next page
fehrest page
نام كتاب : اخلاق در قرآن جلد اول اصول مسائل اخلاقى .
نام نويسنده : آية اللّه العظمى مكارم شيرازى با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان .
پيشگفتار
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
مسائل اخلاقى در هر زمان از اهمّيّت فوق العاده اى برخوردار بوده ، ولى در عصر و زمان ما اهمّيّت ويژه اى دارد، زيرا:
1- از يك سو عوامل و انگيزه هاى فساد و انحراف در عصر ما از هر زمانى بيشتر است و اگر در گذشته براى تهيّه مقدمات بسيارى از مفاسد اخلاقى هزينه ها و زحمتها لازم بود در زمان ما از بركت پيشرفت صنايع بشرى همه چيز در همه جا و در دسترس همه كس قرار گرفته است !
2- از سوى ديگر، با توجّه به اين كه عصر ما عصر بزرگ شدن مقياسهاست و آنچه در گذشته بطور محدود انجام مى گرفت در عصر ما به صورت نامحدود انجام مى گيرد، قتل و گشتار انسانها به بركت وسائل كشتار جمعى ، و مفاسد اخلاقى ديگر به كمك فيلمهاى مبتذلى كه از ماهواره ها در سراسر دنيا منتشر مى شود و اخيرا كه به بركت ((اينترنت)) هرگونه اطّلاعات مضر در اختيار تمام مردم دنيا قرار مى گيرد، مفاسد اخلاقى بسيار گسترش پيدا كرده و مرزها را در هم شكسته و تا اقصا نقاط جهان پيش مى رود تا آنجا كه صداى بنيانگذاران مفاسد اخلاقى نيز در آمده است .
اگر در گذشته توليد موادّ مخدّر در يك نقطه ، يك روستا و حداكثر شهرهاى مجاور را آلوده مى كرد امروز به كمك سوداگران مرگ به سراسر دنيا كشيده مى شود.
3- از سوى سوم ، همان گونه كه علوم و دانشهاى مفيد و سازنده در زمينه هاى مختلف پزشكى و صنايع و شؤ ون ديگر حيات بشرى گسترش فوق العاده اى پيدا كرده ، علوم شيطانى و راهكارهاى وصول به مسائل غيرانسانى و غير اخلاقى نيز به مراتب گسترده تر از سابق شده است به گونه اى كه به دارندگان فساد اخلاق اجازه مى دهد از طريق مرموزتر و پيچيده تر و گاه ساده تر و آسانتر به مقصود خود برسند.
در چنين شرايطى توجه به مسائل اخلاقى و علم اخلاقى از هر زمانى ضرورى تر به نظر مى رسد و هرگاه نسبت به آن كوتاهى شود فاجعه يا فاجعه هايى در انتظار است .
انديشمندان دلسوز و عالمان آگاه بايد همگى دست به دست هم دهند و براى گسترش اخلاق در دنياى امروز كه اخلاق به خطر افتاده تا آن حد كه بعضى آن را بكلّى انكار كرده يا غيرضرورى دانسته اند و بعضى ديگر هر كار و خصلتى كه انسان را به خواسته سياسى اش برساند اخلاق شمرده اند، تمام تلاش و كوشش خود را به كار گيرند.
خوشبختانه ما مسلمانان منبع عظيمى مثل قرآن مجيد در دست داريم كه مملوّ است از بحثهاى عميق اخلاقى كه در هيچ منبع دينى ديگرى در جهان يافت نمى شود. گرچه مباحث اخلاقى قرآن از سوى مفسّران بزرگ و عالمان اسلامى بطور پراكنده مورد تفسير قرار گرفته ولى تا آنجا كه ما مى دانيم كتابى به عنوان ((اخلاق در قرآن)) به سبك تفسير موضوعى كه اين مسائل را به صورت جمعى و با استفاده از روش تفسير موضوعى مورد توجّه قرار دهد، تاءليف نيافته با آن كه جاى آن كاملا خالى است .
