نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: کانت و فلسفه اخلاق

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض کانت و فلسفه اخلاق

    چکیده :

    توجه به اخلاق و جهت پیدایی و فلسفه آن همواره از مسائل مورد توجه فلاسفه و دیگر اندیشمندان بوده است. در این خصوص نظریه­های گوناگونی، بویژه در قرنهای هیجدهم و نوزدهم، بیان شده است که از جمله می­توان به نظریات فیلسوفان آلمانی نظیر امانوئل کانت اشاره کرد. مقام کانت در شکل­گیری تجدد غربی نزد عالمان و اندیشمندان مجهول نیست. تأثیر او را در هر یک از ابعاد نظری اندیشه تجدد اعم از فلسفه اخلاق و سیاست، فلسفه تربیت، فلسفه هنر، فلسفه دین، و روشنگری و مانند آن نمی­توان نادیده انگاشت. فلسفه اخلاق کانت نه فقط در حقیقت باید به عنوان قسمتی از فلسفه کلی او مورد مطالعه قرار گیرد بلکه برای شناخت فلسفه نظری او و درک ابعاد اصیل آن به ناچار باید به فلسفه اخلاق او نیز توجه داشت آن هم نه به عنوان فرع بلکه به عنوان اصل. بدین معنا فلسفه اخلاق کانت وسیله­ای است برای تعمق و دقت بیشتر در فلسفه نظری او. کانت فیلسوف بزرگی است و عظمت گفتار او در اخلاق در این نیست که مجموعه­ای از پندها و اندرزها را در قالب­ها زیبای ادبی در ادبیات ملل مختلف بیان کرده باشد بلکه عظمت و اصالت او در تأملی است که درباره شرایط امکان عمل اخلاقی در نزد انسان بطور کلی بکار برده است، تأملی که پیش­ساخته­های ذهنی ما را مورد نقد و بررسی قرار می­دهد و ناکافی بودن انس­های روزمره را به ما خاطرنشان می­سازد. عظمت کانت چه در فلسفه نظری و چه در فلسفه اخلاق در عظمت ذات تفکر اوست.

    در این نوشتار نخست درباره ­اندیشه اخلاقی کانت پیش از دوره نقادی سخن به میان آمده است. سپس کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق مورد تجزیه و تحلیل واقع شده و سرانجام مباحثی نظیر تفاوت عقل نظری و عقل عملی، اراده نیک، تکلیف تمایل، تکلیف و قانون و در نهایت رابطه قانون اخلاقی با اراده مورد بررسی قرار گرفته است.



    مقدمه

    برای آشنایان به سیر افکار فلسفی معلوم است که فلسفه اخلاقی کانت را نه می­توان از مجموع جهان­بینی و نظام فکری او مجزا دانست و نه می­توان از جریانات فرهنگی­ای که در طی سالهای متمادی در نیمه دوم قرن هیجدهم میلادی منجر به تدوین فلسفه اخلاق او شده است برکنار انگاشت. ولی اگر بتوان از مطالعه مراحل تکوینی تفکر او احتمالاً برای شناخت اجزای تشکیل­دهنده فلسفه اخلاقش یاری جست، در عوض به هر طریق این فلسفه را در مرحله انسجام­یافته و به صورت اصیل کلی خود باید در نظر داشت به نحوی که به وحدت و یکپارچگی آن خللی وارد نیاید. کانت در دو کتاب معروف فلسفه اخلاق خود را بیان داشته است. کتاب اول به سال 1785 م تحت عنوان اساس مابعدالطبیعه اخلاق (1) و کتاب دوم تحت عنوان نقد عقل عملی (2) به سال 1788 م منتشر شده است. می­توان گفت بر حسب نظر کانت اخلاق نه متکی بر علم است و نه متکی بر مابعدالطبیعه بلکه خود بنیانگذار اصول خود است. اخلاق مورد نظر وی نه کاملاً به اخلاق فلاسفه یونان شبیه است و نه به اخلاق مورد نظر مسیحیان. اخلاق برای فلاسفه یونان در درجه اول نوعی فن و هنر است در حالیکه اخلاق برای ایشان در جهت بازسازی طبیعت و به کمال رساندن آن بوده است.

