم از انواع نماز و روزه مستحب هم برتر است».
(آيه 2)- پنج صفت ويژه مؤمنان: در آيه گذشته به تناسب گفتگويى كه در امر غنايم ميان بعضى از مسلمانان روى داده بود سخن از تقوا و پرهيزكارى و ايمان به ميان آمد، براى تكميل اين موضوع به پنج قسمت از صفات برجسته مؤمنان اشاره كرده كه سه قسمت آن، جنبه معنوى و باطنى دارد و دو قسمت آن جنبه عملى و خارجى، سه قسمت اول عبارتند از «احساس مسؤوليت» و «تكامل ايمان» و «توكل» و دو قسمت ديگر عبارتند از «ارتباط با خدا» و «ارتباط و پيوند با خلق خدا».
نخست مىگويد: «مؤمنان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود، دلهاى آنها (به خاطر درك عظمت او و احساس مسؤوليت در پيشگاهش) ترسان مىگردد» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
سپس دومين صفت آنها را چنين بيان مىكند: آنها همواره در مسير تكامل پيش مىروند و لحظهاى آرام ندارند «و هنگامى كه آيات خدا بر آنها خوانده شود بر ايمانشان افزوده مىشود» (وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 130
آنها همچنان مردگان زنده نما در جا نمىزنند و در يك حال ركود و يكنواختى مرگبار نيستند، هر روز كه نو مىشود فكر و ايمان و صفات آنها هم نو مىشود.
سومين صفت بارز آنها اين است كه: «تنها بر پروردگار خويش تكيه و توكل مىكنند» (وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ).
مفهوم توكل خودسازى و بلند نظرى و عدم وابستگى به اين و آن و ژرف نگرى است، استفاده از عالم اسباب جهان طبيعت و حيات، عين توكل بر خداست، زيرا هر تأثيرى در اين اسباب است به خواست خدا و طبق اراده اوست.
(آيه 3)- پس از ذكر اين سه قسمت، از صفات روحانى و نفسانى مؤمنان راستين مىگويد: آنها در پرتو احساس مسؤوليت و درك عظمت پروردگار و همچنين ايمان فزاينده و بلندنگرى توكل، از نظر عمل داراى دو پيوند محكمند، پيوند و رابطه نيرومندى با خدا و پيوند و رابطه نيرومندى با بندگان خدا «آنها كسانى هستند كه نماز را (كه مظهر رابطه با خداست) برپا مىدارند و از آنچه به آنها روزى دادهايم در راه بندگان خدا انفاق مىكنند» (الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ).
تعبير به «اقامه نماز» (به جاى خواندن نماز) اشاره به اين است كه نه تنها خودشان نماز مىخوانند بلكه كارى مىكنند كه اين رابطه محكم با پروردگار هميشه و در همه جا برپا باشد.
(آيه 4)- در اين آيه موقعيت و مقام والا و پاداشهاى فراوان اين گونه مؤمنان راستين را بيان مىكند، نخست مىگويد: «مؤمنان حقيقى تنها آنها هستند» (أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا).
سپس سه پاداش مهم آنها را بيان مىكند: «آنها درجات مهمى نزد پروردگارشان دارند» (لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
درجاتى كه ميزان و مقدار آن تعيين نشده، و همين ابهام دلالت بر فوق العادگى آن دارد. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 131
به علاوه آنها «مشمول مغفرت (و رحمت و آمرزش) او خواهند شد» (وَ مَغْفِرَةٌ). «و روزيهاى كريم (يعنى مواهب بزرگ و مستمر و هميشگى كه نقص و عيبى در آن راه ندارد و حد و حسابى براى آن نيست) در انتظارشان مىباشد» (وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ).
(آيه 5)- در آيه اول اين سوره خوانديم كه پارهاى از مسلمانان تازه كار از چگونگى تقسيم غنائم «بدر» تا حدى ناراضى بودند، در اين آيه خداوند به آنها مىگويد: اين تازگى ندارد كه چيزى ناخوشايند شما باشد در حالى كه صلاحتان در آن است، همان گونه كه اصل جنگ بدر كه فعلا گفتگو بر سر غنائم آن است براى بعضى ناخوشايند بود و ديديد سر انجام چه نتايج درخشانى براى مسلمانان دربرداشت.
آيه مىگويد: اين ناخشنودى پارهاى از افراد از طرز تقسيم غنائم بدر «همانند آن است كه خداوند تو را به حق از خانه و جايگاهت در مدينه بيرون فرستاد در حالى كه بعضى از مؤمنان كراهت داشتند» (كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ).
(آيه 6)- اين گروه ظاهربين و كم حوصله در مسير راه به سوى بدر «مرتبا با تو مجادله و گفتگو در اين فرمان حق داشتند، و با اين كه اين واقعيت را دريافته بودند» كه اين فرمان خداست، ولى باز دست از اعتراض خويش برنمىداشتند (يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ).
و آنچنان ترس و وحشت سراسر وجود آنها را فراگرفته بود كه «گويى به سوى مرگ رانده مىشوند و مرگ و نابودى خويش را با چشم خود مىبينند» (كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ).
ولى حوادث بعد نشان داد كه آنها چقدر گرفتار اشتباه و ترس و وحشت بىدليل بودند، و اين جنگ چه پيروزيهاى درخشانى براى مسلمانان به بار آورده، با ديدن چنين صحنهاى چرا بعد از جنگ بدر، در مورد غنائم زبان به اعتراض مىگشايند.
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 132
(آيه 7)- غزوه بدر نخستين درگيرى مسلّحانه اسلام و كفر:
چون در آيات گذشته اشارهاى به جنگ بدر شد، قرآن مجيد بحث را به جنگ بدر كشانده و فرازهاى حساسى از آن را تشريح مىكند.
براى روشن شدن تفسير اين آيات و آيات آينده قبلا بايد فشردهاى از جريان اين جهاد اسلامى را از نظر بگذرانيم، تا ريزه كاريها و اشاراتى كه در اين آيات هست كاملا روشن گردد.
غزوه بدر از اينجا آغاز شد كه «ابو سفيان» بزرگ «مكّه» در رأس يك كاروان نسبتا مهم تجارتى كه از چهل نفر با 50 هزار دينار مال التجاره تشكيل مىشد از شام به سوى مدينه باز مىگشت، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به ياران خود دستور داد آماده حركت شوند و به طرف اين كاروان بزرگ كه قسمت مهمى از سرمايه دشمن را با خود حمل مىكرد بشتابند و با مصادره كردن اين سرمايه، ضربه سختى بر قدرت اقتصادى و در نتيجه بر قدرت نظامى دشمن وارد كنند.
ابو سفيان از يك سو به وسيله دوستان خود در مدينه از اين تصميم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آگاه شد و از سوى ديگر چون موقعى كه اين كاروان براى آوردن مال التجاره به سوى شام مىرفت نيز مورد چنين تعرض احتمالى قرار گرفته بود، قاصدى را به سرعت به مكّه فرستاد، قاصد در حالى كه طبق توصيه ابو سفيان بينى و گوش شتر خود را دريده و خون به طرز هيجان انگيزى از شتر مىريخت و پيراهن خود را از دو طرف پاره كرده و وارونه سوار بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوى خود جلب كند، وارد مكّه شد، و فرياد برآورد: «اى مردم پيروزمند! كاروان خود را دريابيد، كاروان خود را دريابيد»! و از آنجا كه بسيارى از مردم مكّه در اين كاروان سهمى داشتند مردم به سرعت بسيج شدند و حدود 950 نفر مرد جنگى كه جمعى از آنها بزرگان و سرشناسان مكّه بودند با هفتصد شتر و يكصد رأس اسب به حركت درآمدند، و فرماندهى لشكر به عهده «ابو جهل» بود.
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله با 313 نفر كه تقريبا مجموع مسلمانان مبارز اسلام را در آن روز تشكيل مىدادند به نزديكى سرزمين بدر، بين راه مكّه و مدينه رسيده بود كه برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 133
خبر حركت سپاه قريش به او رسيد.
در اين هنگام با ياران خود مشورت كرد كه آيا به تعقيب كاروان ابو سفيان و مصادره اموال كاروان بپردازد و يا براى مقابله با سپاه آماده شود جمعى مقابله با سپاه دشمن را ترجيح دادند ولى گروهى از اين كار اكراه داشتند، ولى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نظر گروه اول را پسنديد، و دستور داد آماده حمله به سپاه دشمن شوند.
از طرفى جمعى از مسلمانان در وحشت و ترس فرو رفته بودند، و اصرار داشتند كه مبارزه با اين گروه عظيم كه هيچ گونه موازنهاى با آنها ندارد صلاح نيست، ولى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با اين وعده الهى آنها را دلگرم ساخت و گفت: «خداوند به من وعده داده كه بر يكى از دو گروه پيروز خواهيد شد، يا بر كاروان قريش يا بر لشكرشان، و وعده خداوند تخلف ناپذير است».
