كيهان:حراج يك دولت در وال استريت
«حراج يك دولت در وال استريت»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛بازارهاي بورس آمريكا و اروپا پنج شنبه گذشته با سقوط ناگهاني ارزش سهام، شوك تازه اي را در كنار ضرر 800 ميليارد دلاري تجربه كردند. اين اتفاق باوجودمجوز كنگره براي افزايش دو هزار و چهارصدميليارد دلاري سقف بدهي هاي دولت آمريكا رخ داد. قرار بود مصوبه كنگره، آرامش را به اقتصاد آمريكا و اروپا برگرداند اما چنين نشد و سرمايه گذاران نتوانستند اطمينان خود به بهبود وضعيت اقتصادي آمريكا را احيا كنند. آنها منطبق با آمار اقتصادي، كاهش نرخ رشد و بازگشت ركود 2سال پيش را پيش بيني مي كنند. از نگاه تحليل گران اقتصادي و سرمايه گذاران، اقتصاد ايالات متحده اكنون تنه به تنه اقتصاد ورشكسته يونان مي زند كه به واسطه حمايت هاي مالي (اعانه) ديگر كشورها سرپا مانده است. در بحران 2سال پيش، با انتقال بدهي شركت هاي خصوصي بزرگ به دولت و پرداخت بدهي كلان سرمايه داران از خزانه عمومي، بيماري موقتاً تسكين يافت اما اكنون آن عارضه با ابعادي بزرگ تر و اين بار از درون دولت سر برآورده است.
حالا دولت آمريكا بدهكارترين دولت دنياست، آن قدر بدهكار كه به طور متوسط بالغ بر 40هزار دلار بدهي را بر دوش هر نوزاد تازه متولد در خاك خود مي گذارد. آمريكا در دور باطل بدهي ها افتاده و با شعبده بازي هايي نظير افزايش سقف بدهي ها تا مرز 7/16 تريليون (16هزار و هفت صد ميليارد) دلار، اعلام رسمي ورشكستگي را به تأخير مي اندازد. آيا با كاغذبازي و صورت سازي دروغين كنگره مي شد آرامش را به وال استريت نيويورك و ساير بازارهاي مهم برگرداند؟ پاسخ بازار مطلقاً منفي بود. همزمان مؤسسه استاندارد اند پور (يكي از 3 مؤسسه مهم اعتبارسنجي مالي در جهان) يك رتبه از اعتبار مالي آمريكا كم كرد تا سرمايه گذاران و قرض دهندگان غير آمريكايي ميان رفتار خويش و رفتار بانك مركزي آمريكا در دادن قرض به دولت اين كشور فاصله گذاري كنند.
آمريكا تبديل به بدهكارترين كشور دنيا شده است اما اين گزاره، همه ماجرا را روايت نمي كند. درحالي كه رشد اقتصادي آمريكا طي 6ماهه اول سال جاري ميلادي متوقف شده، نرخ بيكاري رو به رشد است. همين ارديبهشت ماه بود كه رئيس بانك مركزي آمريكا ضمن اعلام كاهش نرخ رشد اقتصادي گفت «وضعيت بازار اشتغال بسيار وخيم تر از ركود اقتصادي دهه 1930 ميلادي است.» آثار شوك بزرگي كه حد فاصل سال هاي 2007 تا 2009، بخش هايي از اقتصاد آمريكا را فلج كرد و تا سال گذشته ميلادي، دست كم 300 بانك و شركت بزرگ آمريكا را به ورشكستگي كشاند، همچنان پابرجاست. آن شوك به تعبير واقعي «گزنده» و «فلج كننده» بوده است. 3سال پيش زماني كه بالاخره بوش هم فهميد «مردم آمريكا اعتماد خود را به سيستم اقتصادي از دست مي دهند و ترديد مي كنند»، روزنامه لس آنجلس تايمز هشدار داد «اقتصاد آمريكا درحال سقوط است و با شتابي وصف ناپذير، از يك اقتصاد ابرقدرت به اقتصادي از كار افتاده و جهان سومي كه محتاج كمك ديگران است تبديل شده است. ما قبلاً با تزريق دلار به كمك اقتصاد آرژانتين، كره جنوبي، برزيل و اندونزي مي رفتيم اما اكنون گرفتار همان مشكلات شده ايم و بايد بانك جهاني و صندوق بين الملل پول به كمك اقتصاد عاجز ما بيايند.»
گرداب ورشكستگي بانك ها در ماجراي «ملي»! عدم بازپرداخت اقساط وام هاي مسكن، هرچند كه 700ميليارد دلار از اعانه اعطايي دولت را در خود بلعيد، اما همزمان بانك مركزي را به سمت خريد بيشتر اوراق قرضه از دولت و بدهكارتر كردن آن سوق داد.
اكنون اين بدهي ها، معادل 70درصد كل توليد ناخالص داخلي آمريكا است درحالي كه در سال 2008 كمتر از 40درصد بود. اين آمار از زمان جنگ جهاني دوم (66سال پيش) يك ركورد منفي جديد به شمار مي رود. شايد ديگر خيلي نتوان راحت قضاوت كرد كه آيا دولت آمريكا بدهكارتر است يا مردم آن كه غير از بدهي هاي خود، بدهي هاي دولت را نيز به دوش مي كشند. 2 سال پيش درست گفته بود اشتاين بروك وزير دارايي آلمان كه «جهان پس از اين بحران مالي، همان جهان قبل از بحران نخواهد بود. آمريكا به احتمال زياد موقعيت ابرقدرتي خود را در نظام مالي جهان از دست خواهد داد.»
كنگره هرچند در توافق اخير، سقف بدهي ها را به 7/16تريليون دلار افزايش داد تا جبران كسري بودجه شده باشد اما در عين حال دولت را مكلف كرد به ميزان 4/2تريليون دلار از هزينه هاي خود بكاهد. اولين اعتراض كنندگان لئون پانه تا و هيلاري كلينتون وزيران دفاع و خارجه بودند. پانه تا گويا كه در آغاز وزارت، دفترچه قسط سنگيني به دستش داده باشند، زبان به اعتراض گشود و گفت «دستور كاهش 500ميليارد دلار از هزينه هاي دفاعي در 10سال، بسيار خطرناك است و به امنيت و قدرت نظامي و سربازان ما خسارت خواهد زد.» كلينتون نيز با او هم رأي بود كه هشدار داد «اقدام كنگره به معناي كاهش كمك هاي مالي آمريكا به ديگر كشورهاست و باعث تضعيف برنامه هاي سياسي و استراتژيك ما در مناطق حساس جهان خواهد شد.» البته رئيس سومين ضلع سياسي- امنيتي آمريكا (پترائوس رئيس جديدالورود سازمان سيا) هنوز سكوت كرده است اما فهم اين واقعيت، بهره هوشي بالايي نمي خواهد كه او نيز نمي تواند از افزايش بدهي ها و كاهش 2هزار و چهارصد ميليارد دلاري هزينه هاي دولت نگران نباشد. سازمان سيا بدون اين كاهش بودجه هم آماج انواع اتهامات و اعتراضات است كه چرا نتوانسته ديدباني و برآورد درستي از تهديدها عليه آمريكا- از جمله سونامي انقلاب ها در خاورميانه چند ده ميليون كيلومتر مربعي- انجام دهد.
همين چندماه پيش فريد زكريا سردبير نيوزويك و تحليلگر ارشد سي ان ان كه تازه جزو مشاوران دولت اوباما محسوب مي شود، با لحني گزنده گفت: «ما در آمريكا سالانه 80 ميليارد دلار براي سازمان هاي اطلاعاتي خود هزينه مي كنيم ولي اين سازمان ها براي بحران هاي جهاني آمادگي ندارند و نتوانسته اند آنها را پيش بيني كنند. آيا ما 80 ميليارد دلار مي دهيم كه غافلگير شويم، چنان كه در ماجراي 11 سپتامبر، نبود سلاح هاي كشتار جمعي در عراق، بحران اقتصادي جهاني و انقلاب هاي عربي شديم؟!». البته ژنرال پترائوس مي تواند به تحليل 7 مارس 2011 (هفدهم اسفند 1389) روزنامه لس آنجلس تايمز استناد كند آنجا كه نوشت: «اوباما در انقلاب هاي اخير خاورميانه، صورت حساب گزافي را كه 8 رئيس جمهور قبلي آمريكا با رفتار منفي خود از سال 1973 و از زمان نيكسون رقم زده اند، مي پردازد. اعتياد به نفت خاورميانه باعث حمايت پيوسته ما از حاكمان خودكامه در خاورميانه و خليج فارس شد و انسجام را از سياست خارجي ما گرفت.» يا لئون پانه تا مي تواند تقصيرها را متوجه رامسفلد و گيتس كند كه در كمتر از 10 سال، 4400 ميليارد دلار خسارت ناشي از دو جنگ افغانستان و عراق را به پنتاگون و كليت اقتصاد آمريكا تحميل كردند.
مهم نيست مقصر اصلي چه كسي است. مهم اين است كه از يكسو، به طور پيوسته از قدرت راهبردي آمريكا در ابعاد گوناگون كاسته مي شود و از سوي ديگر، چاره جويي ها به شكلي معكوس و كاهنده و فرساينده عمل مي كنند، مانند يك پيكر دچار بيماري صعب العلاج كه هر تزريق دارو به جاي بهبود، رعشه و التهاب و وخامت حال او را تشديد مي كند. اينكه ايراد از سيا و پنتاگون و وزارت خارجه است يا كنگره و بانك مركزي و وزارت خزانه داري، تفاوتي در اصل قصه ايجاد نمي كند. عراق وافغانستان در راستاي اعلام «قرن جديد آمريكايي» اشغال مي شوند، نفوذ سياسي ايران گسترش مي يابد و ميدان مانور ايران گسترده تر مي شود. از جنگ هاي 33 و 22 روزه حمايت مي كنند، قدرت حزب الله و حماس فزوني مي يابد و اسرائيل در كام زنجيره بحران ها از داخل و خارج فرو مي رود. از ديپلماسي عمومي و آشتي با ملت ها سخن مي گويند، دولت اوباما ركورددار نفرت ملت هاي خاورميانه مي شود. فتنه و آشوب پيچيده اي را در ايران تدارك مي كنند، از درون آن جنبش ملي 9 دي مي جوشد كه نيويورك تايمز درباره عظمت آن شهادت مي دهد «اين بزرگ ترين اجتماع و راهپيمايي در تهران پس از تشييع باشكوه آيت الله خميني است» و تازه امواج آن به مصر و تونس و يمن و بحرين و فلسطين كشيده مي شود تا آنجا كه اسرائيل و عربستان به عنوان دو ستون باقي مانده براي كاخ سفيد اعلام مي كنند ديگر روي پشتيباني آمريكا حساب نمي كنند. تحريم هاي اقتصادي عليه ايران را شدت مي بخشند تا به تعبير كلينتون، اقتصاد ايران را فلج كنند اما در عمل به ايران ياري مي رسانند تا يك جراحي بزرگ اقتصادي در زمينه باز توزيع ثروت عمومي و هدفمندكردن يارانه ها را با كمترين شوك به انجام رساند و از جمله به خودكفايي در توليد و مصرف بنزين برسد. و اين همه درحالي است كه طبق آخرين گزارش رويتر، آمريكايي ها 13 مورد و اروپايي ها 7 مورد تحريم هاي جداگانه عليه ايران طي 32 سال گذشته اعمال كرده اند.
نتيجه؟ نتيجه اين است كه روزنامه وال استريت ژورنال بنويسد «دست ما مقابل ايران چقدر خالي است؟ تحريم ها به كجا رسيد؟» و مؤسسه تحقيقاتي شوراي آتلانتيك گزارش دهد «يك سال بعد از تصويب قطعنامه 1929، آمريكا در خانه اول ايستاده است.» همين؟ نه فقط همين! نتيجه آن شده كه اكثريت 519 سياستمدار اروپايي نظر سنجي شده از سوي مؤسسه آمريكايي صندوق مارشال بگويند «پذيرش ايران هسته اي مطلوب ترين گزينه براي ماست». بالاتر از اين هم هست، آنجا كه نشريه علمي و معتبر نيوساينتيست گزارش مي دهد «ايران، رتبه سريع ترين رشد علمي در جهان را به خود اختصاص داده و از رشد علمي 11 برابر نرخ متوسط جهاني برخوردار شده است» يا واشنگتن پست شهادت مي دهد «ايران در ميان همه كشورهاي هسته اي استثناست چرا كه بدون حمايت خارجي و در كنار تحريم ها، روي پاي خود ايستاد و هسته اي شد و به پيشرفت هاي مختلف علمي رسيد.»
شواهد بي شمار، از اتفاقي بزرگ براي آمريكا خبر مي دهند. ماجرايي سهمگين در پيش است، شايد پرسر و صداتر از ماجرايي كه نام «شوروي» را در تاريخ بايگاني كرد. بايد ديد دولت ورشكسته آمريكا را چه كسي حاضر است بخرد؟ اكنون كدخداي جهان بدهكاران را در بازار وال استريت به حراج گذاشته اند.

