نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: هاجر با مرگش روستايشان را آباد كرد! ( + عكس)

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    هاجر با مرگش روستايشان را آباد كرد! ( + عكس)



    " بعد از ظهر من و هاجر از سر زمین کشاورزی مردم برمی گشتیم، هاجر فقط گریه می کرد. می گفت دلم درد می کند. پدرش برای کار به گناوه رفته بود. ماشینی هم برای اینکه او را به درمانگاه ببرم نبود. راه طولانی و جاده هم سنگلاخ؛ تراکتوری که به قلعه رئیسی گچ می برد آمبولانس هاجر شد. دکتر برایش دارو نوشت. 900 تومان می شد. سرم و آمپول نوشت اما لوازم سرم در درمانگاه نبود. در زایشگاه را هم بسته بودند. آمبولانس برای بردن او به دهدشت 6500 تومان پول می خواست این پول هزینه یک ماه زندگی مان بود و من تنها دو هزار تومان داشتم که از فروش گندمهای خانه تهیه کرده بودم. گفتم: هاجر پول ندارم. هاجر گفت: برگردیم خانه خوب می شوم... ."
    9 سال پیش دختری 15 ساله به نام هاجر در یکی از روستاهای استان کهگیلویه و بویراحمد به دلیل فقر و نداشتن 6 هزار تومان پول دارو فوت کرد. روستای هاجر پس از مرگش آباد شد اما تنها افرادی که از این آبادانی بهره ای نبردند خانواده هاجر بود.

    " بعد از ظهر من و هاجر از سر زمین کشاورزی مردم برمی گشتیم، هاجر فقط گریه می کرد. می گفت دلم درد می کند. پدرش برای کار به گناوه رفته بود. ماشینی هم برای اینکه او را به درمانگاه ببرم نبود. راه طولانی و جاده هم سنگلاخ؛ تراکتوری که به قلعه رئیسی گچ می برد آمبولانس هاجر شد. دکتر برایش دارو نوشت. 900 تومان می شد. سرم و آمپول نوشت اما لوازم سرم در درمانگاه نبود. در زایشگاه را هم بسته بودند. آمبولانس برای بردن او به دهدشت 6500 تومان پول می خواست این پول هزینه یک ماه زندگی مان بود و من تنها دو هزار تومان داشتم که از فروش گندمهای خانه تهیه کرده بودم. گفتم: هاجر پول ندارم. هاجر گفت: برگردیم خانه خوب می شوم... ."



    179613 261
    جان خانم عکس هاجر را نشان داد و گفت: حیف! همین یک عکس را از صورت ماهش دارم
    این وقایع مربوط به سه روز قبل از مرگ هاجر است که مادرش جان خانم آلیاز تعریف می کند. می گوید: "به هاجر که بی رمق در بستر افتاده بود و به برادرهای کوچکش که دورش نشسته بودند نگاه کردم. گریه کردم از فقر، تنهایی، از ستم روزگار. نزدیک اذان صبح دیگر کسی ناله هاجر را نشنید. هاجر سه روز استفراغ کرد، فریاد کشید، آب سرد خواست و مرد."
    از هاجر خجالت کشیدم چون پول نداشتم
    حمد الله، پدر هاجر نویدی که در زمان بیماری فرزندش برای کار به گناوه رفته بود، می گوید:" هاجر اوقاتی که در شهرهای دیگر کار می کردم تنها دلخوشی ام بود. وقتی می خواستم به گناوه بروم گفت که دلم گوشواره می خواهد. صورتم سرخ شد. پول نداشتم. اما الان حاضرم جانم را بدهم اما فقط یک بار گوشواره ای برایش بخرم و در گوشش بیاندازم. "