سپس به مسلمانان دستور داد كه در كنار چاه بدر فرود آيند.
در اين گير و دار ابو سفيان توانست خود را با قافله از منطقه خطر رهايى بخشد، و از طريق ساحل دريا (درياى احمر) از بيراهه به سوى مكّه با عجله بشتابد، و به وسيله قاصدى به لشكر پيغام فرستاد كه خدا كاروان شما را رهايى بخشيد، من فكر مىكنم مبارزه با محمد در اين شرايط لزوم ندارد ولى رئيس لشكر ابو جهل به بتهاى بزرگ «لات» و «عزّى» قسم ياد كرد كه ما نه تنها با آنها مبارزه مىكنيم بلكه تا داخل مدينه آنها را تعقيب خواهيم كرد.
سر انجام لشكر قريش نيز وارد سرزمين بدر شد، و غلامان خود را براى آوردن آب به سوى چاه فرستادند، ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را گرفته و براى بازجويى به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آوردند، حضرت از آنها پرسيد شما كيستيد؟ گفتند: غلامان قريشيم، فرمود: تعداد لشكر چند نفر است، گفتند: اطلاعى از اين موضوع نداريم.
فرمود: هر روز چند شتر براى غذا مىكشند، گفتند: نه تا ده شتر.
فرمود: جمعيت آنها از نهصد تا هزار نفر است (هر شتر خوراك يكصد مرد جنگى).
محيط، محيط رعبآور و به راستى وحشتناكى بود، لشكر قريش كه با ساز برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 134
و برگ جنگى فراوان و نيرو و غذاى كافى و حتى زنان خواننده و نوازنده براى تهييج يا سرگرمى لشكر قدم به ميدان گذارده بودند، خود را با حريفى رو برو مىديدند كه باورشان نمىآمد، با آن شرايط قدم به ميدان جنگ بگذارند.
مشكل ديگرى كه جنگجويان از آن وحشت داشتند، وضع ميدان بدر بود كه از شنهاى نرم كه پاها در آن فرو مىرفت پوشيده بود، در آن شب باران جالبى باريد، هم توانستند با آب آن وضو بسازند، خود را شستشو و صفا دهند و هم زمين زير پاى آنها سفت و محكم شد، و عجب اين كه اين رگبار در سمت دشمن بطور شديد بود كه آنها را ناراحت ساخت.
خبر تازهاى كه به وسيله گزارشگران مخفى لشكر اسلام دريافت شد و بسرعت در ميان مسلمانان انعكاس يافت اين بود كه آنها گزارش دادند، كه لشكر قريش با آن همه امكانات، سخت بيمناكند گويى خداوند لشكرى از وحشت در سرزمين قلب آنها فرو ريخته است.
فردا صبح لشكر كوچك اسلام با روحيهاى نيرومند در برابر دشمن صف كشيدند. قبلا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها پيشنهاد صلح كرد تا عذر و بهانهاى باقى نماند.
بعضى از سران قريش نيز مايل بودند صلح كنند، ولى باز ابو جهل مانع شد.
سر انجام آتش جنگ شعلهور گرديد «حمزه» عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و «على» عليه السّلام كه جوانترين افراد لشكر بودند و جمعى ديگر از جنگجويان شجاع اسلام در جنگهاى تن به تن كه سنّت آن روز بود، ضربات شديدى بر پيكر حريفان خود زدند و آنها را از پاى درآوردند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دست به سوى آسمان برداشت و عرض كرد: يا ربّ ان تهلك هذه العصابة، لم تعبد: «اگر اين گروه كشته شوند كسى تو را پرستش نخواهد كرد».
باد بشدت به سوى لشكر قريش مىوزيد و مسلمانان پشت به باد به آنها حمله مىكردند.
در نتيجه هفتاد نفر از سپاه دشمن كه ابو جهل در ميان آنها بود، كشته شدند و در ميان خاك و خون غلتيدند و 70 نفر به دست مسلمانان اسير گشتند. ولى برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 135
مسلمانان تعداد كمى كشته بيشتر نداشتند و به اين ترتيب نخستين پيكار مسلحانه مسلمانان با دشمن نيرومندشان با پيروزى غير منتظرهاى پايان گرفت.
اكنون باز گرديم به تفسير آيه:
در اين آيه نخست اشاره به وعده پيروزى اجمالى خداوند در جريان جنگ بدر شده، و مىگويد: «به ياد بياوريد هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه (كاروان تجارى قريش يا لشكر آنها) در اختيار شما قرار خواهد گرفت» (وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ).
اما شما براى پرهيز از دردسرهاى جنگ و تلفات و ناراحتيهاى ناشى از آن «دوست مىداشتيد كاروان در اختيارتان قرار بگيرد، نه لشكر قريش» (وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ).
يعنى، گروهى از شما روى حس راحت طلبى يا علاقه به منافع مادى، ترجيح مىدادند كه با مال التجاره دشمن رو برو شوند، نه با سربازان مسلح، در حالى كه پايان جنگ نشان داد، صلاح و مصلحت قطعى آنها در اين بود كه قدرت نظامى دشمن را درهم بكوبند، تا راه براى پيروزيهاى بزرگ آينده هموار گردد.
لذا به دنبال آن مىگويد: «خدا مىخواهد به اين وسيله حق را با كلمات خود تثبيت كند (و آيين اسلام را تقويت نمايد) و ريشه كافران را قطع كند» (وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ).
اين تنها درسى براى مسلمان آن روز نبود، بلكه مسلمانان امروز نيز بايد از اين تعليم آسمانى الهام بگيرند، هرگز به خاطر مشكلات و ناراحتيها و زحمات طاقت فرسا از برنامههاى اصولى چشم نپوشند و به سراغ برنامههاى غير اصولى و ساده و كم زحمت نروند.
(آيه 8)- در اين آيه باز هم بطور آشكارتر پرده از روى مطلب بر مىدارد كه هدف اصلى اين برنامه (درگيرى مسلمانان با لشكر دشمن در ميدان بدر) اين بود كه حق (يعنى توحيد و اسلام و عدالت و آزادى بشر از چنگال خرافات و اسارتها و مظالم) تثبيت و جاى گير شود و باطل (يعنى شرك و كفر و بىايمانى و ظلم برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 136
و فساد) ابطال گردد و از ميان برود، هر چند مجرمان كراهت داشته باشند» (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ).
(آيه 9)- درسهاى آموزنده در ميدان بدر: نخست به يارى فرشتگان اشاره كرده، مىگويد: «به خاطر بياوريد زمانى را كه (از شدت وحشت و اضطراب كه از كثرت نفرات دشمن و فزونى تجهيزات جنگى آنها براى شما پيش آمده بود) به خدا پناه برديد و دست حاجت به سوى او دراز كرديد و از وى تقاضاى كمك نموديد» (إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ).
در پارهاى از روايات آمده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز با مسلمانها در استغاثه و يارى طلبيدن از خداوند هم صدا بود، دست خود را به سوى آسمان بلند كرده بود و عرضه مىداشت: اللّهمّ انجزلى ما وعدتنى، اللّهمّ ان تهلك هذه العصابة لا تعبد فى الارض: «خداوندا! وعدهاى را كه به من دادهاى تحقق بخش، پروردگارا! اگر اين گروه مؤمنان نابود شوند پرستش تو از زمين برچيده خواهد شد» و آن قدر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اين استغاثه و دعا ادامه داد كه عبا از دوشش بر زمين افتاد.
در اين هنگام «خداوند تقاضاى شما را پذيرفت و فرمود: من شما را با يك هزار نفر از فرشتگان كه پشت سر هم فرود مىآيند، كمك و يارى مىكنم» (فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ).
(آيه 10)- سپس براى اين كه كسى خيال نكند پيروزى به دست فرشتگان و مانند آنهاست، مىگويد: «خداوند اين كار را قرار نداد مگر براى بشارت و اطمينان قلب شما» (وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ).
«و گر نه پيروزى جز از ناحيه خداوند نيست» و مافوق همه اين اسباب ظاهرى و باطنى اراده و مشيت اوست (وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
زيرا هيچ كس نمىتواند در برابر اراده او ايستادگى كند و يارى خود را جز در مورد افراد شايسته قرار نخواهد داد «چرا كه خداوند توانا و حكيم است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
(آيه 11)- سپس دومين نعمت خود را به مؤمنان يادآور مىشود، مىگويد: برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 137
«به خاطر بياوريد هنگامى را كه شما را در خواب سبكى فرو برد كه مايه آرامش و امنيت روح و جسم شما از ناحيه خداوند گرديد» (إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ).
و به اين ترتيب مسلمانان در آن شب پراضطراب، از اين نعمت بزرگى كه فرداى آن روز در ميدان مبارزه به آنها كمك فراوانى كرد بهره گرفتند.
