صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 74

موضوع: مجمموعه اشعار هما مير افشار

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    280
    Array

    پیش فرض مجمموعه اشعار هما مير افشار

    با درود



    از اونجا كه خيلي از شاعران نامي معاصر{ به خصوص بانوان شاعره } به خاطر بعضي سياستهاي فرهنگي غلط نديده گرفته ميشن و نامي از شون در بين نيست ، تصميم گرفتم از اين به بعد اشعار اين شاعره گرامي رو تايپ كنم و تو اين سايت بزارم اميدوارم اين شاعران گرانقدر فراموش نشن و همه سعي كنيم با انتشار اشعارشون گامي در بياد اوري سخنان نغز اين در هاي گرانقدر درياي ادبيات و معرفت وجودي ايران زمين برداريم


    شاد باشيد وپيروز
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #2
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    280
    Array

    پیش فرض

    گلـپــونه هــــــــــا




    4g8uzjl


    شعر گلپونه ها

    سحرگاه چون پنجره را گشودم تا نسیم سحر گاهی باز لفهای سرکش وجان ملتهبم بازی کند عطر گلپونه های وحشی مشام جانم را چنان سرشار ساخت که بی اختیار به سالها قبل یعنی به زمان کودکیم باز کشتم همان دخترکی شدم که در کنار باریکه آبی به نام جوی که از نزدیک منزلشان میگذشت با سبزه های نورس و گلپونه های وحشی درد دل میکرد همان دختر ساکت و آرامی که بازیهای کودکانه نیز شادمانش نمیساخت سراسر وجودش غمی بود مرموز که هر روز غروب هنگام بهاران او را به کنار پونه های سر سبز میکشید .... سلام پونه ها سلام گلپونه ها امروز مامان با من قهر بود ..... وصبح نمیدانم چرا اخمهای پدرم باز نمیشد حتی وقتی با دستهای کوچکم برای او چای میریختم به روی من لبخندی نزد در عوض برادرم را .... گلپونه ها.... مهری دختر همسایه با من بازی نمیکند چند روز است احساس میکنم که اگرپسر به دنیا می امدم بهتر بود... و گلپونه ها با چشمهای مهربانشان آرام به درد دلهای کودکانه من گوش میسپردند و هر گز از پر گوییهای من نمیرنجیدند. مطمئن بودم که آنچه به آنها گفته ام برای همیشه در سینه های پاک و نازنینشان دفن میشود آری مطمئن بودم... و آنها از همان اوان کودکی هر بهار سنگ صبور من بودند ومن چه بسیارها که به انتظارشان چشم به راه ماندهام و اکنون در این سحرگاه روشن و دلپذیر بهاری با خود می اندیشم ... در خود میگریم و افسوس میخورم که چرا نمیتوانم چون آن روزهای زود گذر و شیرین حتی به گلپونه ها نیز اعتماد کنم ... آه چه سخت است بدین گونه تنها ماندن که حتی نسیم سحری نیز همراز نیست و محرم راز
    قطعه شعر گلپونه ها را بدین مناسبت سروده ام
    "هما"


    گلپونه ها


    گلپونه هاي وحشي دشت اميدم ، وقت سحر شد
    خاموشي شب رفت و فردايي دگر شد
    من مانده ام تنهاي ، تنها
    من مانده ام تنها ميان سيل غمها
    ****

    گلپونه هاي وحشي دشت اميدم ، وقت جداييها گذشته
    باران اشكم روي گور دل چكيده
    بر خاك سرد و تيره اي پاشيده شبنم
    من ديده بر راه شما دارم كه شايد
    سر بر كشيد از خاكهاي تيره غم
    ****

    من مرغك افسرده اي بر شاخسارم
    گلپونه ها ، گلپونه ها چشم انتظارم
    ميخواهم اكنون تا سحر گاهان بخوانم
    افسرده ام ، ديوانه ام ، آزرده جانم
    ****

