ملكه داستان کوتاه را بیشتر بشناسید!


91401919189039664269

آلیس مونرو را برخی كارشناسان، ملكه داستان كوتاه نامیده‌اند و خوانندگان ایرانی با برخی از آثار این نویسنده نظیر مجموعه داستان فرار با ترجمه مژده دقیقی آشنا هستند.

در این مطلب كه از نشریه دی زیت آلمانی ترجمه شده است، به انگیزه اعطای این جایزه به بررسی جهان داستانی این نویسنده می‌پردازیم. وقتی برای اولین بار چشمم به جمال آلیس مونرو، صبیه عفیفه جناب مونرو كه هرچه خاك آن پدر است عمر این دختر باشد روشن شد یكه خوردم.


معمولا هر كتابخوانی مشتاق دیدن چهره نویسنده مورد علاقه و تحسین خود است، اما در مورد آلیس مونرو به دلایل نامشخصی تاكنون به هیچ عكسی از وی برخورد نكرده بودم و با وجود اشتیاق وافری كه به قلم این نویسنده دارم در بسیاری از كتاب‌های جیبی وی كه خریده یا امانت گرفته‌ام تاكنون سعادت زیارت تصویر ایشان میسر نشده بود. برای همین انتظار دیدن چهره‌ای پیچیده و پر رمز و راز را داشتم.
چهره‌ای روشنفكر و احتمالا با یك خروار فیس و افاده، كمی زهوار در رفته و درب و داغان و در یك كلام در تمام این مدت تصویر كسی را در سر می‌پروراندم كه دست‌كم به داستان‌های مرموز و تاریكش بیاید، اما وقتی عكس ایشان را دیدم انگشت به دهان محو تماشای وی شدم.


آلیس مونرو شبیه پیرزن‌های جان‌دوست بی‌خیالی بود كه كماكان ظاهر خود را حفظ كرده‌اند. از همان مادربزرگ‌هایی كه احدی نمی‌تواند از كنار كلوچه‌های زنجبیلی‌شان بی‌تفاوت بگذرد؛ البته خوب كه نگاه می‌كنم شباهت‌هایی با خانم مارپل هم در چهره وی دیده می‌شود.
در هر صورت آلیس مونرو مدت‌هاست با این كه شهرتی در جهان به هم زده، اما با این حال همیشه تا حد زیادی دست‌كم گرفته شده است.

مونرو به رغم دیگر نویسندگان، نه یك شروع درخشان زودهنگام در دوران جوانی داشته و نه هیچ ناكامی و شكستی در دوران میانسالی. زندگی وی یك زندگی فعال و معمولی بوده كه هیچ شباهتی با زندگی دیگر نویسندگان زنده و احتمالا بهتر جهان ندارد.
مونرو از همان آغاز كار نویسندگی، داستان پشت داستان بود كه بی‌وقفه از چنته هنر و مهارت خویش بیرون می‌داد، البته بسیاری از آنها رد می‌شد و بسیاری هم در مجلات مختلف به چاپ می‌رسید. با این حال مدت‌ها طول كشید تا اولین مجموعه داستان وی منتشر شود.

سال‌ها گذشت فرزندان آلیس مونرو بزرگ شدند و اولین نوه‌هایش هم به دنیا آمدند تا سرانجام توانست در كنار نویسندگان بزرگی چون مارگارت آتوود (مشهورترین نویسنده كانادا متولد 1939) قد علم كند.


اندك اندك در سلوك نویسندگی

البته آلیس مونرو كسی نیست كه در مسیر تبدیل شدن به یك نویسنده جهانی متوقف شده باشد. با نگاهی بازنگرانه به آثار مونرو بخوبی می‌توان دریافت كه وی در طول سال‌ها فعالیت مستمر، رفته‌رفته بهتر و پخته‌تر شده است.
آلیس مونرو 77 ساله هم‌اكنون در سنین بازنشستگی به درجه‌ای رسیده است كه نام وی همواره جزو نامزدهای نوبل ادبیات مطرح می‌شود و هر كتاب جدید وی حاكی از پیشرفت این نویسنده در قیاس با آثار پیشین اوست. همان‌طور كه در میان آثاری چون رویای مادرم، عشق یك زن، بهشت و جهنم و فرار تفاوت‌های فاحشی را می‌توان مشخص كرد كه از مرز علایق شخصی فراتر می‌رود.
البته شرح این‌كه چرا داستان‌های مونرو اینقدر خاص و منحصر به فرد است، كار ساده‌ای نیست. آلیس مونرو كسی نیست كه بخواهد با جمله‌بندی‌های پر زرق و برق یا با جملات بشدت موزون هنر خود را به رخ دیگران بكشد.