سومين موهبتى را كه در آن ميدان به شما ارزانى داشت اين بود «كه آبى از آسمان براى شما فرو فرستاد» (وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً).
«تا به وسيله آن شما را پاك و پاكيزه كند و پليدى شيطان را از شما دور سازد» (لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ).
به علاوه «خدا مىخواست با اين نعمت دلهاى شما را محكم دارد» (وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ). و نيز «مىخواست (در آن شنزار كه پاى شما فرو مىرفت، و لغزنده بود) به وسيله ريزش باران گامهاى شما را محكم كند» (وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ).
(آيه 12)- ديگر از نعمتهاى پروردگار بر مجاهدان جنگ بدر، ترس و وحشتى بود كه در دل دشمنان افكند و روحيه آنها را سخت متزلزل ساخت در اين باره مىفرمايد: «به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان وحى فرستاد، من با شما هستم و شما افراد با ايمان را تقويت كنيد و ثابت قدم بداريد» (إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا).
«و به زودى در دلهاى كافران ترس و وحشت مىافكنم» (سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ).
و اين راستى عجيب بود كه ارتش نيرومند قريش در برابر سپاه كوچك مسلمانان آنچنان روحيه خود را باخته بود كه جمعى از درگير شدن با مسلمانان بسيار وحشت داشتند.
سپس فرمانى را كه در ميدان بدر به وسيله پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به مسلمانان داده بود، به ياد آنها مىآورد، و آن اين بود كه هنگام نبرد با مشركان از ضربههاى غير كارى بپرهيزيد و نيروى خود را در آن صرف نكنيد، بلكه ضربههاى كارى بر پيكر دشمن فرود آريد «ضربه بر بالاتر از گردن، (بر مغزها و سرهاى آنها) فرود آريد» (فَاضْرِبُوا برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 138
فَوْقَ الْأَعْناقِ)
.
«و دست و پاى آنها را از كار بيندازيد» (وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ).
(آيه 13)- بعد از همه گفتگوها براى اين كه كسى اين فرمانهاى شديد و دستورات قاطع و كوبنده را بر خلاف آيين جوانمردى و رحم و انصاف تصور نكند، مىفرمايد: اينها استحقاق چنين چيزى را دارند «زيرا آنان از در عداوت و دشمنى و عصيان و گردنكشى در برابر خدا و پيامبرش درآمدند»لِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ)
.
گفته مىشود، «و هر كس از در مخالفت و دشمنى با خدا و پيامبرش درآيد (گرفتار مجازات دردناك در دنيا و آخرت خواهد شد) زيرا خداوند (همان گونه كه رحمتش وسيع و بىانتهاست) مجازاتش شديد و دردناك است»َ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ)
.
(آيه 14)- سپس براى تأكيد اين موضوع مىگويد: «اين مجازات دنيا را بچشيد (مجازات ضربههاى سخت در ميدان جنگ و كشته شدن و اسارت و شكست و ناكامى و در انتظار مجازات سراى ديگر باشيد) زيرا عذاب آتش در انتظار كافران است» (ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرِينَ عَذابَ النَّارِ).
(آيه 15)- فرار از جهاد ممنوع! اين آيه روى سخن را به مؤمنان كرده و يك دستور كلّى جنگى را به آنها توصيه و تأكيد مىكند، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه با كافران در ميدان جهاد رو برو شديد به آنها پشت مكنيد و فرار اختيار ننماييد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ).
(آيه 16)- اصولا فرار از جنگ يكى از بزرگترين گناهان در اسلام محسوب مىشود به همين جهت در اين آيه مجازات دردناك فرار كنندگان از ميدان جهاد را با ذكر استثناهاى آن شرح مىدهد، مىفرمايد: «هر كس كه به هنگام مبارزه با دشمن پشت به آنها كند (مگر در صورتى كه هدف كنارهگيرى از ميدان براى انتخاب يك روش جنگى بوده باشد و يا به قصد پيوستن به گروهى از مسلمانان و حمله برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 139
مجدّد) چنين كسى گرفتار غضب پروردگار خواهد شد» (وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ).
همان گونه كه مشاهده مىكنيم در اين آيه دو صورت از مسأله فرار، استثناء شده كه در ظاهر شكل فرار دارد اما در باطن شكل مبارزه و جهاد.
و در پايان آيه مىفرمايد: نه تنها فراركنندگان گرفتار خشم خدا مىشوند، بلكه «جايگاه آنها دوزخ و چه بد جايگاهى است» (وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).
در ميان امتيازات فراوانى كه على عليه السّلام داشت و گاهى خودش به عنوان سرمشق براى ديگران به آن اشاره مىكند همين مسأله عدم فرار از ميدان جهاد است آنجا كه مىفرمايد: «فانّى لم افرّ من الزّحف قطّ و لم يبارزنى احد الّا سقيت الارض من دمه»!: «من هيچ گاه از برابر انبوه دشمن فرار نكردم (با اين كه در طول عمرم در ميدانهاى زياد شركت جستم) و هيچ كس در ميدان جنگ با من رو برو نشد مگر اين كه زمين را از خونش سيراب كردم».
(آيه 17)- سپس براى اين كه مسلمانان از پيروزى بدر مغرور نشوند و تنها بر نيروى جسمانى خودشان تكيه نكنند بلكه همواره دل و جان خود را به ياد خدا و مددهاى او گرم و روشن نگاه دارند مىگويد: «اين شما نبوديد كه دشمنان را در ميدان بدر كشتيد بلكه خداوند آنها را به قتل رساند» (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ).
«و تو اى پيامبر! نيز خاك و ريگ در صورت آنها نپاشيدى بلكه خدا پاشيد» (وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى).
در دنباله آيه اشاره به نكته مهم ديگرى مىكند و آن اين كه: ميدان بدر يك ميدان آزمايش براى مسلمانان بود «و خدا مىخواست مؤمنان را از سوى خود به وسيله اين پيروزى امتحان خوبى كند» (وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً).
و با اين جمله آيه را تمام مىكند كه «خداوند هم شنوا و هم داناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
يعنى خدا صداى استغاثه پيامبر و مؤمنان را شنيد و از صدق نيّت و اخلاص آنها آگاه و با خبر بود، و به همين دليل همگى را مشمول لطف قرار داد و بر دشمن برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 140
پيروز ساخت، و در آينده نيز خدا بر طبق نيّات و ميزان اخلاص و اندازه پايمردى و استقامت مسلمانان با آنها رفتار خواهد كرد.
(آيه 18)- در اين آيه براى تأكيد و تعميم اين موضوع مىفرمايد: «سرنوشت مؤمنان و كافران و عاقبت كارشان همان بود كه شنيديد» (ذلِكُمْ).
سپس به عنوان ذكر علت مىگويد: «خداوند نقشههاى كافران را (در برابر مؤمنان) ضعيف و سست مىكند» تا نتوانند آسيبى به آنها و برنامههايشان برسانند (وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرِينَ).
(آيه 19)- بعد از پايان جنگ بدر آيه نازل شد و به مؤمنان چنين گفت: «اگر شما فتح و پيروزى مىخواهيد، پيروزى به سراغ شما آمد و اگر (از مخالفت) خوددارى كنيد، براى شما بهتر است و اگر بازگرديد، ما هم باز خواهيم گشت» (إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ).
«و جمعيت شما هر چند زياد باشد، شما را (از يارى خدا) بىنياز نخواهد كرد و خداوند با مؤمنان است»! (وَ لَنْ تُغْنِيَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئاً وَ لَوْ كَثُرَتْ وَ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ).
بنابراين كه مخاطب در آيه مؤمنان باشند تفسير آيه چنين است:
بعد از جنگ بدر- چنانكه ديديم- ميان بعضى از مسلمانان ضعيف الايمان بر سر تقسيم غنائم جنگى گفتگو واقع شد آيات آغاز سوره نازل گرديد و آنها را توبيخ كرد و غنايم را دربست در اختيار پيامبر گذارد، و او هم بطور مساوى در ميان مسلمانان تقسيم كرد سپس براى تعليم و تربيت مؤمنان، حوادث جنگ بدر را به ياد آنها آورد كه چگونه خداوند آنها را در برابر يك گروه نيرومند پيروز كرد.
اين آيه نيز همان مطلب را دنبال مىكند كه اگر شما مسلمانان از خداوند تقاضاى فتح و پيروزى كرديد خدا دعاى شما را مستجاب كرد و پيروز شديد.
و اگر از اعتراض و گفتگو در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خوددارى كنيد به سود شماست.
و اگر به همان روش اعتراض آميز خود باز گرديد ما هم باز مىگرديم و شما را در چنگال دشمن تنها رها مىسازيم، و جمعيت شما هر چند زياد هم باشد بدون برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 141
يارى خدا كارى از پيش نخواهيد برد و خداوند با مؤمنان راستين و مطيع فرمان او و پيامبرش مىباشد.
