من می روم و هرکس هرچه دوست دارد می تواند درباره ام بگوید اما می دانم مردم باورم دارند و می دانند که وعده ندادم. من تلاشم را کردم. گفتم تا آخرین لحظه می جنگم که قهرمان باشیم و این کار را هم کردم.
یک روز پس از باخت ، در اتاقش نشسته و تلفنی می گوید:« دل و دماغ حرف زدن ندارم اما اگر برای مصاحبه نمی آیی ، خوشحال می شوم در این ساعت های آخر با هم باشیم.»
افشین قطبی در اتاقش در هتل شرایتون مشغول بستن چمدان هایش بود و داشت آنها را می بست:« تمرین های تیمم در ژاپن شروع شده و تصمیم گرفتم با اتفاقی که افتاد همین امشب بروم ژاپن تا زودتر کارم را آنجا شروع کنم. راستش الان خیلی بیشتر از دیشب ناراحتم. فکر می کنم شانسی را از دست دادم که در چنگ داشتم.»
او درست در روزی از افسوس سخن می گوید که در تهران همه درست به همان حسی برگشته اند که ساعتی قبل از بازی با عراق داشتند. حس تلخ بی تفاوتی. چه فرقی می کند ، عادت کردیم در این جور مواقع بگوییم همه چیز مان به همه چیزمان می آید. تیم ملی باخت که باخت ، مگر قرار بود ببرد؟ لحظه ای ناراحت شدند مردم چون تیم ملی کشورشان باخت ، اصلا فوتبال که مهم تر از سقوط هواپیما نیست. اینجا که جان کسی را نگرفتند ....
قطبی چمدان هایش را بی خیال شده و نسکافه تعارف می کند:«از ته قلبم ناراحتم. هدف بزرگی داشتم. ترسی ندارم که بگویم عذر می خواهم اما مطمئنم مردم که بازی را دیدند برای رسیدن به چیزی که آنها از من خواسته بودند تمام تلاشم را کردم اما ...دیشب شب افشین نبود. ایمان داشتم که کره را می بریم اما نشد ...»
و اما چرا این اتفاق افتاد؟ اصلا افشین جان چرا آن طور نشد که وعده اش را داده بودی؟ و او می گوید:« نیمه اول تیم زیر فشار کشنده حریف بود. نمی خواستیم عقب بیاییم ولی دیدم تیم افت کرده . سعی کردم با آوردن خسرو حیدری به زمین تیم را برگردانم فکر کنم با این تعویض شرایط کمی هم بهتر شد اما حقیقتش این است که شب مان نبود. فکر می کنم باتجربه های تیم، شب خیلی خوبی را پشت سر نگذاشتند و من هم روی شانس نبودم. باز هم می گویم انگار روز بازی با کره روز افشین نبود. »
و این دیالوگ کوتاه معنایش پایان قطبی است. بسته شدن مردی که یک روز با برد کره برابر تیم ملی ایران پایش به فوتبال ایران باز شد و او به عنوان امپراتور فاتح پس از حذف تیم ملی ایران در بازی های جام ملتهای آسیا توسط کره آمد و خیلی زود لقب ناجی گرفت و 4 سال بعد با باحت به کره پرونده اش بسته شد درحالی که سلطان وعده ها لقبش داده بودند:« من امشب می روم ژاپن چون قراردادم با فدراسیون ایران تمام شده. من می روم و هرکس هرچه دوست دارد می تواند درباره ام بگوید اما می دانم مردم باورم دارند و می دانند که وعده ندادم. من تلاشم را کردم. گفتم تا آخرین لحظه می جنگم که قهرمان باشیم و این کار را هم کردم.»
