صفحه 1 از 13 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 122

موضوع: دفتر اشعار خیام !

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل سکونت
    نیشابور
    نوشته ها
    71
    تشکر تشکر کرده 
    55
    تشکر تشکر شده 
    257
    تشکر شده در
    74 پست
    قدرت امتیاز دهی
    22
    Array

    اشعار خیام نیشابوری

    ابر آمد و باز بر سر سبزه گزيست بي باده گلرنگ نمي بايد زيست

    اين سبزه كه امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاك ما تماشاگه كيست

    * * *

    بر چهره گل نسيم نوروز خوش است در صحن چمن روي دل افروز خوش است
    از دي كه گذشت هر چه گويي خوش نيست خوش باش و ز دي مگو كه امروز خوش است

    ***

    مي نوش كه عمر جاوداني اين است خود حاصل از دور جواني اين است
    هنگام گل و باده و ياران سر مست خوش باش دمي كه زندگاني اين است

    ***

    در دهر چو آواز گل تازه دهند فرماي تا كه مي به اندازه دهند
    از جور و قصور و ز بهشت و دوزخ فارغ بنشين كه آن بر آوازه دهند

    ***

    بر شاخ اميد اگر بري يافتمي هم رشته خويش را سري يافتمي
    تا چند ز تنگناي زندان وجود اي كاش سوي عدم دري يافتمي

    ***

    از جمله رفتگان اين راه دراز باز آمده كو كه به ما گويد راز
    هان بر سر اين دو راهه آز و نياز چیزی نگذاری كه نمي آيي باز

    ***

    اي دل! غم اين جهان فرسوده مخور بيهوده نه اي غمان بيهوده مخور
    چون بوده گذشت و نيست نابوده پديد خوش باش غم بوده و نابوده مخور

    ***

    چون حاصل آدمي در اين شورستان جز خوردن غصه نيست تا كندن جان
    خرم دل آنكه زين جهان زود برفت و آسوده كسي كه خود نيامد به جهان

    ***

    درياب كه از روح جدا خواهي رفت در پرده اسرار فنا خواهي رفت
    مي نوش نداني از كجا آمده اي خوش باش نداني به كجا خواهي رفت

    ***

    مي خوردن و شاد بودن آيين من است فارغ بودن ز كفر و دين، دين من است
    گفتم به عروس دهر كابين تو چيست گفتا دل خرم تو كه آيين من است
    ویرایش توسط rojan : 09-06-2010 در ساعت 12:33 PM
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. 3 کاربر مقابل از rojan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  3. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    دفتر اشعار خیام !

    این قافله ی عمر عجب می گذرد!
    دریاب دمی که با طرب می گذرد
    ساقی غم فردای حریفان چه خوری
    پیش آر پیاله را که شب می گذرد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    حكيم عمر خيام

    افسوس كه رفت عمر بر بيهوده هم لقمه حرام و هم نفس آلوده
    فرمودة ناكرده سيه رويم كرد فرياد ز كرده هاي نا فرموده

    هر دل كه اسير محبت اوست خوشست هر سر كه غبار سر آن كوست، خوشست
    از دوست به ناوك غم آزرده مشو خوش باش كه هر چه آيد از دوست خوش است

    گويند بهشت و حور عين خواهد بود آنجا مي ناب و انگبين خواهد بود
    گر ما مي و معشوق پرستيم رواست چون عاقبت كار همين خواهد بود

    از تن چو برفت جان پاك من و تو خاك دگران شود مغاك من و تو
    زين پس ز براي خشت گور دگران در كالبدي كشند خاك من و تو

    گاه سحر است خيز اي مايه ناز نرمك نرمك باده خور و چنگ نواز
    كه آنها كه بجايند نپايند دراز و آنها كه شدند كس نمي آيد باز

    گويند: هر آن كس كه با پرهيزند آنسان كه بميرند بدانسان برخيزند
    ما با مي معشوق از آنيم مدام باشد كه به حشرمان چنان برانگيزند

    چندين غم مال و حسرت دنيا چيست؟ هرگز ديدي كسي كه جاويد بزيست؟
    اين چند نفس در تن تو عاريتي ست با عاريتي عاريتي بايد زيست

    در عشق تو از ملالتم ننگي نيست با بيخبران در اين سخن جنگي نيست
    اين شربت عشق داروي مرادنست نامردانرا از اين قدح رنگي نيست