(آيه 20)- شنوندگان ناشنوا! اين آيه در زمينه دعوت مسلمانان به اطاعت كامل از پيامبر اسلام در جنگ و صلح و در همه برنامهها چنين مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اطاعت خدا و پيامبرش كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).
و باز براى تأكيد اضافه مىكند: «هيچ گاه از اطاعت فرمان او روى گردان نشويد در حالى كه سخنان او و اوامر و نواهيش را مىشنويد» (وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ).
لحن آيه نشان مىدهد كه بعضى از مؤمنان از وظيفه خود در اين زمينه كوتاهى كرده بودند.
(آيه 21)- در اين آيه بار ديگر روى همين مسأله تكيه كرده، مىگويد:
«همانند كسانى نباشيد كه مىگفتند شنيديم ولى در حقيقت نمىشنيدند» (وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ).
(آيه 22)- از آنجا كه گفتار بدون عمل و شنيدن بدون ترتيب اثر يكى از بزرگترين بلاهاى جوامع انسانى و سر چشمه انواع بدبختيهاست بار ديگر در اين آيه روى همين مسأله تكيه كرده و با بيان زيباى ديگر بحث را ادامه داده، مىگويد:
«بدترين جنبندگان نزد خدا افرادى هستند كه نه گوش شنوا دارند و نه زبان گويا، و نه عقل و درك، كر و لال و بىعقلند» (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ).
از آنجا كه قرآن كتاب عمل است نه يك كتاب تشريفاتى همه جا روى نتايج تكيه مىكند، در اين آيه نيز كسانى كه ظاهرا گوشهاى سالم دارند ولى در مسير شنيدن آيات خدا و سخنان حق و برنامههاى سعادت بخش نيستند، آنها را فاقد گوش مىداند و كسانى كه زبان سالمى دارند امّا مهر سكوت بر لب زده نه دفاعى از حق مىكنند و نه مبارزهاى با ظلم و فساد نه ارشاد جاهل و نه امر به معروف و نه برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 142
نهى از منكر و نه دعوت به راه حق بلكه اين نعمت بزرگ خدا را در مسير بيهوده گويى يا تملق و چاپلوسى در برابر صاحبان زر و زور و يا تحريف حق و تقويت باطل به كار مىگيرند همچون افراد لال و گنگ مىداند و آنان كه از نعمت هوش و عقل بهرهمندند اما درست نمىانديشند همچون ديوانگان مىشمرد!
(آيه 23)- در روايات آمده است كه جمعى از بت پرستان لجوج نزد پيامبر آمده، گفتند: اگر جدّ بزرگ ما «قصىّ بن كلاب» را زنده كنى و گواهى به نبوت تو دهد ما همگى تسليم خواهيم شد- آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد.
آيه مىگويد: خداوند هيچ گونه مضايقه در دعوت آنها به سوى حق ندارد اگر آنها آمادگى مىداشتند و «خدا از اين نظر خير و نيكى در آنها مىديد حرف حق را به هر صورت بود به گوش آنها مىرسانيد» (وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ). ولى آنها دروغ مىگويند و بهانه مىگيرند و هدفشان شانه خالى كردن از زير بار حقّ است.
«و اگر با اين حال (خداوند خواسته آنها را بپذيرد و) سخنان حق را بيش از اين به گوش آنها بخواند (و يا جدّشان قصىّ بن كلاب را زنده كند و گواهى او را بشنوند) باز رو گردان مىشوند و اعراض مىكنند» (وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).
اين جملهها در باره كسانى است كه بارها سخنان حق را شنيدهاند و آيات روح پرور قرآن به گوش آنها رسيده و محتواى عالى آن را فهميدهاند ولى باز بر اثر تعصّب و لجاجت در مقام انكار بر آمدند.
اين آيه جواب دندان شكنى است براى پيروان مكتب جبر، و نشان مىدهد كه سر چشمه همه سعادتها از خود انسان شروع مىشود.
(آيه 24)- دعوت به سوى حيات و زندگى: در تعقيب آيات گذشته كه مسلمانان را به علم و عمل و اطاعت و تسليم دعوت مىكرد در اينجا همان هدف از راه ديگرى دنبال مىشود.
نخست مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اجابت كنيد دعوت خدا و پيامبر را به هنگامى كه شما را به چيزى مىخواند كه شما را زنده مىكند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 143
آيه فوق با صراحت مىگويد كه دعوت اسلام، دعوت به سوى حيات و زندگى در تمام زمينههاست و مردم عصر جاهليت تنها از حيات مادى و حيوانى برخوردار بودند.
سپس مىگويد: «و بدانيد كه خداوند ميان انسان و قلب او حائل مىشود، و اين كه همه شما نزد او در قيامت اجتماع خواهيد كرد» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).
خداوند در همه جا حاضر و ناظر و به همه موجودات احاطه دارد، در عين اين كه با موجودات اين جهان يكى نيست از آنها جدا و بيگانه هم نمىباشد، مرگ و حيات، علم و قدرت، آرامش و امنيّت، توفيق و سعادت همه در دست او و به قدرت اوست و به همين دليل انسان نه چيزى را مىتواند از او مكتوم دارد و نه كارى را بىتوفيق او انجام دهد و نه سزاوار است به غير او روى آورد و از غير او تقاضا كند، چرا كه او مالك همه چيز و محيط به تمام وجود انسان است!
(آيه 25)- سپس اشاره به عواقب شوم عدم پذيرش دعوت حيات بخش خدا و پيامبر مىكند و مىگويد: «از فتنهاى بپرهيزيد كه تنها دامن ستمكاران شما را نمىگيرد» بلكه همه را فرا خواهد گرفت (وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً).
در آيه مورد بحث «فتنه» به معناى بلاها و مصائب اجتماعى است كه دامن همه را مىگيرد، و مفهوم آن اين است: افراد جامعه نه تنها موظفند وظايف خود را انجام دهند بلكه موظفند ديگران را هم به انجام وظيفه وا دارند زيرا اختلاف و پراكندگى و ناهماهنگى در مسائل اجتماعى موجب شكست برنامهها خواهد شد و دود آن در چشم همه مىرود.
در پايان آيه با زبان تهديدآميز مىگويد: «بدانيد خداوند مجازاتش شديد است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ).
(آيه 26)- بار ديگر قرآن دست مسلمانان را گرفته و به گذشته تاريخشان باز مىگرداند و به آنها حالى مىكند كه در چه پايهاى بوديد و اكنون در چه مرحلهاى برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 144
قرار داريد تا درسى را كه در آيات قبل به آنها آموخت به خوبى درك كنند.
مىگويد: «به خاطر بياوريد آن زمان را كه شما گروهى كوچك و ناتوان بوديد و در چنگال دشمنان گرفتار، و آنها شما را به ضعف و ناتوانى كشانده بودند»! (وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ).
«آن چنان كه مىترسيديد مشركان و مخالفان شما را بسرعت بربايند» (تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ).
اين تعبير، نهايت ضعف و كمى نفرات مسلمانان را در مكّه قبل از هجرت در برابر مشركان نيرومند و يا بعد از هجرت در مقابل قدرتهاى بزرگ آن روز همانند ايران و روم آشكار مىسازد.
«ولى خداوند شما را پناه داد» (فَآواكُمْ).
«و با يارى خود شما را تقويت كرد» (وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ).
«و از روزيهاى پاكيزه شما را بهرهمند ساخت» (وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ).
«شايد شكر نعمت او را به جا آريد» (لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
(آيه 27)-
شأن نزول:
نقل شد، كه پيامبر دستور داد يهود «بنى قريظه» را محاصره كنند اين محاصره 21 شب ادامه يافت لذا ناچار شدند پيشنهاد صلحى همانند صلحى كه برادرانشان از طائفه «بنى نضير» كرده بودند بكنند به اين ترتيب كه از سرزمين مدينه كوچ كرده و به سوى شام بروند.
پيامبر از اين پيشنهاد امتناع كرد و فرمود: تنها بايد حكميّت «سعد بن معاذ» را بپذيريد آنها تقاضا كردند كه پيامبر «ابو لبابه» را نزد آنها بفرستد و «ابو لبابه» با آنها سابقه دوستى داشت و خانواده و فرزندان و اموالش نزد آنها بود.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ابو لبابه را نزد آنها فرستاد آنها با «ابو لبابه» مشورت كردند كه آيا صلاح است حكميت «سعد بن معاذ» را بپذيرند؟ ابو لبابه اشاره به گلوى خود كرد يعنى اگر بپذيريد كشته خواهيد شد.
پيك وحى خدا جبرئيل اين موضوع را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خبر داد.
ابو لبابه مىگويد: هنوز گام برنداشته بودم متوجه شدم كه من به خدا و پيامبر برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 145
خيانت كردم- اين آيه و آيه بعد در باره او نازل شد.
