صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 89

موضوع: گزیده اشعار امیرخسرو دهلوی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    گزیده اشعار امیرخسرو دهلوی

    دیوان اشعار
    • «آب که میلش هـمه زی پستی است // در پُریش لاف زبردستی است// آب‌گهرهای کهن را مجوی// دُرّ چو کهن گشت شود زرد‌روی//زنده به ‌مرده مشو ای نا‌تمام// زنده تو کن مرده خود را به ‌نام//زنده‌کنِِِِِ مرده، مسیحافر است //وآنکه دم از مـرده بر‌آرد خر است//زنده که از مرده فضول وی است // مرده به‌ از وی به‌ قبول وی است//از پدر مرده ملاف ای جوان// گرنه سگی چون خوشی از استخوان//از هنر خویش گشا سینه را// مایه مـکن نسبت دیرینه را»
    • «آتش چو به شعله بر‌کشد سر// چه هیزم خشک و چه گل تر»
    • «آدمی است از پی کاری بزرگ // گرنکند، اوست حماری بزرگ»
    • «آدمـیان را سخنی بس بود // گاو بود کش خله در پس بود»
    • «آن دیو بود نه آدمی‌زاد// کز اندُه دیگران شود شاد»
    • «آن‌که به‌ زندان جهالت گم است// هست گدا ورچه زرش صد خم است»
    • «آن‌که خود را شناخت نتواند// آفریننده را کجا داند»
    • «آن‌که نداند رقمی بهر نام// به زفقیهی که بود ناتمام»
    • «بود قطره آب، طوفان مور// به ‌کم مایهٔ‌ای، ناقص آید به ‌شور»
    • «به ‌پای شمع شنیدم ز قیچی پولاد// زبان سرخ سر سبز می‌دهد برباد»
    • «به دل‌ها، نیاز اوستادی قـوی است // کز او هرزمان صنعتـی را نوی است»
    • «چو بر خود نداری روا نشتری // مکش تیغ بر‌گردن دیگری»
    • «خر ِ مانده کز ریش نالان بود// چه‌سود ار زدیباش پالان بود// چو کاهل بود ناقه در خاستن// چه ‌باید به ‌خلخالش آراستـن»
    • «خریدار دُر گرچه باشد بسی// سفالینه را هم ستاند کسی»
    • «داشت شبانی رمه در کوهسار // پیر و جوان گشته از او شیرخوار// شیر که از بز به سبـو ریختی//آب در آن شیر درآمیختی// بردی از آن آب طمع هم به شیر// نقره ستاندی چه ز برنا و پیر// روزی از آن کوه به ‌صحرای خاک// سیل در‌آمد رمه را برد پاک// آن‌که جهان سوختهٔ شیر کرد// سوخته شد ناگه از آن شیر سرد// خواجه چو شد با‌غم و آزار جفت// کارشناسیش در‌آن حال گفت// کان‌همه آب تو که در شیر بود// شد همه سیل و رمه را درربود// مرد شبان ز آن سخـن با‌شکوه// ماند سـرافکنده چو سیلاب کوه»
    • «در فتنه بستن، زبان بستن است // که گیتی به ‌نیک و بد آبستن است// پشیمان ز گفتار دیدم بسی// پشیمان نگشت از خموشی کسی»
    • «روز بی‌آبی آسیا از شاش موشی گردد// در گاه تنگی شبان از بز نر نیز دوشد»
    • «صد رحمـت ایزدی بر‌آن مرد// کز کیسه خود بود جوانمرد»
    • «علم کـز اعمال نشانیش نیست // کالبدی دارد و جانیش نیست»
    • «کاردانی به‌کشوری نبود// که از آن کاردان‌تری نبود»
    • «گر رشته گسست می‌توان بست// لیکن گرهیش در میان است»
    • «گفته‌اند آن‌چنان که باید گفت// از پس مرده بد نشاید گفت»
    • «لیکن آخر زنی و هیچ زنـی// نتوان داشت محرم سخنی// زن که در عقل باکمال بود// راز پوشیدنش محال بود»
    • «مردن آدمی به ‌ناکامی// بهتر از زیستن به ‌بدنامی»
    • «هفت و نُه این صنم عشوه‌ساز// عقل‌فریب آمد و بُرنانواز»