    پاره­ای از محققان چه از لحاظ اصول و چه از لحاظ امکان تحقق عینی عمل اخلاقی، انتقادات بسیار بر فلسفه اخلاق کانت وارد دانسته­اند. به نظر ایشان فلسفه اخلاق کانت کلی­گویی­ای (3) بیش نیست و صرفاً جنبه صوری و انتزاعی دارد و در نتیجه فاقد محتوای واقعی است و گذتشه از این با امور انضمای و زندگانی روزمره انسان ناسازگار است. (4)

    در این نوشتار بدون اینکه منظور دفاع از کانت و فلسفه اخلاق او باشد همین اندازه لازم به یادآوری است که نظر این فیلسوف اصلاً این نبوده است که به مشاهده رفتار و کردار آنان به نحوی که مورد قبول روانشاسان امروزی است بپردازد. روش کانت در بررسی مسائل اخلاق به هیچ وجه توصیفی (5) نیست بلکه به گونه­ای توجیهی است. او نمی­گوید رفتار انسان چگونه است بلکه می­گوید برای این که انسان بتواند مدعی اخلاق باشد رفتار او چگونه باید باشد. البته می­توان گفت افکار اخلاقی کانت را نه می­توان از چارچوب فلسفه او مجزا دانست و نه می­توان بدون توجه به فرهنگ قرن هیجدهم میلادی در دنیای غرب خاصه در کشور آلمان معنای واقعی آن را دریافت. البته این بدان معنا نیست که چون نمی­توان به فلسفه اخلاق کانت عمومیت دارد پس باید به ناچار ارزش تفکری آنرا نیز انکار کرد. در واقع ارزش تفکر یک فیلسوف در ارضای کنجکاوی ذهنی ما نیست، بلکه در راغب­کردن ما به تأمل بیشتر و کوشش در رسیدن افقهای وسیع­تری است که دستیابی به آنها اگر مسایل ما را حل نمی­کند در عوض حداقل به ابعاد انسانی و فرهنگی ما عمق بیشتری می­بخشد. فلسفه اخلاق کانت نمونه بسیار والا و قابل توجهی است از همین کوشش و از این جهت همیشه تازگی خود را حفظ خواهد کرد و آموزنده باقی خواهد ماند.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. #2
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    اندیشه اخلاقی کانت پیش از دوره نقادی

    برای فهم اندیشه اخلاقی کانت پیش از دوره نقادی (6) از لحاظ تاریخی این سؤال مطرح می­شود که آیا واقعا گفته­های کانت در نقد عقل عملی عین آرای اخلاقی او پیش از دوره نقادی است یا نه؟ برای تحلیل این مسئله از لحاظ تاریخی باید دید کانت پیش از دوره نقادی به چه نوع اعتقادات اخلاقی بیشتر توجه داشته است؟ او در خانواده بسیار مذهبی و از معتقدان به پیتیسم (7) رشد کرد. معلمین او در مدرسه و اساتید او در دانشگاه نیز معتقد و مومن به همین فرقه بوده­اند و شواهد نشان می­دهد که کانت این تعلیمات را خریدار بوده است. در اوایل کانت بر آن بود که طبیعت انسان فاسد است و اخلاق باید در جهت خلاف طبیعت باشد، اما بعدها به تبع اندیشه­های فیلسوفان انگلیسی مانند شافتسبری (8) (1713 – 1671) معتقد شد که حیات اخلاقی می­تواند متکی به هماهنگی میان گرایشهای مشخص و تمایل به خیر عمومی باشد و در نتیجه، فضیلت لزوماً رنج­آور نیست یا از «هاچسون» (9) (1747- 1694) که اخلاق می­تواند کلیت داشته باشد و عمومی و جهانی گردد و امری استثنایی و مبتنی بر قهرمان­سازی نیست. (10)