در اين هنگام «ابو لبابه» سخت پريشان گشت بطورى كه خود را با طنابى به يكى از ستونهاى مسجد پيامبر بست. هفت شبانه روز گذشت نه غذا خورد و نه آب نوشيد آن چنان كه بىهوش به روى زمين افتاد خداوند توبه او را پذيرفت.
تفسير:
نخست خداوند روى سخن را به مؤمنان كرده و مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خدا و پيامبر خيانت نكنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ).
خيانت به خدا و پيامبر آن است كه اسرار نظامى مسلمانان را در اختيار ديگران بگذارند، و يا دشمنان را در مبارزه خود تقويت كنند.
سپس مىگويد: «در امانات خود نيز خيانت نكنيد در حالى كه مىدانيد» اين كار گناه بزرگى است! (وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
«خيانت» به معناى خوددارى از پرداخت حقّى است كه انسان پرداختن آن را تعهد كرده و امانت گرچه معمولا به امانتهاى مالى گفته مىشود ولى در منطق قرآن مفهوم وسيعى دارد كه تمام شؤون زندگى اجتماعى و سياسى و اخلاقى را در برمىگيرد.
(آيه 28)- در اين آيه به مسلمانان هشدار مىدهد كه مواظب باشند علاقه به امور مادى و منافع زود گذر شخصى پرده بر چشم و گوش آنها نيفكند و مرتكب خيانتهايى كه سرنوشت جامعه آنها را به خطر مىافكند نشوند، مىگويد: «و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش و امتحان شما هستند» (وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ).
بايد اگر يك روز لغزشى از ما سر زد «ابو لبابه» وار در مقام جبران لغزش برآييم و حتى اموالى كه سبب چنين لغزشى شده است در اين راه قربانى كنيم.
و در پايان آيه به آنها كه از اين دو ميدان امتحان پيروز بيرون مىآيند بشارت مىدهد كه: بدانيد «پاداش بزرگ نزد پروردگار است» (وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ)
.
هر قدر عشق به فرزند بزرگ جلوه كند، و هر اندازه اموالى كه مورد نظر برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 146
است زياد و مهم و جالب باشد، باز اجر و پاداش پروردگار از آنها برتر و عالىتر و بزرگتر است.
(آيه 29)- ايمان و روشن بينى: در آيات گذشته يك سلسله دستورات حيات بخش كه ضامن سعادت مادى و معنوى بود بيان شد ولى به كار بستن آنها جز در سايه تقوا ميسّر نيست، لذا در اين آيه به چهار نتيجه و ثمره براى تقوا و پرهيزكارى اشاره شده است، نخست مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر تقوا پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد به شما نورانيت و روشن بينى خاصى مىبخشد كه بتوانيد حق را از باطل به خوبى تشخيص دهيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً).
لذا در حالات مردان و زنان پرهيزكار روشن بينىهايى مشاهده مىكنيم كه هرگز از طريق علم و دانش معمولى قابل درك نيست، آنها بسيارى از حوادث را كه در لابلاى آشوبهاى اجتماعى ريشه آن ناشناخته است به خوبى مىشناسند و چهرههاى منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فريبنده مىبينند.
از سوى ديگر به كار افتادن نيروها و انرژيها و هدر رفتن اين سرمايهها در راه گناه موجب مىشود كه مردم از نظر درك و اطلاع، در سطحى پايين قرار گيرند و افكار منحطى داشته باشند هر چند در صنايع و زندگى مادى پيشروى كنند.
سپس مىگويد: علاوه بر تشخيص حق از باطل نتيجه پرهيزكارى اين است كه «خداوند گناهان شما را مىپوشاند و آثار آن را از وجود شما برمىدارد» (وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ).
به علاوه «شما را مشمول آمرزش خود قرار مىدهد» (وَ يَغْفِرْ لَكُمْ).
و پاداشهاى فراوان ديگرى در انتظار شماست كه جز خدا نمىداند زيرا «خداوند صاحب فضل و بخشش عظيم است» (وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).
اين چهار اثر، ميوههاى درخت تقوا و پرهيزكارى هستند و وجود رابطه طبيعى در ميان تقوا و پارهاى از اين آثار مانعى از آن نمىشود كه همه آنها را به خدا برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 147
نسبت بدهيم.
«تكفير سيئات» اشاره به آثار روانى و اجتماعى گناهان دارد كه در پرتو تقوا و پرهيزكارى از ميان مىرود، و «غفران» اشاره به مسأله عفو و بخشش خداوند و رهايى از مجازات است.
(آيه 30)-
شأن نزول:
گروهى از قريش و اشراف مكّه از قبايل مختلف در «دار الندوه» (محل انعقاد جلسات مشورتى بزرگان مكّه) اجتماع كردند تا در باره خطرى كه از ناحيه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را تهديد مىكرد بينديشند.
(مىگويند) در اثناء راه پيرمرد خوش ظاهرى به آنها برخورد كرد كه در واقع همان شيطان بود (يا انسانى كه داراى روح و فكر شيطانى) از او پرسيدند كيستى؟ گفت: پيرمردى از اهل نجد هستم خواستم خيرخواهى خود را از شما دريغ ندارم.
گفتند: بسيار خوب داخل شو! او هم همراه آنها به دار الندوه وارد شد.
يكى از حاضران رو به جمعيت كرد و گفت: در باره اين مرد (اشاره به پيامبر اسلام) بايد فكرى كنيد، زيرا به خدا سوگند بيم آن مىرود كه بر شما پيروز گردد. يكى پيشنهاد كرد او را «حبس» كنيد تا در زندان جان بدهد ....
پير مرد نجدى اين نظر را ردّ كرد.
ديگرى گفت: او را از ميان خود بيرون كنيد تا از دست او راحت شويد.
پيرمرد نجدى گفت: به خدا سوگند اين هم عقيده درستى نيست.
«ابو جهل» گفت: من عقيدهاى دارم كه غير از آن را صحيح نمىدانم! گفتند: چه عقيدهاى؟ گفت: از هر قبيلهاى جوانى شجاع و شمشير زن را انتخاب مىكنيم و به دست هر يك شمشير برندهاى مىدهيم تا در فرصتى مناسب دسته جمعى به او حمله كنند.
پيرمرد نجدى (با خوشحالى) گفت: به خدا رأى صحيح همين است و اين پيشنهاد به اتفاق عموم پذيرفته شد.
جبرئيل فرود آمد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد كه شب را در بستر خويش نخوابد. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 148
پيامبر شبانه به سوى غار (ثور) حركت كرد و سفارش نمود على عليه السّلام در بستر او بخوابد- تا كسانى كه از درز در مراقب بستر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بودند او را در بسترش خيال كنند و تا صبح مهلت دهند و او از منطقه خطر دور شود.
هنگامى كه صبح شد و به خانه ريختند و جستجو كردند على عليه السّلام را در بستر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ديدند و به اين ترتيب خداوند نقشههاى آنان را نقش بر آب كرد.
پيامبر سه روز در غار ماند- و هنگامى كه دشمنان همه بيابانهاى مكّه را جستجو كردند و خسته و مأيوس بازگشتند او به سوى مدينه حركت كرد.
تفسير:
سر آغاز هجرت- اين آيه اگرچه اشاره به جريان هجرت دارد ولى مسلما در مدينه نازل شده است.
نخست مىگويد: «به خاطر بياور زمانى را كه مشركان مكّه نقشه مىكشيدند كه تو را يا به زندان بيفكنند و يا به قتل رسانند و يا تبعيد كنند» (وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ).
سپس اضافه مىكند: «آنها نقشه مىكشند و چاره مىانديشند، و خداوند هم چاره جويى و تدبير مىكند و خداوند بهترين چاره جويان و مدبّران است» (وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ).
آنها حد اكثر نيروى فكرى و جسمانى خويش را براى نابود كردن پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به كار بردند، و حتى يكصد شتر كه در آن روز سرمايه عظيمى بود براى يافتن پيامبر جايزه تعيين كردند و افراد بسيارى كوهها و بيابانهاى اطراف مكّه را زير پاگذاردند، و حتى تا دم در غار آمدند ولى خداوند با يك وسيله بسيار ساده و كوچك- چند تار عنكبوت- همه اين طرحها را نقش بر آب كرد، و با توجه به اين كه مسأله هجرت سر آغاز مرحله نوينى از تاريخ اسلام بلكه تاريخ بشريت بود نتيجه مىگيريم كه خداوند به وسيله چند تار عنكبوت مسير تاريخ بشريت را تغيير داد! اين منحصر به جريان هجرت نيست بلكه تاريخ انبياء نشان مىدهد كه همواره خداوند براى درهم كوبيدن گردنكشان از سادهترين وسائل استفاده مىكرده برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 149
گاهى از وزش باد، و زمانى از انبوه پشهها، و گاهى از پرنده كوچك ابابيل، و مانند اينها، تا ضعف و ناتوانى بشر را در برابر قدرت بىپايانش آشكار سازد، و او را از فكر طغيان و سركشى باز دارد.
