نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: مادر

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    مادر

    او آرام آرام غلاف نخود سبز را باز می کرد و با شصت خود آنها را درون ظرف می ریخت او همانطور که کار می کرد در ذهنش برای دخترش انواع و اقسام لوازم منزل را برای جهیزیه اش خریداری می کرد . صدای تلفن او را به خود آورد . از آشپز خانه بیرون آمد و گو شی را برداشت
    - الو بفرمایید. خواهرش آن طرف تلفن بود .
    او به خواهرش گفت : چه عجب به ما زنگ زدی .
    خواهرش گفت می خواستم به تو بگویم که مادرمان پایش شکسته و بهتر است کینه های گذشته را از مادر فراموش کنی و حال او را حداقل با یک تلفن زدن به او بپرسی .
    او به خواهرش گفت اصلا نمی شود . یادت است در فلان مهمانی به من چه گفت . مادرمان مرا جلوی همه ضایع کرد .
    خواهرش گفت : عیب ندارد ، او هرچه باشد مادرمان است و زحمت مارا بسیار کشیده است .
    او به خواهرش گفت اصلا من هرگز حرفهای او را در مورد شوهرم که گفته بود : او چرا سر کار نمی رود و شوهر تو بیکاره و تنبل است را فراموش نمی کنم . مادرمان همیشه در کارهای من دخالت می کند و من اصلا با او کاری ندارم .
    او گوشی را محکم بدون آنکه از خواهرش خدا حافظی کند به زمین زد .
    او داخل اطاق قدم می زد . چند مرتبه شماره بیمارستانی را که مادرش در آنجا بستری بود را گرفت ولی فوری تلفن را قطع کرد . او حتی نمی خواست صدای مادرش را بشنود . پیش خودش گفت حقش است . من اصلا حال او را نخواهم پرسید .

    داخل آشپز خانه رفت و شروع به پختن غذا کرد . به ساعت نگاهی انداخت . چرا دخترم امروز دیر کرد؟. صدای تلفن او را به خود آورد . صدای آن طرف تلفن کفت منزل آقای ... است . بله بفرمایید . ما از بیمارستان زنگ می زنیم ، دختر شما از پله های دانشگاه به زمین خورده و پایش شکسته ، لطفا به این بیمارستان مراجعه کنید .اصلا" نفهمید چطور خودش را به آنجا رساند . با تعجب دخترش را در حالی که پایش را کچ گرفته بودند در کنار تخت مادرش که او هم پایش در کچ بود دید . دنیا پیش رویش تیره و تار شد . آرام آرام به کنار تخت مادرش رفت که از او طلب بخشش کند


    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. کاربر مقابل از mozhgan عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/