گفت و گو با افشین قطبی ؛سرمربی حالا دیگر سابق تیم ملی ایران را دوست و همکار خوب ما علی عالی که سابقه همکاری باافشین را به عنوان سردبیر سایت شخصی او داشته است ، گرفته. مصاحبه ای که بخش اصلی آن صبح پنجشنبه گذشته در هتل شرایتون و قبل از حذف تیم ملی انجام گرفته و البته مقدمه ابتدایی هم بخشی از گفت و گوی این دو است که صبح یکشنبه در اتاق افشین انجام شده ، زمانی که سرمربی تیم ملی ساک هایش را می بسته تا شاید برای همیشه از ایران برود.
برای مان شده یک رویا، اینکه ما هم بتوانیم جام ملتها برگزار کنیم!
شما فکر کنید خانواده ای می خواهد مهمان نوازی کند و خانواده های دیگر را به خانه اش دعوت کند، وقتی این دعوت صورت میگیرد، بهترین شکل شخصیت و مهمان نوازی خودش و بهترین شکل منزلش را می خواهد نشان دهد. او بهترین میوه ها، غذاها و نوشیدنی ها را فراهم می کند تا مهمان تجربه بسیار خوبی را از آن میزبان داشته باشد. علاوه بر اینکه وقتی مهمان وارد خانه می شود با لبخند، مهربانی و با مهمان نوازی برخورد می کند. تجربه ای که من از جام جهانی 94 در آمریکا داشتم، تمام بازی هایی که در غرب آمریکا بود را از نزدیک دیدم و تمام برنامه ریزی ها و تشریفاتش را به دقت زیرنظر گرفتم.
واقعا تجربه بسیار خوبی بود و امریکا سعی کرد به بهترین شکل خودش را نشان دهد. من 13سال در بالاترین سطح کار کردم، 2 جام جهانی درگیر بودم و پیشرفت فوتبال آسیا را دیدم. شاید برای مسئولین ما جالب باشد کشوری مثل قطر برای فوتبال و ورزش اینقدر خرج می کند، هزینه می کند، از تمرین گرفته تا رختکن و استادیوم؛ اینها نمایش ملی از طریق ورزش است، به این دلیل دولت قطر می خواهد کشورش را از طریق ورزش نشان دهد، می داند ورزش چقدر در جامعه مهم است و اینجا اسم و رسم قطر را به همه نشان می دهد و غرور ملی را بالاتر می برد و بزرگترین تبلیغات برای آنهاست.
اینجا درسی هم برای مان دارد؟
اصلا شک نکن که می تواند برای همه مهم باشد، تیم هایی مثل امارات، ژاپن، کره و استرالیا از کیفیت پیراهن، مدیریت، برنامه ریزی و پشتیبانی بسیار خوبی برخوردارند و می تواند الگوی مناسبی برای ما باشند، من امریکا و کره را از سال 97 از نزدیک دیدم و می توانم خیلی درباره این مسائل حرف بزنم، آن زمان که در پرسپولیس هم بودم خیلی درباره این موضوعات می گفتم، اینکه تمرین ها، کیفیت زمین، گروه پزشکی، حمایت مدیریت، محل تمرین و مارکتینگ خیلی ضعیف هستیم و فوتبال بین المللی به اینها خیلی توجه دارد.
برگزاری این جام توانست در فرهنگ آنها تاثیر بگذارد؟ چراکه فوتبال دغدغه چندان مهمی نبود و برای همین می توانست تاثیر بسیار کمی داشته باشد...
من فکر می کنم تاثیر گذاشت به خاطر اینکه چشمان و ذهنشان به بین المللی بودن فوتبال باز شد و اینکه یک ورزش می تواند احساسات بسیار خوبی را برای مردمش هدیه بیاورد. این تاثیر بسیار قشنگ بود.