خراسان:رمضان را ماه آشتي قرار دهيم

«رمضان را ماه آشتي قرار دهيم»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي خراسان به قلم غلامرضا بني اسدي است كه در آن مي‌خوانيد؛مراقب اعمال و رفتار و به خصوص گفتارمان باشيم که خيلي راحت فاصله بهشت تا جهنم را در مدت کوتاهي طي مي کند. لااقل در اين ماه مبارک رمضان حرمت داري کنيم حريم اخلاق را تا خداوند نيز ما را به لطف بنوازد و حرمت مان را در چشم مردم واجب الرعايه بفرمايد. تلاش کنيم مثل اولياء ا... و يا بزرگاني که اهل مراقبه و مشارطه و ... هستند زندگي و رفتار کنيم وگرنه لااقل به اندازه خودمان همانگونه که مراقب اموال مان هستيم مراقب اعمال مان هم باشيم و نگذاريم شيطان به تاراج اعمال ما بپردازد و يک لااقل تر؛ به اندازه همان افرادي که به هزار اسم مي خوانيمشان و خود را برتر از آنان مي شماريم مواظب چشم و دست و زبان خود باشيم و يادمان باشد آن ها براي خود آدابي دارند و ادب خيلي کارها را رعايت مي کنند.
ما هم چنين کنيم لااقل به اندازه راننده کاميوني که چون بار «گندم» مي برد که قرار است نان شود و به سفره مردم بيايد و لقمه شود و قوت جان آدميان تا بار را به مقصد نرسانده، نوار موسيقي را روشن نمي کند. لااقل به اندازه آن مسافربري که چون به خيابان هاي منتهي به حرم امام رضا(ع) مي رسد، ضبط صوتش را خاموش مي کند. چون مسافرش زائر آقاست، مراعات کرايه را بيش از هميشه دارد.
به اندازه آن گنده لاتي که شايد به هر فسق و فجوري دست بزند اما در ماه رمضان هم نگاهش را مهار مي کند، هم دستش را و هم زبانش را ، به اندازه آن کسي که به «جد» و «شوخي» زبان هزل و هجو دارد، اما در ماه رمضان شرط ادب را رعايت مي کند و مراقب کلمه به کلمه اي که مي گويد هست.
ما هم مراقب باشيم. مراقب آنچه مي گوييم آنچه انجام مي دهيم و حتي آنچه گمان مي بريم. بياييد امسال اين آيه قرآن را نصب العين و سرمشق رفتار خود کنيم که «ان بعض الظن اثم» و زبان به آتش نگردانيم و اختيار فراواني آتش را هم به زبان وانگذاريم بلکه بدانيم بسياري از گمان ها که در حق هم روا مي داريم گناه است. اين بدگماني ها، بددلي و بدزباني را هم به دنبال دارد، اين بدزباني هم، آدم را، جامعه را جز به بدي راه نمي نمايد که از بذر بدي، خوبي انتظار داشتن منطقي نيست. بياييد و بياييم و بيايند همگان و در ماه رمضان، زبان از کوچکي کردن بازگيرند. نسبت به هم بدگمان و بددل و بدنظر نباشند. لااقل در ماه خدا که با برکت و رحمت و مغفرت براي بندگان آغوش گشوده است با «حسن ظن» و نگاه مثبت باهم مواجه شوند. آن وقت اين نگاه در جامعه هم تکثير خواهد شد.
بدون تعارف عرض کنم اگر کساني که مردم چشم به لب و گفتار و کردارشان دارند، به حسن ظن به هم بنگرند و باهم به حسن گفتار سخن بگويند مردم هم چنين باهم مواجه خواهند شد، اما بدگماني، بدگفتاري و بدرفتاري برخي افراد که در چشم مردم هستند وقتي به رفتار اجتماعي تبديل مي شود سخت و خشن خواهد بود.
به باور من در بررسي وضعيت جواني که بر اثر بدگماني، بدزبان مي شود و بدکردار و دست به چاقو مي برد و به جان ديگري مي افتد، نبايد به چاقو و دست جوان بسنده کرد بلکه لايه ها را پشت سر هم بايد کنار زد و در درشت گويي ها و يقه گيري هاي برخي افراد که در چشم مردم هستند به ديده کنجکاوانه تر نگريست و ريشه هاي بداخلاقي هاي اجتماعي و حتي خشونت هاي اجتماعي را آنجا نيز جستجو کرد. افرادي که جلوي چشم مردم هستند بخواهند يا نخواهند رفتار و کردار و حتي پوشش و گويش و تکيه کلام هاشان در جامعه نمود گسترده دارد و در باز توليد اجتماعي گاه به توان چند بدل مي شود.
پس بياييم و بيايند همگان و به برکت ماه رمضان در کار خود تجديدنظر کنيم تا نظرهاي مردمان به «حسن» تغيير کند و برکت و رحمت و مغفرت رمضان، سفره ها را رنگين، جان ها را روشن کند و همه را از عمق کوچه هاي قهر تا گلستان آشتي بکشاند و مهرباني جاي قهر را بگيرد و همه کارها به سامان شود.