لذا بر اين شديم كه بعد از پايان دوره اول پيام قرآن كه پيرامون معارف و عقايد اسلامى به سبك تفسير موضوعى بحث مى كرد، به سراغ بحث اخلاق اسلامى در قرآن مجيد به عنوان دوره دوم پيام قرآن برويم .
بحمداللّه اين كار انجام شد و مجموعه اين مباحث در دو مجلّد تهيّه شد كه مجلّد اوّل در كلّيّات مسائل اخلاقى بحث مى كند و اكنون در دسترس شماست ولى مى توان از آن به عنوان يك متن جامع درسى نيز استفاده كرد، و جلد دوم پيرامون جزئيّات مباحث اخلاقى و مصاديق آن بطور گسترده بحث مى كند كه بحمداللّه قسمت عمده آن آماده براى چاپ است .
اميدواريم اين گام ديگر در طريق استفاده از قرآن مجيد در حلّ مشكلات زندگى انسانها، مورد قبول خداوند متعال و ذخيره يوم المعاد قرار گيرد و اگر كاستيهايى در آن است با تذكّر صاحبنظران تكميل گردد.
والحمداللّه ربّ العالمين
ربيع الاول 1419
تير ماه 1377
فصل اول : اهمّيّت بحثهاى اخلاقى
اشاره
اين بحث از مهمترين مباحث قرآنى است ، و از يك نظر مهمترين هدف انبياى الهى را تشكيل مى دهد، زيرا بدون اخلاق نَه دين براى مردم مفهومى دارد، و نَه دنياى آنها سامان مى يابد؛ همان گونه كه گفته اند:
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند قومى كه گشت فاقد اخلاق مُردنى است !
اصولا زمانى انسان شايسته نام انسان است كه داراى اخلاق انسانى باشد و در غير اين صورت حيوان خطرناكى است كه با استفاده از هوش سرشار انسانى همه چيز را ويران مى كند، و به آتش مى كشد؛ براى رسيدن به منافع نامشروع مادّى جنگ به پا مى كند، و براى فروش جنگ افزارهاى ويرانگر تخم تفرقه و نفاق مى پاشد، و بى گناهان را به خاك و خون مى كشد!
آرى ! او ممكن است به ظاهر تمدّن باشد ولى در اين حال حيوان خوش علفى است ، كه نَه حلال را مى شناسد و نَه حرام را! نَه فرقى ميان ظلم و عدالت قائل است و نَه تفاوتى در ميان ظالم و مظلوم !
با اين اشاره به دنبال قرآن مى رويم و اين حقيقت را از زبان قرآن مى شنويم ؛ در آيات زير دقّت كنيد:
1- هو الّذى بعث فى الامّيين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و اءن كانو من قبل لفى ضلال مبين (سوره جمعه ، آيه 2)
2- لقد منّ اللّه على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا من اءنفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين (سوره آل عمران ،164)
3- كما اءرسلنا فيكم رسولا منكم يتلوا عليكم آياتنا و يزكّيكم و يعلّمكم الكتاب و الحكمة و يعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون (سوره بقره آيه 151)
4- ربّنا و اءبعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و يزكّيهم اءنّك اءنت العزيز الحكيم (سوره بقره ،آيه 129)
5- قد اءفلح من زكّيها و قد خاب من دسّيها (سوره شمس ، آيات 9 و10)
6- قد اءفلح من تزكّى و ذكر اسم ربّه فصلّى (سوره اعلى ،آيات 14 و 15)
7- و لقد آتينا لقمان الحكمة اءن اءشكرللّه (سوره لقمان ، آيه 12)
ترجمه :
1- او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب و حكمت مى آموزد هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند!
2- خداوند بر مؤ منان منّت نهاد (و نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها بخواند، و آنان را پاك كند و كتاب و حكمت به آنها بياموزد، هر چند پيش از آن ، در گمراهى آشكارى بودند.
3- همان گونه (كه با تغيير قبله نعمت خود را بر شما ارزانى داشتيم ) رسولى از خودتان در ميانتان فرستاديم ، تا آيات ما را بر شما بخواند، و شما را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد، و آنچه را نمى دانستيد، به شما ياد دهد.
4- پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان برانگيز! تا آيات تو را بر آنان بخواند، و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند، زيرا تو توانا و حكيمى (و بر اين كار قادرى )!
5- هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرد، رستگار شد - و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخت ، نوميد و محروم گشت !
6- به يقين كسى كه پاكى جُست (و خود را تزكيه كرد) رستگار شد - و (آن كس ) نام پروردگارش را ياد كرد، سپس نماز خواند!
7- ما به لقمان حكمت (ايمان و اخلاق ) آموختيم (و به او گفتيم ) شُكر خدا را به جا آور!
چهار آيه نخستين در واقع يك حقيقت را دنبال مى كند، و آن اين كه يكى از اهداف اصلى بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه وآله و سلّم تزكيه نفوس و تربيت انسانها و پرورش اخلاق حسنه بوده است ؛ حتّى مى توان گفت تلاوت آيات الهى و تعليم كتاب و حكمت كه در نخستين آيه آمده ، مقدّمه اى است براى مساءله تزكيه نفوس و تربيت انسانها؛ همان چيز كه هدف اصلى علم اخلاق را تشكيل مى دهد.
شايد به همين دليل ((تزكيه)) در سه آيه بر ((تعليم)) پيشى گرفته است ، چرا كه هدف اصلى و نهائى ((تزكيه))است هر چند در عمل ((تعليم)) مقدّم بر آن مى باشد.
و اگر در يك آيه ديگر(آيه دوم و سوم و چهارم از آيات مورد بحث ) ((تعليم)) بر ((تزكيه اخلاق)) پيشى گرفته و ناظر به ترتيب طبيعى و خارجى آن است ، كه معمولا ((تعليم)) مقدّمه اى است براى ((تربيت و تزكيه))؛ بنابراين ، آيه اول و آيه ت سه گانه اخير هر كدام به يكى از ابعاد اين مساءله مى نگرد.(دقت كنيد)
اين احتمال در تفسير آيات چهارگانه فوق نيز دور نيست كه منظور از اين تقديم و تاءخير اين است كه اين دو (تعليم و تربيت ) در يكديگر تاءثير متقابل دارند؛ يعنى ، همان گونه كه آموزشهاى صحيح سبب بالا بردن سطح اخلاق و تزكيه نفوس مى شود، وجود فضائل اخلاقى در انسان نيز سبب بالا بردن سطح علم و دانش اوست ؛ چرا كه انسان وقتى مى تواند به حقيقت علم برسد كه از ((لجاجت)) و ((كِبر)) و ((خود پرستى)) و ((تعصّب كوركورانه)) كه سدّ راه پيشرفتهاى علمى است خالى باشد، در غير اين صورت اين گونه مفاسد اخلاقى حجابى بر چشم و دل او مى افكند كه نتواند چهره حق را آن چنان كه هست مشاهده كند و طبعا از قبول آن وا مى ماند.
اين نكات نيز در آيات چهارگانه فوق قابل دقت است :
اوّلين آيه ، قيام پيغمبرى كه معلّم اخلاق است به عنوان يكى از نشانه هاى خداوند ذكر شده ، و نقطه مقابل ((تعليم و تربيت)) را ((ضلال مبين)) و گمراهى اشكار شمرده است (و اءن كانوا من قبل لفى ضلال مبين ) و اين نهايت اهتمام قرآن را به اخلاق نشان مى دهد.
در دومين آيه ، بعثت پيامبرى كه مربّى اخلاقى و معلّم كتاب و حكمت است به عنوان منّتى بزرگ و نعمتى عظيم از ناحيه خداوند شمرده است ؛ اين نيز دليل ديگرى بر اهمّيّت اخلاق است . در سومين آيه كه بعد از آيات تغيير قبله (از بيت المقدس به كعبه ) آمده و اين تحوّل را يك نعمت بزرگ الهى مى شمرد، مى فرمايد: اين نعمت همانند اصل نعمت قيام پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه وآله و سلّم است كه با هدف تعليم و تربيت و تهذيب نفوس و آموزش امورى كه وصول انسان به آن از طرق عادى امكان پذير نبود انجام گرفته است .(1)
نكته ديگرى كه در چهارمين آيه قابل دقّت است ، اين است كه در اين جا با تقاضاى ابراهيم و دعاى او در پيشگاه خدا روبه رو مى شويم ؛ او بعد از بناى كعبه و فراغت از اين امر مهّم الهى ، دعاهايى مى كند كه يكى از مهمترين آنها تقاضاى به وجود آمدن اُمّت مسلمانى از ((ذريّه)) اوست ، و بعثت پيامبرى كه كار او تعليم كتاب و حكمت و تربيت و تزكيه نفوس باشد.