    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #2
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    امیرخسرو دهلوی
    گزیده اشعار
    غزلیات

    گزیده غزل ۱
    چو خاک بر سر راه امید منتظرم
    کزان دیار رساند صبا نسیم وفا
    برای کس چو نگردد فلک بی‌تقدیر
    عنان خویش گذارم به اقتضای قضا
    میان صومعه و دیر گر چه فرقی نیست
    چو من به خویش نباشم چه اختیار مرا
    کسی که بر درمیخانه تکیه گاهی یافت
    چه التفات نماید به مسند دارا ؟
    خوش آنکسی که درین دور میدهد دستش
    حریف جنس و می صاف و گوشهٔ تنها



    منبع:
    نرم افزار کامپیوتری اشعار 39 شاعر پارسی گو
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #3
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گزیده غزل ۲

    رخ برفروز و زلف مسلسل گره بزن
    تا بشکند جمال تو به آزرم و هر
    مه را به روی خوب تو نسبت کجا رسد
    ای رویت آفتاب و لبت ش و ک ور
    شکر شد از خجالت لعل تو آب ور
    برش و ک و ر چو کشیدی تو رخ وط
    خط معنبر تو چود و قمر گرفت
    کردند عاشقان تو تررو و وح
    روح مجسمی تو نه عقل مصوری
    ای روح عقل مثل تو نادیده ب و ت
    بنگر چو دید پیش رخ و قامت توکرد
    از شرم کار خانهٔ صد ساله ط و ی
    طی کن حدیث دور زمان جام می بیار
    تا باغ روح را دهم آبی ز م وی
    می خور مخور غم دل و دین خسروا دگر
    بگشا به مدح خسروا فاق ل و ب
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #4
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گزیده غزل ۳

    بشگفت گل در بوستان آن غنچهٔ خندان کجا؟
    شد وقت عیش دوستان آن لاله و ریحان کجا؟
    هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شد
    صد مرده زان لب زنده شد درد مرا درمان کجا؟
    گویند ترک غم بگو تدبیر سامانی بجو
    درمانده را تدبیر کو دیوانه را سامان کجا؟
    از بخت روزی باطرب خضر آب خورد و شست لب
    جویان سکندر در طلب تا چشمهٔ حیوان کجا؟
    می‌گفت با من هر زمان گر جان دهی با من امان
    من می برم فرمان بجان آن یار بی فرمان کجا؟
    گفتم : تویی اندر تنم ما هست جان روشنم
    گفتی که : آری آن منم اگر آن تویی پس جان کجا؟
    گفتی صبوری پیش کن مسکینی از حد بیش کن
    زینم از آن خویش کن من کردم این و آن کجا؟
    پیدا گرت بعد از مهی درکوی ما باشد رهی
    از نوک مژگان گه گهی آن پرسش پنهان کجا؟
    زین پیش با تو هر زمان می‌بودمی از هم‌دمان
    خسرو نه هست آخر همان ؟ آن عهد و آن پیمان کجا؟
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #5
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گزیده غزل ۴

    چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا
    که تا دگر نکند غنچه زهر خند آنجا
    رخ تو دیدم و گفتی سپند سوز مرا
    چو جان بجاست چه سوزد کسی سپند آنجا
    کسان بکوی تو پندم دهند و در جایی
    که دیده روی تو بیند چه جای پند آنجا
    به خانهٔ تو همه روز بامداد بود
    که آفتاب نیارد شدن بلند آنجا
    بشانه شست تو می‌بافت زلف چون زنجیر
    مگیر سخت که دیوانه یی است چند آنجا
    کجا روم که ز کوی تو هر کجا که روم
    رسد زجعد کمندت خم کمند آنجا
    ز زلفش آمد یای باد حال دلها چیست؟
    چگونه اند اسیران مستمند آنجا
    برآستان تو هرکس به رحمتی مخصوص
    مگر که خسرو بیچاره دردمند آنجا
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #6
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گزیده غزل ۵

    دلم در عاشقی آواره شد آواره تر بادا
    تنم از بی‌دلی بیچاره شد بیچاره تر بادا
    به تاراج عزیزان زلف تو عیاریی دارد
    به خونریز غریبان چشم تو عیاره تر بادا
    رخت تازه است و بهر مردن خود تازه تر خواهم
    دلت خاره‌ست و بهر کشتن من خاره تر بادا
    گرای زاهد دعای خیر میگویی مرا این گو
    که آن آوارهٔ از کوی بتان آواره تر بادا
    همه گویند کز خون‌خواریش خلقی بجان آمد
    من این گویم که بهرجان من خون خواره تر بادا
    دل من پاره گشت از غم نه زان گونه که به گردد
    و گر جانان بدین شادست یا رب پاره تر بادا
    چو با تردامنی خو کرد خسرو با دو چشم تر
    به آب چشم پاکان دامنش همواره تر بادا
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #7
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گزیده غزل ۶

    قدری بخند و ازرخ قمری نمای ما را!
    سخنی بگوی و از لب شکری نمای مارا
    سخنی چو گوهر تر صدف لب تو دارد
    سخن صدف رها کن گهری نمای مارا
    منم اندرین تمنا که بینم ازتو مویی
    چو صبا خرامش کن کمری نمای مارا
    ز خیال طرهٔ تو چو شب ! ست روز عمرم
    بکر شمه خندهٔی زن سحرنمای مارا
    بزبان خویش گفتی که گذر کنم بکویت
    مگذر ز گفتهٔ خود گذری مای ما را
    چو منت هزار عاشق بودای صنم ولیکن
    بهمه جان چو خسرو دگری نمای مارا
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #8
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گزیده غزل ۷

    گر در شراب عشقم از تیغ میزنی حد
    ای مست محتسب کش حدیست این ستم را
    گفتی که غم همی خور من خود خورم ولیکن
    ای گنج شادمانی اندازه ییست غم را
    آن روی نازنین را یک‌دم بسوی من کن
    تا بیشتر نبینم نسرین وارغوان را
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #9
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گزیده غزل ۸

    چه اقبالست این یارب که دولت داده‌ای ما را
    که در کوی فراموشان گذرشد یار زیبا را
    بحمدالله که بیداری شبهایم نشد ضایع
    بدیدم خفته در آغوش خود آن سرو بالا را
    تماشا می‌کنم این قد قیامت می‌کند یا رب
    که خواهم تا قیامت یاد کردن این تماشا را
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #10
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گزیده غزل ۹

    گذشت آرزو از حد بپای بوس تو ما را
    سلام مردم چشم که گوید آن کف پا را
    تو می‌روی و زهر سو کرشمه می‌چکد از تو
    که داد این روش و شکل سر و سبز قبا را
    برون خبر لم دمی تا برآورند شهادت
    چو بنگرند خلایق کمال صنع خدا را
    چو در جفات بمیرم بخوانی آنچه نوشتم
    بر آستان تو از خون دیده حرف وفا را
    فلک که می‌برد از تیغ بند بند عزیزان
    گمان مبر که رساند بهم دویار جدا را
    در آن مبین تو که شور است آب دیده عاشق
    که پرورش جز از ین آب نیست مهر گیا را
    صبا نسیم تو آورده و تازه شد دل خسرو
    چنین گلی نشگفتست هیچ‌گاه صبا را
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/