جمهوري اسلامي:حساسيت روابط تهران - آنكارا

«حساسيت روابط تهران - آنكارا»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در ان مي‌خوانيد؛مؤسسه تحقيقات امنيت ملي رژيم صهيونيستي، اخيراً گزارشي از روابط تركيه و جمهوري اسلامي ايران منتشر كرده كه به بررسي مناسبات اين دو كشور در سالهاي گذشته و شرايط ا مروز مي‌پردازد و با برشمردن نقاط اشترك سياست خارجي و نقاطي كه احتمالاً مي‌توانند به دوري دو كشور از همديگر منجر شوند، آينده‌اي را ترسيم كرده كه مطلوب صهيونيست‌ها و قدرت‌هاي استعماري به ويژه آمريكاست.
گزارش مؤسسه تحقيقات امنيت ملي رژيم صهيونيستي كه تحت عنوان "تركيه و ايران ضرورتاً شركاي ايده آلي نيستند" منتشر شده، با جهت گيري شيطنت آميز تلاش مي‌كند ايران را سد راه و مانع اساسي تركيه براي رسيدن به برنامه‌هاي خود در منطقه معرفي نمايد و از اين طريق دولتمردان ترك را عليه مسئولان نظام جمهوري اسلامي ايران تحريك نمايد. خلاصه اين گزارش مفصل اينست كه: تركيه و ايران، دو بازيگر مهم در منطقه محسوب مي‌شوند كه روابط اين دو كشور به تدريج حساس شده است. در بلند مدت مانع تحقق برنامه‌هاي تركيه براي تبديل شدن به قدرت اول منطقه است كما اينكه سياست‌هاي تركيه نيز در دراز مدت مي‌تواند مانع جلوگيري از رسيدن ايران به اهداف خود در منطقه باشد.
پيداست كه هدف تهيه كنندگان اين گزارش، برانگيختن حساسيت ميان دو كشور تركيه و ايران با هدف ايجاد درگيري و يا حداقل اختلاف ميان آنهاست. چه بسا محتواي گزارش مؤسسه تحقيقات امنيت ملي رژيم صهيونيستي اين نباشد كه منتشر شده، لكن مصلحت اين رژيم ايجاب مي‌كند چنين محتوائي را منتشر كند تا از اين طريق اهداف خود را دنبال نمايد. نفس انتشار چنين گزارشي، همين واقعيت را نشان مي‌دهد، زيرا در غيراينصورت اصولاً انگيزه‌اي براي انتشار يك گزارش استراتژيك و مهم كه براي رژيم صهيونيستي كاملاً حياتي است وجود نداشت.
اين تلاش مرموزانه مسئولان امنيتي رژيم صهيونيستي، بايد براي دو كشور ايران و تركيه بسيار هشدار دهنده باشد. اين هشدارها را مي‌توان در چند محور خلاصه كرد.
اول آنكه ملت‌هاي دو كشور ايران و تركيه هر دو داراي احساسات ضد صهيونيستي هستند و در مواقع لازم براي حمايت از ملت فلسطين به صحنه آمده‌اند و به روشني نشان داده‌اند كه در اين زمينه داراي وجه مشترك قوي هستند. سران رژيم صهيونيستي از اين ويژگي مشترك، احساس خطر مي‌كنند و از تجميع نيروي دو ملت در مواقع ضروري كه مي‌تواند يك تهديد جدي براي موجوديت اين رژيم باشد بشدت احساس خطر مي‌كنند. به همين دليل، ايجاد تنش ميان دو كشور ايران و تركيه همواره يكي از محورهاي سياست خاورميانه‌اي صهيونيست‌ها و آمريكا و ساير قدرت‌هاي استعماري بوده و اكنون نيز به اشكال مختلف دنبال مي‌شود تا اين تهديد جدي خنثي گردد.
دوم آنكه دولت‌هاي ايران و تركيه نيز اگر در اصل موجوديت رژيم صهيونيستي هم موضع نيستند، در مخالفت با سياست‌هاي اين رژيم داراي موضع مشترك هستند. دولت جمهوري اسلامي ايران، اساس رژيم صهيونيستي را قبول ندارد و آنرا نامشروع ميداند، ولي دولت تركيه در عين حال كه در اين زمينه با ايران اتفاق نظر ندارد، اما تجاوزات رژيم صهيونيستي به حقوق مردم فلسطين به ويژه جنايات اين رژيم در غزه و محاصره دريائي و زميني مردم غزه را محكوم مي‌كند و بارها در برابر اين سياست‌ها اعلام موضع كرده است. بديهي است وجه مشترك دولت‌هاي ايران و تركيه در همين بخش نيز براي رژيم صهيونيستي قابل تحمل نيست و سران اين رژيم تلاش مي‌كنند با ايجاد تفرقه ميان اين دو دولت، هر قدر كه مي‌توانند اين وجه مشترك را از بين ببرند.
سوم آنكه موضوع عراق نيز از محورهائي است كه ايران و تركيه در مورد آن داراي مواضع مشترك هستند. سياست يكپارچه ماندن و عدم تجزيه عراق، از محورهاي مهم و حساس براي دو كشور ايران و تركيه است. اين، موضوعي است كه دشمنان و مخالفان زيادي در سطح منطقه و جهان دارد كه رژيم صهيونيستي يكي از آنهاست.
صهيونيستها تلاش زيادي براي تجزيه عراق بعمل آوردند و اكنون نيز اين سياست را دنبال مي‌كنند. در مقابل، سياست مشترك ايران و تركيه، ايستادگي در برابر چنين خيانتي است و البته تاكنون نيز توانسته‌اند مانع وقوع آن شوند. اگر رژيم صهيونيستي بتواند ميان ايران و تركيه اختلاف ايجاد كند، در پيشبرد سياست خائنانه تجزيه عراق نيز موفق خواهد شد، سياستي كه فقط به سود صهيونيست‌ها و قدرت‌هاي استعماري و به زيان كشورهاي منطقه است.
چهارم آنكه مسأله كردها نيز به عنوان يكي از مسائل قديمي و مشترك ميان ايران و تركيه باضافه عراق و سوريه از محورهائي است كه سياست‌هاي اين كشورها را به همديگر نزديك مي‌كند. تجزيه چهار كشور همسايه ايران، تركيه، عراق و سوريه در بخش مربوط به اكراد، از سياست‌هاي ريشه‌دار استعماري است و موضع مشترك اين چهار كشور در مخالفت با تجزيه، همواره يكي از رشته‌هاي پيوند آنها بوده و اكنون نيز هست. اين سياست، با منافع مورد نظر صهيونيست‌ها در منطقه در تضاد است و به همين دليل، رژيم صهيونيستي تلاش مي‌كند با فاصله ايجاد كردن ميان اين كشورها به ويژه ايران و تركيه، منافع نامشروع خود را تأمين نمايد.
در شرايط كنوني كه دولت سوريه دچار مشكلاتي در داخل مي‌باشد، رژيم صهيونيستي و آمريكا از اين وضعيت حداكثر بهره‌برداري را براي تحقق اهداف خود بعمل مي‌آورند. با توجه به همين واقعيت، دولت تركيه بايد با درك شرايط منطقه و شناخت اهداف دراز مدت صهيونيست‌ها و آمريكا، از دامن زدن به مشكلات داخلي سوريه خودداري نمايد و همه تلاش خود را مصروف حل اين مشكل و تضمين ثبات در سوريه كند. اين سياست، با انجام اصلاحات لازم سياسي توسط دولت سوريه و تأمين خواسته‌هاي مشروع مخالفان منافات ندارد و راه را بر سوءاستفاده استعمارگران و رژيم صهيونيستي مي‌بندد.
در اين ميان، منافع دراز مدت دو كشور ايران و تركيه نيز ايجاب مي‌كند در نوع برخورد با مسائل سوريه با همديگر همفكري و همكاري كنند و به برقراري ثبات در اين كشور كه به تأمين ثبات منطقه نيز كمك مي‌كند كمك نمايند. اين موضوع، موردي است كه بيگانگان به آن چشم دوخته‌اند و به خود وعده مي‌دهند كه مي‌توانند از اين طريق ميان ايران و تركيه فاصله بياندازند. بعضي اقدامات غيردوستانه دولت تركيه در ماه‌هاي اخير نسبت به ايران توانسته دشمنان مشترك را تا حدودي اميدوار كند. مواضع تركيه در قبال اوضاع كنوني سوريه نيز همين اميدواري را براي بيگانگان پديد آورده است. اما هنوز دير نشده و دولتمردان ترك فرصت تجديدنظر دارند. گزارش مرموزانه مؤسسه تحقيقات امنيت ملي رژيم صهيونيستي نشان مي‌دهد كه اين تجديدنظر يك ضرورت است. محور تجديدنظر اگر همكاري تهران - آنكارا باشد، قطعاً تير صهيونيست‌ها به سنگ خواهد خورد.


رسالت:مروري بر مهمترين مسائل انتخابات مجلس

«مروري بر مهمترين مسائل انتخابات مجلس»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمدمهدي انصاري است كه در ان مي‌خوانيد؛به دنبال ابتكار رهبر معظم انقلاب در مامور ساختن كميته‌اي متشكل از چهره‌هاي خوشنام و سياسيون مرضي‌الطرفين جهت حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه‌گانه كه اقدامي مهم در مديريت كلان عرصه سياسي و تلطيف فضاي عمومي جامعه در آستانه انتخابات مجلس امسال به شمار مي آيد، به نظر مي‌رسد علاوه بر تعامل مثبت مجلس و دولت طي هفته گذشته و راي اعتماد نمايندگان به 4 وزير پيشنهادي رئيس جمهور فضاي غالب بر معادلات سياسي نيز بويژه در ميان اصولگرايان به سمت اعتدال و عقلانيت سوق يابد. شاهد مثال اين ادعا را مي‌توان در فراگيري جبهه پايداري و يا تاكيد فعالان سياسي اين جريان بر مرجعيت جامعتين و اجماع نسبي شكل گرفته در لزوم حذف افراطيون و چهره‌هاي حاشيه‌ساز و مواردي از اين قبيل سراغ گرفت.
در كنار چنين وضعيت مثبتي اما بايد توجه داشت انتخابات آتي چالش‌ها و ويژگي‌هاي پيچيده و خاصي دارد كه لازم است در قبال آن حساسيت و هوشمندي به خرج داد.
1- انتخابات مجلس سال 1390 اولين و مهمترين رويداد سياسي و رقابتي كشور پس از وقايع تلخ و فتنه پرآشوب سال 88 است لذا از جنبه‌هاي مختلفي بصيرت نخبگان، خواص و مردم را مي‌طلبد. دشمنان نظام اسلامي مترصد ضربه ديگري به انقلاب و ملت هستند و قطعا تشديد اختلافات داخلي و اوج‌گيري بگومگوهاي بي‌حاصل سياسي، مناسب‌ترين بستر براي سوء استفاده و دسيسه‌سازي دشمن است بويژه كه در هفته‌هاي اخير تلاش دشمن مبني بر اعمال فشارهاي سياسي و تبليغاتي عليه جمهوري اسلامي، القاي شكاف بين رهبران نظام و ارائه تصويري نادرست از فضاي عمومي كشور كه شامل نارضايتي، ناامني، بحران اقتصادي، بي‌اعتمادي، بحران مشاركت و ... است همه و همه با هدف زمينه‌سازي جهت بهره‌برداري از رويداد مهم و تعيين كننده انتخابات مجلس صورت مي‌گيرد.
2- انتخابات مجلس امسال مقدمه‌اي تعيين كننده در باب انتخابات رياست جمهوري سال 1392 است كه تنها يك سال پس از آغاز به كار مجلس نهم برگزار خواهد شد. بنابراين جريان‌هاي سياسي كشور و نخبگان به انتخابات سال جاري به عنوان مهمترين عرصه حيات و ممات سياسي و آخرين عرصه جنگ بود و نبود خود مي‌نگرند كه البته اين امر بر حساسيت و نحوه شكل‌گيري رقابت‌ها تاثير گذار است و انتظار اين است كه سياسيون و خواص ما، سياست ورزي را در چارچوب اخلاق و معنويت و اعتدال پيشه خود سازند و چهره‌اي مقبول از آداب سياست‌ورزي در نظام اسلامي به تصوير كشند.
بي‌اخلاقي‌ها و رفتارها و گفتارهاي تند و غير منطقي نه زيبنده سياستمدار و بازيگري است كه خود را متعلق به جمهوري اسلامي مي‌داند و نه شايسته ملت مسلمان و انقلابي ايران است كه البته از منظر ملت، چنين افرادي قدرت‌طلب، منفعت جو و ... قلمداد مي‌شوند و يقينا با اقبال عمومي مواجه نخواهند شد. پس همه بايد اخلاق سياست‌ورزي را رعايت كنند و حرمت انتخاب و مشاركت ملت را پاس بدارند.
3- در برخي از مناسبات و معادلات سياسي كشور، شاهد وضعيتي بسيار سيال همراه با نوسانات پي در پي و نامنظمي هستيم كه ناشي از رفتار رگه‌هايي از افراطيون و جريان انحرافي است. لازم است در ماه‌هاي منتهي به موسم برگزاري انتخابات، با بصيرت و همت والاي همه دلسوزان و خواص، تندروها و منحرفان از عرصه حذف شوند و مجالي براي عرض اندام پرهزينه و پرحاشيه نيابند.
4- جريان موسوم به اصلاح‌طلب پس از فتنه 88 كه در وادي سقوط و حذف كامل از عرصه سياسي كشور قرار گرفت به اشكال مختلف براي حضور در انتخابات مجلس اعلام آمادگي كرده است.
برخي از فعالان اين جريان كه در زمره فتنه‌گران و طراحان اغتشاشات پس از انتخابات رياست جمهوري دهم بوده‌اند منحرفاني نابخشودني هستند كه البته با رافت بيش از حد نظام اسلامي برخورد شايسته و در خوري با آنها صورت نگرفته و اساسا صلاحيت و حق حضور و مشاركت در مسابقه را انتخابات ندارند اما بعضا فعالان و سياسيون وابسته به اين جريان پرونده‌اي در باب فتنه سال 88 ندارند و بر مبناي "سياست جذب حداكثري و دفع حداقلي" در چارچوب نظام قرار دارند و همه حقوق آنها محفوظ است اما بايد به طور شفاف و بدون ابهام و ايهام، موضع خود را در باب سران فتنه اعلام كنند و انزجار عيني و عملي خود را از خود فروختگاني كه نظام را متحمل خسارتي بسيار سنگين كردند نشان دهند.
بنابراين هرگونه موضع دوسويه و تعارف آميز و به اصطلاح ديپلماتيك در خصوص سران فتنه و مسائل انتخابات سال 88 صلاحيت سياسيون وابسته به جريان موسوم به اصلاح طلب را به طور جدي خدشه‌دار مي‌كند.