به نظر شما فوتبال فرهنگ ساز است؟ یعنی می تواند فراتر از زمین سبز باشد؟
صد در صد! به نظر من فوتبال و فرهنگ ها مثل تانگو با هم می رقصند، یعنی فرهنگ یک کشور و گروهی نفوذ می کند به فوتبالش و فوتبالش هم در همان فرهنگ اثر می گذارد. شما ببینید در یک بازی فوتبال تمام احساس انسان ها بیرون می آید. خوشحالی، غمگینی، عصبیت، دوستی و... شاید بهترین و بدترین رفتارها در این ورزش مشاهده می شود و من احساس می کنم این بازی ها تجربه بسیار خوبی برای من بود. مخصوصا برای مردم ایران که موفقیت ایران را می خواهند و از این بردها بسیار خوشحالند. آنها با فوتبال آشتی کردند و جنگیدن بچه ها را می پذیرند و این پیام مهمی برای ما است.
وقتی جام ملت ها می تواند چنین تاثیری بگذارد یعنی جام جهانی کره و ژاپن هم توانست تاثیر عمیقی در فرهنگ دو کشور داشته باشد و آنها را به شکوفایی برساند.
جام جهانی بعد از فرانسه به کره و ژاپن رفت، کشورهایی که دشمنان خونی همدیگر هستند و ژاپن چندین سال کره را اشغال کرده بود و هر بلایی که فکرش را کنید بر سر کره آورد. اما فیفا تصمیم گرفت این دو کشور با هم شریک شوند و وقتی این تصمیم گرفته شد همه اعتقاد داشتند که امکان ندارد این دو کشور با هم همکاری کنند ولی به خاطر اینکه دو کشور می خواستند میزبان شوند و در این تورنمنت شریک باشند، فکر می کنم فیفا موفق شد در مدت 30 روز آنها را به هم نزدیک کند. در این مدت، برای برگزاری این تورنمنت، مردم این دو کشور و فرهنگشان توانستند با هم همکاری کنند. الان بیشتر ماشین های ژاپنی در کره است و خریدار دارد و یا تلویزیون های Samsung در ژاپن حضور دارد. یا مثلا فیلم های کره ای و درامهای آن در ژاپن طرفدار دارد، یا ژاپنی ها به کره برای خرید و فروش مستقیما پرواز می کنند که قبلا نبود. این اثرات مثبت میزبانی است. من از نزدیک در کره قبل و بعد جام جهانی زندگی کردم. خیلی کم بودند کره ای هایی که بتوانند انگلیسی صحبت کنند و اصلا قهوه و پنیر در آنجا مصرف نمی شد.
یعنی فرهنگ آنها تا این اندازه تحت تاثیر قرار گرفت؟
بله، بسیار! اعتماد به نفس کره ای ها خیلی بالا رفت و غرور ملی شان خیلی بالا رفت و مردم دنیا و همه کسانی که کره را از دور یا از تلویزیون می دیدند، وقتی وارد کره شدند مورد استقبال قرار گرفتند و دیدند که کشور تا چه میزان می تواند همرنگ باشد، به رنگ قرمز... بعد دیدند که تا چه میزان کرهایها از تیمشان استقبال کردند. نکته جالب توجه این بود که کره در همه آن روزها تمیز و زیبا بود. من فکر کنم برگزاری این جام جهانی اثرات طولانی گذاشت، فقط کافیست به سود شرکت هایی مثل سامسونگ و ال جی و... نگاه کنیم. انگار همه پیشرفتشان بعد از برگزاری این جام جهانی بود و این به همان اعتماد به نفسی وصل است که ابتدا گفتم. من به ژاپن هم خیلی سفر داشتم و پیشرفت های آنها را دیدم. شناخت مردم ژاپن از فوتبال بالا رفت. در کره هم قبلا ازدواج های میان نژادها بسیار کم بود اما الان مردان خارجی با زنان کره ای ازدواج می کنند و مردان کره ای با خانم های خارجی ازدواج می کنند. من این را پیشرفت می بینم و هر وقت مردم ذهنشان باز می شود، مطمئنا قلبشان باز می شود و می دانند که حق انتخاب دارند، حق تصمیم گیری دارند و انتخاباتشان می تواند در آن چارچوب سنتی و تاریخی نباشد. اینها می تواند به خاطر عشق و کنجکاوی شان باشد و فکر می کنم این علامت پیشرفت است.
