نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: تاپیک آذربایجان و مردم اذری

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    afsanah82
    مهمان

    تاپیک آذربایجان و مردم اذری

    ريشه شناسي زبان آذربايجاني


    زبان سند هويت هر ملتي است . سندي که اثبات آن تبلور ذات هر خلقي است. در واقع موجوديت هر ملتي در اين کره خاکي نشانگر حضور زباني اوست. زباني که مورد تکلم واقع مي شود از طريق اصوات، هجاها و آثار مکتوب سند زنده اي بر جاي مي- گذارد، سندي که جزيي از ميراث بشري است و بر همه انسانهاي فکور است که از موجوديت ، حق حيات و فضاي تنفسي آن زبان در ابعاد گوناگون مدافعه نمايند. اين سند در وجود فيزيکي و آثار معنوي ميليونها انساني حک شده که به آن زبان سخن ميگويند.بنابراين رسميت هر زباني را نه حاکمان، بلکه خود ملتي که به آن زبان لب مي گشايند، تعيين مي کنند. پس به سخني، هر زبان براي ملت صاحب زبان رسمي است. زبان ضمنا آ ئينه اي است که هر ملتي خود را، در گذرگاه تاريخ، در آن مشاهده مي کند. اين سند زنده در آئينه تاريخ جهان مي درخشد هر چند که عده اي بخواهند اين سند و اين آئينه را مخدوش و تيره ببينند.
    زبان هيچ ملتي در عرف بين الملل نيازي به اثبات ندارد، بزرگترين دليل وجودي هر زباني حضور ملتي است که به آن زبان تکلم مي کنند و با اين طريق کاروان تمدن بشري را غنا مي بخشند، خواه اين متکلمين زباني ميليوني باشد يا کمتر. کميت در عرصه موجوديت زباني زياد مورد اختلاف نيست. زبان ها با تفاوتهاي خويش موزائيک زيبائي از ملل و نحل در جهان پديد آورده اند، جهاني که در مواردي قدرتمندان بر آن شده اند اين سند هويت و اين آئينه زلال بشري را مکدر کنند. براي مثال خواندن" کتاب کوچه" اثر زنده ياد شاملو، نوعي گردشي است در قلمرو مردمي که به فارسي دري صحبت مي کنند، هر چند که خود استاد فقيد ريشه ترکي داشته باشند. .و با مطالعه اشعار نسيمي و اثر ماندگار شهريار، حيدر بابايه سلام، نيز خواننده در مسير رودخانه اي سير مي کند که روح و روان مردم ترک آذربايجان را به تصوير مي کشد.زباني که نه فقط کدهاي بيجان و حرفهاي قراردادي الفبا، که روح و روان مردمي را در يک مقطع تاريخي نشان مي دهد. اين همان زباني است که من با آن بزرگ شده ام، زباني که ترنم کننده آمال و آرزوهاي يک ملت اصيل است.با اين وجود، ما مشاهده مي کنيم که در عرصه قدرت و حکومت در مواردي تلاش مي شود که فرهنگ و زبان ملتي به سخره گرفته شود و به سخن قالتونگ(Galtung 1)” معنا و مفهوم زبان ملتي توسط حاکمان معني شود و تعريف گردد نه خود مردم". و اين اوج فاجعه است که ديگران بر ملتي خير و شر تعيين کنند که به سخن روان شناسان نوعي" آگاهي يا وجدان استعمارشده" در ملتي پديد آورند.(2) به اين صورت، براي مثال، در شهري که بيش از يک ميليون نفر جمعيت دارد و مردم قرنهاست به زبان ، در اين مورد، ترکي آذربايجاني ، صحبت مي کنند، کتابخانه اش قفسه اي از کتابهاي ترکي آذربايجاني نداشته باشد و يا در دادگاههايش زنان و مردان و شهروندانش نتوانند به زبان خود از خود دفاع کنند. اين همان " آگاهي استعمار شده" است. اينجا ملتي است که نفوذ(Penetration) زبان بيگانه يا حاکم سبب شده که مليت خود را تسليم ديگران نمايد که به اين حالت" submissiveness" يا تسليم بي قيد وشرط گفته مي شود. اين حالت رواني اگر ادامه پيدا کند نوعي" تخريب رواني" براي ملتي پديد مي آورد. خوب اين زبان چيست و زبان چه جايگاهي در جامعه بشري دارد و زبان ترکي آذريايجاني از کجا سرچشمه گرفته است. اما قبل از همه، .در همين ابتدا بايد به فهرستي از فاکتها و حقايق اشاره شود تا خواننده دقيق با برخي از بد يهييات زبانشناسي آشنا شود.
    - زبانها در عين تفاوتهاي ريشه اي از مشابهتهاي زيادي برخوردارند.
    - زبانها از نظر ساختاري در گروههاي مشابه طبقه بندي ميشوند.
    - زبانها همواره در طول زمان در داد و ستد بوده و متاثر از يکديگر بوده اند.
    - برخي از زبانها به سبب تهاجمات استعماري و فقر فرهنگي در معرض نابودي قرار دارند.
    - علي رغم اختلافات عجيب و قريب بين زبانها و کدهاي آنها، زبانها به تعبيري از ساختار واحدي برخوردارند.
    - زبان هيچ ملتي برتر و يا پستتر نيست، و اين قدرتهاي فائقه اقتصادي و يا امپراطوريهاي مالي است که سبب فراموشي ويا به حاشيه افتادن زبانها ميشود.و اين کار با کوچهاي اجباري يا اسکانهاي ناشي از شرايط ناخواسته حاصل مي گردد.
    - زبانها در خانواده هاي زباني طبقه بندي مي شوند و اعضا هر خانواده زباني شاخه اي از درخت زبانشناسي بشري است.
    قبل از همه، در ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني بايد توجه نمود که تمام زبانهاي دنيا در مسير زندگي بشري و تاريخ او، از پيچ و خمهاي فراواني گذشته و از دوران قبل از کتابت و الفبا عبور کرده ، تا امروز رسيده اند. با توضيح بيشتر، زبانهايي که قدرت انطباق با شرايط زمان داشته و از تهاجمات ضد زباني گريخته اند، تا امروز حضور خود را به اثبات رسانده اند. در اين رهگذر انسانهاي باستان بنا به شرايط ز يستي خود، هر کدام به شکل ويژه اي از زبان و کتابت و نوشته ، منطبق با وضع زيستي خود، استفاده کرده است. براي مثال، ملتهايي که در زندگي کوچ نشيني بوده اند، فن کتابت و زبان آنها به سبب کوچهاي مداوم و درگيريهاي خشن براي دسترسي به مراتع، دستخوش تغيير بوده و قضاوت علمي در مورد ريشه زباني آنها مشکل به نظر مي رسد. براي مثال، زبان انگليسي امروزي که حدود يک ميليارد مردم جهان به آن آشنائي دارند، حدود شش سده پيش به نوعي کتابت ميشد که آثار آن زمان براي خواننده معمولي امروزي نامفهوم است. بنابر اين بهتر است به ريشه کل زبان بشري اشاره شود و نظر دانشمندان معاصر و پژوهشگران جديد آورده شود تا اينکه در ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني مردم ايران نيز تامل علمي به عمل آيد.
    در زمينه ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجان نظرات متفاوتي ابراز شده است و گاهي ضد و نقيض. واين برخوردها سبب شده که ذهن عامه نسبت به آن در ابهام قرار گيرد.
    "مريت روهلن" Merrit Ruhlan مي نويسد هر چند که دانشمندان هر کدام در محل کار خويش به صورت جداگانه اي کار مي کنند، اما در واقع هر کدام بخشي از موضوعات علمي را مورد بررسي قبرار ميدهند که در کل همه به هم مرتبط مي گردند. او ادامه ميدهد که با کمال تعجب با مطالعه آثار زبانشناسان و مشاهده نزديکي در واژگان و ساختارهاي زباني به اين نتيجه رسيده که از حدود 5 هزار زباني که امروز در جهان تکلم ميشودو و با بررسي نزديکيهايي که در اين زبانها به چشم ميخورد، اين نتيجه حاصل مي شود که تمام اين زبانها در واقع از يک زبان اجدادي، زبان واحد باستاني ريشه گرفته اند.(3) اما اگر به جامعه امروزي ايران نظر کنيم در يک جمله ميتوان گفت که اين هم از کرامات تظامات استبدادي است که ملتي بايد براي اثبات موجوديت زباني خويش فرياد بکشد.
    در جامعه چند زباني ايران زبان ترکي آذربايجاني هنوز جايگاه خود را نيافته است. اميد ميرود که روند عمومي بيداري اجتماعي يا موج عظيم رنسانس فرهنگي ، که آغاز شده، بتواند زبان ترکي آذربايجاني را نيز در مقام مناسب خود بنشاند.زباني که ميليونها نفر از مردم آذربايجان ايران به آن تکلم مي کنند، و در طي قرون و اعصار همچنان از گذرگاهاي خطرناکي گذشته و بارها در معرض مرگ قرار گرفته است. زباني که بنا به نظر زبانشناسان کامل، و از نظر استروکتور گرامري و ساختار نحوي انسجام دارد. هر چند اين زبان در ايران حالت رسمي نداشته و به زبان مکتوب ديواني ارتقا نيافته، اما توانمنديهاي ساختاري اين زبان سبب شده که با وجود تسلط سياستهاي ترکي ستيزي و ممنوعيت پخش و نشر آثار خلاقه به اين زبان، هنوز جان سختي از خود نشان دهد و از طرق فعاليتهاي غير رسمي و ادب دوستانه زنان و مردان آذربايجان در زمره زبانهاي زنده ولي در حال خطر endangered به تنفس خود در کلني زبانهاي ديگر ادامه دهد. زبان ترکي، که يکي از شاخه هاي آن در آذربايجان مورد تکلم واقع ميشود، همانند ساير زبانهاي مرسوم در جهان، زباني است که ساختار قانونمند دستوري خود را دارد و تا کنون آثار ماندگاري به اين زبان چاپ شده است.
    در ايران، به لحاظ سياستهاي فرهنگ ستيزانه طوري با اين زبان برخورد شده که حتي عده اي از خود صاحبان اين زبان از تکلم به آن شرم زده ميشوند. البته اين سياست ويژه ايران نيست، به پژوهش زبانشناس برچسته سوئدي، اسکوتناب کانکاش، در ممالکي که زبان حاکم ديگر زبانها را به حاشيه رانده و ممنوع نموده، تکلم به زبان مادري براي زبانهاي غير رسمي "با احساس شرم" همراه بوده است)4 (اين ضايعه فرهنگي در ايران جراحات عميقي در سينه ميليونها انسان نهاده است. جراحاتي که در طي دهه ها زبان ستيزي و تلاش براي حذف اقتدار ملت آذربايجان ضربات جبران ناپذيري بر پيکر اين ملت وارد کرده است. ملتي که کودکانش در يک آشفتگي آموزشي قرار داشته و در حالت "suspension "يا سردرگمي و آويختگي زندگي کرده اند. مطمئن هستم که درک عمق اين جراحت که سينه ملت آذربايجان را دريده و ميليونها انسان را در مرز و بوم خويش به شهروندان درجه دو تبديل کرده، مورد توجه روشنفکران فارسي زبان قرار گيرد. حق تکلم، آموزش، و احترم به زبان ملتها جزئي از مولفه حقوق بشر و پايه دموکراسي است . با آبادي وپيشرفت اجتماعي هم مرتبط است. . و در واقع ناتواني اهل قلم فارسي زبان از درک پيامدهاي ممنوعيت زباني سبب شده که اين جماعت جاهلانه به موضع انکار بيفتند و يا در بهترين شکل از طرح مسئله خودداري کنند و به آن با ديد "کاهشگرانه" (reductionism) بر خورد کنند.