اين نكته نيز در پنجمين آيه جلب توجه مى كند كه قرآن پس از ذكر طولانى ترين سوگندها كه مجموعه اى از يازده سوگند مهم به خالق و مخلوق و زمين و آسمان و ماه و خورشيد و نُفوس انسانى است ، مى گويد: ((آن كس كه نفس خويش را تزكيه كند رستگار شده ، و آن كس كه آن را آلوده سازد ماءيوس و نااميد گشته است ! (قد اءفلح من زكّاها و قد خاب من دسّاها))).
اين تاءكيدهاى پى و پى و بى نظير دليل روشنى است بر اهمّيّتى كه قرآن مجيد براى پرورش اخلاق و تزكيه نُفوس قائل است ، و گويى همه ارزشها را در اين ارزش بزرگ خلاصه مى كند، و فلاح و رستگارى و نجات را در آن مى شمرد.
همين معنى با مختصر تفاوتى در آيه ششم آمده و جالب اين كه ((تزكيه اخلاق)) در آن مقدّم بر نماز و ياد خدا ذكر شده كه اگر تزكيه نَفس و پاكى دل و صفاى روح در پرتو فضائل اخلاقى نباشد، نَه ذكر خدا به جايى مى رسد، و نَه نماز روحانيّتى به بار مى آورد
و بالاخره در آخرين آيه ، از معلّم بزرگ اخلاق يعنى لقمان سخن مى گويد و از علم اخلاق به ((حكمت)) تعبير مى كند و مى گويد: ((ما (موهبت بزرگ ) حكمت را به لقمان داديم ، سپس به او دستور داديم كه شُكر خدا را در برابر اين نعمت بزرگ به جا آورد! (و لقد آتينا لقمان الحكمة اءن اءشكرللّه))).
با توجّه به اين كه ويژگى ((لقمان حكيم)) آن چنان كه از آيات سوره لقمان استفاده مى شود تربيت نفوس و پرورش اخلاق بوده است بخوبى روشن مى شود كه منظور از ((حكمت)) در اين جا همان ((حكمت علمى)) و آموزشهايى است كه منتهى به آن مى شود يعنى ((تعليم )) براى ((تربيت))!
بايد توجّه داشت كه حكمت همان گونه كه بارها گفته ايم در اصل به معنى ((لِجام)) اسب و مانند آن است ؛ سپس به هر((امر بازدارنده)) اطلاق شده است ، و از آنجا كه علوم و دانشها و همچنين فضائل اخلاقى انسان را از بديها و كَژيها باز مى دارد، اين واژه بر آن اطلاق شده است .
نتيجه
آنچه از آيات بالا استفاده مى شود اهتمام فوق العاده قرآن مجيد به مسائل اخلاقى و تهذيب نفوس به عنوان يك مساءله اساسى و زير بنايى است كه برنامه هاى ديگر از آن نَشاءت مى گيرد؛ و به تعبير ديگر، بر تمام احكام و قوانين اسلامى سايه افكنده است .
آرى ! تكامل اخلاقى در فرد و جامعه ، مهمترين هدفى است كه اديان آسمانى بر آن تكيه مى كنند، و ريشه همه اصلاحات اجتماعى و وسيله مبارزه با مفاسد و پديده هاى ناهنجار مى شمرند.
اكنون به روايت اسلامى باز مى گرديم و اهمّيّت اين مساءله را در روايت جستجو مى كنيم .