    گلپونه ها ، گلپونه ها ، غمها مرا كشت
    گلپونه ها آزار آدمها مرا كشت
    گلپونه ها نا مهرباني آتشم زد
    گلپونه ها بي همزباني آتشم زد
    ****

    گلپونه ها در باده ها مستي نمانده
    جز اشك غم در ساغر هستي نمانده
    گلپونه ها ديگر خدا هم ياد من نيست
    همدرد دل ، شبها بجز فرياد من نيست
    ****

    گلپونه ها آن ساغر بشكسته ام من
    گلپونه ها از زندگاني خسته ام من
    ديگر بس است آخر جداييها خدا را
    سر بركشيد از خاكهاي تيره غم
    ****

    گلپونه ها ، گلپونه ها من بيقرارم
    اي قصه گويان وفا چشم انتظارم
    آه اي پرستوهاي ره گم كرده دشت
    سوي ديار آشناييها بكوچيد
    با من بمانيد ، با من بخوانيد
    ****

    شايــــــــد كه هستي را ز سر گيرم دوباره
    شايــــــــد آن شور مستي را ز سر گيرم دوباره

  3. #3
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    280
    Array

    پیش فرض

    اين دل شكسته بهتر

    رفتي دلم شكستي ، اين دل شكسته بهتر
    پوسيده رشته عشق ، از هم گسسته بهتر

    من انتقام دل را هر گز نگيرم از تو
    اين رفته راه نا حق ، در خون نشسته بهتر

    در بزم باده نوشان اي غافل از دل من
    بستي دو چشم و گفتم ، ميخانه بسته بهتر

    چون لاله هاي خونين ريزد سر شگم امشب
    بر گور عشق ديرين ، گل دسته دسته بهتر

    آيينه ايست گويا اين چهره ي غمينم
    تا راز دل نداني ، در هم شكسته بهتر

    فرسوده بند الفت ، با صد گره نيرزد
    پيمان سست و بيجا ، اي گل ، نبسته بهتر

    گر يادگار بايد از عشق خانه سوزي ...
    داغي هما بسينه ، جاني كه خسته بهتر

  4. #4
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    280
    Array

    پیش فرض

    مردنم راببين و بعد برو

    من كيم ؟ آن شكسته ، رفته ز ياد
    تكدرختي كه برگ و بارش نيست
    پاي در گل ، اسير طوفانها

    ورقي پاره از كتاب زمان
    قصه اي ناتمام و تلخ آغاز
    اشگ سردي چكيده بر سر خاك
    نغمه هايي شكسته دردل ساز

    تو كه بودي ؟ همه بهار ، بهار
    در نگاهت شراب هستي سوز
    از كجا آمدي ؟ كه چشم تو شد
    در شب قلب من ، طليعه ي روز

    در رگت خون زندگي جاري
    تنت از شوق و آرزو لبريز
    تو طلوع و من آن غروب سياه
    تو سراپا شكوفه ، من پاييز

    راستي را شنيده بودي هيچ
    شوره زاري كه گل در آن رويد ؟
    يا زشبهاي تيره ، آخر ماه
    دلي افسرده ، روشني جويد ؟

    تو كه بودي ؟ كه شوره زاره دلم _
    با تو سرشار برف و باران شد
    كاسه خشك چشمهايم باز
    تازه شد ، رشگ چشمه ساران شد

    سبز گشتم ، زنو جوانه زدم ...
    با تو گل كردم و بهار شدم
    هر رگم جوي خون هستي شد
    پر شدم ، پر ز اتنظار شدم

    واي بر من ، چرا ندانستم
    بوفاي گل اعتباري نيست
    شاخه اي را نچيده ميبينم
    در كفم غير نيش خاري نيست

    راستي را چنان نسيم سحر
    تو گذشتي چه ساده زانچه كه بود
    من بجا مانده يكه و تنها . . .
    ميگريزم دگر ز بود و نبود