    اينجا نه ناسيوناليسم آذري مورد نظر من است، نه ساير نظرهاي سياسي. اينجا طرح اين فکر در ريشه شناسي زبان ترکي مطرح است که قبل از هر برنامه سياسي اجتماعي، بايد با زبان يک ملت بزرگي، ابتدا به عنوان هويت فرهنگي و حق ذاتي آنها،ا برخورد کرد. امکان ندارد ملتي با کساني که زبان و موجوديت آنها را به سخره گرفته اند، با گرايشات صميمانه برخورد کند. ناسيوناليسم اينجا واژه بي معنايي است، اينجا ميدان وسيع تنفس زباني ملتي در نظر است که طبق مصوبات سازمان ملل زبانش بايد رسميت يابد- اينجا هيچ سخني از سياست و برخورد سياسي نيست، بلکه به طور شفاف سخن از جامعه اي است که تقريبا از هر دو نفر يک نفرش خواستگاه ترکي دارد و به شاخه هاي مختلف زبان ترکي تکلم ميکند ، در حالي که از نظر ساز و کارهاي رسمي در آموزش و ساير امور جامعه زبانش غايب است، زبانش در حاشيه است، زبانش به اشکال مختلف سرزنش و تحقير ميگردد. اينجا سخن از زبان ملت است نه ملي گرائي.اينجا تاکيد بر موجوديت و حيات اجتماعي ملتي است، نه ناسيوناليسم کور سياست مردان. اينجا سخن از زبان و حيات کودکاني ميرود که دهه هاست عليرغم مصوبات جهاني از حق رشد و نمو کودکانه به زبان مادري خود محرومند. آنان همانند کودکاني هستند که از آغوش مادرانشان به زور گرفته شده اند. چرا که زبان مادري همراه شير مادر آغوشي گرم و عاطفي براي کودکان محسوب مي شود. ابنجا سخن از تخطئه زبان و ادب ملتي است. حال آنکه علم زبانشناسي ميگويد هيچ زباني برتر از ساير زبانها نيست و چنان که در اين نوشتار خواهد آمد زبان ترکي از نظر توانائي دستوري، آواشناسيphonemes, morphemes) ) و مورفولوژي از زبان فارسي ظرفيت بيشتري دارد.
    زبان امروزي ترکي که مردم آذربايجان ايران به آن صحبت مي کنند، شاخه اي از خانواده بزرگ زبانهاي ترکي Turkic languages” است. خود اين خانواده نيز در طبقه بندي زبانها، از زبانهاي زير خانواده گروه زبانهاي آلتائيک Altaic شناخته ميشود.
    "خانواده زبانهاي ترکي اشتراکات خيلي نزديکي به يکديگر نشان مي دهند. اين همانندي در عرصه آواشناسي، مورفولوژي (تحولات لغوي) و ساختار نحوي آنهاست. در بين اين زبانها تنها زبانهاي چوواش، خلج، و ياکوت با ديگر خانواده زبانهاي ترکي تفاوت قابل توجه دارند. نزديکترين سوابق اين زبانها در کنار رودخانه اورخون در مغولستان و نيز دره رودخانه يئني سئي در روسيه مرکزي و جنوبي وجود دارند که به قرن 8 برميگردد."
    براي نشان دادن خانواده زبانهاي ترکي و درک ريشه هاي زبان ترکي آذربايجاني اينجا عين ترجمه طبقه بندي زبانها از ديد زبانشناسان معتبر آورده ميشود. جالب اينجاست که بيشتر عالمان زبانشناسي تاريخي در اين مورد هم نظرند:
    زبانهاي ترکي با توجه به ريشه هاي تاريخي، معيارهاي جغرافيايي و اصول زبانشناسي به شاخه هاي زير تقسيم ميسوند:
    1-زبانهاي اوغوز يا زبانهاي جنوب غربي که شامل زبانهاي ترکي عثماني، قاقوزGagaus، ترکي (آذربايجان)، ترکمن، و ترکهاي خراسان." در اين طبقه بندي به لحاظ توجه به اشتراک زبانها از نظر موقعيت جغرافيايي جايگاه زبان ترکي امروزي آذربايجان ايران نيز مشخص مي شود.
    2-زبانهاي قبچاق يا زبانهاي شمال غربي: اين شاخه شامل زبانهايي از خانواده زبانهاي ترکي است که عبارتند از زبانهاي قازاک، قره قالپاک، نوقاي، تاتار، و باشقير، لهجه هاي سيبري غربي، تاتارهاي کريمه، کوموک، کاراچاي، بالکار و کاراايت.Karaite”
    3-شاخه جنوب شرقي يا گروه اويغور چاغاتي uyghur chagati” “که در برگيرنده زبانهاي اوزبک، اويغور، اويغور زرد، و سالار Salar” “با ريشه اوغوز.
    4-گروه شمال شرقي ياسيبريايي شامل زبانهاي ياکوت Yakut(ساخا)، دولقان “Dolgan”، آلتاي، خاکاس ، شور Shor تووان Tuvan ، و توفا (.( Tofa
    5-زبان چوواش که زبان منطقه ولگاست.
    6-زبان "خلج" khalaj) ) زبان متباعد مرکزي ايران است.(5)
    منظور از زبان خلج همان گويشي از زبان ترکي است. بر اساس داده هاي سايت ميراث فرهنگي، استان مرکزي دربرگيرنده ساکناني با ريشه زبان ترکي هستند. طبق اين نوشته و به نقل از سايت "سوزوموز""زبان ترکي زبان اصلي اهالي اکثريت نقاط روستائئ شهرستان ساوه مي باشد.(شاهسون بغدادي، اينانلو، مغنها، ايل مغان، ترکمن....اغلب روستائيان به يک گويش ترکي(منظور زبان ترکي آذربايجاني است.م.ب) و اندکي به گويش ترکي خلجي سخن مي گويند.&
    طبق اين نظر، جايگاه و خواستگاه زبان ترکي آذربايجاني روشن مي گردد. اين زبان در زمره زبانهاي جنوب غربي خانواده زبانهاي ترکي محسوب مي شود
    استاد رحيم رئيس نيا نيز در نوشتاري که در مورد زبان ترکي تهيه کرده، ريشه شناسي زبان ترکي اذربايجاني را چنين ذکر مي کند که به نوعي با پژوهش زبانشناس فوق هماهنگي دارد:
    "زبانهاي ترکي به چندين شاخه و شعبه تقسيم مي شوند که ترکي آذربايجاني به گروه غربي خانواده زبانهاي ترکي وابسته است. به نظر وي"منابع اصلي زبانهاي منسوب به شاخه غربي خانواده- هاي ترکي و از آن جمله زبان آذربايجاني عبارت بوده است از: زبانهاي قبايل و طوايفي که به نام هاي ساک- سکيف- سکا، گاس، گاسبي، گاسيت، خزر، سابير، سووار، هون، گوي ترک، تورک غز، اوغوز، قبچاق، و... شناخته شده اند. اينان در سده هاي پيش از ميلاد و نيز در نخستين هزاره ميلادي در اطراف درياي خزر مسکن گزيده اند. زبان آذربايجاني نيز به مانند ساير زبانهاي وابسته به گروه غربي تحت تاثير حوادث اجتماعي-تاريخي پيچيده اي به صورت زبان واحد خلق تشکل يافته است" (6)
    دليل عمده اي که زبانشناسان تاريخي مي آورند که زبانهاي ترکي از خانواده زبانهاي هند و اروپايي نيستند، توجه به ساختار هجايي و آواشناسي اين زبان است. البته اشکال ديگر دستور و نحو زبان ترکي آذربايجاني نيز نشانگر اين است که اين زبان خود استقلال زباني دارد. تفاوت و در واقع خصيصه بارز زبانهاي ترکي در کميت حروف صدادارست. وجود نه صدادار به اين زبانها "هارموني هجايي"(7) مي دهد که در زبانهاي" دري" (فارسي) نيست. علاوه نوع پيچيده پيشوندها و پسوندها نيز نشان مي دهد که ساختار زبان ترکي و ظرفيتهاي آن با زبانهاي هند واروپايي متفاوت است. مثال ,واژه کول (خاکستر) کول-لر(خاکسترها)، کول-لر-ي (خاکسترهايش) و واژه قول (برده) قول-لار (برده ها)، قول-لاري (برده هايش) نشان مي دهد چه هماهنگي و هارموني در زبان و نوع تلفظ واژه هاي صدادار وجود دارد. به هارموني صداها در پسوند"لر" "لري" و نيز "لار" و لاري" توجه کنيد، با مقايسه اين نوع هارموني مصوتها مي توانيد پي ببريد که در زبان دري فارسي اين امکان گردش هجايي وجود ندارد. دکتر زهتابي در کتاب با ارزش خويش، به نام "معاصر ادبي آذري ديلي" براي نشان دادن جايگاه زبان ترکي آذربايجاني، با استادي و ايجاز خاصي انواع حروف صدادار را توضيح داده اند.(8)
    مثل هر زبان ديگري زبان ترکي آذربايجاني مسير تاريخي ناهمواري طي کرده و به امروز رسيده است.نوع به کار بردن پسوند در اين زبان، بي آنکه آسيبي به خود کلمه وارد شود، سبب شده که اين زبان از يک استاندارد خوبي از نظر زبانشناسي برخوردار باشد که براي يادگيرنده زبان آسان خواهد بود. براي مثال کلمه"ائولريمده" (evlerimde)" در خانه ما" از واژه اصلي "ائو"(خانه) "لر" علامت جمع، "ايم"پسوند مالکيت، "ده" پسوند مکاني به صورت يکدست و هماهنگ استفاده شده است. حال زماني که کلمه در زبان ترکي آذربايجاني از حروف صداداري بهره گيرد که از ته دهان تلفظ ميشوند، تمام پسوندها نيز خود را با آن صدا هماهنگ مي کنند. مثال "اوتاق"، اوتاقلار، اوتاقلاريمدا، اوتاقلاريمداکي، اوتاقلاريمداکيلار و ترکيب "اتاق-لار-ايم-دا-کي-لار-دان" (از چيزهايي که در اناق هايم هستند) نشان دهنده سياليت و ظرفيت گسترش ساختاري اين زبان است.(9) اين ساختار ويژه زباني سبب شده که به زبانهائي که هنگام اضافه شدن پسوندها، ريشه کلمه ثابت بماند، زبان التصاقي (agglutinate) گفته مي شود. در زبانهاي التصاقي نه تنها ريشه افعال هنگام صرف شدن ثابت مي ماند، بلکه در تمام کلمات ديگر نيز هنگام افزوده شدن پسوند، اصل کلمه بي-تغيير مي ماند. ضيا صدر و دکتر زهتابي نيز ريشه زبان ترکي آذربايجاني را جز زبانهاي التصاقي دانسته اند.با اين تفاوت که برخلاف بيشتر منابعي که من مراجعه کردم و در کتاب شناسي استاد ر..رئيس نيا هم ذکر شده، دکتر صدر زبان ترکي آذربايجاني را از نظر ساختاري از زبانهاي اورال آلتائي نمي داند، چرا که او باور دارد که زبانهائي خارج از خانوادهاي اورال آلتاي در اين گروه وجود دارند که التصاقي هستند .10
    اين که شکل گيري کامل فرم زبان ادبي ترکي آذربايجاني چه زماني بوده، اطلاع دقيقي نداريم،اما کتيبه هاي اورخون يئني سئي يا يئني سو را ميتوان نام برد که ترکيب دستوري واژه ها و صوت شناسي کلمات موجود نشان مي دهد که اين سند از قدمت بيشتري برخورداراست. با اين حال اکثر منابع بر آنند که زبان هاي شکل يافته خانواده ترکي بيشتر از قرن هشتم ميلادي آغاز شده است. در اين مورد زبانشناسان با توجه به نوع زبانهاي ترکي، تکامل هر کدام را به قرون مختلف نسبت مي دهند. زبانهاي ترکي آسياي ميانه قرن هشتم شکل ميگيرند، حال آنکه شکل گيري زبان ادبي "اويغوري" را ما بين قرون نه تا چهارده مي دانند.(11( شيوه زندگي کوچي و نوع معيشتي و زيستي اجداد ترک آذربايجاني و طرز نگاه آنها به جهان و طبيعت سبب شده که صاحبان اين زبان از ثبات اجتماعي برخوردار نباشند. تهاجمات و لشکرکشيهاي مدام باعث شده که اين ملت در حالت کوچ قرار گرفته و از اقتدار دولتي بهره نداشته باشد. حضور جمعيت مختلف ترک در سراسر ايران و نيز ساير ممالک دليل بر همين است. با وجود عدم امکان آموزش رسمي زبان ترکي آذربايجاني در ايران و با وجود ممنوعيتها و محدوديتها و تحقيرها در پخش و نشر آثار اهل قلم اين خطه، زبان ترکي آذربايجاني به سبب ظرفيتهاي دستوري، ساختار نحوي، آوائي و نيز قدرت واژگان، زبانيت و زندگي و تکامل خود را پيش گرفته و جلو رفته است. طبق آمار سال 1997 حدود% 37.3 از جمعيت ايران به اين زبان تکلم مي کنند.
    با اين حال در جامعه ايران سنت ديرينه استبداد سبب شده که واقعيات فرهنگي و آکادميک نيز بنا بر اميال و منافع حاکمان تحريف گردد. البته داشتن عقايد و آرا گوناگون در مسائل علمي يک موضوع طبيعي است. نکته مورد نظر من انکار و حذف است که نادرست است.
