نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: بازگشتن به کودکی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    عضو سایت
    yeke bara hame hame bara yeke
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل سکونت
    tabriz
    نوشته ها
    6,358
    تشکر تشکر کرده 
    3,639
    تشکر تشکر شده 
    1,506
    تشکر شده در
    1,036 پست
    حالت من : Narahat
    قدرت امتیاز دهی
    333
    Array

    بازگشتن به کودکی

    بازگشتن به کودکی



    این مطلب شاید همه ما رو به روزهای خوب كودكیببره و برای چند لحظه هم كه شده ما را از اینروزمرگی دور كنه
    زمانی که بچه بودیم دنیا چقدر زیبا بود . چقدر همه چی رنگ و بوی امید داشت و همه چی سرشار از امید و عشق به آینده
    dast20be20samt20khod
    عید زیبا بود و امید عیدی گرفتن
    خرداد زیبا بود و امید سه ماه تعطیلی
    پاییز زیبا بود و امید دیدن دوباره همکلاسیها
    این سال دیگه میریم راهنمایی . دو سال دیگه میریم دبیرستان . یکسال دیگه دیپلم و
    مدام این جمله روی زبونمون بود .
    وقتی بزرگ شدم ... وقتی بزرگ شدم ...
    با هر نوبرانه چشمها رو میببستیم و آروز میکردیم ...
    چقدر آرزو داشتیم .
    دنیا دنیا امید
    روزی که نوبرانه زردآلو بود و چشمها رو بستم و خواستم در دل آرزویی کنم و هیچ چیز از دل به زبان نیامد و فهمیدم بزرگ شدم
    چشم رو باز کردم و نوبرانه زرد آلو در دستم و من بی آرزو . چقدر بزرگ شدن درد آور بود
    بزرگ شدیم و هیچ نشد
    حالا از مهر تا خرداد هر روز مثل دیروز و از خرداد تا مهر امروز مثل دیروز . هر سال که گذشت هیجان ها کم تر و کم تر شد .
    سالها تکراری تر
    کار و کار و کار برای هیچ
    آرزو ها حسرت شد و ماند، بیم‌هایی که داشتیم که روزمرگی رو دچار نشیم شد زندگی، و فهمیدیم که زندگی چیزی نیست جز همانی که بزرگترها داشتن و ما می‌ترسیدیم از دچار شدن بهش
    آخرین بزنگاه بود بزرگ شدن .
    دیگه می‌تونستیم از خیابان ها رد بشیم .
    ردشدیم بارها و بارها و بی پناه
    خوشا روزهایی که نمی‌توانستیم و دست‌ها‌یم را به دست بزرگ و نرم پدرمی‌دادیم و طعم تکیه گاه را می‌چشیدیم
    بزرگ شدیم و همه شبها به تنهایی گذشت و خوشا شبهایی که بهانه مریضی و ترس به تختخواب بزرگ و نرم پدر و مادر می‌لغزیدیم و خوش می‌خوابیدیم ...
    بزرگ شدیم و دستها به جیب رفت و روبروی دستگاه بی‌حس و سرد عابر بانک پول می‌گیرم،
    و چه کیفی داشت ده تومانی و پنجاه تومانی هایی که از دست پدر می‌گرفتیم با لبخند .
    دیگه نه امیدی به سال دیگه . نه به خرداد ونه به مهر .
    تا بچه هستیم بزرگ شدن چه امید شیرینی است و بزرگ که می‌شویم بچگی حسرتی
    امضا ندارم ولی به جاش اثر انگشت میزارم

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. کاربر مقابل از mohamad.s عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/