    از هیوم (11) (1776-1711) این مطلب را می­آموزد که باید سهم عقل را در تحقق عمل، از سهم عواطف متمایز ساخت. و نظر به طور کلی چون فاقد حیات است نمی­تواند محرک عمل واقع شود. کانت علاوه بر این نویسندگان و متفکران انگلیسی آشنایی کامل با آثار ژان ژاک روسو (12) (1778-1712) فرانسوی نیز داشته است و به طور یقین تحت تأثیر افکار او قرار گرفته است. درباره این موضوع حتی بعضی از محققان اظهار کرده­اند که تأثیری که روسو در تکوین اندیشه اخلاقی او داشته است مشابه تأثیر نیوتن در تکوین افکار فلسفه نظری او بوده است. از طرف دیگر توجه کلی و عمده کانت را نسبت به فلسفه ولف (13) (1754-1679) نیز نمی­توان نادیده انگاشت. از لحاظ اخلاق کانت از ولف این نکته حساس را آموخته است که در عمل اخلاقی دو جنبه وجود دارد: یکی الزام اخلاقی که در واقع صورت آن عمل است و دیگر کمال که غایت آن است. الزام اخلاقی مبتنی است بر استکمال. کانت به افکار عرفانی کروسیوس نیز توجه داشته است (14).

    منابعی که فهرست­وار نام برده شد مسلما مورد استفاده کانت بوده است ولی با مقایسه افکار او در فلسفه اخلاق در دوره نقادی با محتوای مختلف و متفاوت این منابع اعم از دینی و فلسفی و عرفانی این نکته روشن می­گردد که محتوای فلسفه اخلاق کانت در نقد عقل عملی نه فقط قابل تحویل به هیچیک از منابع مزبور نیست بلکه می­توان گفت که با آنها مباینت اصلی نیز دارد. فلسفه اخلاق کانت چه از لحاظ محتوا و چه از لحاظ روش­شناختی با آنچه متفکران قبلی گفته­اند تفاوت فاحش دارد و حتی به معنایی او به نقادی گفته­های اسلاف نزدیک خود پرداخته است و آنچه از مجموع بحث او حاصل می­شود نه تنها نشانی از التقاط ندارد بلکه اصالت آن چنان است که فقط از لحاظ طرح مسائل، آن هم به عنوان جوابگویی به سخنان آنان تأثیر پیشینیان در آن دیده می­شود.

    عقل عملی در فلسفه کانت همان عقل به معنای کلی کلمه است که مجهز به اراده شده یا به اراده جهت بخشیدن است. مفهوم اراده است که فلسفه اخلاق کانت را به ****و وسیع­تری از محدوده عقل نظری می­بَرَد. در نقد عقل محض، کانت امکان شناخت را در مابعدالطبیعه غیر ممکن می­داند و در نقد عقل عملی کوشش برای بسط و گسترش شناخت انسان دیده نمی­شود، بلکه کوششی است در پایه­گذاری اصلی که متکی به مابعدالطبیعه نباشد. اختلاف میان دو عقل به اختلاف میان نظر و عمل بازمی­گردد و باید اصولاً فاعل شناسا را از فاعل اخلاقی تفکیک کرد. (15) فاعل شناسا (16) در طلب دستیابی به علوم حقیقی است و در مابعدالطبیعه چنین عملی را ناممکن تشخیص می­دهد. فعل اخلاقی (17) بدون اینکه کاری با شناخت داشته باشد، خود را مکلف و قانون اخلاقی را در خود می­یابد و کوشش او معطوف به تحقق­دادن به عمل اخلاقی است.