(آيه 31)- بيهوده گويان! در آيه گذشته نمونهاى از منطق عملى «مشركان» خرافى مكّه بيان شد، در اينجا نمونهاى از منطق فكرى آنها منعكس شده است تا روشن شود كه آنها نه داراى سلامت فكر بودند و نه درستى عمل، بلكه همه برنامههايشان بىاساس و ابلهانه بود! نخست مىگويد: «هنگامى كه آيات ما بر آنها خوانده شود مىگويند آن را شنيديم (اما چيز مهمّى نيست) اگر بخواهيم مثل آن را مىگوييم»! (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا).
«اينها (كه محتواى مهمى ندارد) همان افسانههاى پيشينيان است»! (إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).
اين سخن را در حالى مىگفتند كه بارها به فكر مبارزه با قرآن افتاده، و از آن عاجز گشته بودند و به خوبى مىدانستند كه توانايى بر معارضه با قرآن ندارند.
(آيه 32)- در اين آيه منطق عجيب ديگرى را بازگو مىكند، مىگويد:
به خاطر بياور «هنگامى را كه (دست به دعا برمىداشتند و) مىگفتند: خداوندا! اگر اين (آيين و اين قرآن) حق و از ناحيه توست بارانى از سنگ از آسمان بر سر ما فرود آورد»! (وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ).
«يا به عذاب دردناك (ديگرى) ما را گرفتار كن» (أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
اين سخن را به خاطر آن مىگفتند كه بر اثر شدت تعصّب و لجاجت چنان مىپنداشتند كه آيين اسلام صد در صد بىاساس است و گر نه كسى كه احتمال حقّانيت آن را مىدهد چنين نفرينى به خود نمىكند.
(آيه 33)- در آيات گذشته دو ايراد از ناحيه مخالفان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شد كه يكى از آنها باطل بودنش واضح بوده، لذا قرآن به پاسخ آن نپرداخته، و آن اين كه برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 150
گفتند: «ما اگر بخواهيم مىتوانيم مثل قرآن را بياوريم».
ايراد دوم آنها اين بود كه اگر اين آيات حق است و از طرف خداست پس بايد ما را مجازات كند و بلا بر ما فرود آرد قرآن در اينجا به آنها چنين پاسخ مىدهد:
«هيچ گاه خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد در حالى كه تو در ميان آنها هستى» (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ).
سپس اضافه مىكند: «همچنين خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد در حالى كه استغفار كنند» و از او تقاضاى عفو نمايند (وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ).
مفهوم آيه اختصاص به مردم عصر پيامبر ندارد بلكه يك قانون كلى در باره همه مردم است، لذا در حديث معروفى از حضرت على عليه السّلام مىخوانيم: «در روى زمين دو وسيله امنيت از عذاب الهى بود يكى از آنها (كه وجود پيامبر بود) برداشته شد. هم اكنون به دومى (يعنى استغفار) تمسك جوييد سپس آيه فوق را تلاوت فرمود».
(آيه 34)- در اين آيه مىگويد اينها استحقاق عذاب الهى را دارند: «چرا خداوند آنها را عذاب نكند و حال آن كه مانع از رفتن مؤمنان به مسجد الحرام مىشوند» (وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
و اين اشاره به زمانى است كه مسلمانان در مكّه بودند و حق نداشتند آزادانه در كنار خانه خدا نماز جماعت اقامه كنند و يا اشاره به ممانعتهايى است كه بعدا از انجام مراسم حجّ و عمره نسبت به مؤمنان به عمل مىآوردند.
عجيب اين كه اين مشركان آلوده خود را صاحب اختيار و سرپرست اين كانون بزرگ عبادت مىپنداشتند ولى قرآن اضافه مىكند: «آنها هرگز سرپرستان اين مركز مقدّس نبودند» (وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ).
«تنها كسانى حق اين سرپرستى را دارند كه موحّد و پرهيزكار باشند» (إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ).
«ولى غالب آنها از اين واقعيت بىخبرند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 151
گرچه اين حكم در باره مسجد الحرام گفته شده است، ولى در واقع شامل همه كانونهاى دينى و مساجد و مراكز مذهبى مىشود كه «متوليان» و «متصديان» آنها بايد از پاكترين و پرهيزكارترين و فعالترين مردم باشند كه اين كانونها را پاك و زنده و مركز تعليم و تربيت و بيدارى و آگاهى قرار دهند.
(آيه 35)- عجيبتر اين كه آنها مدعى بودند كه نماز و عبادتى دارند و به كارهاى احمقانه خود، نعره زدنها و كف زدنها در اطراف خانه خدا، نام نماز مىگذاشتند، لذا قرآن اضافه مىكند: «نماز آنها در كنار خانه خدا (كعبه) چيزى جز سوت كشيدن و كف زدن نبود» (وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً).
در تاريخ مىخوانيم كه گروهى از اعراب در زمان جاهليت به هنگام طواف خانه كعبه لخت مادرزاد مىشدند، و سوت مىكشيدند و كف مىزدند و نام آن را عبادت مىگذاشتند.
در تعقيب اين جمله مىگويد اكنون كه همه كارهاى شما حتى نماز و عبادتتان اين چنين ابلهانه و زشت و شرمآور است مستحق مجازاتيد «پس بچشيد عذاب الهى را به خاطر اين كفرتان» (فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ).
(آيه 36)-
شأن نزول:
اين آيه و آيه بعد در مورد جنگ بدر و كمكهاى مالى مردم مكّه نازل شده است، زيرا هنگامى كه مشركان مكّه به وسيله قاصد ابو سفيان از جريان آگاه شدند اموال فراوانى جمع و جور كردند تا به جنگجويان خود كمك كنند، اما سر انجام شكست خوردند و كشته شدند و به سوى آتش دوزخ شتافتند و آنچه را در اين راه مصرف كرده بودند مايه حسرت و اندوهشان شد.
تفسير:
مفهوم آيه يك مفهوم جامع است كه تمام كمكهاى مالى دشمنان حق و عدالت را براى پيشرفت مقاصد شومشان در همه زمانها در بر مىگيرد.
نخست مىگويد: «كافران و دشمنان حق اموالشان را انفاق مىكنند تا مردم را از راه خدا باز دارند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).
اما اين صرف اموال هيچ گاه پيروزى براى آنها نمىآفريند «به زودى اين اموال را انفاق مىكنند اما سر انجام مايه حسرت و اندوهشان خواهد بود» (فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 152
تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً)
. «سپس مغلوب (طرفداران حق) مىشوند» (ثُمَّ يُغْلَبُونَ).
نه تنها در زندگى اين جهان گرفتار حسرت و شكست مىشوند بلكه در سراى ديگر نيز اين «كافران دسته جمعى به سوى دوزخ مىروند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ).
(آيه 37)- پس از آن كه در آيه قبل سه نتيجه شوم انفاقهاى مالى دشمنان حق بازگو شد، در اين آيه مىفرمايد: اين حسرت و شكست و بدبختى «براى آن است كه خداوند مىخواهد ناپاك را از پاك (در اين جهان و جهان ديگر) جدا سازد» (لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ).
اين يك سنت الهى است كه براى هميشه «پاك» و «ناپاك» «مخلص» و «رياكار» «مجاهد راستين» و «دروغين» «كارهاى الهى» و «شيطانى» «برنامههاى انسانى» و «ضد انسانى» ناشناخته نمىمانند، بلكه سر انجام صفوف از يكديگر مشخص مىگردد، و حق جلوه خود را نشان خواهد داد.
سپس اضافه مىكند: «تا خداوند ناپاكها را به يكديگر ضميمه كند و همه را متراكم سازد، و در يك جا در جهنم قرار دهد» (وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ).
خبيث و ناپاك از هر گروه و در هر شكل و لباس سر انجام شكل واحدى خواهند داشت، و پايان كار همه آنها زيان و خسران خواهد چنانكه قرآن مىگويد:
«آنها زيانكارانند» (أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
(آيه 38)- مىدانيم روش قرآن اين است كه بشارت و انذار را با هم توأم مىكند يعنى همان گونه كه دشمنان حق را تهديد به مجازاتهاى سخت و دردناك مىنمايد، راه بازگشت را نيز به روى آنها باز مىگذارد.
اين آيه همين روش را تعقيب مىكند، و به پيامبر دستور مىدهد: «به افرادى كه كافر شدهاند بگو: اگر (از مخالفت و لجاجت و طغيان و سركشى) باز ايستند و به سوى آيين حق باز گردند گذشته آنها بخشوده خواهد شد» (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 153
از اين آيه استفاده مىشود كه با قبول اسلام، گذشته هر چه باشد مورد عفو قرار مىگيرد.