شما در فوتبال کره بودید و سابقه حضور در آنجا را داشتید. کره برای فوتبالش برنامه ریزی قوی داشت و نتیجه اش را هم شاهد بود. شاید 10 سال پیش روی آن کار کرده بود. من می خواهم بدانم چنین فرهنگی در همه حوزه ها هم وجود داشت که مثلا در اقتصادشان هم همینگونه بود؟
من فکر می کنم کره ای ها در پانزده سال گذشته اینگونه نبودند. این درست است که کره قبل از جام جهانی 2002 در آسیا پیشرفت هایی داشت اما در سطح بین المللی حرفی برای گفتن نداشت. من فکر می کنم دکتر چانگ که آقای هیدینگ را به کره آورد و کسانی که با هیدینگ آمدند، اثرات بسیار طولانی در فرهنگ و فوتبال کره گذاشتیم چراکه ما نشان دادیم که برنامه ریزی های طولانی همیشه جواب می دهد. ما نشان دادیم که فقط با احساس، انگیزه و تلاش نمی توانیم موفق باشیم.
پس این فوتبال بود که در زندگی آنها تاثیر گذاشت.
ما با آقای هیدینگ جلسه و سمینارهای بسیار بزرگی گذاشتیم که مدل مدیریت تیم ملی کره الگوی مدیریت شرکت های کره ای شد. یکی از صحبت هایی که در کره بود اینگونه بود که فردی که رئیس شرکت است حرف اول و آخر را می زد و تصمیمات از بالا به پایین گرفته می شد و هیچکس پایین تر از او نباید اظهارنظر می کرد، همه باید از بالا تا پایین فقط کار می کردند. یک چیز جالب بگویم، اگر رئیس شرکت تا دوازده شب می ماند و کار می کرد، همه باید می ماندند، ممکن بود بنشینند و دیوارها را نگاه کنند. فرهنگ سربازی در کره حکمفرما بود. وقتی کره نتیجه گرفت همه کنجکاو بودند که چه مدیریتی در این تیم بود. وقتی که تکنولوژی وارد کره شد سعی کردیم با برنامه ریزی و علم از بازیکنان، تیم بسازیم. ما اجازه دادیم که دیگران هم اظهارنظر کنند و نظراتشان را ابراز کنند و البته آنها یاد گرفتند و فرهنگ مدیریتشان دچار تغییر شد. در این میان سامسونگ بسیار کنجکاو بود و از حوزه ریاست پیشنهادی آمد که از من و بدنساز تیم ملی کره دعوت شد. آنها می خواستند به هر قیمتی برای تیم سامسونگ کار کنیم، تفکرشان اینگونه بود. آنها به من پیشنهاد دادند که در کره بمانیم و این تفکر را وارد باشگاه ها کنیم. آنها کلا چیزی که اثرگذار است را به هر قیمتی به کار می گیرند و اجرایی اش می کنند.
جالب است که همیشه ورزشگاه های کره در بازی های ملی پر است.
به خاطر اینکه اگر شما به هرجای دنیا بروید، چینی ها در محله ای خاص حضور دارند. کره ای هم همینطوری هستند، سعی می کنند هرجا میروند با هم باشند و به هم کمک کنند و این فرهنگ بزرگ شرقی هاست. من فکر می کنم قدرت با پشتوانه داشتن است و ایرانی ها برعکس هستند و انفرادی کار می کنند. می بینیم وقتی کرهایها 2-0 هم عقب باشند تماشاگرانشان تشویق می کنند. کاملا یادم هست وقتی هنوز فرهنگ فوتبالی کره شکل نگرفته بود ما 5-0 عقب بودیم ولی کره ای ها همچنان تشویق می کردند. در ایران هیچگاه اینگونه نبود.