مردم سالاري:شادي و تفريح، گمشده جوانان

«شادي و تفريح، گمشده جوانان»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم
حميدرضا شکوهي است كه در ان مي‌خوانيد؛اسلا م، ديني کامل است که براي تمام شوون زندگي بشر در تمام دوره ها و تمام سنين، برنامه دارد.
اين سخن من نيست بلکه سخن بزرگان دين است و محتواي آنچه از اسلا م آموخته ايم.
در اين ميان جوانان از جايگاه مهمي برخوردارند و بسياري از احاديث و روايات در باب اين اهميت نقل شده است. حضرت علي (ع) مي فرمايد: دل نوجوان مانند زمين آماده است که هر بذري در آن افشانده شود مي پذيرد. امام صادق (ع) مي فرمايد: نوجوانان را درياب زيرا آنان سريع تر به کارهاي خير روي مي‌آورند. اما در اين ميان فرمايش پيامبر اکرم(ص) براي من همواره جذاب بوده زماني که مي فرمايند: خداوند مرا اميددهنده و بيم دهنده مبعوث کرد; جوانان با من هم پيمان شدند و پيرمردان به مخالفت با من برخاستند.
اما با وجود اين همه سفارش در مورد جوانان، ما تا چه حد به نيازهاي جوانان توجه کرده ايم و به غير از شعار، در عمل چه رهاوردي براي رفع نيازهاي جسمي و روحي آنها داشته ايم؟ طبيعتا مهمترين نياز جوان، تفريح است و اين نکته اي نيست که بتوان به سادگي از کنار آن عبور کرد. همين مناسبت هاي مذهبي را نگاه کنيد.
براي همراه کردن جوانان و نوجوانان با اين مناسبت ها چگونه برنامه ريزي کرده ايم؟ اگر مناسبت ياد شده، شهادت و رحلت باشد، براي حضور جوانان سنگ تمام مي گذاريم اما برنامه اي براي جشن ولادت پيامبر وولا دت اميرالمومنين و ولا دت ساير ائمه و معصومين براي جوانان نداريم و چنته مان خاليست. در مورد سايرمناسبتهاي ملي و مذهبي هم اين سردرگمي آشکار است.
در چنين فقري از تفريح و نشاط و شادي، غيرطبيعي نيست که جوانان ونوجوانان به برنامه هايي روي ميآورند که اگر چه غيرقانوني نيست، اما چندان به مذاق مسوولا ن خوش نميآيد. برپايي فستيوال آب بازي در پارک آب و آتش يا جشنواره اي موسوم به خزپارتي در پارک پرديسان در هفته گذشته، نمونه هايي از اين تحرکات جوانان و نوجوانان براي شادي و نشاط و دور زدن سايه سنگين فضاي رسمي بر تفريحات آنان بود. اين دو اقدام جوانان در تهران که چند روز بعد در بندرعباس هم تکرار شد، در چارچوب ها و قالب هاي رسمي موجود، نمي گنجد.اما پرسش اينجاست که آقايان معترض و منتقد به اين تحرکات، براي جبران خلا » تفريح و شادي در ميان جوانان چه کرده اند؟ تا چه حد شرايط تفريحات سالم و شادي و نشاط براي جوانان فراهم کرده ايم؟ طبيعتا کسي حامي هنجارشکني نيست اما چرا به همه مسايل با عينک سو»ظن و بدبيني و توهم توطئه نگاه کنيم؟ آيا در منظر عموم به شادي و تفريح مشغول شدن بهتر است يا اينکه جوانان به دليل مشکلا ت بي شمار اقتصادي و اجتماعي در کشور به موادمخدر پناه ببرند يا به ناهنجاري هايي زيان بار سرگرم شوند؟
پس از آب بازي جوانان در پارک آب و آتش، تعدادي از سايت ها، از آن به عنوان «شبيخون فرهنگي»، ياد کردند و حتي يک خبرگزاري حامي دولت، پارا از اين فراتر گذاشت و از آن به «تجمع فتنه گرانه» ياد کرد و نوشت: يکي از همراه دارندگان سلا ح آب پاش در پاسخ به اين سوال خبرنگار ما که اين تفنگ را به چه قيمتي خريداري کردي، گفت: اين تفنگ را عده اي رايگان در اختيار ما قرار دادند تا در بوستان آب و آتش اهداف آنها را پياده کنيم.
پرسش من اين است که آيا از نظر اين سايت ها و خبرگزاري ها واقعا امنيت کشور ما تا اين حد متزلزل است که با آب پاشي تعدادي از نوجوانان و جوانان- درست يا نادرست- به خطر بيفتد؟ طبيعتا فرد منصفي، اين تحليل را نمي پذيرد. فعاليت هاي اطلا عاتي و امنيتي به گونه اي در کشور ما عميق و ريشه دار است که حتي تصور اين که با برپايي چنين تجمعاتي که هيچ هدف سياسي و به قول آقايان، «فتنه گرانه» هم دنبال نمي کند، نظم و امنيت به خطر مي افتد، مضحک و البته تاسف آور به نظر مي رسد .
به راستي چرا با هر حرکتي که مطابق خواسته هاي ما نيست، برخورد چکشي مي کنيم و به سراغ ريشه هاي آن نمي رويم؟ مجبورم پرسش ابتداي يادداشت را تکرار کنم: براي رفع نيازهاي جوانان و نوجوانان که دستور اکيد بزرگان دين ما و البته نيازهايي متفاوت با نيازهاي ساير اقشار جامعه است چه کرده ايم؟


تهران امروز:ايران و غرب، تفاوت دو گفتمان

«ايران و غرب، تفاوت دو گفتمان»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم حسام‌ا لدين كاوه است كه در ان مي‌خوانيد؛كشورهاي غربي و در راس آنها آمريكا، همواره از سه كليدواژه در رويكردهاي رسانه‌اي ـ تبليغاتي و ديپلماتيك خود عليه ايران استفاده كرده‌اند. اين سه كليدواژه عبارتند از: 1ـ انرژي هسته‌اي 2 - حقوق بشر 3 - تروريسم. نگاه آمريكا و غرب به اين سه مقوله به گونه‌اي است كه اولا ايران را كشوري معرفي مي‌كنند كه درصدد دستيابي به سلاح هسته‌اي (روند انرژي هسته‌اي صلح‌آميز) است، ثانيا در مورد حقوق بشر ايران بارها و بارها حقوق بشر را نقض و از اصول آن تخطي كرده است و ثالثا به سازمان‌هاي تروريستي در منطقه كمك مي‌كند. رسانه‌ها و دستگاه‌هاي تبليغاتي غرب انصافا در عملكرد ضدايراني خود موفق بوده‌اند چرا كه افكار عمومي خود را درباره ايران دچار ترديد و شك كرده‌اند.
اما راهبرد اصلي و اساسي ايران در زمينه انرژي هسته‌اي دستيابي به انرژي هسته‌اي صلح‌آميز و نيز دستيابي و توليد دانش و فن‌آوري هسته‌اي درون‌زاست، به‌گونه‌اي در زمينه دانش و فن‌آوري هسته‌اي وابستگي‌ها به كشورهاي بيگانه، هر روز كمتر شود تا جايي كه به ياري خداوند متعال و همت فرزندان اين مرز و بوم به توليد دانش و فن‌آوري هسته‌اي در تمامي عرصه‌ها و زيرشاخه‌هاي آن بپردازيم. مدعاي غرب اين است كه ايران هدفش از فعاليت‌هاي هسته‌اي، دستيابي به بمب اتمي است.
اين بهانه‌اي بسيار خوب است براي آنكه جلوي پيشرفت و رشد ايران را در اين زمينه بگيرند وگرنه چه كسي نمي‌داند كه اسرائيل بيش از 200 كلاهك هسته‌اي را در زرادخانه‌هاي اتمي‌اش انبار كرده است و آژانس بين‌المللي انرژي اتمي و نيز آمريكا و غرب حتي انتقادي ملايم از اسرائيل غاصب نمي‌كنند!؟ ايران صرفنظر از هزينه‌هايي كه بايد بابت رشد و تعالي خود بپردازد، دست از فعاليت‌هاي صلح‌آميز هسته‌اي برنخواهد داشت و اين واقعيتي است كه غرب بايد با آن كنار بيايد...
اما در زمينه حقوق بشر، علي‌اكبر صالحي وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران، در تازه‌ترين اظهاراتش تاكيد كرده است كه ايران همكاري خود را با شوراي حقوق بشر سازمان ملل متحد ادامه مي‌دهد.
به سخن ديگر ايران به صراحت آمادگي خود را براي همكاري با شوراي حقوق بشر سازمان ملل اعلام كرده است اما حكومت‌هايي كه گوانتانامو و ابوغريب را تحت كنترل خود دارند و دوستان وهمپيمانان‌شان ازجمله رژيم صهيونيستي هر روز جنايتي تازه مرتكب مي‌شوند، چگونه مي‌توانند دم از حقوق بشر بزنند؟! كاخ سفيد و سران كشورهاي اروپايي به خوبي مي‌دانند كه مناسبات موجود در منطقه و بيداري اسلامي چه معنايي مي‌تواند داشته باشد، اردن، يمن، تونس، مصر، بحرين، ليبي، روابط ويژه‌اي با غرب و آمريكا داشته‌اند و همين كه خواست ملت‌ها بر سرنگوني حكومت‌هاي جور معطوف شد، بيش از همه آمريكا، اروپا و اسرائيل به هراس افتاده‌اند اما در زمينه تروريسم تعريفي كه ايران از تروريسم دارد با تعريفي كه آمريكا و غرب از تروريسم دارند بسيار متفاوت است. ايران بزرگ‌ترين تروريست منطقه را اسرائيل غاصب مي‌داند.
ضمن آنكه هرگونه عمليات تروريستي را محكوم كرده و خود قرباني تروريسم است اما هنوز گروهك منافقين و چند گروهك ناچيز ديگر دست از فعاليت‌هاي تروريستي خود برنداشته‌اند، سران منافقين در غرب و آمريكا مورد توجه ويژه دستگاه‌هاي اطلاعاتي ـ تبليغاتي هستند.
كشتار مردم بي‌گناهي كه بر اثر حملات هواپيماهاي بدون سرنشين در افغانستان و پاكستان صورت مي‌گيرد مقابله با تروريسم است! اما هنگامي كه حزب‌الله لبنان در برابر زورگويي و قلدري اسرائيل مي‌ايستد محكوم به تروريسم مي‌شود‌يا وقتي حماس براي نجات فلسطيني‌ها از سلطه بيشتر ارتش رژيم صهيونيستي مي‌كوشد عملياتش تروريستي است اما عمليات ارتش رژيم صهيونيستي كه زن و مرد، بزرگ و كوچك، همه را از تر و خشك مي‌سوزاند و قرباني مي‌كند، تروريسم نيست؟
به‌هررو آمريكا و غرب راه خود را مي‌روند و ايران اسلامي نيز راه خود را خواهد رفت و هرگز عزت و شرف ملي و اسلامي خود را قرباني جنجال‌هاي تبليغاتي دشمن نخواهد كرد.