    در مورد ريشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني نظري هم وجود دارد که زبان ميليونها مردم آذربايجان را به زباني از ريشه هند و اروپائي نسبت مي دهد و از آن به عنوان زبان ":تاتي” و "هرزني" نام مي برند. حال آنکه در ميان آذربايجانيها واژه "تات" و "تاتي" به کساني اطلاق مي شد که آذربايجاني نيستند.همانگونه که تازيان، غير عرب را عجم مي خواندند. خود کلمه "تات" به نوعي با واژه روسي "تاتي" با هم به کار گرفته شده است. تاتها در مناطق قفقاز زندگي مي کردند، در ايالات"سيازان" Siazan ، ديويچين، قوبا، قوناق کند، شماخي، اسمايلين.، در شهر باکو و در شبه جزيره آَبشرون، در شمال شرقي آذربايجان. تاتها قوم مستقلي بودند که در کنار آذربايجانيها زندگي مي کردند. ريشه زباني آنها روشن نيست ، طبق آمار موجود در يک سند، تاتها که در آباديهاي شمال ايران و اطراف تهران زندگي مي کردند، 28433 نفر آمارگيري شده اند. در اين سند ذکر شده است که "تاتها" از نظر ديني هم به مسلمان، مسيحي و يهودي منشعب مي شوند. زبان شناسان بر آنند که زبان تاتها با زبان ترکان آذربايجاني مشابه نبوده است. تاتها بر خلاف ترکان آذربايجاني هيچ وقت زبان کتبي نداشته اند، آنها در باکو به يادکيري زبان ترکي پرداختند. نکته قابل ذکر اين است که سياستهاي تک زباني و استحاله گري سبب شده که تاتها در ايران به کلي به زبان فارسي بگروند . تاتها در آذربايجان شمالي در دوران حاکميت شوروي عمدتا در باکو زندگي مي کردند. سياستهاي شوروي در آن زمان به سخن بزخي از زبان شناسان سبب شد که اتها موجوديت خود را به مرور از دست دهند بنابراين انتساب زبان ترکي آذربايجان به "تات" و "هرزن" و جدا نمودن خانواده بزرگ زبان ترکي از شجره زبان شناسي و زبانهاي "اوراليک التاييک" با اهداف خاصي انجام مي گيرد و گرنه داشتن نظر يا فرضيه در پژوهشهاي علمي چيزي قابل کتمان نيست.
    بايد اشاره کنم که نبود جو حستجوگري، نقد و عدم امکان بررسي مسائل اجتماعي، از جمله ساختار جمعيت ايران، زندگي زبانهاي مختلف، و نگرش به پديده جديد "جوامع چند زباني" ، سبب شده که جامعه در يک خلا نظري وتتوريک زندگي کند، وقايع و افکار مطابق اميال قدرتمندان تعبير و تفسير گردد. در مورد زبان و ريشه شناسي زبان ملت آذربايجان هنوز در ذهن عامه .و نيز در منظر روشنفکران، همان نظراتي که از دوره فراماسونرهاي رضا شاهي ديکته شده موج مي زند. اما بايد تغيير زمان و شرايط را فهميد. به حقايق دو باره انديشيد. اين بار به صورت مستند، دقيق، با مدرک و استدلال. و زمينه را نيز براي پژوهشهاي بيشتر آماده کرد. اولين بار احمد کسروي بود که به موضوع زبانشناسي آذربايجان اشاره نمود و تئوري من در آوردي "تاتي" و "هرزني" را به عنوان زبان مردم آذربايجان ناميد. حال آنکه کار زبانشناسي با اشاره به خانواده هاي زباني و طبقه بندي زبانها مرتبط است و تمام زبانهاي مورد تکلم از نمودار زباني مشخصي ريشه گرفته اند. زبان ملت آذربايجان نيز از اين مقوله جدا نيست. با نيات سياسي و مطامع سرکوب فرهنگي نيز نميتوان چنين پديده هاي زنده را براي هميشه تحريف کرد. زبان آذربايجان از خانواده جهاني زبانهاي التصاقي است که اين گروه از زبانها همانگونه که گفته شد به شاخه زبانهاي آلتائيک مرتبطند. مشابهت ها در:1-واژگان 2- در ساحتار دستوري 3- در آواشناسي هم دليل عمده اين طبقه بندي است. طرح اصطلاح "نيمزبانها" هم که از سوي مورخ آذربايجاني، احمد کسروي مطرح شده، هيچ تغييري در موجوديت اين زبان و زندگي تاريخي آن ايجاد نمي کند. در علم زبان شناسي ما pidgin-Creole داريم که نوعي گويشهاي مردم و قبايل مهجور و جدا مانده از اصل خويشند که به سبب کوچها و معضلات زيستي از ريشه زباني خود جدا افتاده و به نوعي به گويش ويژه دست يافته اند. گويشي که از زباني جدا شده و به مرور شکل يافته و ممکن است به حالتي برسد که ديگر براي صحبت کنندگان زبان اصلي مفهوم نباشد. براي مثال چيزي که از آن به نام زبان "هرزندي" نام برده مي شود و آقاي کسروي آن را نيم زبان آذربايجان مي نامد و از آن مثال مي آورد، در واقع همان چيزي است که در زبان شناسي "پيدگين" pidgin مي گويند. گويش يا زبانکي که از اصل خود جدا مانده است. به مثال خود آقاي کسروي و تطابق معنائي آن اشاره مي کنم.
    "امسور ورون خيلي وروسته، سيل خيلي آمارا، گندومي خروب کرديه،
    "امسال باران زياد باريده، سيل بسيار آمده، و گندمها را خراب کرده"
    در واقع جمله اول شکل مهجور، وامانده و سرگردان جمله دوم است. حالا تراشيدن يک شخصيت زباني به اين "زبانک" يا "پيدگين" و آنرا زبان باستاني مردم آذربايجان ناميدن همه عاري از هر گونه اعتبار علمي است. " لازم به توضيح است که "پيدگينها" ابتدا در زبان انگليسي پديد آمدند که جاي صحبت آن در اين جا نيست.
    بنابر اين درک ريشه زباني مردم آذربايجان که من از روي اسناد و نمودارهاي زبانشناسي شجره آن را خواهم آورد، از خانواده زبانهاي ترکي است و هر گونه سفسطه کاري در اطلاق نيم زبان، يا جدا کردن ساختار گرامري، لغوي، و نحوي اين زبان از زبان ترکي بيمعني است. چرا که اين زبان زنده است.کار مي کند. هر روز صاحبان انديشه به آن زبان آثار خلاقه مي آفرينند و با وجود دهه ها و سده ها بي احترامي ، به ويژه در دوران سلسله پهلويها، اين زبان راه خود را مي رود و خودش با واژه ها و الحانش، با ساز عاشقان دلسوخته، با ني چوبانان کوه و کمر در اراضي آذربايجان، و با سوز دل شاعران ترکي گوئئ چون شهريار، سونمز، استاد يحيي شيدا، اشعار ملوديک استاد بارز، ممد آراز، و صدها ديگر بر زندگي زباني خود ادامه مي دهد. جاي تاسف است که روشنفکران غير ترک به سبب نبود شرايط نشر و پخش آثار اهل قلم ترکي گوي، چندان آشنايي با اين آثار ندارند و از سويي اين خلا زباني يا به سخني حذف زبان سبب شده که ترکان ما پارسي گوي شوند. اسناد به جا مانده از دوران مشروطه و حکومت ملي آذربايجان هم نشان مي دهد برخلاف نظر کسروي ويارانشان آقاي حسن رشديه نيز در گامهاي نخست بر آن بود در آذربايجان آموزش به زبان ترکي آذربايجاني را مستقر سازد و ضمنا آموزش در جامعه ايران را به صورت دو زبانه سازد. همان گونه که دکتر رضا براهني، نويسنده ، شاعر و منقد ادبي هم در نوشتار خويش که در بيشتر نشريات و سايتهاي داخل و خارج منتشر شد، به همين موضوع صحه مي گذارد.(سايت تريبون)
    آقاي احمد کسروي براي اثبات نظر خود در مورد بي ريشه بودن زبان آذربايجان بر آن مي شود در ريشه شناسي نام اشخاص و شهرها هم به نوعي خيالپردازي کند که براي خواننده بي غرض امروزي ودانشجوي پژوهشگر مضحک مي آيد. آيشان براي مثال براي اينکه نظر خود را در مورد بي ريشه بودن زبان تـرکي آذربايجاني ثابت کنند، سعي کرده اند براي واژه هاي موجود ترکي در آذزبايجان وسراسر ايران که ترکان زندگي مي کنند، ريشه فارسي بتراشند. اين تلاش ايشان نه از جنبه تفحص و تحقيق بلکه نوعي شکل تحريف علمي پيدا ميکند. براي مثال ايشان ريشه کلمه:
    "سوگودلو"را بيدک،
    "گردکانلو" را گردکانک،
    "قزلجه" را سرخه،
    "ايستي بولاغ" را گرمخاني ،
    يالقوز آغاج" را يکه دار و غيره ناميده اند که در يک کلام از منظر زبانشناسي واژه ها مضحک است.. در اين سند ادعا مي شود که گويا مردم آذربايجان بعد از کوچيدن به اراضي امروزي واژه هاي فارسي را به ترکي ترجمه کرده اتد. حال آن که قبل از ورود آريايي ها به فلات ايران ، اين مناطق محل سکونت "اورال آلتائيان" بوده است که اجداد ترکان آذري شناخته ميشوند.(در اين مورد به مقاله حميد نطقي در مجله وارليق شماره هاي آذر و دي 1363 مراجه کنيد.ر.ر.)
    براي روشن شدن اذهان عموم بايد اشاره کنم که پسوند "لو" يک شاخص در زبان ترکي آذربايجاني است که صدها کلمه اساسي در فرهنگ کتبي اين زبان با اين فرم وجود دارد."لو" که گاهي در ميان مردم به صورت پسوند"لي" هم به کار برده ميشود، پسوند نسبي و ملکي است. کلمات تاريخي همچون ايل ترک "باهارلو"، " قره قويونلو" که داراي پسوند "لو" هستند قرنها سابقه استعمال زباني داشته و تعابير آقاي کسروي در شقه-شقه کردن اين واژه ها و چسباندن آنها به زبان فارسي معتبر نيست. تلاش براي پيدا کردن يک پدرخوانده فارسي به واژه ها و اسلوب زباني ترکي آذربايجاني هيچ کمکي به کار زبان نميکند. يا ترکيب اصيل "ايستي بولاغ" که زبانزد مردم آذربايجان است و در روستاها و مناطق کوهستاني به چشمه هاي آب گرم اطلاق مي شود را به واژه مهجور فارسي"گرمخاني" نسبت ريشه اي دادن واقعا عاري از هر اعتبار علمي است.(13) بنابراين سرگردان ماندن آقاي کسروي مابين واژه هاي "آذري" و "ترکي" و تلاشش براي جداکردن زبان مردم آذربايجان از خانواده زبانهاي ترکان و نيز تراشيدن ريشه قلابي براي واژه- هاي ترکي آذربايجاني در زبان فارسي نيز چندان کمکي به خواننده نمي کند. براي مثال آقاي کسروي در واژه شناسي نام آباديها به لغت "قرا" اشاره مي کند وتلاتش دارد به هر ترتيبي است براي اين واژه معصوم و اصيل ترکي پدرخوانده فارسي بسازد. ايشان چنين مي نويسند:
    "در آذربايجان بر سر بسياري از نامها واژه "قرا" آورده مي شود مثلا "قراچمن" و "قرارود". و چون قرا در ترکي به معناي سياه است کساني خواهند پنداشت در اين نامها همان معني ترکي مقصود است. ولي بايد دانست که "قرا" در زبان آذري به معناي بزرگ بوده و خود تغيير يافته واژه "کلان" است که در فارسي هنوز هم به کار مي رود." و ادامه مي دهند که:
    "از اينجا ميتوان گفت "قرا" در "قراچمن"و "قرارود" و بسيار مانندهاي آن، نه واژه ترکي که واژه آذري است و معناي آن بزرگ است" )15) خوب، حتي براي خواننده مدرن و منطقي امروزي، که ترک آذربايجاني هم نباشد سفسطه نويسنده روشن است. نخست اين که ايشان براي اينکه قافيه را درست کنند آمده و واژه معصوم "قره" يا "قارا" را به شکل "قرا" بيان کرده اند، سپس در ادامه تلاشش سعي کرده اند پدرخوانده اي در فارسي به اين کلمه پيدا کنند و قرعه به نام واژه "کلان" در آمده است تا اثبات کنند که "کلان" اصل "قرا" بوده، سوم اينکه با تحريف واژه "قرا" بر آن شده اند که اين واژه را از شخصيت ترکي به هيئت من در آوردي آذري درآورند. حال آن که صورت مسئله خيلي روشن است. در فرهنک لغات ترکي آذربايجاني از قرنها پيش واژه اصيل "قارا" يا" قره" به تکلم تبريزيها موجود بوده و علت اطلاق اسم "قرا چمن" به "قره چمن" نه گناه واژه "قره" بلکه اجراي سيلست فارسي سازي و کشتن اصالت زبان ترکي آذربايجاني بوده است.و گرنه از منظر واژه شناسي و طبقه بندي واژه اي چه ارتباط "واکه اي" يا هجائئ مابين واژه "کلان" فارسي و لغت مظلوم ترکي "قره:" وجود دارد. خاصه اينکه به سخن دکتر صدر تلفظ صوتي "ق" در فارسي (تهراني) به خصوص با آشفتگي خاصي روبروست. به قول استاد جلال همائئ (فلم) را "غلم" تلفظ مي کنند و "غلام" را قلام. اما راي عموم بر آنست که فارسي صوت "ق" نداشته و تنها "غ" دارد .(16) در تک تک نام واژه ها همين تمهيد عجيب و قريب به کار رفته است. حال آن که با اين کارها نمي شود موجوديت زبان ترکي آذربايجاني و هويت ملت آذربايجان را خدشه دار کرد. البته گاهي در تنگناي قافيه شاعري به سبب ظرفيتهاي آوايي "قارا" را به صورت حرف مصوت کشيده "آ" نيز گفته- اند. يک مثال ديگر کلمه "ارونق" است. منطقه "ارونق-انزاب" از مناطق قديمي اراضي آذربايجان است. ارونق با الف فتحه دار تلفظ مي شود. آقاي کسروي براي اينکه تئوري خود را به کرسي بنشاند، ابتدا به کلمه "ارونق" يک "آ" اضافه ميکند، بعد ادعا مي شود که اين واژه "نخسست "آرانک" بوده ، که به معناي آران کوچک باشد"(17) با چه درکي ميتوان به اخر يک واژه ترکي "کاف"تصغير اضافه کرد و معناي ديگري، در يک زبان ديگري،از آن مستفاد نمود. صدها نوع از اين قبيل موارد وجود دارد که در کتابي جمعاوري خواهد شد. البته داشتن فرضيه هاي متفاوت در زبان امري رايج بين زبانشناسان است حتي نظرات ضد و نقيض. اما اين روش آقاي کسروي در اين مورد قابل استناد نيست.
    زبان ترکي آذربايجاني درمتون تاريخي
    در اين قسمت برگردان نوشتاري کوتاه از يک منبع علمي ديگر را در مورد جايگاه زبان ترکي آذربايجاني ذکر مي کنم تا خوانندگان هر چه بيشتر با نظرات گوناگون آشنا شوند و نيز پژوهشگران و دانشجويان با ديد بازتري به اين مسئله بنگرند . روشن است که نشر و پخش همچو نظراتي مي تواند جو سالم تفکر و انديشه پردازي را پربارتر کند و بر مدتها روش تک گوئئ و قضاوت رسمي و سياسي در مورد زبان ترکي غلبه کند تا دانشجويان و خوانندگان هوشيار به طور فراگير به اين موضوع بنگرند.
    "از زبانهاي رايج دنيا که در امروز ميليونها نفر به آن زبان تکلم مي کنند، يکي هم زبان ترکي است که علاوه بر کشورهاي ترکيه، آذربايجان ، در بلغارستان، اوزبکستان، کازاخستان، قيرقيزستان، تاجيکيستان، يونان و قبرس نيز به اين زبان سخن مي گويند. البته در ديگر کشورهاي جهان نيز ميليونها ترکي گوي زندگي مي کنند، که تنها در آلمان بيش از يک ميليون نفر و در ممالک امريکاي شمالي نيز به عنوان "کارگران مهمان" ترکان زندگي مي کنند. اينان به شاخه هاي مختلف خانواده زبان ترکي سخن مي گويند. در شاخه هاي اين زبان، زبانهاي ترکي ترکمن، آذربايجاني، قفقازي، لهجه هاي ترکي خراساني وجود دارند که از شعبه اصلي زبانهاي آلتائيک هستند. البنه زبانهاي مغولي و tungusic نيز از زبانهاي زير همين خانواده محسوب مي شوند. تا سال 1928، پنج سال پس ار استقرار جمهوري ترکيه تمام اسناد خانواده زبانهاي ترکي با الفباي عربي نوشته مي شد که دليل آن هم تاثير قدرتمند اسلام در منطقه بوده است. در سال 1928، اصلاحات زباني در ترکيه سبب شد که الفبائي بر اساس قراردادهاي زبان لاتين با 28 حرف به زبان کتبي ترکي تبديل شود ، که مورد بحث ما نيست.(18) اما زبان ترکي امروز در آذربايجان ايران همان گونه که ذکر شد مسير طولاني پيموده و پس از تغييرات و تحولات فراوان، که ناشي از وضع زيستي اجداد ترکان آذربايجان بوده، به شکل امروزي رسيده است. اجدادي که به آنها از نظر زباني ترکان اوغوز مي گويند ، که کارنامه ادب شفاهي آنان از پيشينه ادبي 1500 ساله برخوردار است. يعني ادبياتي که به "ادبيات اوغوز" معروف است. کتاب معروف "دده قورقوت" از داستانهاي مردم ترک زبان" اوغوز"از زمره اين گنجينه به شمار ميرود. بعدها داستانهاي "کور اوغلو"، نوشته هاي يونس امره، فضولي و اشعار مختوم قلي، وارث ادبيات اوغوزها و در مجموع دربر گيرنده تروت معنوي ادبيات ترکان آذربايجانند.(19) فکر مي کنم با روشي که آقاي کسروي پيش گرفته بود، اگر آن زمان دسترسي به منابع امروزي ترکان داشت و سند "ده ده قورقوت" را مي ديد ، واژه "ده ده" را به سبب تشابه به واژه "دد" به فارسي نسبت مي دا د. اما واژه ها در زبانها پديد مي آيند و بر طبق نيازهاي زمان و ضروريات زندگي اجتماعي و اقتصادي تغيير مي يابند، زبانها با يکديگر همکاري کرده و مهمانهايي را از همديگر مي پذيرند، واژه هائي کم کم به سبب از بين رفتن موقعيت تاريخي يا اقتصادي از دور خاج مي شوند و جاي خود را به تازه واردين مي دهند واين چنين است که علم معاني يا لکسيکولوژي عمل مي کند. نزديکي و ارتباطات اجتماعي اقتصادي ترکان آذري و ساير ترکان هم خانواده در ايران با فارسها سبب شده که زبان فارسي برخي از عناصر زباني ترکي را عاريه گرفته و فارسيزه کند. اين نشانه ضعف زباني نيست. بري مثال پسوند "چي" در خيلي از واژه هاي فارسي و در ادبيات آن به کار رفته و مورد تکلم واقع مي شود. مثال قهوه چي:درشکه چي، چايچي و غيره. جا افتادن اين پسوند رايج زبان ترکي در فارسي تنها نياز زباني است که به صورت مقبول در آمده و فارسها از اين ساختار دستور زبان ترکي سود ميجويند.
    هم چنان که دکتر محمد تقي زهتابي نيز اشاره کرده اند علم معاني در زبان ترکي آذري روندي ناپيوسته، پيچيده و ناهمگوني داشته است و اين خود تصويرگر زندگي ملتهاي ترکي گوي است که در اراضي آذربايجان در تاريخ طولاني زيسته و رفت و آمد کرده اند.)20)
    وجود واژه هاي مشابه در زبانها امري کاملا طبيعي است و اين حالت به دو دليل عمده صورت مي گيرد. نخست هم گروه بودن زبانها در تاريخ و دومي نياز هر زبان براي رشد و تکامل خويش سبب مي شود که واژه ها همواره بين زبانها در حرکت باشند. طبق اطلاعاتي که هر سال موسسه ام-آي_تي MIT در مورد زبانها صادر مي کند زبان ترکي يکي از زبانهاي استاندارد از نظر زبان شناسي است.(21)در اين سند آمده است که بيش از ده درصد کلمات انگليسي از ريشه زبان ترکي اخذ شده اند. البته همان گونه که اشاره شد زبانها پس از عاريه گرفتن کلمات از يکديگر سعي مي کنند واژه ها را با ساختار صدايي و معنائي خود هماهنگ سازند. بنابر اين هيچ زباني ناب و خالص نيست و هر گونه تلاش در مورد پيرايش زبانها از واژه هاي بيگانه و يا تئوري ناب سازي زبان با واقعيات زيستي انسان خوانائي ندارد. انساني که مدام در داد و ستد معاني و انئيشه هاست. از سوئي اطلاق الفاظي چون زبان وحشي يا زبان اقوام بي تمدن و بيابانگرد به ترکان آذري ، يا زيان اعرب را زبان بدويان شمردن نيز جز غرض ورزي به حل مسئله- اي کمک نمي کند و تنها نشانگر جهالت گويندگان و بي اطلاعي آنان از وضع زيستي-تاريخي اين ملتها است. همين جا اشاره کنم که طبق تحقيقات زبانشناس معروف آر.اچ روبينز زبان عربي اولين زباني بود که در اواخر سده هشتم ميلادي از نظر دستورنويسي و گرامر رشد فراوان کرد و براي اولين بار دستور زبان سيبويه بصري متبلور شد که در نوع خود بي نظير بود و" سيبويه براي حروف عربي به توصيف آواشناختي تازه اي راه برد که مستقلا از آن خود او بود و آن توصيف آواشناختي به مراتب پيشرفته تر و کمال يافته تر از علم آواشناسي غربي چه در دوره معاصر سيبويه و چه دوره هاي پيشين بود."(22( با رشد و گسترش اسلام در منطقه و جهان و وجود متن معتبر عربي به نام قرآن، زبان عربي به زبان اثربخش آن زمان تبديل شد و ظرفيتهاي نحوي و آوايي و علم معاني آن سبب شد که زبانهاي ملل منطقه تحت نفوذ آن قرار گيرند .از سويي "همخوانيهاي گلوگاهي يا حلقي (pharyngeal) همان گونه که زبانشناس شهير فرانسوي آندره مارتينه مي گويد" يا نزديک شدن جدارهاي پيشين و پسين گلوگاه يعني پسين ترين بخش پشته زبان از يکسو و ته دهان از سوي ديگر، ميتواند به ايجاد بندش يا سايش بيانجامد ولي زبان شناخته شده اي چون عربي سايشهاي گلوگاهي بيواک و واکداري دارد که به ترتيب با h} {و,? آوا نويسي ميشوند {تلفظ ح و ع در زبان عربي}.23 زبان ترکي آذربايجاني نيز از نظر حروف صدادار 9 تايي توانايي بيشتري براي اداي کلمات، و تکامل واژگان دارد. همان گونه که اشاره شد سيبويه بصري که ايراني بود به چهره برجسته زبانشناسي عربي تبديل شد. روشن است الفباي عربي ، به عنوان الفباي زباني که آسماني و مقدس خوانده مي شد و ضمنا داراي يک متن نهائي و غير قانل تغيير هم شده بود، در جهان گسترش يابد و به الفباي ملل منطقه از جمله ترکان آذربايجان تبديل شود. زبان شعرا و نامداراني چون نسيمي، فضولي و سيد عظيم شيرواني شد که آثارشان هر چند در بوته ممنوعيت گرفتار بوده اند، اما همچنان ورد زبان زنان و مردان آذربايجانند:
    "منده مجنوندان فزون عاشيقليق استعدادي وار
    عاشيق صادق منم مجنونون آنجاق آدي وار
    ) من در عاشق بودن از مجنون هم عاشقترم
    از مجنون فقط نامي مانده است ، منم عاشق صادق(
    گفتني است که در قرن چهاردهم ميلادي هر دو زبان، عربي و عبري، در دانشگاه پاريس فرانسه رسميت يافتند.
    از مهم ترين سند کتبي متعلق به ترکان به کتاب ده ده قورقوت اشاره مي شود که اين سند به "اورخون- يئني سي يازيلاري" (نوشته هاي اورخون- يئني سي) معروف است، که به مناسبت 1300 مين سالگرد اين سند در جمهوري آذربايجان گردهمايي با شکوهي بر گزلر گرديد. کتاب ده ده قورقوت " به طايفه اوغوزها " منتسب است و ترکان عثماني نيز اين سند را به اشکال مختلف چاپ کرده اند. اين که زبان ترکي آذربايجاني چه مسيري را در همسايه شمالي گذرانده و از الفباي عربي به سيريل و سپس به الفباي لاتين راه برده مورد بحث ما فعلن نيست. ولي بايد گفته شود هر کلمه اي ، به هر الفبايي در هر زباني که به کار مي رود، " چه به لحاظ معناشناسي و چه به لحاظ دستور و چه به لحاظ تلفظ مختص به خودش، تاريخ خاص و منحصر به فردي دارد")24) در ر يشه شناسي زبان ترکي آذربايجاني ورود به اجزا تشکيل دهنده اين زبان وبررسي چگونگي رشد و پايداري آن در يک دوره بغايت خشن به تفصيل بيشتري نياز است. از سويي مطالعه متون تاريخي زبان ترکي و تجزيه تحليل آن کار ديگري است و موقعي ديگر ميطلبد.