    قبل از تبیین نظریه اخلاقی کانت و برای فهم بهتر مشخصه آن باید گفت که اخلاق مورد نظر کانت نه کاملا به اخلاق فلاسفه یونان شبیه است و نه به اخلاقیات مسیحی. اخلاق برای فلسفه یونان در درجه اول نوعی فن و هنر است. آنها بر آن بوده­اند که بر اساس داده­های طبیعی به تحقق کمال دست یابند. اخلاق برای ایشان در جهت بازسازی طبیعت و به کمال رساندن آن بوده است از طرف دیگر در تفکر یونانی مرد با فضیلت متکی به علم و دانش بود چنانکه سقراط شرّ را جهل و علم را عین فضیلت می­دانست. در فلسفه کانت فاصله میان طبیعت و ارزش اخلاقی به حدی است که عقل عملی در جهت مخالف طبیعت به کار می­پردازد و از طرف دیگر الزاما متکی به علم و دانش نمی­شود بلکه مشخصه برجسته آن خودبنیادی آن است. فلسفه اخلاق کانت با اخلاقیات مسیحی نیز متفاوت است. در ایمان مسیحی برخلاف فلسفه یونانی خداوند منشأ و غایت اخلاق شناخته می­شود و سرمشق­هایی از اعمال و رفتار مسیح و قدیسین در اختیار ایمانداران قرار می­گیرد که آنها برای کسب رستگاری ملزم به تقلید از آن هستند. درست است که نظریه اخلاقی کانت با آرمان اخلاقی یونانیان و با اصول آموزه­های مسیحی مطابقت ندارد زیرا او در بند کمال مبتنی بر طبیعت نیست و غایت اخلاق را صرفا مقوله­ای انسانی و مبتنی بر عقل می­داند، اما از منظری دیگر هم شباهتی میان فلسفه اخلاق او و یونانیان و مسیحیان می­توان یافت. آنجا که کانت اخلاق را خودبنیاد می­داند گفته­های او به تفکر یونانی نزدیک می­شود و رابطه آن با اخلاقیات مسیحی قطعی می­گردد ولی آنجا که کانت اخلاق را نوعی فراشد از طبیعت می­داند دیگر از نظر یونانیان فاصله می­گیرد و به اخلاقیات مسیحی نزدیک می­شود. (18)

    با این بررسی مشخصه فلسفه اخلاق کانت به خوبی معلوم می­گردد. اخلاق موردنظر او نه متکی بر علم است و نه متکی بر مابعدالطبیعه، بلکه خود بنیانگذار اصول خود است. ما کلاً با دو ****و سر و کار داریم:

    1. عقل محض محدود و مقید به تجربه حسی و داده­های آن.

    2. عقل عملی که چنین محدودیت و قیدی ندارد و به کمک اراده و امکان اختیار و آزادی آن با اتکا به اصول خاص، خود منشأ ایمان و اعتقاد قرار می­گیرد.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  3. #3
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    نگاهی به کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق

    آن چنانکه که کانت در مقدمه کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق می­نویسد «تنها هدف این بنیادگذاری، جستن و استوارکردن برترین اصل اخلاق است.» و همین هدف زمینه کتاب «نقد عقل عملی» است. این بنیادگذاری در سه گام و مرحله صورت می­گیرد:

    1. گذر از شناسایی عادی اخلاقی به شناسایی فلسفی. 2. گذر از متافیزیک اخلاق به نقد خرد ناب نظری. 3. گذر از متافیزیک اخلاق به نقد خرد ناب عملی. در ابتدای فصل نخست، کانت با این عبارت آغاز می­کند:

    «در جهان و شاید حتی بیرون از آن، هیچ چیز را نمی­توان به طور مطلق نیک شمرد، مگر اراده نیک را بدون شک هوش، زیرکی، نیروی حکم و هر توانایی دیگر ذهن را که نام ببریم و یا جرأت، قدرت تصمیم، پایداری به عنوان اوصاف مزاج، از بسی نظرها خواستنی و خوبند. اما اگر اراده­ای که آنها را به کار می­برد خوب نبوده، دارای خصلت (کاراکتر) نیکو نباشد، همه این بخشش­های طبیعت، می­توانند بسیار بد و زیان­بار باشند و همچنین است درباره هر گونه اسباب سعادت. اراده نیک به طور مطلق و بالذات نیک است و این نیک بودن وابسته به نتیجه­هایی که از آن پدید خواهند آمد نیست، بدین معنا نیکی اراده نیک به اعتبار امور دیگر نیست و اگر به سبب شرایط بد، اراده نیک به نتیجه­های نیکو هم نرسد، باز هم در نیک بودن آن خللی پدید نمی­آید و نیکی اراده تابع هیچ گونه سود و زیان نیست. (19)

    کانت سپس به روشن­گری مفهوم اراده برمی­آید که بالذات و جدا از هر گونه هدف دیگری شایسته احترام است. او بیان می­کند این مفهوم (اراده) از پیش در فهم سالم طبیعی وجود دارد و نیازی به آموزش و تعلیم ندارد و فقط باید آن را روشن کرد. مفهومی که برای سنجیدن ارزش کارهای ما همواره مقام اول را دارد و برترین شرط است. کانت از مفهوم نامشروط­بودن اراده نیک، به مفهوم تکلیف اخلاقی می­رسد که فقط تکلیف اخلاقی است که از هر گونه شرطی آزاد است. همه فرمان­های دیگر قابل تحویل به قضیه شرطی­اند، یعنی هر امر و فرمانی برای دست یافتن به نتیجه­ای و دور ماندن از چیزی و نتیجه­ای دیگر است و نیروی یک فرمان، بسته به پاداش و جزایی است که انجام دادن یا ندادن آن در پی خواهد داشت و لذا اگر از هدف­ها و نتیجه­های آن چشم بپوشیم، دیگر فرمانی در کار نخواهد بود. فقط تکلیف اخلاقی است که هدفی بیرون از خود ندارد، بلکه خود غایت است. کرداری نیک و از روی تکلیف اخلاقی است که هم مطابق با قانون اخلاقی باشد و هم برای احترام به این قانون صورت گیرد.

    مطابقت یک کردار با قانون اخلاقی شرط لازم، اخلاقی بودن آن است نه کافی. اگر عملی در بنیاد خود به انگیزه احترام به قانون اخلاقی نباشد، از ارزش اخلاقی برخوردار نیست. به طور کلی انگیزه عمل یا تمایلات است و یا احترام به قانون اخلاقی؛ اگر صورت عملی اخلاقی است اما با انگیزه تمایلات، یعنی هر آنچه که غیر از احترام به قانون اخلاقی است ارزش اخلاقی ندارد.

    کانت در کتاب بنیاد مابعدالطبیعه بیان می­کند:

    «کاری که از روی وظیفه انجام می­گیرد باید هم از تأثیر تمایلات و هم از تأثیر هر گونه موضوع اراده پاک آزاد باشد، به­گونه­ای که هیچ عالمی برای تعین اراده باقی نماند، مگر از نظر ابژکتیو، قانون و از نظر سوبژکتیو احترام محض به قانون عملی و اطاعت از آن، حتی اگر مخالف همه تمایلات من باشد.»

