صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33

موضوع: گلستان سعدي - باب دوم، در اخلاق پارسايان

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    گلستان سعدي - باب دوم، در اخلاق پارسايان

    حکايت اول
    يکي از بزرگان گفت: پارسايي را چه گويي در حق فلان عابد که ديگران در حق وي بطعنه سخنها گفته‌اند؟ گفت بر ظاهرش عيب نمي‌بينم و در باطنش غيب نمي‌دانم.



    هر كه را جامه پارسا بينى
    پارسا دان و نيك مرد انگار

    ور ندانى كه در نهانش چيست
    محتسب را درون خانه چكار

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکايت دوم
    درويشي را ديدم سر بر آستان کعبه همي ماليد و مي‌گفت: يا غفور و يا رحيم تو دانى كه از ظلوم و جهول چه آيد؟



    عذر تقصير خدمت آوردم
    كه ندارم به طاعت استظهار

    عاصيان از گناه توبه كنند
    عارفان از عبادت استغفار

    عابدان جزاي طاعت خواهند و بازرگانان بهاي بضاعت. من بنده اميد آورده‌ام نه طاعت بدريوزه آمده‌ام نه بتجارت . اصنع بى ما انت اهله.



    بر در كعبه سائلى ديدم
    كه همى گفت و مى‌گرستى خوش

    مي‌نگويم كه طاعتم بپذير
    قلم عفو بر گناهم كش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکايت سوم


    عبدالقادر گيلانى را، رحمه الله عليه، در حرم کعبه روي بر حصبا نهاده همي گفت:
    اي خداوند ببخشاي، وگر هر آينه مستوجب عقوبتم در روز قيامتم نابينا برانگيز تا در روي نيکان شرمسار نشوم.



    روى بر خاك عجز مى‌گويم
    هر سحرگه كه باد مى‌آيد

    اى كه هرگز فرامشت نكنم
    هيچت از بنده ياد مى‌آيد؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکايت چهارم


    دزدي به خانة پارسايي درآمد. چندان که جست چيزي نيافت. دلتنگ شد. پارسا خبر شد، گليمي که بر آن خفته بود در راه دزد انداخت تا محروم نشود.


    شنيدم كه مردان راه خداى
    دل دشمنان را نكردند تنگ

    تو را كى ميسر شود اين مقام
    كه با دوستانت خلافست و جنگ
    .
    مودت اهل صفا چه در روي و چه در قفا. نه چنان کز پَسَت عيب گيرند و پيشت بيش ميرند



    در برابر چو گوسپند سليم
    در قفا همچو گرگ مردم‌خوار



    هر که عيب دگران پيش تو آورد و شمرد
    بى گمان عيب تو پيش دگران خواهد برد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکايت پنجم


    تني چند از روندگان متفق سياحت بودند و شريک رنج و راحت. خواستم تا مرافقت کنم موافقت نکردند. گفتم اين از کرم اخلاق بزرگان بديع است روي از مصاحبت مسکينان تافتن و فايده و برکت دريغ داشتن که من در نفس خويش اين قدرت و سرعت مي‌شناسم که در خدمت مردان يار شاطر باشم نه بار خاطر.
    يکي زان ميان گفت: ازين سخن که شنيدي دل تنگ مدار که درين روزها دزدي بصورت درويشان برآمده، خود را در سلک صحبت ما منتظم کرد.



    چه دانند مردان كه در خانه كيست؟
    نويسنده داند كه در نامه چيست؟

    و از آنجا که سلامت حال درويشان است گمان فضولش نبردند و بياري قبولش کردند.



    صورت حال عارفان دلق است
    اين قدر بس چو روى در خلق است

    در عمل كوش و هر چه خواهى پوش
    تاج بر سر نه و علم بر دوش

    در قژا كند مرد بايد بود
    بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟

    روزي تا به شب رفته بوديم و شبانگه به پاي حصار خفته که دزد بي‌توفيق ابريق رفيق برداشت که به طهارت مي‌رود و به غارت مي‌رفت.



    پارسا بين كه خرقه در بر كرد
    جامه كعبه را جل خر كرد

    چندانکه از نظر درويشان غايب شد به برجي رفت و دُرجي بدزديد. تا روز روشن شد آن تاريک مبلغي راه رفته بود و رفيقان بي‌گناه خفته. بامدادان همه را به قلعه درآوردند و بزدند و به زندان کردند. از آن تاريخ ترک صحبت گفتيم و طريق عزلت گرفتيم و السلامةُ فى الوحده.



    چو از قومى يكى بى‌دانشى كرد
    نه كه را منزلت ماند نه مه را

    شنيدستى كه گاوى در علف خوار
    بيالايد همه گاوان ده را

    گفتم سپاس و منت خداي را عزوجل که از برکت درويشان محروم نماندم. گرچه بصورت از صحبت وحيد افتادم. بدين حکايت که گفتي مستفيد گشتم و امثال مرا همه عمر اين نصيحت به کار آيد .