اهمّيّت اخلاق در روايت اسلامى
اين مساءله در احاديثى كه از شخص پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و همچنين از ساير پيشوايان معصوم عليه السّلام رسيده است با اهمّيّت فوق العاده اى تعقيب شده ، كه به عنوان نمونه چند حديث پر معناى زير را از نظر مى گذرانيم :
1- در حديث معروفى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم :
((اءنّما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق ؛ من تنها براى تكميل فضائل اخلاقى مبعوث شده ام .))(2)
و در تعبير ديگرى :((اءنّما بعثت لاتمّم حُسن الاخلاق)) آمده است .(3)
و در تعبير ديگرى :((بعثت بمكارم الاخلاق و محاسنها)) آمده است .(4)
تعبير به ((انّما)) كه به اصطلاح براى حصر است نشان مى دهد كه تمام اهداف بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم در همين امر يعنى تكامل اخلاقى انسان ها خلاصه مى شود.
2- در حديث ديگرى از امير مؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((لو كنّا لانرجو جنّة ولانخشى نارا ولاثوابا ولاعقابا لكان ينبغى لنا اءن نطالب بمكارم الاءخلاق فانّها ممّا تدلّ على سبيل النّجاح ؛ اگر ما اميد و ايمانى به بهشت و ترس و وحشتى از دوزخ ، و انتظار ثواب و عقابى نمى داشتيم ، شايسته بود به سراغ فضائل اخلاقى برويم ، چرا كه آنها راهنماى نجات و پيروزى و موفّقيّت هستند.))(5)
اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه فضائل اخلاقى نه تنها سبب نجات در قيامت است بلكه زندگى دنيا نيز بدون آن سامان نمى يابد!(در اين باره در آينده به خواست خدا بحثهاى مشروحترى خواهيم داشت )
3- در حديث ديگرى از رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و سلّم آمده است كه فرمود: ((جعل اللّه سبحانه مكارم الاءخلاق صلة بينه و بين عباده فحسب اءحدكم اءن يتمسّك بُخل ق متّصل باللّه ؛ خداوند سبحان فضائل اخلاقى را وسيله ارتباط ميان خودش و بندگانش قرار داده ، همين بس كه هر يك از شما دست به اخلاقى بزند كه او را به خدا مربوط سازد.))(6)
به تعبير ديگر، خداوند بزرگترين معلّم اخلاق و مربّى نفوس انسانى و منبع تمام فضائل است ، و قرب و نزديكى به خدا جز از طريق تخلّق به اخلاق الهى امكان پذير نيست !
بنابراين ، هر فضيلت اخلاقى رابطه اى ميان انسان و خدا ايجاد مى كند و او را گام به گام به ذات مقدّسش نزديكتر مى سازد.
زندگى پيشوايان دينى نيز سرتاسر بيانگر همين مساءله است كه آنها در همه جا به فضائل اخلاقى دعوت مى كردند، و خود الگوى زنده و اُسوه حسنه اى در اين راه بودند و به خواست خدا در مباحث آينده در هر بحثى با نمونه هاى اخلاقى آنها آشنا خواهيم شد؛ و همين بس كه قرآن مجيد به هنگام بيان مقام والاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه وآله و سلّم مى فرمايد:((واءنّك لعلى خلق عظيم ؛ تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى !))(7)
نكته ها:
1- تعريف علم اخلاق
در اين جا لازم است قبل از هر چيز به سراغ تعريف اخلاق برويم ؛ ((اخلاق)) جمع ((خُلق)) (بر وزن قُفل ) و ((خُلُق)). (بر وزن افق ) مى باشد، به گفته ((راغب)) در كتاب ((مفردات))، اين دو واژه در اصل به يك ريشه باز مى گردد، خَلق به معنى هيئت و شكل و صورتى است كه انسان با چشم مى بيند و خُلق به معنى قوا و سجايا و صفات درونى است كه با چشم دل ديده مى شود.
بنابراين مى توان گفت : ((اخلاق مجموعه صفات روحى و باطنى انسان است)) و به گفته بعضى دانشمندان ، گاه به بعضى از اعمال و رفتارى كه از خلقيات درونى انسان ناشى مى شود، نيز اخلاق گفته مى شود (اولى اخلاق صفاتى است و دومى اخلاق رفتارى ).