زبان او كه مار را از سوراخ بیرون می‌آورد، هرچند سرد اما بخوبی مهار شده و بسادگی قابل خواندن است و با این كه وی فقط می‌خواهد داستان‌های ساده درباره انسان‌های معمولی تعریف كند با این حال تا مدت‌های طولانی او را به عنوان یك نویسنده خاص زنان یا یك نویسنده محلی كانادا در منگنه قرار دادند، البته این مساله دلایل مختلفی دارد. نخست این‌كه داستان‌های مونرو همیشه در كانادا رخ می‌دهند و اغلب هم در استان اونتاریو كه منطقه‌ای خشك و بی‌آب و علف با طبیعتی خشن است.
از سوی دیگر، زمان داستان‌های وی نیز گاهی به یك گذشته بسیار دور كه به نظر بدوی می‌رسد و تداعی‌كننده دنیای سراسر فقر كودكی اوست برمی‌گردد و مهم‌تر از همه این‌كه شخصیت‌های اصلی داستان مونرو بیشتر زنان هستند.

البته با تمام اینها باید گفت در محیطی كه مونرو آن را با هوشمندی تمام انتخاب كرده هر چه باشد او این محیط را به بهترین شكل می‌شناسد به حد كافی جا برای هرگونه ماجرایی از گمراهی و فریب گرفته تا عشق و دروغ و اعمال قدرت وجود دارد.
در داستان‌های مونرو لحظات خاصی هستند كه وی مدام دور و بر آنها پرسه می‌زند. همان لحظاتی كه خواننده را نیز از فرق تا قدم در كش و قوس اندیشه فرو می‌برد كه آیا مثلا شخصیت فلان داستان می‌تواند طور دیگری رفتار كند؟ یا زندگی فلان شخصیت داستان قابل تغییر است؟ در كتاب‌های پیشین مونرو غالبا زندگی زناشویی شخصیت‌ها بود كه متزلزل شده و بناگاه با شكست روبه‌رو می‌شد، اما در آثار جدید وی این لحظات تند تصمیم‌گیری چندپهلوتر شده و تقریبا به نظر می‌رسد شست نویسنده هم خبر دار شده كه این لحظات در زندگی كم نیستند و چه بسا هر روز وجود دارند و هر یك از ما همواره و بر اساس شخصیت‌مان در معرض چنین تصمیماتی هستیم.


یكی از داستان‌های مجموعه فرار، ژولیت نام دارد. زندگی ژولیت با 3 داستان دیگر این مجموعه درآمیخته است به طوری كه می‌توان این داستان را یك عكس 3 تكه نامید. از قراری كه نوشته‌اند یك روز دختر باكمالات خانم ژولیت یكباره به سرش می‌زند بار و بندیل خود را بسته و زحمت را كم كند. دلایل این فرار احتمالا به بلوای جانفرسایی برمی‌گردد كه ژولیت سال‌ها پیش با همسرش داشته، آن هم درست وقتی همسر وی در آستانه شتاب به دیار باقی بوده است.
البته نمی‌توان گفت كه لحن آلیس مونرو، بدبینانه است. بیشتر شخصیت‌های داستان مونرو به طور غیرمنتظره‌ای موفق می‌شوند فرمان زندگیشان را بسرعت به جهت دیگری بچرخانند و از زندگی سابق خویش كناره‌گیری كنند.
مونرو داستان را یك خیابان كه به ناچار به سمتی پیش می‌رود نمیداند بلكه ترجیح می‌دهد همچون خانه‌ای باشد كه‌ می‌توان درآن قدم زد.

جایی هم كه این موفقیت حاصل نمی‌شود زندگی آنها سر از وضعیت جالب دیگری درمی‌آورد. با این حساب شاید بتوان یكی از خصال بارزه سركار علیه آلیس مونرو را در این دانست كه وی از یك سو در آشكار كردن ویژگی شخصیت‌ها و نیز لحظات تعیین‌كننده داستان‌هایش بویژه در جایی كه مورد محك زندگی قرار گرفته‌اند، تندی كمتری به خرج داده از سویی هم آنها را به حالت معوق باقی گذاشته است. گویی این نویسنده از تمام زندگی فقط داستان‌هایش را می‌شنود بدون آن كه بخواهد وارد عمل شود و چیزی را ارزیابی كند.