    به يك ناتراشيده در مجلسى
    برنجد دل هوشمندان بسى

    اگر بركه‌اى پر كنند از گلاب
    سگى در وى افتد كند منجلاب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکايت ششم


    زاهدي مهمان پادشاه شد، چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بيش از آن کرد که عادت او تا ظن صلاحيت در حق او زيادت کنند.


    ترسم نرسي به کعبه اي اعرابي
    کاين ره که تو مي روي به ترکستان است



    چون به مقام خويش آمد سفره خواست تا تناولي کند. پسري صاحب فراست داشت گفت: اي پدر باري به مجلس سلطان در طعام نخوردي؟ گفت: در نظر ايشان چيزي نخوردم که بکار آيد. گفت: نماز را هم قضا کن که چيزي نکردي که بکار آيد.


    اى هنرها گرفته بر كف دست
    عيبها برگرفته زير بغل

    تا چه خواهى خريدن اى مغرور
    روز درماندگى به سيم دغل

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکايت هفتم


    ياد دارم كه ايام طفوليت، بسيار عبادت مي‌كردم و شب را با عبادت به سر مى‌آوردم. در زهد و پرهيز جديت داشتم. يك شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بيدار بوده و قرآن مى‌خواندم، ولى گروهى در كنار ما خوابيده بودند، حتى بامداد براى نماز صبح برنخاستند. به پدرم گفتم: از اين خفتگان يك نفر برخاست تا دور ركعت نماز بجاى آورد، به گونه‌اى در خواب غفلت فرو رفته‌اند كه گويى نخوابيده‌اند بلكه مرده‌اند.
    پدرم به من گفت: عزيزم! تو نيز اگر خواب باشى بهتر از آن است كه به نكوهش مردم زبان گشايى و به غيبت و ذكر عيب آنها بپردازى .



    نبيند مدعى جز خويشتن را
    كه دارد پرده پندار در پيش



    گرت چشم خدا بينى ببخشند
    نبينى هيچ كس عاجزتر از خويش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکايت هفتم
    ياد دارم که در ايام طفوليت متعبد بودمي و شب‌خير و مولع زهد و پرهيز شبي در خدمت پدر رحمةالله عليه نشسته بودم و همه شب ديده بر هم نبسته و مصحف عزيز بر کنار گرفته و طايفه‌اي گرد ما خفته پدر را گفتم از اينان يکي سر برنمي‌دارد که دوگانيي بگزارد چنان خواب غفلت برده‌اند که گويي نخفته‌اند که مرده‌اند گفت جان پدر تو نيز اگر بخفتي به از آن که در پوستين خلق افتي



    نبيند مدعي جز خويشتن را
    که دارد پرده پندار در پيش
    گرت چشم خدا بيني ببخشند
    نبيني هيچ کس عاجز تر از خويش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکايت هشتم


    يكى را از بزرگان به محفلي اندر همي ستودند و در اوصاف جميلش مبالغه مي‌کردند. سربرآورد و گفت: من آنم که من دانم.


    شخصم به چشم عالميان خوب منظر است
    وز خبث باطنم سر خجلت فتاده پيش

    طاووس را به نقش و نگارى كه هست خلق
    تحسين كنند و او خجل از پاى زشت خويش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    حکايت نهم


    يكى از صلحاي لبنان كه مقامات او در ديار عرب مذکور بود و کرامات مشهور، به جامع دمشق درآمد، و برکنار برکه كلاسه طهارت همي ساخت، پايش بلغزيد و به حوض در افتاد و به مشقت از آن جايگاه خلاص يافت چون از نماز بپرداختند يكى از اصحاب گفت: مرا مشكلى هست اگر اجازت پرسيدنست گفت: آن چيست؟ گفت: ياد دارم كه شيخ بروى درياى مغرب برفت و قدمش تر نشد، امروز چه حالت بود که درين قامتي آب از هلاک چيزي نماند شيخ اندرين فکرت فرو رفت و پس از تامل بسيار سر برآورد و گفت: نشنيده‌اي که خواجه عالم عليه‌السلام گفت لي مع‌الله وقت لا يسعني فيه ملک مقرب و لا نبي مرسل و نگفت على الدوام وقتى چنين که فرمود بجبرئيل و ميكائيل نپرداختي و ديگر وقت با حفصه و زينب در ساختي مشاهده الابرار بين التجلي والاستتار مي‌نمايد و مي‌ربايند.


    ديدار مي‌نمايي و پرهيز مي‌کني
    بازار خويش و آتش ما تيز ‌كنى



    اشاهد من اهوي بغير وسيله
    فيلحقني شان اضل طريقا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/