    مي خوردن و گرد نيكوان گرديدن بهتر كه به رزق زاهدي ورزيدن
    گر دوزخي اند مردم مست، بگوي پس، روي بهشت را كه خواهد ديدن؟

    مي خور كه ترا بيخبر از خويش كند خون در دل دشمن بد انديش كند
    هشيار بدن چه سود دارد؟ جز آنك ز انديشه پايان، دل تو ريش كند

    نا كرده گناه در جهان كيست؟ بگوي و آنكس كه گنه نكرد چون زيست؟ بگوي
    من بد كنم و تو بد مكافات دهي پس فرق ميان من و تو چيست؟ بگوي

    سير آمدم اي خداي از هستي خويش وز تنگدلي و از تهيدستي خويش
    از نيست تو هست مي كني، بيرون آر زين نيستيم بحرمت هستي خويش

    سستي مكن و فريضه ها را بگذار وان لقمه كه داري زكسان باز مدار
    در خون كس و مال كسي قصد مكن در عهده آن جهان منم، باده بيار

    با من تو هر آنجه گويي از كين گويي پيوسته مرا ملحد و بيدين گويي
    معترفم بدانچه گويي، ليكن انصاف بده، ترا رسد اين گويي؟

    ابر آمد و باز بر سر سبزه گريست بي باده ارغوان نمي بايد زيست
    اين سبزه كه امروز تماشا گه ماست تا سبزه خاك ما تماشا گه كيست

    اي پير خرد مند پگه تر برخيز وان كودك خاكبيز را بنگر تيز
    پندش ده گو كه : نرم نرمك مي بيز مغز سر كيقباد و چشم پرويز

    موجود هر آنجه هست، نقشست و خيال عارف نبود هر كه نداند اين حال
    بنشين قدحي باده بنوش و خوش باش فارغ شو از اين نقش خيالات محال

    اين دو سه نادان كه چنان ميدانند از جهل كه داناي جهان ايشانند
    خر باش كه چنان زخري چندانند هر كه نو خرست كافرش مي خوانند

    اين كوزه چو من عاشق زاري بود ست در بند سر زلف نگاري بودست
    اين دسته كه بر گردن او مي بيني دستيست كه بر گردن ياري بودست

    خيام اگر ز باده مستي خوش باش گر با صنمي دمي نشستي خوش باش
    پايان همه چيز جهان نيستيست پندار كه نيستي، چو هستي خوش باش

    از گردش روزگار بهري برگير بر تخت طرب نشين و ساغر درگير
    از طاعت و معصيت خدا مستغنيست باري تو مراد خود زعالم گير

    تا كي غم آن خوري كه داري يا ني؟ دين عمر به خوشدلي گذاري يا ني؟
    پر كن قدح باده كه معلومت نيست كاين دم كه فرو بري برآري يا ني

    يا رب بگشاي بر من از رزق دري بي منت اين خسان رسان ما حضري
    از باده چنان مست نگه دار مرا كز بيخبري نباشدم دردسري


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    اسرار عزل را نه تو دانيو نه من
    ان حرف معما نه تو خواني و نه من
    پس از پس پرده گفت و گوي من و تو
    چون پرده بر افتد نه تو مانيو نه من


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    رباعيات حكيم عمر خيام




    رو بر سر افلاك و جهان خاك انداز


    مي ميخور و دل به ماهرويان ميباز
    چه جاي عتاب آمد و چه جاي نياز كز جمله رفتگان يكي نيامد باز


    آنرا كه وقوف است بر اسرار جهان شادي و غم و رنج برو شد يكسان
    چون نيك و بد جهان به سر خواهد شد خواهي همه درد باش و خواهي درمان


    اين غافله عمر عجب مي گذرد نيكوست كه با طرب مي گذرد
    ساقي غم فرداي قيامت چه خوري در ده قدح باده كه شب مي گذرد


    سرمست به ميخانه گذر كردم دوش پيري ديدم مست سبويي بر دوش
    گفتم كه: چرا نداري از يزدان شرم گفتا كه: كريم است خدا باده بنوش


    ياري كه دلم از بهر او زار شدست او جاي دگر به غم گرفتار شدست
    من در طلب داروي خود چون كوشم؟ چون او كه پزشك ماست خود بيمار شدست


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    چون لاله به نوروز قدح گیر بدست با لالهرخی اگر تو را فرصت هست