    بي من آري تو خفته اي آرام
    گر چه من لحظه اي نياسودم
    چكنم رسم عاشقي اينست
    چشم من كور ، عاشقت بودم

    بعد از اين ميگريزم از هستي
    بجهان نيز دل نميبندم . . . . .
    اي همه شادمانيم از تو
    بي تو هر گز دگر نميخندم

    آه اينك تو اي رطيل سياه
    وقت رفتن كنار خانه بمان
    تا ببيني چگونه ميميرم
    لحظه اي هم باين بهانه بمان

    صبر كن ، صبر كن ز باغ دلم
    گل شادي بچين و بعد برو
    ايكه زهر تو سوخت جانم را ...
    مردنم را ببين و بعد برو

  5. #5
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    280
    Array

    پیش فرض

    ترا قسم بحقيقت


    ترا قسم بحقيقت ، ترا قسم بوفا
    ترا قسم بمحبت ، ترا قسم بصفا
    ترا بميكده ها و ترا بمستي مي
    ترا بزمزمه ي جويبار و ناله ني
    ترا بچشم سياهي كه مستي آموزد
    ترا بآتش آهي كه خانمان سوزد
    ترا قسم بدل و آرزو ، برسوايي
    ترا بشعله عشق و ترا بشيدايي
    ترا قسم بحريم مقدس مستي
    ترا بشور جواني ، ترا باين هستي
    ترا بگردش چشمي كه گفتگو دارد
    ترا بسينه تنگي كه آرزو دارد
    ترا بقصه ليلا و غصه مجنون
    ترا به لاله صحرا نشسته اندر خون
    ترا بمريم خاموش و سوسن غمگين
    ترا بحسرت فرهاد و ناله شيرين
    ترا بشمع شب افروز جمع سر مستان
    ترا بقطره اشك چكيده در هجران
    ترا قسم به غم عشق و آشناييها
    دل چو شيشه من مشكن از جداييها

  6. #6
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    280
    Array

    پیش فرض

    شهرزاد قصه گو


    مرا در سينه پنهان كن ،
    رهم ده در دل پر مهر و احساست
    مرا مگذار تنها ، اي دليل راه اميدم ،
    بهشتم ، آسمانم ، شعر جاويدم
    ****

    مرا بگذار تا زنجيري زندان غم باشم ،
    برايت قصه ها خوانم ،
    بپايت شعر ها ريزم .
    مرا بگذار تا مستانه در پاي تو آويزم
    ****

    مرا در ديده پنهان كن
    كه شبها تا سحر روياي آن چشم سيه گردم
    مرا مگذار تا دور از تو اي هستي ، تبه گردم
    ****

    ز پايم بند دل مگشا ،
    مرا بگذار تا كاخي برايت از وفا سازم
    ترا از آرزوهايت جدا سازم ،
    ترا با كعبه ي دل آشنا سازم
    ****

    بيا با من ، بيا تا در ميان موج دريا ها ،
    ميان گردباد سخت صحرا ها
    كنار بركه هاي غرق نيلوفر ،
    تهي از ياد فرداها
    ز جام چشمهاي تو مي ناب نگه نوشم ،
    ****

    منم آن مرغك وحشي ،
    قفس مگشا .
    ز پايم بند دل را بر مدار ، اي آشناي من
    مرا بگذار تا عمري اسير ارزو باشم ، سراپا گفتگو باشم ،
    شه من ، شهرزاد قصه گو باشم
    ****

    مرا از سينه يادم را
    مرا از كف مده آسان
    منه اميد جاويدم
    بلوح عشق من پايان . . .