    Bibliography
    مراجع:
    1-Galtung,J. 1980. The True words, A Transnational Perspective, New York,the Free Press نقل از کتاب کانگاش ص254
    2-در همچو شرايطي سعي مي شود به مرور ملتي را از حالت "احترام به خويشتن" به حالت "وادادن و تسليم" شدن سوق داد و او را در روندي به حالت استحاله شده و بي هويت در آورد.نمونه اش سرخ پوستان و نيز کساني که زبان خود را از دست داده اند.
    3-مريت روهلن(Merrit Ruhlen) در اثر خود-"ريشه زبان" به واژه مونوژنه نسز" monogeneses اشاره مي کند که مراد همان زبان واحد بشري است که ديگر زبانه، به ادعائي از آن منشعب شده اند.
    4-اسکوتناب کانکاش (Skutnab Kangash)، زبانشناس سوئدي، کتاب "از شرمزدگي تا مبارزه جويي،1988 چاپ امريکا-ص13-
    5- زبانهاي ترکي) (Turkic Languages از شبکه جهاني،
    6-رحيم رئيس نيا – درباره زبان ترکي 2004 ص 4 از سايت تريبون
    7-Linguistic Characteristics, p 3,From Internet site, Turkic Languages
    8-ژهتابي ، دکتر محمد تقي، معاصر ادبي آذري ديلي انتشارات آشينا، 1379 چاپ دوم- ص2
    9-براي مطالعه بيشتر اين مبحث مي توانيد به کتاب ارزشمند دکتر محمد تقي زهتابي"معاصر آذري ديل" مرجعه کنيد" که به صورت مفصل پسوندهاي زبان آذربايجاني شرح داده شده است.
    01-ضياء صدر، سلسله مقالات مندرج در روزگار نو، آبان 1375-شماره مسلسل 177، دفتر نهم، سال پانزدهم در مورد زبان و خط.
    11-در زبانشناسي تاريخي تحت عنوان "طبقه بندي" classification)) به شرح تفضيلي اين موضوع ميتوانيد مراجعه کنيد.
    12- مدرکي تحت عنوان تاتها در شبکه اينترنت به چشمم خورد که در آدرس www.Tat,Harzani مي توانيد کامل اين نوشته را بازديد کنيد
    13- براي مطالعه کامل نظرات احمد کسروي به کتاب "کاروند کسروي صص336 به بعد مراجعه کنيد. کاروند کسروي، به کوشش يحيي ذکاء- چاپ دوم،سال 2536 تهران، اتشارات فرانکلين
    14- همان منيع.صص 431
    خواننده بي غرض ميتواند با اندکي تامل و تفکر درک کند که اين قبيل ريشه تراشهاي موهوم براي هزاران واژه ترکي آذربايجاني در واقع آب در هاون کوفتن است.
    15- آقاي کسروي در کتاب "کاروند کسروي" در مبحث زبانشناسي بخشي را به زبان خلخال اختصاص داده و من از اين قسمت، امثال مندرج در متن را ذکر نموده ام.
    16-ضياء صدر،
    - مسئله زبان مشترک و زبانهاي مادري-روزگار نو- خرداد 1375- شماره مسلسل 172- صص55-54.
    17- احمد کسروي، کاروند کسروي-صص368-369
    &-براي اطلاع بيشتر در مورد پراکندگي ملت ترک آذربايجان و زبان آنها ميتوانيد به داده هاي سايت ميراث فرهنگي و نيز به آدرس "سوزوموز" در اينترنت مراجعه کنيد.
    18-در داده هاي شبکه جهاني اينترنت زير عنوان Languages of the world يا زبانهاي دنيا اطلاعات ارزشمندي وجود دارد که من چکيده وار بيان داشتم.
    19- آنار، رضا ، " 155 ايل اوغوز ادبياتي"- آنتولوژيا- آذربايجان نشرياتي-1999- بخش مربوط به ادبيات کتبي و شفاهي مردم آذربايجان در سده هاي هفثم و هشتم، اسناد باقيمانده از نوشته هاي اورخون يئني- سي-صص 9 به بعد
    20- دکتر محمد تقي زهتابي،
    علم معاني(لکسيکولوژي)-ترکيب لغوي زبان آذري معاصر، نشر ائلدار-تبريز-1371-چاپ اول-صص21-14
    21- سايت اينترنتي "گجيل"، جايگاه زبان ترکي و بررسي آن در مقايسه با ساير زبانها-صص1-2
    22- آر.اچ. روبينز، تاريخ مختصر زبان شناسي ترجمه عليمحمد حق شناس، چاپ چهارم، نشر مرکز 1381.صص214-215
    23- آندره مارتينه، مباني زبانشناسي عمومي-اصول و روشهاي زبانشناسي نقشگرا. چاپ هرمسف ترجمه هرمز ميلانيان،صص 70-71
    24- همان منبع 22- صص 406