ابتكار:سياست سرکوب يا اقناع، به کدام سمت بايد رفت؟

«سياست سرکوب يا اقناع، به کدام سمت بايد رفت؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم غلامرضا كمالي پناه است كه در ان مي‌خوانيد؛يادش به‌خير دبيري در دوره راهنمايي داشتيم که در روستاي دورافتاده لوداب سعي مي‌کرد اطلاعات سياسي و اجتماعي ما را بالا ببرد. در آن روستاي دورافتاده، برق و تلفن و هيچ‌يک از امکانات اوليه نبود. تازه چند سالي است که با تلاش دولت حداقل امکاناتي به‌دست آورده است، هرچند که نوشداروي پس از مرگ سهراب بوده است و تقريباً اکثر اهالي روستاهاي آن اطراف باروبنديل خويش را بسته و به شهرها کوچيده‌اند.
الغرض آن دبير محترم که يحتمل اطلاعات خويش را از راديو بي‌بي‌سي کسب مي‌کرد، درباره دوستان ايران در ميان دول عربي مي‌گفت به تنها کشوري که مي‌توان اعتماد کرد، سوريه و رئيس‌جمهور آن، حافظ‌اسد است. اگرچه در آن زمان سرهنگ قذافي ادعاي دوستي مي‌کرد، اما آن معلم گرامي مي‌گفت که اين فرد قابل اعتماد نيست. گذر زمان صحت گفته‌هاي وي را براي آن بچه‌ دهاتي‌‌ها و حتي اين نگارنده به اثبات رساند.
واقعيت اين است که دولت اسدها براي حکومت ايران دوستان خوب و وفاداري بوده‌اند. اينکه ايران متقابلاً به عهد خويش وفادار بماند و در راه حفظ دوست باسابقه‌اش همه تلاش خود را به‌خرج دهد، قابل فهم است. هرچندکه مخالفان و معترضان سوري در اکثريت باشند، باز آداب دوستي و احتمالاً ديپلماتيک حکم مي‌کند که ايراني‌ها در غرق‌شدن دوست خود سهيم يا بي‌تفاوت نباشند، بلکه اگر مي‌توانند دست او را بگيرند تا از مهلکه نجات يابد.
چطور است که امريکا و غرب در برابر خواسته‌هاي مشروع مردم بحرين، که در اکثريت هستند، با سياست رياکارانه، چشم بر سرکوب بحريني‌هاي معترض به‌دست سربازان سعودي بستند؛ پس اگر ايران هم در برابر معترضان سوري از دولت آن حمايت مي‌کند، بايد پذيرفتني باشد.
اما در اينجا يک مشکل و سؤال اساسي به‌وجود مي‌آيد که اذهان هواداران انقلاب را در داخل درگير مي‌کند و آن اين است که تکليف شعار انقلابي حمايت از نهضت‌هاي مردمي در جهان چه مي‌شود؟ در تونس، مصر، ليبي، يمن، بحرين و... اعتراضاتي صورت گرفت. در همه اين کشورها قيام‌هاي مردمي عليه ديکتاتورها به وقوع پيوست. ايران در کنار ساير کشورها جانب مردم را گرفت.
اين موضع‌گيري هم با شعارهاي انقلاب ما همخواني داشت هم قطعاً در صحنه‌ جهاني و داخلي به نفع ما بود. در همه اين کشورها، حکومت‌ها مخالفان خود را عده‌اي اسلام‌گراي افراطي و طرفداران القاعده و تروريست به‌شمار آوردند و قذافي هم بر اين اتهام‌ها معتاد و بنگي و هروئيني و الکلي و... را علاوه کرد و بسياري از اين نسبت‌ها را هم حکومت سوريه به معترضان خود مي‌دهد.
در ابتداي بهارمستي عرب‌ها بود که بشار اسد اعلام کرد اصلاحات سياسي را در کشور اجرا خواهد کرد. هنوز خبر داغي از اعتراضات مردمي در آن کشور نبود. البته ما ايراني‌ها درعين‌حال که دلهره داشتيم، از اين اقدام دوست خويش خوشحال بوديم؛ زيرا انتظار مي‌رفت که جلوي قيام مردم را در آن کشور بگيرد.
اما اين دست و آن دست کردن حزب بعث کار را به اينجا رسانده که خون‌هاي زيادي کف خيابان‌هاي شهرهاي سوريه را رنگين ساخته است. ترديدي نيست سقوط حکومت سوريه باعث خوشحالي اسرائيل و غرب‌هاست. يکي از دلايل اين خوشحالي آنان دشمني آن‌ها با ايران و تنهاتر شدن کشور ما در عرصه‌ مبارزه با صهيونيست است.
اکنون روز به روز اوضاع در سوريه بحراني‌تر مي‌شود. ديگر قادر نيستيم چشم خود را بر حقايق ببنديم. خورشيد را نمي‌شود به گِل اندود. غرب و اسرائيل با تبليغات وسيع خويش ايران را در برابر مردم معترض سوريه قرار مي‌دهد. متأسفانه در سوريه سياست سرکوب بر اقناع مردم غلبه کرده است. نتيجه چنين سياستي از دو حالت خارج نيست: يا معترضان با مقاومت و دادن خون‌هاي بيشتري ذهنيت داخل و خارج را به دولت اسد و حزب حاکم منفي‌تر و مشروعيت آنان را ضعيف‌تر و ضعيف‌تر مي‌کنند و درنتيجه بهانه غربي‌ها براي حمله به سوريه قوي‌تر و قوي‌تر مي‌شود و آنچه دوست نداريم اتفاق خواهد افتاد يا اينکه به‌طورکلي آتش اعتراضات را سرکوب و آن‌را به زير تلي از خاکستر خاموشي پنهان مي‌کند، دراين‌صورت هم روزي خشم‌هاي خفته فوران و نتيجه اولي را حتمي مي‌کند که در هر دو صورت نتايج خوشايندي حاصل نخواهد شد.
اسد تاکنون گام‌هايي را به‌تدريج در راه اصلاحات برداشته است.
خارج‌کردن وضعيت سوريه از حالت امنيتي و فوق‌العاده، عفو زندانيان سياسي و آزادکردن آنان و اخيراً اجازه فعاليت احزاب ديگر در کنار حزب يکه‌سوار بعث، اقدامات مهم اما ديرموقع بشاراسد در راه اصلاحات سياسي و اجتماعي بود. مع‌الاسف افراد زيادي در خون غلتيدند تا يکي از اين گام‌ها برداشته شد. فرض کنيم قبل از همه اين اتفاقات و خون‌ريزي‌ها اين گام‌ها برداشته مي‌شد، آيا اکنون سوريه در وضعيت کنوني بود؟
اما موضع ما در قبال حوادث سوريه به کدام سمت مي‌رود؟ اگر همچنان معترضان سوري را از معترضان بحريني، يمني، مصري و... متمايز کنيم و آنان را بد و عوامل غرب و اسرائيل به‌شمار آوريم و رسانه‌هاي ما از انعکاس اوضاع سوريه خودداري کنند، بي‌شک صحت رفتار سياسي دولت و رسانه‌ها مورد ترديد واقع مي‌شود. نبايد خودمان را فريب بدهيم. کثيري از مردم کشورمان از راه‌هاي گوناگوني نظير ماهواره، اينترنت و... اخبار و اطلاعات جهان را به‌دست مي‌آورند. هم‌اکنون بسياري از مردم روستاها و عشاير و چادرنشينان دورافتاده هم ديش‌هاي ماهواره خويش را علم کرده‌اند. صداوسيماي ما هم نتوانسته آن‌گونه که رهبري توقع داشتند، رضايت و اعتماد مردم را به‌دست آورد. بنابراين به‌نظر مي‌رسد مصلحت ايجاب مي‌کند تعريفي دوباره از موضع‌گيري خويش راجع‌به حوادث سوريه ارائه دهيم.
به‌هرحال ايران بايد منافع نهايي ملي را در نظر داشته باشد. برخي از کشورهاي مطرح منطقه براي حمايت خويش اندازه قائل هستند. همسايه غربي ما يعني ترکيه تا جايي از قذافي حمايت کرد که در لجن‌زار بدنامي فرو نرود. کم‌کم با کم‌نور شدن ستاره اقبال حزب بعث سوريه، ترک‌ها براي نفوذ در ذهن و قلب مردم سوري و عرب‌ها فتيله انتقاد را بالاتر کشيده‌اند. از آن طرف روسيه هم به شيوه هميشگي خود در دقيقه نود دوست قديمي‌اش را به حريف قدرتر واگذار مي‌کند.
روس‌ها پس از دوشيدن دوستان خود براي شريک‌شدن در گوشت آنان، خيلي زود آن‌ها را به قصاب برتر غربي واگذار مي‌کنند. ظاهراً خط قرمز آنان منافع ملي‌شان است و براي تأمين آن به هر شيوه‌اي متوسل مي‌شوند. در چنين حال و هوايي ايراني‌ها بهتر است راهي بيابند که هم از سياست سرکوب ابراز بيزاري کنند و هم به اقناع مردم خويش روي آورند.