سپس اضافه مىكند: اما «اگر (از روش نادرست خود باز نايستند) و به اعمال سابق بازگردند سنت خداوند در مورد پيشينيان در باره آنها نيز انجام مىشود» (وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ).
منظور از اين سنّت همان سرنوشتى است كه دشمنان حق در برابر انبياء، و حتى خود مشركان مكّه در برابر پيامبر در جنگ بدر به آن گرفتار شدند.
(آيه 39)- از آنجا كه در آيه قبل دشمنان را براى بازگشت به سوى حق دعوت كرده بود، و اين دعوت ممكن بود اين فكر را براى مسلمانان ايجاد كند كه ديگر دوران جهاد پايان يافته و هيچ راهى جز انعطاف و نرمش در پيش نيست، براى رفع اين اشتباه اضافه مىكند: «با اين دشمنان سرسخت مبارزه كنيد و پيكار را همچنان ادامه دهيد تا فتنه برچيده شود و دين يكپارچه براى خدا باشد» (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ).
در ذيل آيه بار ديگر در برابر شدت عمل دست دوستى و محبت را به سوى آنها دراز مىكند و مىگويد: «اگر از راه و روش خود دست بردارند خداوند به آنچه عمل مىكنند آگاه است» و با لطف و مرحمت خاصّ خويش با آنان رفتار خواهد كرد (فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
در تفسيرهاى اهل سنت و تفاسير مختلف شيعه از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده كه فرمود: «تأويل و تفسير نهايى اين آيه هنوز فرا نرسيده است، و هنگامى كه قائم ما قيام كند كسانى كه زمان او را درك كنند تأويل اين آيه را خواهند ديد، به خدا سوگند كه در آن موقع دين محمد صلّى اللّه عليه و آله به تمام نقاطى كه شب پوشش آرام بخش خود را بر آن مىافكند خواهد رسيد تا در سراسر روى زمين مشرك و بت پرستى باقى نماند».
(آيه 40)- «اما اگر باز به سرپيچى خود ادامه دهند و در برابر دعوت حق تسليم نشوند بدانيد پيروزى براى شما و شكست در انتظار آنهاست، زيرا خداوند برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 154
مولى و سرپرست شماست» (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ).
«او بهترين مولى و رهبر و بهترين يار و ياور است» (نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ).
آغاز جزء دهم قرآن مجيد
ادامه سوره انفال
(آيه 41)- خمس يك دستور مهم اسلامى: در آغاز اين سوره ديديم كه پارهاى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سر تقسيم غنائم جنگى مشاجره كردند.
اين آيه در حقيقت بازگشت به همان مسأله غنائم است.
در آغاز آيه مىفرمايد: «و بدانيد هرگونه غنيمتى نصيب شما مىشود يك پنجم آن، از آن خدا و پيامبر و ذى القربى (امامان اهل بيت) و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از خاندان پيامبر) مىباشد» (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ).
و براى تأكيد اضافه مىكند: كه «اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدايى حق از باطل، روزى كه دو گروه مؤمن و كافر در مقابل هم قرار گرفتند، نازل كرديم ايمان آوردهايد» بايد به اين دستور عمل كنيد و در برابر آن تسليم باشيد (إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ).
و در پايان آيه اشاره به قدرت نامحدود الهى كرده، مىگويد: «و خدا بر همه چيز قادر است» (وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
يعنى با اين كه در ميدان بدر از هر نظر شما در اقليت قرار داشتيد و دشمن ظاهرا از هر نظر برترى چشمگيرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شكست داد و شما را يارى كرد تا پيروز شديد.
اين آيه گرچه در ضمن آيات جهاد وارد شده ولى مفهوم وسيعى دارد و مىگويد: هر درآمدى از هر موردى عايد شما شود كه يكى از آنها غنايم جنگى است خمس آن را بپردازيد.
منظور از سهم خدا چيست؟
ذكر سهمى براى خدا به عنوان «للّه» برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 155
به خاطر اهميت بيشتر روى اصل مسأله خمس و تأكيد و تثبيت ولايت و حاكميت پيامبر و رهبر حكومت اسلامى است، يعنى همان گونه كه خداوند سهمى براى خويش قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آن دانسته است پيامبر و امام را نيز به همان گونه، حق ولايت و سرپرستى و تصرف داده، و گر نه سهم خدا در اختيار پيامبر قرار خواهد داشت و در مصارفى كه پيامبر يا امام صلاح مىداند صرف مىگردد، و خداوند نياز به سهمى ندارد.
(آيه 42)- قرآن به تناسب سخنى كه از «يوم الفرقان» (روز جنگ بدر) در آيه قبل آمده بود جزئيات ديگرى از اين جنگ را به خاطر مسلمانان مىآورد تا به اهميت اين نعمت پيروزى بيشتر واقف شوند.
نخست مىگويد: «آن روز شما در طرف پايين و (نزديك مدينه) قرار داشتيد و آنها در طرف بالا و دورتر» (إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى).
در اين ميدان مسلمانان در سمت شمالى كه نزديكتر به مدينه است قرار داشتند، و دشمنان در سمت جنوبى كه دورتر است.
سپس مىگويد: «كاروانى را كه شما در تعقيب آن بوديد (كاروان تجارتى قريش و ابو سفيان) در نقطه پايينترى قرار داشت» (وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ).
از همه اينها گذشته تعداد نفرات و امكانات جنگى مسلمانان در مقابل دشمن از هر نظر كمتر و ضعيفتر بود و در سطح پايينترى قرار داشتند و دشمن در سطح بالاتر، لذا قرآن اضافه مىكند: «شرايط چنان بود كه اگر از قبل آگاهى داشتيد و مىخواستيد در اين زمينه با يكديگر وعده و قراردادى بگذاريد حتما گرفتار اختلاف در اين ميعاد مىشديد» (وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعادِ).
زيرا بسيارى از شما تحت تأثير وضع ظاهرى و موقعيت ضعيف خود در مقابل دشمن قرار مىگرفتيد و با چنين جنگى اصولا مخالفت مىكرديد.
ولى خداوند شما را در مقابل يك عمل انجام شده قرار داد «تا كارى را كه مىبايست انجام گيرد تحقّق بخشد» (وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا).
تا در پرتو اين پيروزى غير منتظره و معجزآسا حق از باطل شناخته شود برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 156
«و آنها كه گمراه مىشوند با اتمام حجت باشد و آنها كه راه حق را مىپذيرند با آگاهى و دليل آشكار» (لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ).
و در پايان مىگويد: «خداوند شنوا و داناست» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ).
فرياد استغاثه شما را شنيد و از نيّاتتان با خبر بود و به همين دليل شما را يارى كرد تا بر دشمن پيروز شديد.
(آيه 43)- پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قبلا صحنهاى از نبرد را در خواب ديد كه تعداد كمى از و دشمنان در مقابل مسلمانان حاضر شدهاند، اين خواب را براى مسلمانان نقل كرد و موجب تقويت روحيه و اراده آنها در پيشروى به سوى ميدان بدر گرديد.
در اين آيه اشاره به فلسفه اين موضوع و نعمتى كه خداوند از اين طريق به مسلمانان ارزانى داشت مىكند، مىگويد: «در آن زمان خداوند در خواب عدد دشمنان را به تو كم نشان داد و اگر آنها را زياد نشان مىداد مسلما به سستى مىگرائيديد» (إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلًا وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ).
و نه تنها سست مىشديد بلكه «كارتان به اختلاف مىكشيد» و گروهى موافق رفتن به ميدان و گروهى مخالف مىشديد (وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ).
«ولى خداوند (شما را از اين سستى و اختلاف كلمه و تنازع و آشفتگى با اين خوابى كه چهره باطنى را نشان مىداد نه ظاهرى را) رهايى بخشيد و سالم نگهداشت» (وَ لكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ).
چرا كه خداوند از روحيه و باطن همه شما آگاه بود «و او از آنچه در درون سينههاست باخبر است» (إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
(آيه 44)- در اين آيه مرحله ديگرى از مراحل جنگ بدر را يادآور مىشود كه با مرحله قبل تفاوت بسيار دارد، در اين مرحله مسلمانان در پرتو بيانات گرم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و توجه به وعدههاى الهى، و مشاهده حوادثى از قبيل باران به موقع، براى رفع تشنگى، و سفت شدن شنهاى روان در ميدان نبرد، روحيه تازهاى پيدا كردند آن چنان كه انبوه لشكر دشمن در نظر آنها كم جلوه كرد، لذا مىگويد: «و در آن هنگام خداوند آنها را به هنگام آغاز نبرد در نظر شما كم جلوه داد» (وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 157
إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا)
.