    (آدامه دارد)


  2. #2
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    hosts/download
    نوشته ها
    1,004
    تشکر تشکر کرده 
    910
    تشکر تشکر شده 
    1,645
    تشکر شده در
    569 پست
    قدرت امتیاز دهی
    63
    Array

    پیش فرض

    اقا رضا بیا جون مادرت 2 کلمه زبون ترکی و اذری یادمون بده که جلو شما اذری ها کم نیاریم وقتی با زبون خاص حرف میزنی. این اموزش ها رو بی خیال
    بحث نکنید لطفا
    هر چی بوده ماله قدیما بوده

  3. #3
    afsanah82
    مهمان

    ستارخان سردار ملی(قسمت اول)



    ستار فرزند حاج حسن بزاز قره داغي يكي از قهرمانان نهضت مشروطيت ايران محسوب مي شود كه در ارتباط با فرمان علماي نجف به مبارزه با دستگاه محمدعلي شاه قاجار برخاست. سال تولد او را 1284 قمري در قره داغ ذكر كرده اند. اولين برخورد ستارخان با محمدعلي شاه و اجزاي او به سال 1304 قمري برمي گشت كه اطرافيان بدرفتار محمدعلي ميرزا در تعقيب دو خانزاده محلي قره داغ به باغ پدر ستارخان حمله كردند و در جريانِ در گيري و دفاع ستارخان از پناهندگان، دلاور ظلم ستيز آذربايجاني از ناحيه پا تير خورد و سپس به دژ نارين قلعه اردبيل منتقل و محبوس شد. بعدها به صف تفنگداران ويژه وليعهد، مظفرالدين ميرزا درآمد و به ستارخان معروف شد و مأموريت هايي را نيز انجام داد، از جمله مبارزه با راهزنان تركمن كه به همين منظور به مشهد رفت، اما مدتي بعد، از آن كسوت خارج شد و در 1312 قمري به سامرا رفت. در سامرا چون با بدرفتاري خدام آستانه با زائران ايراني روبه رو شد به همراه چند جوان غيرتمند آذربايجاني، خدام بدرفتار آستانه عسكريين (عليهما السلام) را تنبيه كرد و دستگير شد كه به شفاعت ميرزاي شيرازي آزاد گرديد و به ايران بازگردانده شد. البته او يك بار ديگر نيز در 1319 قمري به زيارت عتبات عاليات شتافت. ستارخان به واسطه اوضاع زمانه و ظلم و ستم حكومتيان و روحيه ظلم ستيزش زندگاني آرامي نداشت. وي پس از بازگشت از نجف اشرف به كار مباشرت املاك و سپس فروش اسب مشغول شد.



    با پا گرفتن نهضت مشروطيت در ايران او نيز كه از دستگاه حاكمه ناراضي بود به صف مشروطه خواهان پيوست. تبريز يكي از كانون هاي مهم مشروطه خواهي بود كه بنابر روايت كسروي ماهيتي ديني داشت، اما رفته رفته با پر رنگ تر شدن حضور سوسيال دموكرات هاي قفقازي در تبريز نزاع و درگيري به تبريز هم راه يافت كه پس از حمله به مجلس كه به دستور محمدعلي شاه صورت گرفت ابعاد گسترده تري يافت. در بين صفوف مردم تبريز گرايشهاي مختلفي وجود داشت؛ عده اي به عشق دين و اطاعت از فرامين مراجع نجف، بخشي از فرط علاقه به مشروطه و برخي از فرط بغض نسبت به محمدعلي شاه گرد هم آمده بودند. در اين بين ستارخان كه خود را گوش به فرمان مراجع نجف و مطيع اوامر آنها مي دانست نقش آفريني درخشاني كرد. اين در حالي بود كه عناصر سوسيال دموكرات در تبريز و همراهان آنها در تهران قصدشان برهم زدن اوضاع ايران بود و نه برقراري آزادي و رفع استبداد. صداقت ستارخان در مشروطه خواهي نام او را زبانزد اهل آذربايجان و اهالي ايران كرد. با فتح تهران حاكم اعزامي از سوي مشروطه خواهان، يعني مخبرالسلطنه از ابتدا با ستارخان سرگردان بود لذا مقدمات اعزام ستارخان را به تهران فراهم نمود، در اين ماجرا كنسولگري روس و انگليس نيز با مخبرالسلطنه همداستان بودند. در اوضاعي كه شهرهاي واقع بين تبريز و تهران و پايتخت منتظر قدوم سردارها بودند عده اي از افراطيون كه از حضور سرداران در تهران ناراحت بودند، براي حذف آنان نقشه هايي در سر مي پروراندند.



    سپهدار اعظم طی تلگرافی به آخوند خراسانی می نویسد:



    بنابه ضرورت عاجله٬ سردار و سالار ملّی به تهران احضار٬ و سه روز است حرکت کرده اند. بعد از حرکت آنها معلوم شد در تهران اشخاص مغرض معاند و دیگران مصمم شده اند که آن دو وجود محترم را آلت اجرای مقاصد فاسده نموده در تخریب خود آنها و اختلاف مملکت نقشه ها دارند... 1


    وی از آیات می خواهد که سرداران را موقتاً به عتبات نزد خود دعوت کنند. این امر ازسوی آیات تحقق یافت ولی ستارخان و باقرخان به سمت تهران روانه شده بودند٬ درطول مسیر به جهت پایمردیهای آنان مردم شهرها به استقبال آمدند. عین السلطنه سالور درخصوص توقّف آنها در قزوین می نویسد:



    بعضیها را به عنوان مجاهد نزد معظم له معرفی کرده بودند. تغیّر کرده بود که این اسم را کی گذاشته؟ مجاهد یعنی چه؟ در رکاب کدام امام٬ برای چه امری حکم صادرشده؟ این کارها چه ربط به جهاد داشته و دارد... 2


    همو از بروز بحران و ناآرامی در شهرهای مختلف و منع حمل اسلحه در تهران به جهت شرارت برخی از مشروطه خواهان و کشت و کشتار در شهرها در همان روزها خبرمی دهد. 3 او همچنین می نویسد:



    روزنامه ها به درجه ای مهمل می نویسند که همان بهتر که عهد کردیم دیگر نخریم. عجالتاً شهر ما از ورود سردارَیْن٬ سالارین٬ شیرَیْن٬ بَبْرَیْن٬ ستارَیْن و باقرَیْن قرین مباهات و افتخار است... این روزها با نهایت جلال مشغول بازدید هستند تا بعد به چه رویه بیفتد... 4

    در همین اوقات آیت الله خراسانی طی تلگرافی به سید عبدالله بهبهانی و سایر حجج اسلام اعلام می کنند: به موجب مکاتیب متکثره داخله در شماره ١٢١ جریده ایران نو حکم قصاص را خلاف سیاست و حکمت شمرده به آیه مبارکه ولکم فی القصاص حیوة یا اولی الالباب که حکماء و فلاسفه غیرمسلمین همه به حکمتهای مودوعه در آن کریمه مبارکه اقرار و به فهم آن افتخار دارند استحقار نموده البته٬ چگونگی را اعلام بلکه همین شماره را عاجلاً ارسال فرمایند تا در صورت صدق٬ حکم الهی عزاسمه به عموم مسلمین اعلام شود. 5


    سرداران٬ در روز جمعه ٤ ربیع الثانی ١٣٢٨ ه.ق وارد تهران شدند و مورد استقبال عمومی واقع گردیدند. آیت الله بهبهانی نیز٬ فرزند و چند تن از اجزاء خود را به استقبال فرستادند. این در حالی بود که برخی از وکلای آذربایجان از ورود سرداران به پایتخت و استقبال عمومی از آنان ناراضی بودند. 6 و کشور در آتش اختلاف بین اعتدالیون و افراطیون می سوخت.