آفرينش:فرق است بين متهم و مجرم

«فرق است بين متهم و مجرم»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در ان مي‌خوانيد؛در ماه هاي اخير و در زماني که استراوس کان رئيس فرانسوي و پيشين صندوق بين المللي پول به جرم تعرض به زني در هتلي در نيويورک مورد اتهام قرار گرفت جدا از نوع نگاه رسانه هاي امريکايي به اين قضيه رسانه هاي فرانسوي و همچنين برخي مقامات فرانسوي اعتراض عمده اي به رويکرد رسانه اي امريکايي در مورد پرونده استراوس کان داشتند .
در اين بين اين اعتراض بر محوري بود به نام تفاوت متهم با مجرم. در اين بين چون هنوز اتهام استراوس کان ثابت نشده بود بسياري بر اين انديشه بودند که رويکرد رسانه ها در مورد به تصوير کشيدن وي عملي غير اخلاقي است . در اين بين اين توجه کشورهاي خارجي به تفاوت گذاشتن متهم با مجرم در حالي است که در کشور ما نيز با توجه به سابقه تمدني و فرهنگي خود اين امر بايد مورد توجه و احترام قرار گيرد .
در حالي که عملا ما مي بينيم در سالهاي اخير بسياري از رسانه ها و اشخاص عملا تفاوتي بين متهم و مجرم قائل نيستند و در واقع قبل از آنکه اتهام شخصيت و فردي ثابت گردد عملا از وي به عنوان مجرم و ...ياد مي کنند . در حالي که اگر کسي با مذاق و تفکر سياسي اقتصادي فرهنگي و..ما مخالف است نبايد عدالت و امنيت را از وي سلب و او را زير پا له کنيم و يا اينکه اگر کسي در معرض اتهامي است و تنها متهم به شمار مي رود مي بايد برخورد قانوني با وي صورت گيرد نه برخورد خودسرانه و غيرقانوني و غير اصولي .
در اين بين بايد توجه داشت حرمت مخالف و مخالفان در جايگاهي است که عدم توهين و سلب امنيت مخالفان راهکار اخلاقي جدي براي ما است. در اين حال بايد توجه داشت که احترام به نظرات مختلف حتي اگر مخالف نظر ما بود بايد مورد احترام قرار گيرد و نبايد از موضعي سلبي و حذفي با مخالفانمان سخن گوييم و رفتار کنيم چه اينکه اگر حتي مراد ما اصلاح رفتار و گفتار آنان نيز باشد بايد قبل از هر چيزي ضمن پاسداشت آبروي مخالفانمان مطابق با معيار هاي اخلاقي با مخالفان خود برخورد کنيم .
در اين راستا بي شک همواره بايد مورد توجه داشت که اصل مهم جدايي متهم از مجرم بايد مورد توجه باشد چه اينکه همچنان که بارها رخ داده است اگر قبل از اثبات عمل خلاف مخالفي وي را مورد اتهام قرار دهيم اين رويکرد نه تنها موجب اصلاح وي نخواهد شد بلکه جدا از پيامد هاي منفي بر روي وي و جامعه فرصت هاي اصلاح را نيز از بين مي برد، در حالي که يكي از اصلي‌ترين الزامات جذب حداكثري رعايت اخلاق و احترام به ديگران و مخالفان مخصوصا افرادي است كه لزوما هماهنگي و همراهي با ايده و فكر ما ندارند. در اين ميان روشن است كه احترام گذاشتن به مخالف لزوما به معناي پذيرش عقيده او نيست بلكه تن دادن بي‌قيد و شرط به احكام اخلاق اسلامي و انساني است .


وطن امروز:چراغ اشتغال را می‌توان با برق روشن کرد

«چراغ اشتغال را می‌توان با برق روشن کرد»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي وطن امروز به قلم سیدسعید هاشمی‌زاده است كه در ان مي‌خوانيد؛امروز، یکی از دغدغه‌های اصلی بسیاری از کشورها اعم از کشورهای توسعه‌یافته و در حال‌توسعه - بویژه جوامعی که ترکیب جمعیتی آنها جوان است- كه چه بسا موجب تغییر و تحولات و بروز تنش‌های اساسی در ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این کشورها شده، موضوع مهم اشتغال است.
در این زمینه باید به این نکته توجه داشت که خود مفهوم اشتغال و استفاده از مزایای آن در هر کشور تعریف جداگانه‌ای دارد. به عنوان نمونه تا دیروز در کشور چین داشتن کار به معنی داشتن 3وعده غذا برای رهایی از گرسنگی و یافتن مکانی برای خوابیدن بود اما مقارن با پیشرفت‌های اقتصادی این کشور، مفهوم اشتغال نیز معانی تازه‌ای پیدا کرد. شاید در کشور ما کار به معنی درآمد متوسط و ممتد باشد که بیمه نیز باید چاشنی آن قرار بگیرد تا شاید بتوان از قبل آن شرایط متوسط زندگی از جمله خرید یا اجاره خانه، خرید ماشین، هزینه‌های جاری خانه و خانواده و دیگر شرایط اولیه را فراهم کرد.
عموما در کشور ما افراد بسته به نوع مدرک تحصیلی‌اي که دارند به دنبال یک شغل دولتی هستند چرا که از دید عامه مردم بهترین شغل، شغل دولتی است چون نسبت به دیگر مشاغل مزیت‌هایی دارد از جمله امنیت شغلی و بازنشستگی. بسیاری از افراد هستند که توانایی انجام بسیاری از مشاغل را دارند ولی با توجه به غلبه این فرهنگ در ذهنشان همچنان منتظر مناصب دولتی و پشت میز نشستن هستند.
البته در اینجا منظور ما اصلا رتبه‌بندی مشاغل، میزان مقبولیت و سطح پذیرش آنها و نیز به‌کارگیری در سازمان‌ها و دوایر دولتی یا شرکت‌های خصوصی و... نیست بلکه بحث اصلی ما این است که چگونه بتوانیم از حداقل امکانات در جهت ایجاد کار و فعالیت بیشترین بهره را ببریم.
با توجه به وضع کنونی اقتصاد جهانی که با بحرانی فراگیر روبه‌رو است و نیز شرایط حال حاضر در کشور ما، چگونه می‌توان از این بحران به سلامت عبور کرد تا بیش از این به وطن، مردم نجیب و فهیم، بویژه جوانان رشید، برومند، تحصیلکرده و نیز طیف گسترده جوانانی که به هزار و یک دلیل شرایط تحصیل در مقاطع عالیه را ندارند آسیب وارد نشود و بتوان از حداقل امکانات موجود در راه خدمتی خداپسندانه به منظور ایجاد شرایط اولیه برای اشتغال استفاده کرد؟ در حوزه اقتصاد و بازرگانی بویژه ایجاد کسب و کار باید بخواهیم تا بتوانیم، همانطور که قدما به درستی اشاره کرده‌اند: خواستن توانستن است. در اینجا لازم است اشاره‌ای داشته باشیم به سخنان رئيس‌جمهوری مبنی بر ایجاد 5/2 میلیون شغل در سال جاری.
قاعدتا هیچ دولتی نمی‌تواند به تنهایی چنین شرایطی را فراهم کند مگر آنکه از بخش خصوصی به عنوان بال‌های پرواز و بازوهای مطمئن اجرایی استفاده کند چرا که تنها در سایه همکاری و تعامل صمیمانه و واقعی بین این دو بخش است که می‌توان شرایطی فراهم آورد که نه‌تنها مقدمات اشتغالزایی را فراهم کرد، بلکه به منابع مالی بیشتری هم دست يافت. یکی از ارکان مهم یا بهتر است بگوییم شریان‌هاي حیاتی ایجاد فعالیت و کسب و کار اقتصادی و صنفی و بازرگانی مبحث مهم انرژی است.
بویژه در فعالیت‌های صنفی که بهترین شرایط برای ایجاد شغل و کسب و کار در سطوح مختلف اجتماع را دارا هستند. به گفته مهندس غفوری‌فرد که طی سال‌های دور و نزدیک همواره منشا خدمات مختلفی برای کشور بوده است ایجاد 5/2 میلیون شغل در سال به 4400 مگاوات انرژی برق نیاز دارد. جالب است بدانید کمترین هزینه برای ایجاد یک مگاوات برق معادل 5 ميليارد ريال است.
به عبارتی: 4400 مگاوات= 000/500/2 شغل زيرا 4400 مگاوات × 5/2 ميليون شغل= 22 ميليارد ريال؛ اما در اینجا یک سوال مطرح می‌شود که چرا اساسا دولت باید شغل ایجاد کند؟
به نظر بنده دولت فقط باید برای ایجاد شغل با توجه به امکاناتی که در اختیار دارد بسترسازی کند و تنها مقدماتی را فراهم کند تا بخش‌های دیگر از جمله بخش خصوصی و تعاونی بتوانند با استفاده از توانمندی‌های خود تولید شغل کنند. این معادله‌ای است منطقی، با توجه به مطالعات و بررسی‌های گوناگون در اکثر کشورها نیز به منظور جلوگیری از هدررفت توان مادی و معنوی؛ دولت تنها نقش مدیریتی و نظارتی را برعهده دارد و ایفای نقش اجرایی خارج از بدنه دولت‌ها و از طریق دیگر بخش‌ها صورت می‌گیرد.
اعتقاد شخصی من بر این اصل استوار است که در باب امور زیربنایی و حیاتی همچون تولید شغل نباید فقط امروز را مدنظر قرار داد، بلکه باید آینده‌نگر بود و ضمن برآورده کردن نیازهای امروز جامعه در این موضوع، برنامه‌ریزی مدون و پروژه‌گونه‌ای را طرح‌ریزی کرد تا به مرور زمان به نقطه ایده‌آل و ساحل امن برسیم.
چراکه در غیر این صورت سرمایه‌گذاری‌ها هرقدر هم که انبوه باشد نه‌تنها به ثمر نخواهد نشست، بلکه به هدر هم خواهد رفت بویژه در بخش صنعت به دلیل اینکه بسیاری از دستگاه‌ها وارداتی هستند، رفتن به دنبال طرح‌هایی که به تکنولوژی وارداتی آنچنانی نیاز دارند خطایی بزرگ است. با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری و تاکید موکد ایشان مبنی بر اجرایی شدن اصل 44 قانون اساسی و نیز با التفات به مفاد برنامه‌های سوم، چهارم و پنجم توسعه همچنین اهتمام ریاست‌جمهوری بویژه رشد فزآینده مصرف برق که افزایش سالانه معادل 7 تا 8 درصد را شامل می‌شود و نیز مشکلات به وجود آمده متعدد در بخش نیروگاهی، واضح و مبرهن است اگر بخواهیم دست روی دست بگذاریم و فکری به حال برطرف کردن کمبودها و رفع نیازها نکنیم، نه‌تنها در جا خواهیم زد بلکه وارد یک سیر قهقرایی خواهیم شد اما طرح پیشنهادی چیست؟
توسعه مولدهای مقیاس کوچک که در زمره طرح‌های نوین و کارآمدی است، می‌تواند ما را به سرمنزل مقصود برساند.
احداث و توسعه این دست مولدها با دارا بودن قابلیت‌ها و مزیت‌های فراوان می‌تواند به عنوان تکیه‌گاهی مطمئن برای رسیدن به اهداف عالیه نظام مقدس جمهوری اسلامی قرار گیرد که یکی از این مزایا ایجاد شغل برای حداقل 25 نفر از فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها به صورت مستقیم در هر نیروگاه است و این خود می‌تواند احیاکننده پیوند گسسته شده بخش صنعت و دانشگاه باشد. در اینجا بد نیست مقایسه‌ای داشته باشیم بین نیروگاه‌های مقیاس بزرگ و مشکلات عدیده آنها و نیروگاه‌های مقیاس کوچک و مزایای آنها؛ برای راه‌اندازی نیروگاه‌های مقیاس بزرگ به سرمایه‌گذاری کلان نیاز است، مدت زمان زیادی باید طی شود تا طرح‌های مطالعاتی به اجرا درآیند و به مرحله بهره‌برداری برسند، درصد زیادی از تکنولوژی آن وارداتی است، فقط تولید انرژی برق صرف دارند. هزینه تعمیرات و نگهداری بسیار سنگین دارند، مصرف سوخت بسیار بالا، تلفات انرژی تولید شده.
فاصله زیاد نقطه تولید تا نقاط مصرف که به علت فرسوده بودن خطوط انتقال به صورت مضاعف موجب پرت انرژی تولید شده می‌شود اما در نیروگاه‌های مقیاس کوچک سرمایه‌گذاری محدودتری نیاز است، زمان کوتاه‌تری سپری می‌شود تا به بهره‌برداری برسد، امکان ساخت بخش اعظمی از پروژه در داخل کشور، قدرت مانور بالا، کاهش مصرف سوخت، افزایش راندمان، کاهش تلفات و از همه مهم‌تر علاوه بر انرژی برق قادر به تولید همزمان حرارت، آب گرم، برودت، از بین رفتن فاصله بین نقاط تولید و مصرف و به تبع آن پرت انرژی تولید شده در مسیر انتقال به صفر می‌رسد.