    قانون اخلاقی که معیار سنجش ارزش اخلاقی همه کردارهای ماست، قاننی است که بنیاد آن در خرد عملی یا وجدان بیدار انسانی است و به چندین صورت بیان می­شود که یکی از آنها این است؛ «چنان رفتار کن که بتوانی بخواهی اصل رفتار تو، قانونی عمومی شود.» خاستگاه این قانون خرد عملی یا وجدان اخلاقی است و ساخته هیچ کس یا فیلسوف دیگری نیست. (20)

    کانت می­گوید: «به آسانی می­توان نشان داد که خرد انسانی چگونه با در دست داشتن این قطب­نما، به خوبی می­تواند در هر نمود، نیک را از شر و درست را از خطا بازشناسد، به شرط آنکه چون سقراط بی­آنکه کوششی برای آموختن چیزهای نو به کار بریم، کاری کنیم که خرد به اصل خود وفادار بماند.» اما این اصل که راهنمای کردار اخلاقی هر وجدان بیداری است و نیازی به آموزش آن از طریق علم و فلسفه ندارد، با این حال چه بسا تحت تأثیر تمایلات گوناگون مانع درخشندگی آن و در نتیجه به بی­راهه رفتن آن می­شود. روشن­گری خرد برای هدایت انسان به سوی معرفت و شناسایی و رساندن او به مقام تشخیص درست از نادرست و نیک از شر کاری است بس مهم، زیرا «معصومیت چیزی باشکوه است، ولی دریغا که دوامی ندارد و چه بسا که به آسانی از میان می­رود.»

    از این جاست که اهمیت و لزوم فلسفه اخلاقی روشن می­شود، زیرا با سنجش جنبه­های گوناگون آدمی و شناختن مقام حقیقی اوست که می­توانیم راه زندگانی خود را روشن کنیم. برای کشف برترین اصل اخلاقی باید از مرحله حکم (قضاوت) اخلاقی معمولی به حکم (قضاوت) فلسفی رسید. ولی پس از آن، باید از فلسفه معمولی که با تکیه بر نمونه­ها به پیش می­رود نیز گذشت و به متافیزیک اخلاق رسید. در این جا سر و کار ما با چونگی تجربی و نمونه و مثال نیست، بلکه با خود ایده­هاست و بدین ترتیب می­توانیم ببینیم که چگونه ممکن است این قانون اخلاقی راهنما و تعیین­کننده کردار انسان گردد. کانت می­گوید: «در طبیعت هر چیزی طبق قانون روی می­دهد، فقط موجود خردمند است که این توانایی را دارد که طبق ایده خود از قانون ـ ـ یعنی طبق اصل­ها ـ ـ عمل کند و فقط چنین است که او دارای اراده است و چون خرد باید کردارها را از قانون­ها استنتاج کند لذا اراده همانا خرد عملی است.» (21)
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. #4
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    تفاوت عقل نظری، عقل عملی

    کانت در نقد عقل محض معرفت عادی و معرفت علمی به اعیان را مسلم می­دارد و فیلسوف با احراز تجارب عادی انسانی و معرفت علمی می­تواند به کمک یک جریان علمی تحلیلی، بین عناصر صوری و مادی یا پیشینی و پسینی در معرفت نظری تمیز دهد و وظیفه فیلسوف نقد این است که این عناصر پیشین را جدا کند و به طریقی منظم عرضه کند. اما غیر از علم به اعیانی که در شهود حسی عرضه می­شود، معرفت اخلاقی هم هست. مثلاً می­توان گفت که باید راست بگوییم، اما این نوع معرفت علم به آنچه هست نیست، یعنی علم به اینکه مردم در واقع چگونه رفتار می­کنند نیست، بلکه علم به این است که چه باید کرد؟ یعنی مردم باید چگونه رفتار کنند و این معرفت پیشینی (22) است به این معنی که متوقف بر رفتار واقعی مردم نیست. حتی اگر همه مردم دروغ بگویند، باز درست است که نباید چنین رفتار کنند و نمی­توان این جمله که «مردم باید راست بگویند» به وسیله بررسی این که در واقع چنین می­کنند یا نه، تحقیق و ثابت کرد. این خبر مستقل از رفتار مردم صحیح است و به این معنی به نحو پیشینی صادق است، زیرا ضرورت و کلیت علائم پیشینی بودن آن هستند. (23)

