صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34

موضوع: شاهنامه به نثر

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض شاهنامه به نثر

    شاهنامه
    حکیم ابوالقاسم فردوسی

    از نظم به نثر

    بااقتباس از متن کامل چهار کتاب اصلی و سه داستان الحاقی
    با مقابله و تصحیح از روی مشهورترین نسخه ها


    نویسنده : مهین کباری
    shahname nasr


    بنام خداوند جان و خرد

    عزیزانم می دانم كه ازنظم به نثر درآور دن شاهنامه، یکی از گرانبهاترین گنجینه های ملی ایران که نشان دهنده ی هویت ملی هر ایرانی در هرکجای دنیا می باشد، کاری تخصصی است که به دانش و معلومات زیادی در زمینه ی ادبیات فارسی و مخصوصا فردوسی شناسی احتیاج دارد که البته واضح است من در آن سطح نیستم.
    من با توجه به علاقه ای که از کودکی به شاهنامه و داستان های آن مثل رستم و اسفندیار داشتم و نقالی خوانی هایی که در کوچه و بازار، قهوه خانه ها درباره ی داستان های شاهنامه گاه و بی گاه می شنیدم تصمیم به انجام اینکار گرفتم.
    هدف اصلی من، نوه هایم بودند که اگر خواندن شاهنامه برای آن ها مشکل باشد توسط این کتاب بتوانند با شاهنامه، این گنجینه با ارزش ملی آشنا شوند و این نثر راهگشای باشد تا توانند به متن اصلی کتاب مراجعه کنند.
    درضمن عزیزانم مرا بعلت غلط بسیار در متن و ادا نکردن بهتر مطالب خواهند بخشید. ناگفته نگذارم که دکتر غلامرضا کباری(برادرم) با احترام به توانایی من در این تصمیم مشوقم بود.

    مهین کباری

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بنام خالق زیبایی ها

    استاد «ابوالقاسم منصوربن حسن» مشهور به «فردوسی» شاعر قرن چهارم هجری در حدود سال 329 در قریه ی باژ از قراء طابران طوس در خانواده ای متوسط كشاورز متولد شد، او صاحب زمین قابل کشت موروثی بود - زمانیکه فردوسی چهل ساله بود نسخه ای از گشتاسب نامه که توسط دقیقی شاعر دربار آل سامان سروده شده بود بدست او رسید، دقیقی فقط هزار بیت از آن را به نظم درآورده بود که بدست غلام خود کشته شد، فردوسی که تصمیم گرفته بود داستان های کهن را به نظم درآورد، یکی از دوستانش که از نیت او آگاه شد به او کمک کرد و نسخه ای از شاهنامه ی ابومنصوری را به او داد، فردوسی با تشکر از او به نظم شاهنامه همت گماشت، بدین شکل کتابی مدون از داستان های تاریخی ایران را نظم داد، او به مدت 30 سال از وقت خود را برای انجام این کار بزرگ صرف کرده در نتیجه از زمین و کشت و آبادی مزرعه غافل، تقریبا تهی دست شده بود، پس در سن شصت سالگی تصمیم گرفت این کتاب را به دانشمندی که بداند این اشعار چه گوهر گرانبهایی است عرضه کند، و از آنچه از بابت آن دریافت خواهد کرد سدی بر رودخانه ی موجود در آبادی خود بسازد که این رود در زمستان ها پرآب ودر بهار باعث سیل ویرانگر و تابستان ها خشک بود، و کشاورزان از این تغییرات دچار خسارت فراوان می شدند، در همین اوان میان فردوسی و «ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی» اولین وزیر سلطان محمود غزنوی که مردی فاضل و دانشمند بود رابطه ی دوستانه برقرار شد، او فردوسی را به سفر به غزنین و دربار محمود تشویق می کند. چنین بود که فردوسی جهت عرضه ی شاهنامه به سلطان محمود راهی غزنین شد. او در این زمان 65 سال سن داشت. بر قضا فضل بن احمد به دلیل واهی مورد غضب محمود واقع شد اموال او مصادره و خود در زندان بود، فردوسی که در اثر حمایت فضل بن احمد با دربار محمود آشنا شده بود و مورد لطف سلطان محمود قرار گرفته بود، در این پیش آمد برای فضل بن احمد از حمایت او محروم شد و به دلایلی چند مورد بی مهری سلطان محمود قرار گرفت، محمود مردی سنتی و متعصب و وفادار به خلفای بغداد، فردوسی شیعه مذهب، بسیار دوستدار ایران، فرهنگ، تمدن ایران کهن و مخالف دخالت بیگانگان در ایران بود. آنچه که از نظم شاهنامه مشهود است، و فردوسی در متن کتاب بارها به پایبندی خود به امانت در شرح واقع اشاره کرده است و آنچه او راجع به ترکان، اعراب، یهود و زرتشت تنظیم کرده است همه بی غرض و از روی نوشته هایی که به نام «خدای نامه گان» به دست او رسیده بود، به نظم درآورده است، در بیان شاهنامه فرهنگ والای ایران، کشورداری - نظم سپاه، نظم، عشق به آموختن و یادگیری - عظمت و بزرگی دربار و دانشمندان واُدبا و وضع اقتصادی مرفه و نظم راه داری و تردد تجاّر و مسافران.
    چنین بود که محمود غزنوی که خود را بالاترین فرد و پادشاه می دانسته است از چنین مشی و بزرگ دانشی راضی نبود. فردوسی مورد بی مهری او قرار گرفت، وزیر او حسن میمندی هم که خود همچنین وابسته به خلفای بغداد بود با شیعه سر عناد داشت و از کوچک شمردن فردوسی به نزد محمود کوتاهی نکرد، محمود که اول قول پرداخت یک دینار زر در برابر هر بیت شعر را به فردوسی داده بود و چند بار هم برای او مقداری دینار زر فرستاده بود ولی فردوسی به دلیل مناعت طبع و ارج بسیاری که به کار بزرگ خود می نهاد از پذیرفتن آن ها خودداری کرده دریافت وجه را به آخر کار موکول می کرد، او چندین بار در طرز بیان و نظم اشعار تجدید نظر کرده آن ها را مورد بازبینی مکرر قرار می داد، بعد از اتمام کار در اثر آنچه قبل شرح داده شد محمود به قول خود وفادار نبود و به جای ارسال دینارهای زر، پول نقره برای فردوسی فرستاد که باعث رنجش این محقق و شاعر بزرگ ایران شد. قطعه شعر فردوسی به خوبی گویای این مطلب می باشد :
    یکی ابلهی شب چراغی بجست که باوی بدی عقد پروین درست
    فروزان تراز ماه و خورشید بود سزاوار بازوی جمشید بود
    خری داشت آن ابله کوردل به جانش بودی جان خر متصل
    چنین شب چراغی که نامد بدست شنیدم که برگردن خر ببست
    من آن شب چراغ سحرگاهیم که روشن کن از ماه تا ماهیم
    ولیکن مرا بخت ابله شعار ببسته است بر گردن روزگار