حمايت:محاکمه دیکتاتور سابق مصر و عدالت کیفری

«محاکمه دیکتاتوری سابق مصر و عدالت کیفری»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛در روزهای اخیر موضوع برگزاری دادگاه محاکمه مبارک دیکتاتور سابق مصر در پشت قفس خاص به همراه پسرانش و در حالی که دیکتاتور در هم شکسته روی تخت بیمارستان دراز کشیده و پاسخگوی سؤالات قاضی دادگاه است، توجه جهانیان را به خود جلب کرد و سوای بازتاب های وسیع در خود مصر و منطقه، حتی در جهان غرب نیز مورد تحلیل و تفسیر های متنوع قرار گرفت.
تحلیل سیاسی داخلی یا بین المللی موضوع خارج از حیطه دغدغه های ستون به سوی عدالت است اما از منظر حقوقی نکات قابل توجهی در این خصوص مطرح است که به سادگی نمی توان از کنار آن گذشت. ذیلاً چند نکته در این خصوص متناسب با مجال حاضر اشاره می شود امید است اهل فن در قالب تحلیل و تأملات دقیق تر حقوقی به نحو کامل تری به بررسی همه جانبه ابعاد موضوع بپردازند.
سالهاست که در عرصه جهانی به رغم تلاش برخی قدرت ها برای حفظ سیطره خود در ابعاد مختلف بین المللی، مطالبات جهانی برای اجرای عدالت روند روبه تزایدی پیدا کرده به نحوی که در موارد مختلف قدرت های پرمدعا ناچار به تن دادن به خواسته های جهانی اکثر کشورها شده اند. یکی از زمینه های اجرای عدالت، عرصه عدالت کیفری است. در این عرصه طبیعتا لازم است که ابتدا جرایمی دقیق تعریف شوند تا معلوم باشد که در عرصه جهانی اگر کسی ولو مقامات کشورها مرتکب آن جرائم شده الزام به پاسخگویی جهانی دارد.
در مرحله بعد لازم است سازوکار قضایی شکل گیرد که در سطح جهانی به موارد اتهامی نقض جنایات بین المللی رسیدگی کند و در کنار این دو، تعهدات مختلف حقوقی بین المللی در قالب اسناد یا عرفه های حقوقی بین المللی بر عهده همه دولت ها قرار گیرد تا همکاری لازم را با سازوکار بین المللی ذیربط در مراحل مختلف اجرای وظایف این نهاد اعم از قبل از محاکمه، حین محاکمه و در مرحله اجرای حکم به عمل آورند. برای پاسخ دهی به این نیازهای اولیه خوشبختانه جامعه بین المللی از نیمه دهه 1990 میلادی به این سو موفقیت های قابل توجهی داشته است.
تدوین اساسنامه دیوان بین المللی کیفری موسوم به ICC و تعریف جرایم بین المللی (نسل زدایی، جنایات جنگی، جنایات علیه بشریت ) و قرار دادن تجاوز در عداد جنایات بین المللی و تضمین فرآیندی برای تعریف ابعاد حقوقی این جنایت، گام مهمی بود که پس از سالها تلاش در سال 1998 به ثمر نشست و در اجلاس رم به امضای اکثریت کشورهای جهان رسید. مرحله بعد ایجاد دیوان بین المللی کیفری مبتنی بر اساسنامه مزبور بود که این مهم نیز پس از تصویب لازم تعداد مورد نیاز کشور های جهان و لازم الاجرا شدن اساسنامه در سال 2002 به بار نشست.
پس از شروع کار نهاد مزبور طبیعتا دولتهای مختلف یا در قالب تعهدات مبتنی بر تصویب اساسنامه دیوان و یا بر اساس دیگر موازین بین المللی سعی کرده اند همکاری لازم را در زمینه اجرای عدالت کیفری در عرصه جهانی معمول دارند. در این فرایند عمدتاً برخی حکومت های پر مدعا به خصوص ایالات متحده آمریکا بیشترین تک روی و یا حرکت های خلاف مطالبات جهانی را معمول داشته اند.
ایالات متحده آمریکا کشورهای مختلف جهان را تحت فشار گذاشته که توافقنامه های دو جانبه با دولت آمریکا امضاء کنند و متعهد شوند که اگرنیروهای نظامی آمریکا در سرزمین آنها مرتکب جنایات بین المللی مشمول تعریف اساسنامه دیوان بین المللی کیفری شوند ، آنها را به دیوان مزبور تحویل ندهند بلکه به آمریکا مسترد نمایند.
این امر یعنی حفظ همان کاپیتالاسیون معروف و قدیمی که مربوط به دوره استعمار و جنایات عریان چند دهه قبل در اقصی نقاط جهان است.از جمله مصادیق عنوان مجرمانه جنایت علیه بشریت که در اساسنامه دیوان بین المللی کیفری مقرر شده است عبارتند از: قتل، به بردگی گرفتن، تجاوز جنسی، حبس کردن، ایجاد هرشکل دیگر محرومیت شدید از آزادی جسمی که برخلاف قواعد بنیادین حقوق بین الملل باشد، آزار هر گروه یا هر تجمع مشخصی به علل سیاسی، نژادی، قومی، فرهنگی، مذهبی، جنسی، ناپدید کردن اجباری اشخاص،آپارتاید و بالاخره سایر اعمال ضد انسانی مشابه که عمداً به قصد ایجاد رنج زیاد یا صدمه شدید به جسم یا سلامت جسمی بر ضد جمعیت غیر نظامی به وقوع بپیوندد.
از جمله عوامل موثر در تحقق جنایت علیه بشریت اول این است که اقدامات بر ضد جمعیت غیر نظامی بوقوع پیوندد چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح، دوم اینکه اقدامات خلاف باید گسترده یا سازمان یافته باشد . احراز یکی از این دو قید کفایت است و سوم اینکه اقدام کننده باید علم به اقدامات خلاف خودش داشته باشد. اکثر دیکتاتوری های عالم از جمله حسنی مبارک مخلوع معمولاً در طی دوره حکمرانی خود مکرر و طولانی مرتکب مصادیق جنایات مذکور شده اند یا در صورت استمرار حکمرانی هم چنان مرتکب می شوند.
حسنی مبارک طی چند دهه نوکری قدرت های زورگوی جهانی نه تنها بنحو سازمان یافته اسلام گراها و خصوصاً شیعیان مصر را تحت انواع مصادیق مجرمانه یادشده قرار داد بلکه حتی در خصوص مسلمانان و مبارزین فلسطینی نیز از هر خیانتی فروگذار نکرد آن گونه که حتی در اوج تجاوزات رژیم صهونیستی به غزه مانع هر گونه کمک مردمی به فلسطینیان شد و از این منظر در واقع در جنایات جنگی رژیم غاصب صهیونیستی دخیل گردید.
ایجاد دادگاه داخلی برای رسیدگی به جرائم حسنی مبارک اگرچه ورود دیوان بین المللی کیفری را منتفی می سازد ولی شایسته است در دادگاه داخلی همه جرائم ارتکابی از جمله مصادیق جنایات بین المللی فرد یاد شده مورد رسیدگی قرار گیرد.3- محاکمه دیکتاتور مخلوع مصر و فرزندان او برای برخی دیکتاتورهای دیگر همفکر و همیار مبارک که آلوده انواع فسادها هستند، بسیار عبرت آموز است.
همگان به خاطر دارند که وقتی ملت مصر خواستار خلع مبارک شد بسیاری از حکام دیکتاتور کشورهای عربی از جمله عربستان به صراحت از مبارک حمایت کردند و قیام مردمی مصر را با تعابیر تندی یاد کردند و مفتیان حقوق بگیر خود را بکار گرفته تا فتوای به حرمت اعتراضات مردمی نیز بدهند معهذا سنت الهی بدان تعلق گرفت که وقتی ملتی به پا خواسته و خواهان تحول هستند، دیکتاتور به زیر کشیده شود ومردم خواری وذلت ببرهای پوشالی را ببینند همانطور که قبلا در مورد صدام دیدند.
در قبال محاکمه مبارک، حکام بحرین که بی پروا سالهاست مصادیق جنایت عله بشریت را در حد وسیع مرتکب می شوند و آپارتاید مذهبی جنایت باری را اقلیت حاکم بر اکثریت مردم اعمال کرده است وطی ماههای اخیر از دیگر جنایتکاران منطقه نیز برای سرکوب ملت بپا خواسته بحرین یاری جسته اند، طبیعی است که بیشترین عبرت را باید از محاکمه مبارک بگیرند و بدانند که بالاخره درمورد آنها نیز عدالت اجرا خواهد شد فلذا پرونده جنایات خود را سنگین تر نکنند. وسیعلمون الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
سخن آخر:
چند سال است که جنبش مردمی مبارزه با بی کیفر ماندن ناقضان حقوق بشر و جنایتکاران بین المللی، روز به روز قوت بیشتر و ابعاد وسیع تری پیدا می کند.این حرکت و مطالبه عدالت خواهانه مردمی در سراسر جهان در تلاش است تا اولا جنایتکاران علیه بشریت را شناسایی و ثانیاً جنایات آنها را مستند سازد و ثالثاً زمینه اجرای عدالت را در مورد آنها فراهم آورد.
به پای میز محاکمه کشاندن مبارک دستاورد کمی برای جنبش مزبور نیست.ملت های اسلامی خصوصاً حقوقدانان سراسر جهان اسلام این فرصت را باید مغتنم بدانند و در صدد تقویت جنبش مبارزه با بی کیفر ماندن ناقضان حقوق بشر وجلوگیری از سوء استفاده ابزاری برخی قدرتها از سازوکارهای جهانی مربوطه از جمله دیوان بین الملل کیفری برآیند.
باید در سطح جهانی تلاش حقوقی و البته رسانه ای و سیاسی متعددی انجام داد که حامیان برخی از جنایتکاران موجود در کشورهای مسلمان به خصوص بحرین ناچار به لغو حمایت های خود شوند و قطعاً وقتی حمایت قدرت های زورگوی جهانی کنار رود چون مشروعیت داخلی وجود ندارد براحتی دیکتاتورهای موجود همانند دوستان سابق خود بن علی در تونس یا مبارک در مصر از اریکه قدرت فرو می غلتند.