آلیس مونرو یك بار در جایی درباره خود گفته است، وی هیچ‌گاه داستانی را از ابتدا شروع به خواندن نمی‌كند، بلكه جایی از كتاب را باز كرده و در جهت‌های مختلفی به خواندن خود ادامه می‌دهد. مونرو معتقد است وی هیچ گاه به داستان به عنوان یك خیابان كه به ناچار به سمتی پیش می‌رود نمی‌نگرد بلكه ترجیح می‌دهد داستان را همچون خانه‌ای ببیند كه می‌توان در آن قدم زد و در اتاق‌های آن هر چقدر كه دلت خواست اقامت كرد.


رمان تاریخی، داستان خانوادگی، خودنگاشت

آخرین مجموعه داستان منتشر شده آلیس مونرو «این را برای چه می‌خواهید بدانید؟» نام دارد. در نوامبر 1851 سه مرد جوان با عزمی راسخ راهی استان منیتوبای كانادا می‌شوند آنها كه غیر از تبر چیز دیگری به همراه ندارند، درختان را قطع كرده و از چوب آنها كلبه‌ای برای خود علم می‌كنند و روی تختی از جنس چوب درختان بید به خواب می‌روند غافل از این كه در ساخت آتشگاه كلبه اشتباه كرده‌اند و چیزی نمانده كه در آتش بسوزند، اما سر بزنگاه مادر و خواهر از راه می‌رسند و امور كلبه را به عهده می‌گیرند و به این ترتیب تمدن آغاز شده و ادامه می‌یابد و پیشرفت‌ها و ناكامی‌ها جای خود را به یكدیگرمی دهند.


به گفته كارشناسان وقتی در این داستان‌ها موضوع كانادا مطرح می‌شود و نه غرب وحشی، این پرسش پیش می‌آید كه مگر همه اینها را به لطف هزاران فیلم و كتاب كت و كلفت تاریخی نمی‌شناسیم پس چرا باید دوباره آنها را بخوانیم؟ پاسخ این است كه این بار این موضوع فوق‌العاده‌تر از قبل روایت شده است. 11 داستان جدید آلیس مونرو در این كتاب برای اولین بار متن بلندی را شكل داده‌اند كه در آن، داستان‌ها همچون سرفصل یك كتاب انجام وظیفه می‌كنند و برخلاف دیگر كتاب‌ها كه وقتی بدون مكث خوانده می‌شوند معمولا تاثیر خود را از دست می‌دهند، این كتاب را می‌توان یك بند خواند بدون آن كه ذره‌ای از تاثیر آن كاسته شود.
داستان‌های این كتاب همانند یك رودخانه روایی است كه خواننده را هم با خود می‌برد. سرچشمه این رودخانه دره یاس‌آور منطقه «اتریك» در اسكاتلند است. جایی كه جیمز لایدلاو چوپان مدت‌هاست مدام توی گوش پسرانش می‌خواند تا سرانجام دو تا از آنها اعلام آمادگی می‌كنند كه با پدر 60 ساله خود روانه نووا اسكونتا واقع در شرق كانادا شوند.
لایدلاو پیر كه حسابی از تصمیمش هول كرده، ناآرام و بدون هدف سوار بر كشتی پیش می‌رود. این شیوه ترسیم گذر از یك سوی آب به دیگر سو در این داستان كه مشتمل بر 63 صفحه است، جزو با شكوه‌ترین نثرهای مونرو محسوب می‌شود و چنین به نظر می‌رسد كه 11 داستان این كتاب در همین یك داستان گنجانده شده است.
از سوی دیگر انبوهی از جزییات نیز درونمایه داستان را در بر گرفته و فضای زنده‌ای را پیش روی شخصیت‌های داستان كه به رغم تصویر روی جلد كتاب به هیچ وجه افراد عجیب و غریبی نیستند می‌گشاید. شخصیت‌های مونرو در این كتاب افراد درست و حسابی، كاردان و البته خودرایی هستند. اساسا آلیس مونرو برای بیدار كردن علاقه خوانندگانش نیاز به خلق هیچ عنصر عجیب و غریبی نمی‌بیند.