    وظیفه اولیه فیلسوف اخلاقی، جداکردن عناصر پیشینی در معرفت اخلاقی و نشان دادن منشأ آنهاست. این پرسش فیلسوف اخلاقی از نگاه کانت است که قضایای پیشینی ترکیبی اخلاقیات چگونه ممکن است. کانت در عقل نظری نشان داد که مقولات و اصول پیشینی در قوه فاهمه وجود دارد که مبنای احکام پیشینی ترکیبی در معرفت نظری هستند. در این جا نیز کانت به دنبال منشأ اصول پیشینی اخلاقی است که منشأ احکام اخلاقی است.



    عقل عملی

    از نظر کانت عقل از جنبه کاربرد یا نقش عملی آن است و اشاره می­کند: «در نهایت فقط یک عقل واحد است که اطلاقات آن از یکدیگر متمایزند».

    هرچند عقل در نهایت یکی است، به دو طریق با متعلقات خود سر و کار دارد؛ یکی ا«که متعلق خود را تعین بخشد و دیگری اینکه متعلق خود را واقعیت دهد. اولی معرفت عقل نظری و دومی معرفت عقل عملی است. (24 ) عقل در نقش نظری خود، عینی را که در شهود عرضه شده است تعین و تقوم می­دهد، یعنی بر امری که از منشأ دیگری غیر از خودش حاصل شده، عملی می­کند ولی در نقش عملی خود، عقل خود منشأ متعلقات خویش است و اختیارات و ترجیحات اخلاقی وظیفه اوست. در این جا مقولات را بر مفروضات شهود حسی اطلاق نمی­کند، بلکه سر و کار آن با ایجاد ترجیحات یا تصمیمات اخلاقی است. این نقش در واقع «اراده» نامیده می­شود که به تعبیر کانت، قوه­ای است که یا اعیان مقابل و مطابق با مفاهیم را ایجاد می­کند و یا تصمیم به ایجاد آنها دارد. پس عقل نظری متوجه معرفت است در حالی که عقل عملی متوجه اختیار و ترجیح است بر حسب قانون اخلاقی و اجرای آن در عمل. (25) کانت گاهی اراده را متمایز ار عقل عملی می­داند که در آن تأثیر می­گذارد و گاهی هم آن را با اراده یکی می­داند، اما عقل عملی متعلقات خود را ایجاد می­کند یعنی به آنها واقعیت می­دهد و اراده است که اختیار عمل را بر حسب مفاهیم و اصول اخلاقی ایجاد می­کند.

    قانون اخلاقی باید مبتنی بر عقل باشد. این نسخه مستلزم آن است که منشأ نهایی اصول قانون اخلاقی در عقل فی­نفسه و بدون رجوع به شرایط و اوضاع خاص انسانی را باید جست و کانت در این جا با فلاسفه­ای که می­خواهند مبنای نهایی قانون اخلاقی را در طبیعت انسانی یا هر عاملی در حیات انسان و جامعه بیابند، مخالفت می­کند. کانت در همین کتاب نقد عقل عملی می­گوید: «مونتنی اخلاق را بر تربیت، اپیکور بر احساس جسمانی انسان، مندویل بر قوانین اساسی سیاسی و هاچسون بر احساسات و عواطف اخلاقی مبتنی می­کنند که نهایتاً از ارائه اصل کلی اخلاق عاجزند.» حتی نظریه کانت با نظریات جدید اخلاق که نظریه­های «تأثری» می­نامند، تعارض دارد. (26) او اصالت تجربه را نیز رد می­کند. کانت حتی مخالف ابتناء علم اخلاق بر علم کلام (الهیات) طبیعی بود، از نظر او اعتقاد به خدا مبتنی بر آگاهی اخلاقی است نه این که قانون اخلاقی مبتنی بر اعتقا به خدا باشد. کانت از لحاظ علم اخلاق در عِداد اصالت عقلیان قرار دارد.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/