    عین السلطنه سالور در خصوص وضعیت کشور در این دوره می نویسد:



    انقلابی و اعتدالی: مسئله عمده (حکایت مشروطه و مستبده کهنه شده ٬ گفت وگو و مخالفت تمام سر انقلاب و اعتدال است) سپهدار و حاجی علیقلی خان سرداراسعد با مستشارالدوله و اغلب وکلا اعتدالیون هستند. تقی زاده٬ صنیع الدوله و جمعی دیگر انقلابیون. روزنامه ایران نو و شرق هم انقلابیون مابقی روزنامه های اعتدالیون. متصل نزاع لفظی و قلمی است. 7



    عین السلطنه همچنین به دعوای « سوسیالیست دموکرات » و بی ریشگی اندیشه سوسیال دموکراسی در ایران اشاره کرده و عنوان می نماید که سوسیال دموکراسی نیز در ایران علم شده تا بین گروهها و افراد جنگ و درگیری ایجاد نمایند. 8 افراط کاری تقی زاده و پرده دری آنان باعث شد که در ١٢ ربیع الثانی ١٣٢٨ آیات خراسانی و مازندرانی طی نامه و حکمی بر فساد مسلک سیاسی تقی زاده تأکید و حکم به اخراج او از مجلس نمایند. در حکم و نامه آیات صراحتاً بر ضدیت مسلک او با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه تأکید شده است. و از نایب السلطنه خواسته می شود که از دخول وی به مجلس جلوگیری و او را از کشور تبعید نمایند.



    حکم آیات نجف٬ با اعمال نفوذ علیقلی خان سردار اسعد هم مسلک ماسون تقی زاده افشاء نمی شود و او از نایب السلطنه علیرضاخان عضدالملک می خواهد که از ابلاغ حکم آیات خودداری نمایند. 9


    در ٢٩ جمادی الاول ١٣٢٨ ستارخان در طی نامه ای که به عضدالملک نایب السلطنه می نویسد وی را چنین هشدار می دهد:



    مقام منیع مقدس نیابت سلطنت عظمی دامت شوکته العالی

    بعد از بمباردمان مجلس این خادم ملت استقلال وطن عزیز خود را در خطر دیده جان به کف نهاده با تمام قوای خود در تشیید مبانی حریت و استرداد حقوق مغضوبه ملت به قدری که می توانستم کوشیدم آخرالامر بیدق استقلال ایران را که عبارت از مشروطیت است بلند کرده و کعبه آمال مسلمین زنو تأسیس یافت. بعد از این هم تا آخرین قطره خون خود در حفظ و حراست احترامات واجبه آن مقام مقدس بذل مجهود خواهم نمود و از هیچ گونه مجاهدت مضایقه و دریغ نخواهم کرد. اشخاص دیگر از روی غرض حق مداخله به امورات ندارد وکلای محترم تکلیف قانونی و وظیفه امروزی خودشان را بهتر می دانند.

    ایام شوکت مستدام باد. مهر: یا ستارالعیوب 10



    در اعلامیه ای ژلاتینی که به تاریخ ٢٩ جمادی الثانی ١٣٢٨ ه. ق منتشر شد ضمن تأکید بر انگلیسی بودن تقی زاده و حسینقلی خان نواب و با ذکر شواهدی در تأیید این مدعا٬ و نیز با انتقاد از سردار اسعد به دلیل مستور کردن حکم حجج اسلام نجف؛ گفته می شود:



    واعجبا: پیش بردن امور مشروطیت٬ تبدیل سلطنت استبداد به مشروطه، تقویت قلوب ملت و مجاهدین در مطالبه مشروطه٬ همه به ملاحظه همراهی با حجج اسلام بود. و حالا چه پیش آمده که نه رعایت اسلام٬ نه ملاحظه شرع ٬ نه رعایت حجج اسلام را باید کرد ٬ که «علیقلی خان٬ سوار بختیاری دارد٬ زود آدم مي کشد!» و يا «تقی زاده٬ پارتیهای بمب ساز دارد که یک دفعه خانه ها را خراب و یا تقی زاده ماهی ده هزار تومان شهریه بگیر دارد٬ اینها یک دفعه مشغول آدمکشی خواهند شد!»



    مردم می گویند٬ از روزی که تقی زاده وارد این شهر شده٬ تا امروز٬ تمامش تولید نفاق و فساد کرده. و چه در مجلس عالی٬ چه در « دیره »، چه در « دایرکتوار » ٬ چه در انتخاب وکلا٬ چه در افتتاح مجلس٬ چه در تشکیل چندین پارتی... چه در بدگویی در حق سردار و سالار ملی٬ چه در بدگویی درباره حجة الاسلام بهبهانی؛ ذره ای کوتاهی نکرده. مردم می گویند٬ تقی زاده طالب جمهوری است و اسم آزادی٬ که هر قسم٬ هر فقره٬ هر زنائی ٬ که هر لواطی ٬ هر کار خلاف شرعی بخواهد بکند... 11



    آیات عظام نجف با توجه به آشکار شدن نیات غیر اسلامی سوسیال دموکراتهای تندرو ٬ طی تلگراف مهمی ضمن بیان اهداف نهضت مشروطیت به انتقاد شدید از اقدامات ضددینی عناصر غربگرا می پردازند. این تلگراف را به حق می توان منشور اسلامیت مشروطیت ایران نام نهاد که به جهت اهمیت آن متن کامل آن را می آوریم. این نامه به وسیله ناصرالملک برای عضدالملک نایب السلطنه و... ارسال شده است:



    از قصر

    بسم الله الرحمن الرحیم توسط جناب مستطاب اشرف آقای [ابوالقاسم خان] ناصرالملک دام تأئیداتهم٬ مقام اقدس نیابت السلطنه العظمی دامت شوکته العالی٬ و وزارتین جلیلتین داخله و جنگ و ریاست مجلس محترم ملی ایدهم الله تعالی بنصره. البته بدیهی است٬ تمام زحمات و مجاهدات علما و امراء و سرداران عظامِ ملی و مجاهدین دین پرست وطن خواه٬ و طبقات ملت ایران در استقرار اساس قویم مشروطیت و این همه بذل نفوس و اموال در تحصیل این سرمایه سعادت برای حفظ دین و احیای وطن اسلامی و آبادانی مملکت و ترقی ملت و اجرای احکام و قوانین مذهب و سد ابواب حیف و میل در مالیه و صرف آن در قوای نظامیه و سایر مصالح مملکتی و قطع مواد تعدی و تحمیل چند نفر نفس پرست خودخواهِ خودرأی بود ٬ نه از برای اینکه به جای اشخاص آن اداره استبدادیه٬ که هر چه بود٬ باز لفظ دینِ مذهبی بر زبان داشت. یک اداره استبدادیه دیگری از مواد فاسده مملکت به اسم مشروطیت یا طرفداری کارکنان و نحوذالک٬ همدست شوند و همدیگر را در جمیع ادارات داخل * و به جای تشکیل قوای حربیّه نظامی که اهم تکالیف فوریّه و مایه نجات مملکت از مهالک و قطع تشبثات اجانب است٬ به تکثیر ادارات مضره و توسیع دوائر مفسده و صرف مالیه مملکت در این مصارف بپردازید. معاش های خطیره از مال ملت مظلومه درباره همدیگر برقرار و درعوض اجرای تمدن اسلامی که به اتفاق تمام عقلای عالم٬ وسیله منحصره حفظ این مملکت و جامع وحید این ملت است٬ علناً به ضدیت مذهب و اعدام جامعه ملیّت٬ همت گمارند و در هتک نوامیس دینیّه واشاعه منکرات اسلامیّه از بذل مجهود فروگذاری نکنند و به جای بذل جهد در اجرای عفو عمومی و تسویه فیمابین افراد ملت و سایر موجبات تالیف قلوب و اتحاد کلمه حتی تخفیف در بعضی عوارض چنانچه فعلاً در ممالک عثمانی مشهود است٬ شعب کثیره از مالیاتهای غیرقابل تحمیل از سفیدی نمک ** تا سیاهی ذوغال برای مصارف ادارات مضرّه و در مقابل همین حسن خدمتی که در اعدام جامعه ملیت ٬ همین مستخدمین ادارات خصوصاً عدلیه سریعاً مشغول اند تحمیل و طبقات ملت را به ضدیت با اساس مشروطیت بالطبیعه وادار و مورد هیجان عمومی و انقلاب مملکت را از هر جهت کاملاً فراهم و از اجرای عفو عمومی و فک محبوسین سیاسی که در هیچ دوره استبدادیه چنین حبس دلبخواهانه بی مستندی مشهود نبود. محض غرض شخصی یا مدّعای ابقای دو دسته گی و عدم اتحاد کلمه ملیّه حتی با حکم بتّی *** داعیان هم مخالفت ورزند و حتی از انتشار احکام صادره از این خادمان شرع انور درباره جریدتین شرق و ایران نو و غیرهماهم به پارتی بازی جلوگیری کنند و محض عدم خروج قشون اجانب از مملکت که قریب به فعلیت رسیده بود این انقلابات متعاقبه را برپا و هر روزه فساد جدیدی احداث نمایند. بحمدالله تعالی ایران مملکتی است اسلامی و قاطبه امرا و سرداران عظام ملی و مجاهدین غیور و فدائیان اسلام و قاطبه ملت با اتحاد عنصر غالب بر دیانت حقّه اسلامیّه ثابت و راسخ و امتیاز مشروطیت و آزادی این مملکت جز بر اساس قویم مذهبی که ابدالدهر خلل ناپذیر است غیرممکن و حفظ بیضه اسلام و صیانت وطن اسلامی همان تکلیفی را که در هدم اساس استبداد ملعون سابق مقتضی بود٬ در هدم مقتضی و عشاق آزادی پاریس قبل از آنکه تکلیف الله عزّ اسمه درباره آنها طور دیگر اقتضا کند به سمت معشوق خود رهسپار و خود و ملتی را آسوده و این مملکت ویران را به غمخوارانش واگذارند ٬ تا به جبر[ان] شکستگی و تدارک خرابی و سد ثغورش بپردازند بعون الله تعالی بحسن تأئید اولیای امور احیا فرمایند. [نمایند] گان ایران و مبعوثین دین پرست مرعوبیت از هیاهوی این دسته دشمنان دین و وطن را به کلی کنار گذارده به اتفاق و اتحاد کلمه عموم آقایان علمای اعلام و امراء و سرداران عظام و مجاهدین با همت و غیرت وطن خواه و قاطبه ملت ایران مستظهر و مجدّانه بدون هیچ پروا در مقام شست و شوی و اصلاح این مفاسد برآمده تمام این ترتیبات مفسده و اداره سازیها و معایبهای دشمن پرور را الغاء و تحمیلات خارجه از حد تحمل ملت را اسقاط و ایادی فساد این دسته اعادی دین و وطن را از مداخله در امور مملکت و ملت به کلی مقطوع و هر کس را از فسادش کاملاً ایمنی حاصل نباشد وجوباً به سمت معشوقش گسیل داشته قوانین مملکتی را با حضور هیئت مجتهدین عظام نظّار که سابقاً به مجلس محترم معرفی شدند مطابق قانون اساسی عاجلاً مرتب و از منکرات اسلامیه و منافیات مذهب به کمال شدت و سختی جلوگیری فرموده از ادارات مملکتی به اقل ضرورت اکتفا و مستخدمین در کلیه ادارات خصوصاً عدلیه را از مردمان با قناعت و دیانت و صحیح المسلک و العقیده انتخاب و مصارف همه را به اقل آنچه ممکن شود برگذار فرموده معظم مالیات ماخوذه از ملت را در ترتیب قوای نظامیه و تشکیل قشون منظم که اهم واجبات فوریّه و وسیله منحصره حفظ دین و استقلال مملکت است مصروف و مجلس سنا را هم که قانوناً لازم و حاسم **** اکثر مواد فساد و تعویقش تاکنون ظاهراً بمبادی افساد منتهی باشد به اسرع امکان تشکیل و مدعی العموم قانونی هم از رجال با علمیّت و دیانت و امانت و بی غرض عارف به شرعیّات و سیاسیات عاجلاً تعیین و هیئت نظّاری از عارفین به شرعیات و سیاسیات برای نظر در مطبوعات قبل از طبع هم چنانچه فعلاً در ممالک عثمانی مرسوم است مقرر٬ واصل طبع را بدون امضای هیئت مجتهدین عظامِ نظّار برای خود داعیان ارسال فرمایند. تا انظار خواهان را هم در این باب که مفتاح سعادت دین و دنیای ملت آینده است مدخلیت دهیم. ان شاءالله تعالی و لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