گفتی فرهنگ جدیدی را وارد فوتبال ایران کردهای. اما در مصاحبههایی که از مربیان ایرانی منتشر میشود مشهود است که زیاد با این حرف شما موافق نیستند. حتما میدانید که بسیاری از مربیان داخلی در چند هفته اخیر مصاحبه کردهاند و گفتهاند ما بیفرهنگ نبودیم که آقای قطبی فرهنگ را وارد فوتبال ما کرده باشد. یعنی زیاد با چیزی که شما گفتهاید موافق نیستند.
می دانید چرا؟! چون هر وقت کسی می خواست روش یا صفتی را تغییر بدهد در مقابلش می ایستادند. همیشه باید جنگید و مبارزه کرد. من دارم برعکس جریان آب شنا می کنم، اما باید گام های کوچک را برداریم. هیچوقت نباید منصرف بشویم و امید را از دست ندهیم. من فکر می کنم مسیری که طی می کنیم اگر درست باشد نتیجه خواهد داد. تمام داستان های دنیا بدها علیه خوب ها هستند و خیلی وقت ها بدها بیشتر هستند، اما خوب به خاطر اینکه ایمانش زیاد است و صداقت دارد بالاخره می برد. تصویر فیلم گاندی در ذهنم است، انسان ها با عمل و رفتارشان تعریف می شوند و اگر با کسی که مخالف تو است و دشمنت است خوب رفتار کنی بسیار مهمتر از رفتاریست که با دوستت داری. من بارها در ایران دیدم با کسی که اختلاف داریم، رفتار بدی می شود مخصوصا پشت پرده! این را در فیلم گاندی اینگونه می گوید: «اگر تو چشم منو کور کنی، من هم چشم تو را کور کنم مطمئنا تمام دنیا کور می شود.» به نظر من فوتبال ایران همین بوده و سال ها همدیگر را کور کردیم.
طی این مدتی که در تیم ملی ایران کار کردید، یعنی دقیقا از زمانی که شما قول صعود به جام جهانی را دادید و نتوانستید به قول خودتان عمل کنید، مخالفتهای زیادی با حضور شما در تیم ملی شد. حتی بارها بحث این را مطرح کردند که قطبی باید برود. کاری به ضعف یا قوت شما در مربیگری نداریم. مسئله این است که شما با این همه انتقاد کنار آمدید و به کارتان ادامه دادید.
(چند لحظه مکث کرد) فقط می توانم بگویم ایمان.
یعنی...
اجازه بده توضیح بدهم؛ من به خودم و گروهی که جمع کردم ایمان دارم. من به خودم و تیمم اعتقاد دارم. من به این گروهی که جمع کردم اعتقاد دارم. به بازیکنانم، به انگیزه، هوش و کیفیتشان اعتقاد دارم. در زندگی کاری را شروع نکردم مگر اینکه پیروز باشم، هدف من پیروزی و برنده بودن است. پیروزی برای من تفکر و عادت است، چیزی که داخل خیلی از آدم ها هست اما در من بیشتر است. در بعضی ها زنده تر است، باانگیزه تر است. والی زاده اینجا نشسته، بارها به او فشار آوردم تا بهترین نمایش را از خودش نشان دهد، بعضی وقت ها شاید دوست نداشته باشد اما در آینده قدر این فشارها را می دانند، اینها انگیزه و پیشرفت دارد. یک نکته قشنگ بگویم، وظیفه یک سرمربی و رهبر این است که بهترین کسانی که کار می کنند را بخواهد و زمینهای بچیند تا آنها بهترین نمایش را داشته باشند. عشق بالا داشته باشند و من مثل پدر خانواده می توانم برای پیشرفت خانواده کمک کنم تا به هدف برسیم.
اما در فوتبال ایران که شرایط خاصی دارد و اهالی آن رابطه خوبی با هم ندارند، این طور کار کردن سخت است. شما که سالها خارج از ایران کار کردید و بعد به ایران آمدید، چطور توانستید با شرایطی که فوتبال ایران دارد کنار بیایید؟ به هر حال فوتبال ما با فوتبال سایر کشورها تفاوتهایی دارد.