    چنین حکایت می کند که از زمان های دور پادشاهان ایرانی دبیران آگاه را به همه ی شهرهای ایران می فرستادند تا از وضع مردم، کشاورزی، راه ها، برخورد کارگزاران و معیشت مردم آگاهی کسب کرده و یادداشت بردارند که این نوشته ها به دبیرخانه ی شاه تقدیم شده در آن جا نگاهداری می شد، تا زمان انوشیروان که او دستور داد این نوشته ها، جنگ ها و پیروزی های ایران به شکل مدون و تاریخ تنظیم شده در کتابخانه نگهداری شود.
    نوشته ها به سه دوره، به طور مجزا نقل وتنظیم شده است. دوره ی اسطوره ای، دوره ی پهلوانی، دوره ی تاریخی، بعد از حمله ی اعراب به ایران غارت و تخریب ایران و چپاول غنایم، این نوشته های تاریخی هم به دست آن ها افتاد، ولی عمر که با ترجمه ی عربی آن از مضمون آن ها تقریبا مطلع شد از عظمت ایران کهن، از داستان زال و رستم و از احترام به آتش خوشش نیامده گفت در این کتاب حلال و حرام در هم آمیخته است و برای شاه حبشه فرستاد، او که از مضمون زیبا و بزرگی ایران کهن خوشش آمد به کرات آن را مطالعه کرد و دستور نشر آن را داد، که یک نسخه هم به هندوستان فرستاده شد، و نسخه ای به دست صفاریان و اولین پادشاه آن یعنی یعقوب لیث رسید، او که به ارزش این کتاب پی برده بود دستور ترجمه و نشر آن را داد. همانطوری که قبلا شرح داده شد، در زمان محمود غزنوی فردوسی با شاهنامه که به نظم درآورده بود به دربار غزنویان آمد. بطوری که خودش بیان می کند بارها در جمله بندی و نظم آن تجدید نظر کرده است.
    گویند ابو منصور عبدالرزاق بن عبداله فرخ را که معتمدالملک بود آنچه که دانشور دهقان به زبان پهلوی ذکر کرده بود به فارسی ترجمه از زمان خسروپرویز تا ختم کار یزدگرد را هم تنظیم کرده به آن بیافزایند، پس ابومنصور عبدالرزاق به اتفاق چهارتن دیگر از محققان بنام های تاج بن خراسانی ازهری، و یزدان داد شاپور از سیستان، و ماهوی بن خورشید از نیشابور، سلیمان بن نوربن از طوس این مهم را انجام داده و نسخه هایی از آن در عراق و خراسان بود، تا نوبت به آل سامان رسید که به دقیقی شاعر دربار دستور داد این نوشته ها را که بنام خدای نامه گان بود به نظم درآورد، بطوری که در قبل گفته شد او فقط هزار بیت از گشتاسب نامه را سروده بود که به دست غلام خود کشته شد تا نوبت به سلسه ی غزنویان رسید، سلطان محمود که در دربار سامانیان بزرگ و رشد یافته بود به مطالعه ی تاریخ ایرانیان و پادشاهان قبل از حمله ی اعراب به ایران علاقه مند شد، و طبق آنچه در بالا ذکر شد، این مهم به فردوسی سپرده شد، که آن را این چنین به انجام رساند.
    فردوسی سخت در کوشش بود که شاهنامه را به طور کامل تمام کرده سپس به سلطان محمود تقدیم کند، از این جهت به امید حق زحمتی که در آخر باید به او پرداخت می شد از ده، آبادی و زمین خود غافل شد و به همین دلیل احساس خستگی و نداری می کرد، که باز هم با سربلندی می گوید به جای گذشته ی ایران را زنده کرده ام و آنچه که من به نظم درآوردم، از زمان، باد و باران آسیب نمی بیند، کاخ بلندی است که همیشه پایدار است. کیومرث، تهمورث، جمشید، ضحاک، کاوه، فریدون، رستم و افراسیاب، رستم و اسفندیار، همه مردند ولی من با این کار بزرگ اسم آن ها را دوباره زنده کردم وچون احتیاج به پول و تعریف و نادانان نداشتم این است که اسم من جاودانه است و هرگز، نمیرم، او می گوید من به تعریف به ذَم نادان توجه نداشته و هیچ وقت در انجام این کار بزرگ جاودانه دلسرد نشدم.
    هنر پایه ی مرد افزون کند سر از جیب اقبال بیرون کند
    هنر هر کجا افکند سایه ای چو ظل همایش دهد پایه ای
    کجا بی هنر شد اسیر نیاز هنرمند هر جا بود سرفراز
    هنر ازخرد هست بایسته تر بدن را زجان گشته شایسته تر