    179614 491
    روی سنگ قبرش ننوشتند علت مرگ نداشتن پول دارو؛
    فقط نوشتند در گلستان طبیعت، من گلی پ‍ژمرده ام.
    9 سال پیش در چنین روزی، هاجر نویدی منش، متولد سال 66 در روستای شوتاور از توابع بخش چاروسا شهرستان قلعه رئیسی در شهر دهدشت استان کهگیلویه و بویر احمد در تاریخ دهم تیر سال 81 فوت کرد. او به دلیل فقر خانواده و روستایش جانش را از داد. اما جان خانم هنوز هم بعد از 9 سال خودش را مقصر مرگ هاجر می داند و می گوید: هیچ شکایتی از هیچ کس ندارم. هاجرم مرد چون فقیریم و روستا امکانات نداشت!
    نوش دارو بعد از مرگ هاجر
    وقتی موضوع مرگ هاجر نویدی به دلیل فقر و نداشتن پول دارو 40 روز بعد از فوت او در سال 81 رسانه ای شد استاندار کهگیلویه و بویراحمد، پرداختن به مرگ هاجر را تلاش برای تضعیف دولت اصلاحات دانست و منتقدان را نصیحت کرد که اگر قصد مقابله با دولت را دارند صریح بیان کنند و به تزویر و نیرنگ متوسل نشوند.
    روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی یاسوج نیز اعلام کرد که مقصر، مادر هاجر بوده چون خارج از وقت اداری به پزشک مراجعه کرده است!
    پزشکیان، وزیر بهداشت وقت هم از این موضوع طفره رفته و گفته بود که تکلیف کل نظام بهداشت و درمان نامشخص است و رمضان زاده، سخنگوی دولت اصلاحات هم که در نشستی خبری درباره بکارگیری سه وزارتخانه برای پیگیری انقراض یوزپلنگ آسیایی صحبت می کرد در واکنش به مسئله مرگ هاجر گفت: اگر رئیس جمهور بخواهد هر اتفاقی را که در کشور می افتد پیگیری کند که دیگر به هیچ کار کلانی نمی رسد!
    179615 316

    پس از آن کمیته ای در مجلس وقت تشکیل شد و وزیر بهداشت به دلیل توزیع نامناسب دارو، اشتباه پزشکی و مشکلات بهداشتی در مناطق محروم تا پای استیضاح هم پیش رفت. آن روزها برخی گفتند دلیل مرگ هاجر ترکیدن آپاندیسش بوده اما دکتر معالجش تشخیص نداده است. برخی دیگر گفتند او به دلیل خوردن غذای مسموم مریض شد ولی دکتری که معاینه اش کرده بود گفته بود گرما زده شده ببریدش خانه خوب می شود!

    اما دیگر فرقی نمی کرد چون مادر هاجر پول نداشت که او را به درمانگاه مجهزتر ببرد. بعد از این حادثه تلخ به مدت 6 ماه در روستای شوتاور آمبولانس مستقر شد و اهالی روستا تحت پوشش کمیته امداد قرار گرفتند. امروز دیگر، داروهای لازم به خانه بهداشت شوتاور می رسد و دکتری از شهرستان قلعه رئیسی در ماه یکبار به روستا می آید و دو بهورز هم روستاییانی را که بیشتر فشار خون دارند درمان می کنند.
    با این وجود برادر هاجر، این آبادانی را نوش دارو پس از مرگ سهراب می داند و می گوید: اگر دیوار تمام خانه های روستا را از طلا هم بسازند دیگر فایده ای ندارد چون هاجر زنده نمی شود.

    179616 931
    مدرسه‌ای که هاجر آرزو داشت در آن درس بخواند تا پرستار شود از نو ساخته شد
    مدتی بعد از مرگ هاجر، فرهاد برادر هم سن و سال او به دلیل اصابت فلز تیزی با چشم چپش در آستانه کور شدن قرار گرفت. همان دکتر معالج هاجر این بار تشخیص داد که نمی شود برای چشمش کاری کرد چون کور شده است!
    179617 946

    خانه هاجر نویدی در روستای شوتاور

    خانواده هاجر که دیگر زیر بار این مشکلات کمر خم کرده بودند به اهواز رفتند تا پدر هاجر در مرغداری کار کند و اوضاع زندگی شان بهتر شود اما او دیگر پیر شده بود و صاحب کار او را نمی خواست. بنابراین به یکی از دورافتاده ترین روستاهای خوزستان رفتند تا در کنار پسر بزرگش که خرج زندگیشان را می داد بمانند. در این مدت فرهاد به دکتر معالج دیگری مراجعه کرد ولی دیر شده بود. چون دکتر گفت اگر همان زمان معالجه می شد الان 80 درصد بینایی اش را از دست نمی داد. اما هنوز هم خانواده هاجر توان پرداخت اجاره خانه شان را ندارند چه برسد به یک میلیون تومان پول عمل چشم فرهاد.

    هاجر، پیش مرگ آبادانی روستایش شد
    فصل برداشت خوشه های طلایی گندم فرارسیده و برف آب شده کوههای شوتاور به رودخانه می ریزد اما هاجرهای این روستا و دامهایشان با هم از آب رودخانه نمی خورند تا مریض شوند؛ چون هاجر جور همه را کشید و به جای همه جان داد.

    گردآوری : پایگاه اینترنتی پرشین وی
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/