    می نوش به خرمی که این چرخ کهن ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
    **************************************************
    می لعل مذابست و صراحی کان است جسم است پیاله و شرابش جان است

    آن جام بلورین که ز می خندان است اشکی است که خون دل درو پنهان است

    **************************************************
    گردون ز زمین هیچ گلی برنارد کش نشکند و هم به زمین نسپارد

    گر ابر چو آب خاک را بردارد تا حشر همه خون عزیزان بارد
    **************************************************
    از جمله رفتگان این راه دراز باز آمده کیست تا بما گوید باز

    پس بر سر این دو راههٔ آز و نیاز تا هیچ نمانی که نمیآیی باز


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    افسوس كه نامه جواني طي شد وان تازه بهار زندگاني طي شد
    آن مرغ طرب كه نام او بود شباب افسوس ندانم كه كي آمد، كي شد

    گر يك نفست ز زندگاني گذرد مگذار كه جز به شادماني گذرد
    زنهار كه سرمايه اين ملك جهان عمر است بدان سان گذراني گذرد

    گر من ز مي مغانه مستم، هستم ور عاشق و رند و بت پرستم، هستم
    هر كس به خيال خود گماني دارد من خود دانم هر آنچه هستم، هستم

    از آمدن و رفتن ما سودي كو؟ و ز تار وجود بود ما پودي كو؟
    از آتش چشم پاكان وجود مي سوزد و خاك مي شود، دودي كو؟

    چون نيست حقيقت و يقين اندر دست نتوان به گمان تمامي عمر نشست
    آن به ننهيم جام مي را ز دست نوشيم و شويم خوش، نه هشيار نه مست

    انديشه عمر بيش از شصت منه هر كجا كه قدم نهي بجز مست منه
    زان پيش كه كاسه سرت كوزه كنند تو كوزه ز دوش و كاسه از دست منه

    آنكه سطري ز عقل در دل بنگاشت يك لحظه ز عمر خويش ضايع نگذاشت
    يا در طلب رضاي ايزد كوشيد يا راحت خود گزيد و ساغر برداشت

    خورشيد سپهر بيزوالي عشق است مرغ چمن خجسته فالي عشق است
    عشق آن نبود كه همچون بلبل نالي هر گه كه بميري و ننالي عشق است

    گاه سحر است خيز اي ساده پسر پر باده لعل كن بلوري ساغر
    كاين يك دم عاريت در اين كنج فنا بسيار جوئي‏‎ّ و نيابي ديگر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    این کهنه رباط را که عالم نام است و آرامگه ابلق صبح و شام است

    بزمیست که وامانده صد جمشید است قصریست که تکیهگاه صد بهرام است

    ××××××××××××××××××××××××× ××××××××××××××××××××××××× ××××××××××××××××
    مهتاب بنور دامن شب بشکافت می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت
    خوش باش و میندیش که مهتاب بسی اندر سر خاک یک بیک خواهد تافت
    ××××××××××××××××××××××××× ××××××××××××××××××××××××× ×××××××××××××××××××
    تا زهره و مه در آسمان گشت پدید بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید

    من در عجبم ز میفروشان کایشان به زانکه فروشند چه خواهند خرید
    ××××××××××××××××××××××××× ××××××××××××××××××××××××× ×××××××××××××××××
    خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر بوی قدح از غذای مریم خوشتر

    آه سحری ز سینه خماری از ناله بوسعید و ادهم خوشتر
    ××××××××××××××××××××××××× ××××××××××××××××××××××××× ×××××××××××××××××××
    من می نه ز بهر تنگدستی نخورم یا از غم رسوایی و مستی نخورم

    من می ز برای خوشدلی میخوردم اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    اين اهل قبور خاك گشتند و غبار هر ذره و هر ذره گرفتند كنار
    آه اين چه شراب است؟ كه تا روز شمار بيخود شده و بيخبرند از همه كار

    زنهار كنون كه مي تواني باري بردار ز خاطر عزيزي باري
    كاين مملكت حسن نماند جاويد از دست تو هم برون رود يك باري

    من باده خورم و ليك مستي نكنم الا به قدح دراز دستي نكنم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  11. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    قومی متفکرند اندر ره دین قومی به گمان فتاده در راه یقین

    می ترسم از آنکه بانگ آید روزی کای بیخبران راه نه آنست و نه این


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 13 1234511 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/