    گویا زمانی که فردوسی وفات یافته و برای خاک سپاری او را به آرامگاهش می بردند هدیه ی سلطان محمود غزنوی (سکه های طلا را برای ابوالقاسم فردوسی می آورند) دخترش که از تمام سرگذشت پدر و ستم هایی که به او از دربار غزنوی و سلطان محمود رسیده ناراحت بود، تصمیم به بازگرداندن پول به دربار محمود را می گیرد خواهر فردوسی او را از این تصمیم باز داشته و می گوید برادرم همیشه آرزو داشت که سدی بر رودخانه ی آبادی ما احداث کند که تا زنده بود این امر مقدور نشد. پس این درهم های طلا را به جهت برآوردن آرزوی این شاعر بزرگ خرج کرده، خواست او را برآورده کنیم.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در ستایش خداوند

    گفتار در عظمت و بزرگی خداوند که خالق هستی و کائنات می باشد هیچ کس نمی تواند او را ستایش کند که در حد شعور و درک کسی نیست.
    بنام خداوند جان و خرد بر این برتر اندیشه بر نگذرد
    خداوند نام و خداوند جان خداوند روزی ده و رهنمای
    خداوند کیهان و گردون سپهر فروزنده ی ماه و ناهید و مهر
    ز نام و نشان و گمان برتر است نگارنده ی برشده گوهر است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفتار در ستایش خرد




    خرد بهترین هدیه ای است که خدا به مخلوق خود داده است. از هر ثروت و قدرت خرد بالاتر می باشد، همه ی نظم عالم به وجود خرد می باشد.
    همیشه خرد را تو دستور داد بــدو جانت از ناسزا دور دار
    بــگفــتار داننــدگان راه جوی بگیتی بپوی و به هرکه بگوی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفتار در آفرینش جهان و مردم