ببین! بگذار یک چیز را بگویم. من یاد گرفتم همه کارهایم را خودم بکنم. اینطوری همه چیز را می توانم کنترل کنم. اصلا به خاطر همین دشمنهای زیادی داشتم، چون من می دانستم که پشت پرده تصمیمات چیست و برای همین همه چیز را خودم کنترل می کردم. زیر بار هر حرفی نمی روم، خیلی درباره تصمیماتم فکر می کنم و به هدفم ایمان دارم و تا آخرین روز به آن پایبندم.
اما این مدلی که شما طبق آن کار میکنید برای ایران سخت است. یعنی کار کردن با این روش آن هم در فوتبال ایران کمی مشکل به نظر میرسد.
دیدگاه یک سرمربی باید تصویر کلی باشد، باید هدف ها را طولانی بچیند و البته نگاه هلی کوپتری خیلی مهم است. تجربه های شخصی من خیلی بالاست، باید قدرت پیش بینی و برنامه ریزی داشته باشیم، برای اتفاقاتی که تیم را به هدف نهایی برساند. شاید شکست و دیوار باشد اما این شکست ها و دست اندازها می تواند کمک کند برای پیشرفت شخص و گروهی که بتوانند به مسیر آخر برسند. این کمک می کند تا شکست های بعدی را کمتر کنیم، عکس العمل ها را با منطق و برنامه ریزی اصلاح کنیم. در مدیریت و رهبری وقتی بازیکنان ببینند اولین نفر و آخرین نفر در تمرینات تو هستی، همیشه شاگرد زندگی و کار هستی، زحمت می کشی، برای گروه همه را شریک می کنی، به همه اجازه می دهی تا نظرشان را بگویند، نقش بزرگتری داشته باشند آنوقت همه چیزشان را برای موفقیت می دهند. اینها فرمول های مهم برای موفقیت مجموعه است. اینکه از بالا دستور بیاید در طولانی مدت جواب نمی دهد و احساس شریک بودن در تیم و قدرت و تاثیرگذاری را کاهش می دهد. ما تلاش کردیم تا این زمینه را بچینیم، اینکه همه مهم هستند و نقش مهمی در موفقیت گروه دارند. همه از ته دل می جنگند و کمتر از این هم انتظار نداریم. بعضی وقت ها باید سقف را بالاتر برد و از پتانسیل گذشت تا اگر کمتر شد حداقل به سقف پتانسیل برسیم. اینها تجربیاتی بود که من در این سال ها بدست آوردم و من سعی کردم آنها را اجرا کنم. هر صحنه و تجربه ای متفاوت است اما مطمئن باش اصول ها هیچوقت تغییر نمی کنند.
شما در فدراسیونی بودید که جز علی کفاشیان تقریبا هیچ حمایت محسوسی از شما نمیشد. کار کردن در مجموعه ای که به شما ایمان نداشتند برایتان مشکل نبود؟
بله، حرفت قشنگ بود. اما من انتظار زیادی از آنها نداشتم ولی آخر کار مهم است. اینکه چقدر توانستی توانایی هایت را اثبات کنی. برای من مردم مهم هستند، آنها الان بهترین داور هستند و می توانند خوب قضاوت کنند. تیم من بهترین است و خیلی خوشحالم. من با این تیم 18 بازی انجام دادم و فقط 2 بار باختم. یکی هم مقابل برزیل بود. من اصلا درک نمی کنم چرا با من بد بودند و نمی خواستند مرا ببینند! اما از یک موضوع خیلی خوشحالم، مدیریت آقای کفاشیان. هیچوقت دخالت نمی کرد و مدیریتش هلی کوپتری بود. این برای من خیلی مهم بود. هیچوقت نمی گفت چرا این دعوت شده و این دعوت نشده، این خیلی برای مربی مهم است و من از ایشان تشکر می کنم.
