سلام اینم یه داستان کوتاه و زیبا و آموزنده از ترفندهای شیطان19
nurp satanflame

شیطان جنس کهنه می فروشد
شیطان می خواست که خود را با عصر جدید تطبیقبدهد، تصمیم گرفت وسوسه‌های قدیمی و در انبار مانده‌اش را به حراج بگذارد. در روزنامه‌ای آگهی داد و تمام روز، مشتری ها را در دفتر کارش پذیرفت.

ادامه در "ادامه مطالب"

حراج جالبی بود: سنگ‌هایی برای لغزش در تقوا،آینه‌هایی که آدم را مهم جلوه می‌داد، عینک‌هایی که دیگران را بی‌اهمیتنشان می‌داد. روی دیوار اشیایی آویخته بود که توجه همه را جلب می‌کرد: خنجرهایی با تیغه‌های خمیده که آدم می‌توانست آن‌ها را در پشت دیگری فروکند، و ضبط صوت‌هایی که فقط غیبت و دروغ را ضبط می کرد.
شیطان رو به خریدارها فریاد می زد: "نگران قیمت نباشید! الان بردارید و هر وقت داشتید، پولش را بدهید."

یکی از مشتری‌ها در گوشه‌ای دو شیء بسیار فرسودهدید که هیچکس به آن‌ها توجه نمی‌کرد. اما خیلی گران بودند. تعجب کرد وخواست دلیل آن اختلاف فاحش را بفهمد.

شیطان خندید و پاسخ داد: "فرسودگی‌شان به خاطراین است که خیلی از آن ها استفاده کرده‌ام. اگر زیاد جلب توجه می کردند،مردم می‌فهمیدند چه طور در مقابل آن مراقب باشند.



با این حال قیمت شانکاملاً مناسب است. یکی شان "شک" است و آن یکی "عقدة حقارت". تمام وسوسه‌های دیگر فقط حرف می‌زنند، این دو وسوسه عمل می کنند."