    اول خداوند بزرگ چهار چیز را پدید آورد، آتش که از او خشکی پدیدار شد.
    بعد آب و خاک و باد که آبادانی بود و کوه ها و اقیانوس ها، ماه و خورشید را خلق کرد و دیگر آدم را که به او خرد داد آنچه که در زمین از دام و دد خلق شده است فرمانبردار خود کند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در ستایش پیغمبر و یارانش


    پیغمبر برای راهنمایی مردم از طرف خداوند به رسولی برگزیده شده است برای زندگی با سعادت این دنیا و رستگاری در آن دنیا باید به گفتار و راهنمایی پیغمبر گوش بسپاریم و به آن ها عمل کنیم.
    بــه گــفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگی ها بدین آب شوی
    ترا دیــن و دانش رهاند درست ره رســتــگاری ببایدت جست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  11. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کیومرث


    کیومرث اولین پادشاه در شاه نامه است که سی سال پادشاهی کرد و کدخدای جهان بود. او، اول در کوه منزل داشت و لباس پلنگ می پوشید و از هر نوع حیوان، دد و دام یک جفت داشت که به او سجده می کردند. و احترام می گذاشتند. کیومرث طرز زندگی و پرورش دام را به مردم آموخت.
    از او اندر آمد همی پرورش که پوشیدنی نه بدونه خورش
    به گیتی درون سال سی شاه بود به خوبی چو خورشید برگاه بود


    او هیچ دشمنی نداشت و به خوبی و خوشی زندگی می کرد، یک پسر داشت بنام سیامک که پدر خیلی به او علاقمند بود سیامک پسری، با فرهنگ و نور چشم کیومرث بود. در زمان کیومرث دیوی بد سیرت زندگی می کرد که یک پسرداشت و طالب سلطنت، این خبر به سیامک رسید.
    دل شاه بچه در آمد به جوش سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش
    بپوشید تن را به چرم پلنگ که جوشن نبود آنگه آئین جنگ

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  12. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    رفتن سیامک به جنگ دیو و کشته شدن او


    سیامک به جنگ پسر دیو رفت و آن اهریمن با یک کمند، سیامک را به خاک انداخت و کشت. کیومرث از مرگ تنها پسرش بسیار اندوهگین شد.
    چه آگه شد از مرگ فرزند شاه ز تیمار گیتی برو شد سیاه
    فرود آمد از تخت ویله کنان زنان بر سر و دست و بازوکنان


    کیومرث سیامک را بسیار دوست داشت و محرم راز پدر بود. از مرگ سیامک پدر مدت ها عزادار بود و در کوه ماندگار شده گریه می کرد. شبی از طرف داور کردگار سروشی برای او پیغام آورد که گریه و زاری کا فی است، اکنون به جنگ دیو برو.
    سیامک خجسته یکی پورداشت که نزد نیا جای دستور داشت
    گرانمایه را نام هوشنگ بود تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود
    به نزد نیا یادگار پدر نیا پروریده مر او را به بر


    سیامک پسری داشت هوشنگ نام، که مشاور پدربزرگ و امید زندگی او بود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  13. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    رفتن هوشنگ و کیومرث به جنگ دیو و کشته شدن دیو


    کیومرث هوشنگ را به نزد خویش خواند و بدو گفت، من یک لشکر از پرنده و دام و دد فراهم می کنم تا به جنگ دیو برویم، تو سردار جنگ باش که من رفتنی هستم و تو جوان.
    بفرمان شاه جهان بد همه سپاهی و وحشی و مرغ و رمه
    سپا هی دد و دام و مرغ پری سپه دار با کبر و گـُند آوری


    با چنین لشگری به جنگ دیو رفتند وازغوغای حیوانات دیو به ستوه آمد هوشنگ او را به دام انداخت و سرش را برید، بعد از این عمر کیومرث به سر رسید و هوشنگ به جای جد تاج بر سر گذاشت.
    جهان فریبنده را گرد کرد ره سود پیمود و مایه نخوَرد
    جهاندار هوشنگ بارای و داد بجای نیا تاج بر سر نهاد


    کیومرث جمع آوری کرد ولی از سود آن استفاده نکرد و این جهان چنین است و عاقبت ِهمه مرگ می باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  14. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پادشاهی هوشنگ چهل سال بود


    هوشنگ چهل سال با داد و دهش پادشاهی کرد، او خود را شاه هفت کشور می دانست و برای آبادی کشور کوشش بسیارنمود، در زمان او آرامش برقرار بود.
    و ز آن پس جهان یکسر آباد کـرد همه روی گیتـــی پر از دادگرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/