اما تعداد مخالفان شما کم نشد. با اینکه رئیس فدراسیون از شما حمایت میکرد ولی کسی نبود که بعد از مدتی بیاید و بگوید من حالا موافق حضور قطبی هستم. البته این موضوع در جام ملتها و پس از پیروزی در دو سه مسابقه اول رخ داد.
هیدینگ هم همینقدر دشمن داشت، قبلا هم گفتم، هر تغییری مخالف دارد و باید بجنگی. هیدینگ در کره همینطور بود و اصلا جو ایران برای من ناآشنا نیست. فدراسیون و گروه بزرگی از مربیان کرده تصمیمات هیدینگ را دوست نداشتند. به هر حال شخصی که می خواهد تغییرات بزرگی بیاورد باید مبارزه کند.
به نظر میآید شما روانشناس خوبی باشید. بیشتر روانشناس هستید یا مربی؟
من بیشتر مربی هستم اما بلدم از همه بهترین استفاده را کنم. من به انرژی مثبت خیلی اعتقاد دارم. همیشه هم به دنبال انرژی مثبت هستم و همیشه درباره آدم ها اول قسمت مثبتش را میبینم. اینها برای تیم انگیزه می آورد. من می دانم چطور باید افراد را دخیل کرد، از آنها کار خواست و بهترین هایش را به نمایش گذاشت. باید به دیگران احترام گذاشت و از آنها خواست تا توانایی هایشان را به نمایش بگذارند و هر کاری که برای موفقیت تیم می توان انجام داد را نشان دهند.
با آنهایی که رفتار خوبی با شما ندارند چطور رفتار میکنید؟
من خیلی حرفه ای فکر می کنم و مهمتر از همه اینکه بسیار احترام می گذارم. تا آخرین لحظه هم با آنها با احترام برخورد می کنم.
شما از ایران رفته اید. چه توصیه ای برای افراد و مدیرانی دارید که در همه این سال ها مخالف شما بودند و به هر بهانهای با حضور شما مخالفت میکردند؟
من خودم را در جایگاهی نمی بینم که توصیه کنم اما به نظر من همه مدیریت ها سیاسی است. به جای اینکه مسئله این باشد که ورزش چه نفعی می برد، می گویند آنها چه نفعی از ورزش می برند. این درست نیست، این نمی تواند باعث پیشرفت باشد و برای همین خطرناک است.
چیزی مانده که بخواهید بگویید؟ حرفی که تا به حال نزدهاید؟
هیچکس یادش نیست تختی چه زمانی قهرمان شد ولی آن فرهنگ بسیار مهم است که به جا گذاشت. درباره پله هم همینطور است، همه از شادی ها و لبخندهایش حرف می زنند و خیلی کم از تعداد گل ها و سه جام جهانی که حضور داشت حرف می زنند. من امیدوارم روزی ایران میزبان جام جهانی باشد و بتواند صورت زیبای خودش را به همه نشان دهد. اینجا خیلی ها می گفتند چرا انگلیسی حرف می زنم، در حالیکه من می خواهم داستان فوتبال ایران از زبان ایرانی ها گفته شود. تا حالا داستان فوتبال ایران از زبان آنها بود اما من با این کارم انقلابی در اطلاعات آنها به وجود آوردم و موضوعات خودمان از زبان خودمان گفته شد و این یعنی موفقیت . تاریخ را این بار من برای شان تعریف کردم نه از برداشت آنها بر اساس گفته های یک مترجم. باید بتوانیم خودمان را قوی کنیم و بهترین باشیم. دوست دارم یک روز به ایران بیایم، هیچوقت اینجا را فراموش نمی کنم، جایی که عاشقش هستم اما من هم فکرهای بزرگی در سر دارم. دوست دارم سرمربی تیم ملی در جام جهانی باشم اما شاید این فرصت هرگز به من داده نشود اما همه قلبم با ایران است و همیشه هم خواهد ماند.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)