ولى دشمن چون از روحيه و اين موقعيت مسلمانان آگاه نبود به همين دليل به ظاهر جمعيت نگاه مىكرد و ناچيز در نظرش جلوه مىنمود، حتى كمتر از آنچه بودند لذا مىگويد: «و شما را در نظر آنها كم جلوه مىداد» (وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ).
و اين دو موضوع اثر عميقى در پيروزى مسلمانان داشت، لذا قرآن به دنبال جملههاى فوق مىگويد: «همه اينها به خاطر آن بود كه خداوند موضوعى را كه در هر حال مىبايست تحقق يابد انجام دهد» (لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا).
نه تنها اين جنگ طبق آنچه خداوند مىخواست پايان گرفت، «همه كارها و همه چيز در اين عالم به فرمان و خواست او بر مىگردد» و اراده او در همه چيز نفوذ دارد (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
(آيه 45)- شش دستور ديگر در زمينه جهاد! در اين آيه و آيه بعد شش دستور مهم به مسلمانان داده شده است:
1- نخست مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه گروهى از دشمنان را در برابر خود در ميدان نبرد ببينيد ثابت قدم باشيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا)، يعنى ديگر از نشانههاى بارز ايمان ثابت قدم در همه زمينهها مخصوصا در پيكار با دشمنان حق است.
2- «خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار و پيروز شويد» (وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
شك نيست كه منظور از ياد خدا تنها ذكر لفظى نيست، بلكه خدا را در درون جان حاضر ديدن است، اين توجه به خدا روحيه سرباز مجاهد را تقويت مىكند و در پرتو آن احساس مىنمايد كه در ميدان مبارزه تنها نيست، تكيهگاه نيرومندى دارد كه هيچ قدرتى در برابر آن مقاومت نمىكند، و اگر هم كشته شود به بزرگترين سعادت، يعنى سعادت شهادت رسيده است.
(آيه 46)- سوم: يكى ديگر از مهمترين برنامههاى مبارزه، توجه به مسأله رهبرى و اطاعت از دستور پيشوا و رهبر است همان دستورى كه اگر انجام برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 158
نمىگرفت جنگ بدر به شكست كامل مسلمانان منتهى مىشد، لذا در اين آيه مىگويد: «و فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد» (وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).
4- «و از پراكندگى و نزاع بپرهيزيد تا سست نشويد» (وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا).
زيرا كشمكش و نزاع و اختلاف مجاهدان در برابر دشمن نخستين اثرش سستى و ناتوانى و ضعف در مبارزه است.
«و نتيجه اين سستى و فتور از ميان رفتن قدرت و قوّت و هيبت و عظمت شماست» (وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ).
5- سپس دستور به استقامت در برابر دشمنان و در مقابل حوادث سخت داده، مىگويد: «استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است» (وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ).
تفاوت ميان ثبات قدم (دستور اول) و استقامت و صبر (دستور پنجم) از اين نظر است كه ثبات قدم بيشتر جنبه جسمانى و ظاهرى دارد، در حالى كه استقامت و صبر بيشتر جنبههاى روانى باطنى را شامل مىشود.
(آيه 47)- ششم: در اين آيه مسلمانان را از پيروى كارهاى ابلهانه و اعمال غرورآميز و بىمحتوا و سر و صداهاى توخالى و بىمعنى باز مىدارد، و با اشاره به جريان كار ابو جهل و طرز افكار او و اديانش مىفرمايد: «و مانند كسانى نباشيد كه از سرزمين خود از روى غرور و هوى پرستى و خود نمايى در برابر مردم (بسوى ميدان بدر) خارج شدند» (وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ).
«همانها كه (مردم را) از راه خدا باز مىداشتند» و سر انجام شكست خوردند (وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ). هم هدفشان نامقدّس بود و هم وسايل رسيدنشان به اين هدف.
«خداوند به كارهايى كه اين گونه افراد انجام مىدهند محيط است و از اعمالشان باخبر» (وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ).
(آيه 48)- مشركان و منافقان و وسوسههاى شيطانى: در اينجا صحنه ديگرى از جنگ بدر ترسيم شده است. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 159
نخست مىگويد: «و در آن روز شيطان اعمال آنها را در برابرشان آرايش و زينت داد» تا به كردههاى خود خوشبين و دلگرم و اميدوار باشند (وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ).
تزيين و آرايش شيطان اين چنين است كه از طريق تحريك شهوات و هوسها و صفات زشت و ناپسند انسان چهره عملش را در نظرش آن چنان جلوه مىدهد كه سخت مجذوب آن مىشود.
«و به آنها چنين مىفهماند كه (با داشتن اين همه نفرات و ساز و برگ جنگى) هيچ كس از مردم امروز بر شما غالب نخواهد شد» و شما ارتشى شكست ناپذيريد (وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ).
به علاوه «من نيز همسايه شما و در كنار شما هستم» و همچون يك همسايه وفادار و دلسوز به موقع لزوم از هيچ گونه حمايتى دريغ ندارم (وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ).
«اما به هنگامى كه دو لشكر با هم درآويختند (و فرشتگان به حمايت لشكر توحيد برخاستند نيروى ايمان و پايمردى مسلمانان را مشاهده كرد) به عقب باز گشت و صدا زد من از شما [مشركان] بيزارم» (فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ).
و براى اين عقبگرد وحشتناك خويش دو دليل آورد: نخست اين كه: «گفت:
من چيزى مىبينم كه شما نمىبينيد» (إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ).
من به خوبى آثار پيروزى را در چهرههاى مسلمانان با ايمان مىنگرم، و آثار حمايت الهى و يارى فرشتگان را در آنها مشاهده مىكنم.
ديگر اين كه: «من از مجازات دردناك پروردگار در اين صحنه مىترسم» و آن را به خوبى نزديك مىبينم» (إِنِّي أَخافُ اللَّهَ).
مجازات خداوند هم چيز سادهاى نيست كه بتوان در برابرش مقاومت كرد بلكه «كيفر خداوند شديد و سخت است» (وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ).
آيا شيطان از طريق وسوسه يا از طريق تشكل ظاهر شد؟
جمعى از مفسران معتقدند كه شيطان به شكل انسانى مجسّم شد و در برابر آنها آشكار گرديد، برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 160
در روايتى مىخوانيم: قريش به هنگامى كه تصميم راسخ براى حركت به سوى ميدان بدر گرفت ابليس در چهره «سراقة بن مالك» كه از سرشناسهاى قبيله بنى كنانه بود به سراغشان آمد و به آنها اطمينان داد كه با شما موافق و هماهنگم و كسى بر شما غالب نخواهد شد و در ميدان بدر شركت كرد.
نظير آن را نيز در داستان هجرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و آمدن پيرمردى در شكل مردى از «نجد» در «دار الندوه» قبلا خوانديم.
(آيه 49)- در اين آيه اشاره به روحيه جمعى از طرفداران لشكر شرك و بت پرستى در صحنه بدر مىكند و مىگويد: «در آن هنگام منافقان و آنهايى كه در دل آنها بيمارى بود مىگفتند: اين مسلمانان را دينشان مغرور ساخته است» (إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ).
ولى آنها بر اثر عدم ايمان و عدم آگاهى از الطاف پروردگار و امدادهاى غيبى او از اين حقيقت آگاهى ندارند كه: «هر كس بر خدا توكّل كند (و پس از بسيج تمام نيروهايش خود را به او بسپارد خداوند او را يارى خواهد كرد، چه اين كه خداوند قادرى است كه هيچ كس در مقابل او ياراى مقاومت ندارد، و حكيمى است كه ممكن نيست دوستان و مجاهدان راهش را تنها بگذارد) چرا كه خداوند قدرتمند و حكيم است» (وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
«منافقان» و «بيمار دلان» اشاره به گروه منافقان مدينه است، يا منافقانى كه در مدينه به صفوف مسلمانان پيوسته بودند و يا آنها كه در مكّه ظاهرا ايمان آوردهاند، ولى از هجرت به مدينه سرباز زدند و در ميدان بدر به صفوف مشركان پيوسته، و به هنگامى كه كمى نفرات مسلمانان را در برابر لشكر كفر ديدند و گفتند اين جمعيت مسلمانان فريب دين و آيين خود را خوردند و به اين ميدان گام گذاردند.
(آيه 50)- اين آيه صحنه مرگ كفار و پايان زندگى شومشان را مجسم مىكند، نخست روى سخن را به پيامبر كرده، مىگويد: «و اگر ببينى وضع عبرت انگيز كفار را به هنگامى كه فرشتگان مرگ به صورت و پشت آنها مىزنند و به آنها گويند عذاب سوزندهاى را بچشيد» به حال آنان تأسف خواهى خورد (وَ لَوْ تَرى برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 161
إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ).
آيه فوق اشاره به فرشتگان مرگ، و لحظه قبض روح و مجازات دردناكى است كه در اين لحظه بر دشمنان حق و گنهكاران بىايمان وارد مىسازند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)