((اخلاق)) را از طريق آثارش نيز مى توان تعريف كرد، و آن اين كه ((گاه فعلى كه از انسان سر مى زند، شكل مستمّرى ندارد؛ ولى هنگامى كه كارى بطور مستمر از كسى سر مى زند (مانند اِمساك در بذل و بخشش و كمك به ديگران ) دليل به اين است كه يك ريشه درونى و باطنى در اعماق جان و روح او دارد، آن ريشه را خُلق و اخلاق مى نامند.))
اينجاست كه ((ابن مِسكَوَيه)) در كتاب ((تهذيب الاءخلاق و تطهير الاءعراق))، مى گويد: ((خُلق همان حالت نفسانى است كه انسان را به انجام كارهايى دعوت مى كند بى آن كه نياز به تفكّر و انديشه داشته باشد.))(8)
همين معنى را مرحوم فيض كاشانى در كتاب ((حقايق)) آورده است ، آنجاكه مى گويد: ((بدان كه خوى عبارت است از هيئتى استوار با نفس كه افعال به آسانى و بدون نياز به فكر و انديشه از آن صادر مى شود.))(9)
و به همين دليل اخلاق را به دو بخش تقسيم مى كنند: ((ملكاتى كه سر چشمه پديد آمدن كارهايى نيكو است و اخلاق خوب و ملكات فضيله ناميده مى شوند، و آنها كه منشاء اَعمال بد است و به آن اخلاق بد و ملكات رذيله مى گويند.
و نيز از همين جا مى توان علم اخلاق را چنين تعريف كرد:((اخلاق علمى است كه از ملكات و صفات خوب و بد و ريشه ها و آثار آن سخن مى گويد)) و به تعبير ديگر،((سرچشمه هاى اكتساب اين صفات نيك و راه مبارزه با صفات بد و آثار هر يك را در فرد و جامعه مورد بررسى قرار مى دهد)).
البته همان طور كه گفته شد، گاه به آثار عملى و افعال ناشى از اين صفات نيز واژه ((اخلاق)) اطلاق مى شود؛ مثلا، اگر كسى پيوسته آثار خشم و عصبانيّت نشان مى دهد به او مى گويند: اين اخلاق بدى است ، و بعكس هنگامى كه بذل و بخشش مى كند مى گويند: اين اخلاق خوبى است كه فلان كس دارد؛ در واقع اين دو، علت و معلول يكديگرند كه نام يكى بر ديگرى اطلاق مى شود.
بعضى از غربيها نيز علم اخلاق را چنان تعريف كرده اند كه از نظر نتيجه با تعريفهاى كه ما مى كنيم يكسان است ، از جمله در كتاب ((فلسفه اخلاق)) از يكى از فلاسفه غرب به نام ((ژكس)) مى خوانيم كه مى گويد: ((علم اخلاق عبارت است از تحقيق در رفتار آدمى به آن گونه كه بايد باشد.))(10)
در حالى كه بعضى ديگر كه بينشهاى متفاوتى دارند (مانند فولكيه ) در تعريف علم اخلاق مى گويد: ((مجموع قوانين رفتار كه انسان به واسطه مراعات آن مى تواند به هدفش برسد، علم اخلاق است .))(11)
اين سخن كسانى است كه براى ارزشهاى والاى انسانى اهمّيّت خاصّى قائل نيستند بلكه از نظر آنان رسيدن به هدف (هر چه باشد) مطرح است ؛ و اخلاق از نظر آنها چيزى جز اسباب وصول به هدف نيست !
2- رابطه اخلاق و فلسفه
فلسفه در يك مفهوم كلّى به معنى آگاهى بر تمام جهان هستى است به مقدار توان انسانى ؛ و به همين دليل ، تمام علوم مى تواند در اين مفهوم كلّى و جامع داخل باشد؛ و روى همين جهت ، در اعصار گذشته كه علوم محدود و معدود بود، علم فلسفه از همه آنها بحث مى كرد، و فيلسوف كسى بود كه در رشته هاى مختلف علمى آگاهى داشت .
