نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: خاطره روزی که مایلی‌کهن در سینما کتک خورد

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    خاطره روزی که مایلی‌کهن در سینما کتک خورد

    سرمربی اسبق تیم ملی هنوز روزهای نوجوانی اش که با سختی فراوان خرج تحصیل خود را فراهم می کرد از یاد نبرده است.

    به گزارش«24»، محمد مایلی کهن سرمربی اسبق تیم ملی و از چهره های اصولگرای ورزش ایران به طرح خاطره ای از دوران کودکی خود پرداخت که خواندن آن خالی از لطف نیست.
    مدیر فنی باشگاه پرسپولیس می گوید: « کلاس ششم درس می خواندم و برای کمک خرج تحصیل و زندگی ام، بعضی مواقع سراغ سینماهای شلوغ می رفتم و بلیت سینما می خریدم و به صورت بازار سیاه می فروختم. یک روز داخل یک اتوبوس دو طبقه نشسته بودم و در مسیر خیابان طالقانی کنونی در حال حرکت بودم که ناگهان از مقابل یک سینما عبور کردم؛ دیدم صف سینما شلوغ است؛ فیلم "12 مرد خبیث" اکران شده بود. وقتی اتوبوس به ایستگاه بعدی رسید سریع پیاده شدم و خودم را به سینما رساندم و سه بلیت خریدم تا در بازار سیاه بفروشم. دو بلیت را فروختم و در حین فروش بلیت سوم ماموران سینما که آن زمان خودشان کار فروش بلیت در بازار سیاه را انجام می دادند، مرا دیدند و به داخل سینما بردند و در اتاقی شروع کردند به ضرب و شتم من. از آنجا که نمی خواستم مرحوم مادرم که مرا با رنج و مرارت بزرگ کرده بود، سر و صورتم را زخمی ببیند، دستم را گذاشتم روی صورتم و آنها هم در حال کتک زدنم بودند. در همین حال مشت یکی از آنها به کتاب درسی ام که زیر پیراهنم قایم کرده بودم خورد و فکر کرد باز هم بلیت پنهان کرده ام. وقتی کتابم را دیدند و پرسیدند درس می خوانم؟ به آنها گفتم بخاطر کمک خرج تحصیلی ام بلیت ها را در بازار سیاه فروخته ام، دلشان به رحم آمد. بلیت سوم را فروختند و پولش را به من دادند، سپس مرا به قسمت ویژه سینما بردند تا فیلم را تماشا کنم و یک ساندویچ یک متری با خیارشور که آن روزها آرزوی خوردنش را داشتم به من دادند و خلاصه نشستم و فیلم را تا آخر تماشا کردم و بعد با خوشحالی به منزل رفتم؛ خوشبختانه مادرم متوجه نشد که کتک خورده ام.»


    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #2
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    images234

    مرا به قسمت ویژه سینما بردند تا فیلم را تماشا کنم و یک ساندویچ یک متری با خیارشور که آن روزها آرزوی خوردنش را داشتم به من دادند و خلاصه نشستم و فیلم را تا آخر تماشا کردم و بعد با خوشحالی به منزل رفتم؛ خوشبختانه مادرم متوجه نشد که کتک خورده ام
    سایت 24/ سرمربی اسبق تیم ملی هنوز روزهای نوجوانی اش که با سختی فراوان خرج تحصیل خود را فراهم می کرد از یاد نبرده است.

    محمد مایلی کهن سرمربی اسبق تیم ملی و از چهره های اصولگرای ورزش ایران به طرح خاطره ای از دوران کودکی خود پرداخت که خواندن آن خالی از لطف نیست.

    مدیر فنی باشگاه پرسپولیس می گوید: « کلاس ششم درس می خواندم و برای کمک خرج تحصیل و زندگی ام، بعضی مواقع سراغ سینماهای شلوغ می رفتم و بلیت سینما می خریدم و به صورت بازار سیاه می فروختم. یک روز داخل یک اتوبوس دو طبقه نشسته بودم و در مسیر خیابان طالقانی کنونی در حال حرکت بودم که ناگهان از مقابل یک سینما عبور کردم؛ دیدم صف سینما شلوغ است؛ فیلم "12 مرد خبیث" اکران شده بود. وقتی اتوبوس به ایستگاه بعدی رسید سریع پیاده شدم و خودم را به سینما رساندم و سه بلیت خریدم تا در بازار سیاه بفروشم. دو بلیت را فروختم و در حین فروش بلیت سوم ماموران سینما که آن زمان خودشان کار فروش بلیت در بازار سیاه را انجام می دادند، مرا دیدند و به داخل سینما بردند و در اتاقی شروع کردند به ضرب و شتم من. از آنجا که نمی خواستم مرحوم مادرم که مرا با رنج و مرارت بزرگ کرده بود، سر و صورتم را زخمی ببیند، دستم را گذاشتم روی صورتم و آنها هم در حال کتک زدنم بودند. در همین حال مشت یکی از آنها به کتاب درسی ام که زیر پیراهنم قایم کرده بودم خورد و فکر کرد باز هم بلیت پنهان کرده ام. وقتی کتابم را دیدند و پرسیدند درس می خوانم؟ به آنها گفتم بخاطر کمک خرج تحصیلی ام بلیت ها را در بازار سیاه فروخته ام، دلشان به رحم آمد. بلیت سوم را فروختند و پولش را به من دادند، سپس مرا به قسمت ویژه سینما بردند تا فیلم را تماشا کنم و یک ساندویچ یک متری با خیارشور که آن روزها آرزوی خوردنش را داشتم به من دادند و خلاصه نشستم و فیلم را تا آخر تماشا کردم و بعد با خوشحالی به منزل رفتم؛ خوشبختانه مادرم متوجه نشد که کتک خورده ام.»

    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/