آغاز این كتاب كه دربرگیرنده نخستین جستجو برای یافتن نشانه‌های اجداد در اسكاتلند همیشه بارانی است، كمی خارج از حوصله خواننده است و پایان این كتاب نیز به موازات بخش‌هایی از خود نگاشت و نیز اطلاعاتی كه درباره جغرافیای كانادا داده شده است نسبتا من درآوردی به نظر می‌رسد. البته این وضعیت نباید خوانندگان را بترساند، چون چند صفحه بیشتر نیست.
9 داستان این مجموعه با همان تركیب مرموز و متهورانه روانشناختی كه آلیس مونرو استاد مسلم آن است، می‌درخشد. همه چیز غیر از شخصیت‌های داستان با دقت و مو به مو توصیف شده است. بویژه قسمت‌های تاریخی كتاب كه گویی در مقابل چشم خواننده قرار می‌گیرند. در آغاز خواننده احساس می‌كند نثر این نویسنده همان چیزی است كه تورمن كاپوت نویسنده آمریكایی (1983 - 1923) آن را تركیبی از گزارش‌های واقعی و تخیلی می‌داند، اما نباید اشتباه كرد. آلیس مونرو به عنوان استاد مسلم داستان‌سرایی و زندگینامه‌نویسی، علاقه‌مند به نوع دیگری از واقعیات است.
او مانند همیشه چارچوبی پر از هنر تعیین كرده و خواننده را وارد آن می‌كند تا خواننده خود به تحقیق درباره آنچه به حد كافی از آن تجربه دارد بپردازد.


برای مثال این كه خانواده چه معنایی دارد و چرا اندریو لایدلاو به همراه همسر و فرزندانش صدها كیلومتر را پشت سر می‌گذارد تا خانواده برادرش را نزد خود بیاورد. به عقیده كارشناسان كتاب جدید مونرو كه مشتمل بر 11 داستان كوتاه است نه‌تنها یك رمان تاریخی كه یك داستان خانوادگی و یك خود نگاشت است. نام یكی از داستان‌های این كتاب زیر درخت سیب است. شخصیت اصلی این داستان دختری است 13 ساله به نام آلیس كه با دوچرخه و بدون هدف به راه می‌افتد. در بخشی از این داستان از زبان وی آمده است: من كشته مرده طبیعت هستم. این احساس ابتدا از كتاب‌ها سر بر آورد و سپس با علاقه پنهانی من به شعر درآمیخت پس در كتاب‌های درسی به جستجو پرداختم تا اشعار را كشف كنم پیش از آن كه این اشعار خوانده شده و مورد بی‌اعتنایی قرار بگیرند.
به نظر می‌رسد آلیس در این داستان قدرت آن را ندارد كه با رای اكثریت مخالفت كند چون گاهی دیده می‌شود او نیز با دیگران همراه شده و شعر را مورد تمسخر قرار می‌دهد با این همه او در دل تمایل بسیاری به خواندن شعر دارد.


آلیس كه اكنون بزرگ شده و عنوان ملكه داستان كوتاه جهان را یدك می‌كشد، 2 هفته پیش برنده جایزه بین‌المللی بوكرمن ادبیات شد. مبلغ این جایزه ادبی 60 هزار پوند انگلیسی (حدود 63 هزار یورو) است و از سال 2005 هر 2 سال یك بار اعطا می‌شود. برخلاف جایزه بوكرمن نویسندگان انگلیسی زبان كه تنها به یك اثر نویسنده تعلق می‌گیرد، این جایزه از مجموعه آثار یك نویسنده تقدیر می‌كند. البته مشروط بر این كه این آثار به زبان انگلیسی ترجمه شده باشد. آلیس مونرو بعد از اعلام اطلاعیه كمیته اعطای جایزه در لندن در گفتگو با یكی از نشریات چنین گفت: من كاملا غافلگیر شده‌ام و از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجم. اتفاق فوق‌العاده‌ای است كه مجموعه آثار نویسنده‌ای در سن و سال من این چنین مورد تایید و پذیرش قرار بگیرد. ضمن آن كه برای من مایه بسی افتخار است كه در میان نامزدهایی چون ماریو وارگاس یوسا قرار گرفتم.