در آن روزها فلسفه را به دو شاخه تقسيم مى كردند:
الف - امورى كه از قدرت و اختيار انسان بيرون است كه شامل تمام جهان هستى بجز اَفعال انسان ، مى شود.
ب - امورى كه در اختيار انسان و تحت قدرت او قرار دارد؛ يعنى ، افعال انسان .
بخش اوّل را حكمت نظرى مى ناميدند، و آن را به سه شاخه تقسيم مى كردند.
1- فلسفه اولى يا حكمت الهى كه درباره احكام كلّى وجود و موجود و مبداء و معاد صحبت مى كرد.
2- طبيعيّات كه آن هم رشته هاى فراوانى داشت .
3- رياضّيات كه آن هم شاخه هاى متعدّدى را در برمى گرفت .
اما قسمتى كه مربوط به اَفعال انسان است ، آن را حكمت علمى مى دانستند و آن نيز به سه شاخه تقسيم مى شد.
1- اخلاق و افعالى كه مايه سعادت يا بدبختى انسان مى شود و همچنين ريشه هاى آن در درون نفس آدمى .
2- تدبير منزل است كه مربوط است به اداره امور خانوادگى و آنچه تحت اين عنوان مى گنجد.
3- سياست و تدبير مُدُن كه درباره روشهاى اداره جوامع بشرى سخن مى گويد.
و به اين ترتيب آنها به اخلاق شكل فردى داده ، آن را در برابر ((تدبير منزل)) و ((سياست مُدن)) قرار مى دادند.
بنابراين ((علم اخلاق)) شاخه اى از ((فلسفه عملى)) يا ((حكمت عملى)) است .
ولى امروز كه علوم شاخه هاى بسيار فراوانى پيدا كرده و به همين دليل از هم جدا شده است ، فلسفه و حكمت غالبا به همان معنى حكمت نظرى و آن هم شاخه اول آن ، يعنى امور كلى مربوط به جهان هستى ، و همچنين مبداء و معاد اطلاق مى شود.(دقّت كنيد)
در اين كه حكمت نظرى با ارزشتر است يا حكمت عملى ، در ميان فلاسفه گفتگو است ، گروهى اولى را با ارزشتر مى دانستند و گروهى دومى را، و اگر ما از زاويه هاى مختلف نگاه كنيم حرف هر دو گروه صحيح است كه فعلا جاى بحث آن نيست .
درباره رابطه ((فلسفه)) و ((اخلاق)) باز هم به مناسبتهاى ديگر به خواست خدا سخن خواهيم گفت .
3- رابطه اخلاق و عرفان
اما در مورد رابطه ((اخلاق)) و ((عرفان)) و اخلاق و ((سير و سلوك الى اللّه)) نيز مى توان گفت : ((عرفان)) بيشتر به معارف الهى مى نگرد، آن هم نه از طريق علم و استدلال ، بلكه از طريق شهود باطنى و درونى ، يعنى قلب انسان آنچنان نورانى و صاف گردد و ديده حقيقت بين او گشوده شود و حجابها برطرف گردد كه با چشم دل ذات پاك خدا و اسماءِ و صفات او را ببيند و به او عشق ورزد.
بديهى است علم اخلاق چون مى تواند به برطرف شدن رذائل اخلاقى كه حجابهايى است در برابر چشم دل ، كمك كند؛ يكى از پايه هاى عرفان الهى و مقدمات آن خواهد بود.
و اما ((سير و سلوك الى اللّه)) كه هدف نهايى آن ، رسيدن به ((معرفة الله)) و قرب جوار او است ، آن هم در حقيقت مجموعه اى از ((عرفان)) و ((اخلاق)) است . سير و سلوك درونى ، نوعى عرفان است كه انسان را روز به روز به ذات پاك او نزديكتر مى كند، حجابها را كنار مى زند، و راه را براى وصول به حق هموار مى سازد؛ و سير و سلوك برونى همان اخلاق است ، منتها اخلاقى كه هدفش را تهذيب نفوس تشكيل مى دهد نه فقط بهتر زيستن از نظر مادّى .
next page
fehrest page
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)