  7. #7
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    280
    Array

    پیش فرض

    ترا من بقدر خدا دوست دارم


    ترا چون نسيم صبا دوست دارم
    ترا چون حديث وفا دوست دارم
    چو حل گشته ام در وجود تو با خون
    ترا از من و ما ، جدا دوست دارم
    دلم را كسي جز تو كي مي شناسد
    ترا اي بدرد آشنا ، دوست دارم
    چو بيمار جان بر لبم از جدايي
    گل بوسه را چون دوا ، دوست دارم
    بلاي وجودي ، مرا مبتلا كن
    ز هستي گذشتم ، بلا دوست دارم
    مگير از سرم سايه شهپرت را
    ترا همچو فر هما دوست دارم
    بشبهاي تاريك و تلخ جدايي
    خيال ترا چون دعا دوست دارم
    قسم بر دوچشمان غم ريز مستت
    ترا من بقدر خدا دوست دارم

  8. #8
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    280
    Array

    پیش فرض

    پلهاي شكسته


    ميرسي از راه روزي با شناب
    خسته و غمديده و افسرده جان
    ديده ميدوزي بسوي كاجها
    ميكني پاك از محبت گردشان

    بشكند جام بلورين سكوت
    از صداي آشناي زنگ در
    مي هراسد مرغكي بر شاخ بيد
    ميكشد از روي گل پروانه پر

    منتظر ميماني آنجا آنجا لحظه اي
    تا صداي گرمي آيد كيست كيست ؟
    زير لب مينالي آنگه با دريغ
    ديگر آن اميد جانم نيست نيست

    در فضاي خالي و خاموش سرد
    بر نمي خيزد صداي پاي او
    پر نمي گيرد شتابان سوي در
    گرم و غوغا آفرين بالاي او

    ديدگانش غرقه در نور صفا
    بر دو چشمانت نميخندد دگر
    آن دو بازوي سپيد و مرمرين
    راه بر رويت نمي بندد دگر

    مي نمي ريزد از آن چشمان مست
    گل نمي ريزد بپايت خنده اش
    بوسه اي ديگر نمي بخشد ترا
    آن لب از عطر گل آكنده اش

    پيش چشمانت همه بگذشته ها
    رنگ مي گيرند و غوغا مي كنند
    در دلت آن خاطرات غمفزا
    شعله اندوه بر پا مي كنند

    يادت آيد - چون بدل غم داشتي
    آن دل درد آشنا ديوانه بود
    تا سحر گاهان كنارت مينشست
    از همه خلق جهان بيگانه بود

    يادت آيد - قهر كردنهاي او
    درميان گريه ها خنديدنش
    زير چشمي بر تو افكندن نگاه
    چون تو مي ديدي نگه دزديدنش

    مشت مي كوبي بدر ، با خشم و درد
    كاين منم در باز كن در باز كن
    با سلام و بوسه ها جانم ببخش
    مرغك من سوي در پرواز كن

    نرم بر مي خيزد از سويي نسيم
    زير لب گويي صداي پاي اوست
    رهگذاري نغمه اي سر مي دهد
    كيمياي زندگاني ، دوست دوست

    غرق حسرت مي كشي آهي ز دل
    كاي دريغا از چه رو ازردمش
    دوست با من بود و غافل ازو
    چون گلي در دست غم پژمردمش

    اشك مي غلطد فرو بر چهره ات
    راه بر گشتن برويت بسته است
    وه چه آسان دادي از كف آنچه بود
    پشت سر پلها همه بشكسته است

  9. #9
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    280
    Array

    پیش فرض

    sham



    پروانه


    پروانه ، اي از عشق و ناكامي نشانه
    اي يادگار عاشقي در اين زمانه

    در شعله مي سوزد پرت پروا نداري
    پرواي جان در حسرت فردا نداري

    سودا مكن جان در بهاي آشنايي
    ديگر ندارد آشنايي ها بهايي

    پروانه ، اين دلها دگر درد آشنا نيست
    در بزم مستان هم ، دگر درد آشنا نيست

    پروانه ، ديگر باده ها مستي ندارد
    جز اشك حسرت ، ساغر هستي ندارد

    پروا كن از آتش ، كه مي سوزد پرت را
    يكدم نسيمي مي برد خاكسترت را

    پروانه ، آن شمع اميد شام تارت
    آخر سحر گه مي شود شمع مزارت

  10. #10
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    محل سکونت
    یک نگاه
    نوشته ها
    862
    تشکر تشکر کرده 
    28
    تشکر تشکر شده 
    151
    تشکر شده در
    103 پست
    قدرت امتیاز دهی
    280
    Array