شرق:سقوط شاخص‌ها در جهان

«سقوط شاخص‌ها در جهان»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي شرق به قلم شاهين شايان‌آراني است كه در ان مي‌خوانيد؛بحران مالي آمريكا از سال 2008 سبب شد فضاي اقتصادي اين كشور و به دنبال آن اقتصاد جهاني متزلزل شود. به دنبال اين بحران دولت آمريكا تصميم گرفت تا از طريق تزريق پول، اين بحران را حل كند و از اين رو 14‌تريليارد دلار را به اقتصاد كشور تزريق كرد تا ثبات اقتصادي را بازگرداند. اين تزريق به طرق مختلف يعني به شكل حمايتي و نقدينگي مستقيم انجام شد.
به همين دليل دولت آمريكا بدهي بالا آورد و مجبور شد قرض بگيرد و همچنين با فروش اوراق قرضه به مردم منابع مورد نياز خود را تامين كند با اين اميد كه وضع اقتصادي تغيير كند و با اتخاذ يك رويكرد مثبت رونق اقتصادي به كشورشان بازگردد و بتوانند وام‌ها را پرداخت كنند. اين بحران البته به اروپا نيز سرايت كرد و نخست يونان و پرتغال و بعد هم به ايرلند، اسپانيا و ايتاليا رسيد و اين كشورها نيز دچار بي‌ثباتي نسبي در اقتصاد خود شدند.
در عين حال تمامي اين كشورها منتظر علامت و جرقه‌اي از سوي آمريكا بودند تا بدهي‌ها پرداخته شود و وضع اقتصادي بهبود يابد اما متاسفانه چنين اتفاقي رخ نداد. در حال حاضر بدهي‌هاي آمريكا به سقفي رسيده است كه سنا و كنگره را دچار مشكل كرده و آنان نمي‌خواستند كه اجازه دهند بدهي‌ها بيش از اين شود اما باراك اوباما درخواست داده سقف بدهي‌ها افزايش پيدا كند تا از اين طريق بتواند بحران را كم كند و اقتصاد را رونق بخشد.
اما اين طرح در چالش سياسي حزب جمهوري‌خواه با دولت باراك اوباما ‌گير كرد و سنا در ابتدا با افزايش سقف بدهي‌ها موافقت نكرد. از سوي ديگر اوباما تصميم داشت تا در كنار افزايش سقف بدهي‌ها، ماليات‌ها را نيز افزايش دهد تا از اين طرق بتواند كمبود‌ها را تامين كند كه با اين نيز مخالفت شد.
البته در نهايت كنگره و سنا با افزايش سقف بدهي‌ها به نسبت توليد داخلي موافقت كردند. با ترسيم كلي از فضا متوجه مي‌شويم كه در اروپا نيز فضاي اقتصادي متزلزل است و افزايش بدهي‌ها در كوتاه مدت يعني جمع و جور كردن اقتصاد بحراني، اما در واقع زيرساخت‌ها تغيير نكرده است.
در نتيجه بازار بورس نيز به اين اتفاق واكنش نشان مي‌دهد به طوري‌كه بورس نيويورك اين واكنش را نشان داد و سقوط كرد. مطمئنا به دنبال بورس نيويورك، در اروپا و خاور دور نيز شاهد سقوط بورس خواهيم بود. در حال حاضر بازار سهام و بورس اين كشورها كاملا به تغيير شرايط در بازار آمريكا و ساير كشورهاي بحران‌زده بستگي دارد.
خصوصا كه مردم نيز نگران از آينده سهام را فروخته و به خريد اوراق دولتي روي آورده‌اند. بر اساس آمارهاي اخير، درجه اعتباري آمريكا در اقتصاد، يك لايه پايين‌تر آمده كه البته اين آمار متعلق به شنبه است و تبعات و بازتاب‌هاي آن را بايد در روزهاي آينده مشاهده كرد. اقتصاد جهاني در حال حاضر دچار تلاطم شده و به دنبال آن دچار يك تورم شديد نيز خواهيم شد.
به همين دليل قيمت طلا نيز افزايش پيدا مي‌كند، چرا كه دراين شرايط همه از بورس و سرمايه‌گذاري فرار مي‌كنند و به سمت و سوي محافظه‌كاري رو مي‌آورند و بهترين سرمايه‌اي كه مي‌تواند تورم جهاني را مهار كند و اطمينان خاطر براي مردم به وجود آورد، طلاست.
در هرحال در يك جمله مي‌توان گفت دوران حرص و طمع و آز و بلندپروازي در كل دنيا، اروپا و آمريكا را غرق در لذت كرده بود و اكنون هزينه آن را پرداخت مي‌كنند؛ هزينه‌اي كه البته به واقع قشر كارمند و كارگر پرداخت مي‌كند.


دنياي اقتصاد:درباره قیمت طلا

«درباره قیمت طلا»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم دکتر حجت قندی است كه در ان مي‌خوانيد؛قیمت طلا به رکورد جدیدی دست یافته است. البته قیمت طلا اهمیتی از دیدگاه اقتصاد کلان ندارد (مگر اینکه شما طرفدار ایدئولوژیک مکتب اقتصاد اتریشی باشید که در وقت دیگر به آن خواهم پرداخت.)
البته این بدان معنی نیست که تغییر قیمت طلا اهمیتی ندارد. منظور این است که مثلا بانک مرکزی نباید سیاستی در جهت تغییر قیمت طلا اتخاذ کند. قیمت طلا برای کسانی که بر روی آن سرمایه‌گذاری مي‌کنند و برای مصرف کنندگان طلا مهم است. در این نوشته کوتاه، تلاش مي‌شود تغییر قیمت طلا در چند سال گذشته به صورت مختصر بررسي شود.
نکته تکنیکی: دقت کنید که این نوشته سعی در پیش‌بینی قیمت آینده طلا ندارد. طلا، به دلیل اینکه به آسانی قابل ذخیره است، به شدت متاثر از تقاضای سفته بازی است. مجموع طلای موجود در جهان در حدود 165 هزار تن است که به قیمت‌های امروزی چیزی در حدود 9 هزار میلیارد دلار ارزش دارد. اما تمام این طلا را می‌توان در مکعبی به ابعاد 20 متر جا داد که تقریبا به اندازه ساختمان 5 طبقه بیست واحدی است که هر واحد آن صد متر مربع است. چون ذخیره طلا آسان است، در غیاب ریسک، اگر بازار و سرمایه‌گذاران بدانند که قیمت آن در آینده افزایشی بیش از نرخ بهره بانکی در دسترس خواهد داشت، اقدام به خرید طلا تا زمانی خواهند کرد که تغییر در قیمت طلا معادل نرخ بهره شود. به همین دلیل، مي‌توان گفت که تغییرات قیمتی آینده طلا در قیمت فعلی منعکس شده است و لذا پیش‌بینی قیمت بسیار دشوار مي‌شود.
در مورد قیمت طلا چند تئوری وجود دارد که در اینجا به بعضی از آنها مي‌پردازیم. یک تئوری این است که سرمایه‌گذاران به این دلیل به طلا روی مي‌آورند که از ریسکی موسوم به ریسک دنباله (Tail risk) پرهیز کنند. ریسک دنباله، ریسک وقایع کم احتمالی است که ممکن است نتیجه یک فاجعه اقتصادی، مانند آنچه در سال 2008 اتفاق افتاد، باشد. به عبارت دیگر، افراد ریسک‌گریز بیشتر از دیگران متقاضی خرید طلا به منظور سرمایه‌گذاری هستند. بر اساس این تئوری، به دلیل اینکه ریسک اقتصادی در کشورهای اروپایی و آمریکايي که کشورهایی با ریسک کمتر اقتصادی در نظر گرفته مي‌شوند، افزایش یافته است و مخصوصا به این دلیل که اوراق قرضه بسیاری از این کشورها، دیگر مانند گذشته، دارایی‌هایی بدون ریسک در نظر گرفته نمی‌شوند، تقاضای سرمایه‌گذاری بر روی طلا افزایش یافته است. البته به محض مشاهده روند مثبت نسبتا پایدار در قیمت یک کالا، سفته‌بازان نیز به بازار وارد مي‌شوند که روند افزایش را شدیدتر مي‌کند و همزمان احتمال حباب قیمتی را نیز افزایش مي‌دهد.
تئوری دیگر مرتبط با جنگ ارزی است. در حالی که هر یک از کشورهای بزرگ اقتصادی از جمله اروپا، آمریکا، چین و ژاپن مشغول کاهش ارزش پول خود در مقابل ارزهای خارجی‌اند، و به اصطلاح زیرآب پول خود را مي‌زنند، راهی که برای سرمایه‌گذار باقی مي‌ماند سرمایه‌گذاری بر روی کالاهایی مانند طلا و حتی نفت است. طلا معمولا انتخاب معقول‌تری به نظر مي‌رسد، به این دلیل که طلا خود مشخصاتی شبیه ارز (یا پول) دارد.
مثلا به آسانی قابل ذخیره کردن است و مي‌توان به سرعت آن را به فرم‌های دیگر نقدینگی تبدیل کرد. داخل پرانتز: البته در این میان کشوری مانند کشور ما هم هست که سیاست اقتصادی‌اش (عملا و با توجه به سیاست‌های انبساطی مالی و پولی) چیزی جز کاهش ارزش پول در برابر ارزهای خارجی نیست. سیاست سیاسی ارزی ایران اما، در جهت مقابل حرکت مي‌کند و هدفش تثبیت و حتی افزایش ارزش پول در برابر ارزهای خارجی است. تقابل سیاست اقتصادی و سیاست سیاسی ارزی منجر به ذخیره نیروهایی در بازار مي‌شود که عدم تعادل ایجاد مي‌کنند؛ عدم تعادلی که باعث ایجاد بحران در بازار ارز ایران در آینده خواهد شد. دلیل اینکه این بحران تا کنون به وجود نیامده این است که درآمد نفتی و به تبع آن میزان درآمد ارزی ایران در سال‌های گذشته و به صورت مداوم در حال افزایش بوده است.
و تئوری آخری که در این نوشته کوتاه قابل بررسی است، تئوری عرضه و تقاضا است. توجه کنید که عرضه طلا نسبت به قیمت آن کم کشش است. به عبارت دیگر، میزان تولید طلا چندان به تغییر قیمت حساس نیست. به همین دلیل، هر گونه افزایش تقاضا به سرعت قیمت را تغییر مي‌دهد. بزرگ‌ترین مصرف‌کنندگان طلا کشورهای هند و چین هستند. در آمد مردم در این کشورها در دهه گذشته و به تبعیت از آن تقاضا برای طلا به شدت افزایش یافته است. یکی از دلایل افزایش طلا همین افزایش تقاضا در این دو کشور است.