    پیش فرض

    يقين دارم كه مي ايي

    تو مي ايي
    يقين دارم كه مي ايي
    زماني كه مرا در بستر سردي ميان خاك بگذارند تو مي ايي.
    يقين دارم كه مي ايي.پشيمان هم...
    دو دستت التماس اميزمي ايد به سوي من ولي پر مي شود از هيچ
    دستي دست گرمت را نمي گيرد.صدايت در گلو بشكسته و الوده با گريه
    بفريادي مرا با نام ميخواند و مي گويي كه اينك من
    سرم بشكن
    دلم را زير پا له كن
    ولي برگرد...
    همه فرياد خشمت را بجرم بي وفايي ها
    دورنگي ها
    جدايي ها بروي صورتم بشكن
    مرو اي مهربان بي من كه من دور از تو تنهايم!
    ولي چشمان پر مهري دگر بر چهره ي مهتاب مانند نمي ماند.لباني گرم با شوري جنون انگيز نامت را نمي خواند.
    دگر ان سينه ي پر مهر ان سد سكندر نيست كه سر بر روي ان بگذاري و درد درون گويي
    تو مي ايي زمانيكه نگاه گرم من ديگر بروي تو نمي افتد
    هراسان
    هر كجا
    هر گوشه اي برق نگاهت را نمي پايد
    مبادا بر نگاه ديگري افتد.
    دو چشم من تو را ديگر نمي خواند
    محالست اينكه بتواني بر ان چشمان خوابيده دوباره رنگ عشق و ارزو ريزي
    نگاهت را بگرمي بر نگاه من بياويزي
    بلبهايم كلام شوق بنشاني.
    محالست اينكه بتواني دوباره قلب ارام مرا
    قلبي كه افتادست از كوبش بلرزاني/برنجاني
    محالست اينكه بتواني مرا ديگر بگرياني.
    تو مي ايي يقين دارم ولي افسوس ان پيكر كه چون نيلوفري افتاده بر خاكست دگر با شوق روي شانه هايت سر نمي ارد
    بديوار بلند پيكر گرمت نمي پيچد
    جدا از تكيه گاهش در پناه خاك مي ماند و در اغوش سر گور مي پوسد و گيسوي سياهش حلقه حلقه بر سپيدي هاي ان زيبا لباس اخرينش
    نرم ميلغزد.
    جدا از دستهاي گرم و زيبا و نجيب تو...
    دگر ان دستها هرگز بر ان گيسو نمي لغزد
    پريشانش نمي سازد
    دلي انجا نمي بازد.
    تو مي ايي يقين دارم.تو با عشق و محبت باز مي ايي ولي افسوس...
    ان گرما بجانم در نميگيرد
    بجسم سرد و خاموشم دگر هستي نمي بخشد.
    يقين دارم كه مي ايي.
    بيا اي انكه نبض هستيم در دستهايت بود.دل ديوانه ام افتاده لرزان زير پايت بود.
    بيا اي انكه رگهاي تنم با خون گرم خود تماما معبري بودند تا نقش ترا همچون گل سرخي بگلدان دل پاكيزه ي گرمم برويانند.
    يقين دارم كه مي ايي
    بيا
    تا اخرين دم هم قدمهاي تو بالاي سرم باشد.
    نگاهت غرق در اشك پشيماني بروي پيكرم باشد.دلت را جا گذاري شايد انجا
    تا كه سنگ بسترم باشد!

صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/