    محمدکاظم الخراسانی من الاحقر عبدالله المازندرانی

    ١٦ سرطان ٢٩ شهر جمادی الثانیه ایت ئیل ١٣٢٨




    _________________________________

    1. واقعات اتفاقيه در روزگار، ج دوم، ص 384 .

    2. روزنامه خاطرات عین السلطنه سالور . ج ٬٤ ص ٣٠٥٤ .

    3. همان منبع ٬ ص ٣٠٦٠ .

    4. همان منبع ٬ ص ٣٠٨٥ .

    5. اسناد مشروطیت (خاطرات و اسناد مستشارالدوله) . به کوشش ایرج افشار. تهران٬ انتشارات ایران و اسلام ٬ ٬١٣٦٢ ج ٬٢ ص ٣٠٦ .

    6. واقعات اتفاقیه در روزگار . ج ٬٢ ص ٥٠٨ .

    7. روزنامه خاطرات عین السلطنه سالور . ج ٬٤ ص ٣١٤٨ .

    8. همان منبع ٬ ص ٣١٤٩ .

    9. اوراق تازه ياب مشروطيت و نقش تقي زاده. به کوشش ايرج افشار. تهران، انتشارات جاويدان، 1359، ص 538 .

    10. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ٬ سند شماره ٥١٣٢ ق .

    11. واقعات اتفاقیه در روزگار . ج ٬٢ ص ٥٣٨ -٥٣٩ .

    * اشاره به دسته بندی و پارتی بازیهای برخی از مشروطه خواهان نظیر تقی زاده است که عوامل خود را در تمامی مراکز وارد می نمود.

    ** از ابتدای رجب ١٣٢٨ در همدان شورش بزرگی روی داد که علت آن اخذ مالیات نمک از مردم بود که در متن همین مقاله به آن اشاره شده است.

    *** بتّی به معنی یقیین و قطعی.

    **** حاسم به معنی از بین برنده و بُرنده است (به ضم واو و فتح راء).




  4. #4
    afsanah82
    مهمان

    ستارخان سردار ملی (قسمت دوم)

    بازگشت »
    دوستداران تقی زاده برای چاره جویی درباره حکم آیات به شدت فعال می شوند و طی جلسه ای که در منزل سرداراسعد منعقد می شود به تقی زاده پیشنهاد می کنند که طی نامه ای به آیات نجف اعلام تبعیت از آنان نموده و وعده دهد که برای ادای توضیحات به خدمت آنان خواهد رسید. وی پاسخ می دهد که: من التماس نمی کنم. 1 تقی زاده می گوید که سیدعبدالله بهبهانی نیز چنین توصیه ای به وی داشته است. 2



    سند جالبی در مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در همین باره وجود دارد که آن را می آوریم. این سند نشان دهنده حسن نیت سید عبدالله بهبهانی در حل امور است:



    راپورت قابل ملاحظه

    پریروز عصر، وزیر جنگ خانه آقا سیدعبدالله بوده بعد از خلوت کردن، توسط از تقی زاده می کند و شرحی از مسلمانی و قانوندانی او می گوید و می گوید: سپهدار ، سردار ملی و سالار ملی را ، منزجر از او کرده که پشت سر تقی زاده بد می گویند و دشمن شده اند. همه صحبتهایشان از تقی زاده بوده. امروز دو ساعت به غروب آقا سیدعبدالله را خانه خودش دعوت می کند و می گویند تقی زاده هم بوده و خلوت کرده اند. 3

    فدوی حسن


    در همین زمان ، جناح وابسته به تقی زاده ، فعالیت خود را افزایش داده و در روزنامه ایران نو ، شماره ٢١٥ و شرق شماره ٨٩، رجب ١٣٢٨ ه.ق؛ شدیداً به « دولت سپهدار » حمله کرده و جو جامعه را آشفته می نمایند. از سوی دیگر عدّه ای مصرّاً به دنبال انتشار حکم آیات نجف درخصوص تقی زاده بوده و نایب السلطنه را تحت فشار قرار می دهند. 4 سیدعبدالله بهبهانی نیز در تدارک تشکیل هیئت طراز اول در مجلس بود که بر، « مصوبات مجلس از لحاظ تطابق مصوبات با شرع مقدس»، نظارت داشته باشد. باقرخان و ستارخان نیز که اوضاع را بسیار بحرانی و نگران کننده یافته بودند طی نامه ای، ناراحتی خود را به این نحو به اطلاع نایب السلطنه می رسانند:



    مقام منیع والاحضرت اقدس نیابت سلطنت عظمی دامت عظمته

    فداکاری و زحمات اهالی آذربایجان در قلع ریشه استبداد عموماً ، و این دو نفر فدائی ملت خصوصاً، گویا بر احدی پوشیده نباشد. قریب دو ماه است برحسب احضار وارد تهران شده آثار و علاماتی که فعلاً مشاهده می کنیم جز خرابی وطن عزیز و هدر رفتن زحمات همه ، نتیجه دیگری گرفته نشد. چند نفر هستند متفقاً به اغراض شخصی ، استقلال مملکت را متزلزل می دارند؛ در ضمن ، « چه مقصودی دارند؟!» ، به این فدائیان، مجهول است. اکنون جمعی از رؤسای هم مسلک که استقلال مملکت ومشروطیت را می خواهند حاضرند با این فدائیان ملت ، عرض می کنیم: این چند نفر خائن ملت که در عین بی شرفی شرف فدائیان مشروطیت را بردند و خرابی مملکت را می خواهند شب و روز به خیال پارتی بازی ادارات کابینه و انتظام ولایات مخل هستند ، در چه مذهب و چه خط سیر می کنند بر احدی پوشیده نیست. مخصوصاً این فدائیان ملت از طرف رؤسای هم مسلک جداً عرض و استدعا می کنیم وجود این چند نفر که اسباب اختلال شرف و ناموس و امنیت و انتظام و آسایش مردم هستند برای استقلال و حفظ مشروطیت مخل می باشند. بدواً به حضور مبارک عرضه می داریم و استدعا می نماییم حتماً باید این چند نفر از این مملکت تبعید بشوند والا از طرف چاکران بر طرد و نفی این چند نفر اقدامی شده است و اگر نشود قطعاً مسئول خدا و خلق و وجدان و والاحضرت اقدس هستیم.

    الامرالاقدس الاعلی مطاع. 5



    عین السلطنه در خصوص ستارخان و باقرخان می نویسد :« ستارخان و باقرخان. در چند جا با آنها مهمان بودم خیلی از این ترتیبات بد می گفتند».6


    سپهدار تنکابنی نیز که در سوم رجب ١٣٢٨ ه. ق از ریاست وزرائی استعفاء می دهد درخصوص اوضاع بهم ریخته کشور می نویسد:



    امروز... بنده از ریاست وزرائی استعفا کردم... هرزگی خوانین بختیاری و سواره آنها در تهران و ولایات و مجاهدین آذربایجانی نمی گذارند کار ایران درست شود.7


    در چنین شرایطی دوستان تقی زاده دست به اقدام خطرناکی زده و در شب نهم رجب ١٣٢٨ سید عبدالله بهبهانی را در منزل خود ترور نموده و به شهادت می رسانند. این عمل اخطار جدی ای به تمامی کسانی بود که در پی ترویج شریعت در کشور بودند و از سوی دیگر مهر تأییدی بود بر پیش بینی شیخ شهید درخصوص عاقبت سیدعبدالله بهبهانی و تمامی کسانی که هشدارهای ایشان را در دفع عناصر سکولار نادیده گرفته بودند. همان گونه که گفته شد سیدعبدالله برای منصرف کردن مرحوم شیخ از ادامه تحصن در حضرت عبدالعظیم خطاب به شیخ می گوید که بیایید به شهر برگردیم والا شما را می کشند. شیخ شهید با اتکاء به بینش ژرف خود پاسخ می دهد « اگر من را بکشند شما را نیز می کشند». این پیش بینی در کمتر از یکسال تحقق یافت. 8


    شریف کاشانی درخصوص واقعه شب نهم می نویسد:


    ... تا یک ساعت از شب رفته ، در آنجا [خانه مشیرالدوله] بودم. بعد آمدم منزل. دیدم تمام اهل خانه گریان و پریشان [هستند] . گفتم چه خبر است؟ گفتند: آقای آقا سیدعبدالله را شب کشتند... جسد محترمش روی تخته بود. ٩ تیر به جسدش زده بودند... صبح از اول آفتاب شروع به ازدحام مردم شد. قریب ده پانزده هزار نفر جمعیت در کوچه و درب خانه شهید و پشت بامهای بیرونی و اندرونی اجتماع داشته. از هیئت وزرای کابینه و وکلای مجلس و ناصرالملک و ستارخان و باقرخان... اول سر مقبره رفته بعد از فاتحه به مجلس ختم نشسته و اظهار تأسف می نمودند و لعن را به آمر و مأمور می کردند... خرده خرده مردم به جناب تقی زاده بدگویی می کردند و می کنند. 10



    وی همچنین به نقل از سیدمحمد بهبهانی فرزند سیدعبدالله می نویسد:


    ... در ساعت دوازده شب گذشته دو نفر آمده مقابل آقا سلام کردند. آقا دست خود را مقابل روشنایی چراغ گرفته جواب سلام فرمودند. بدون معطلی و درنگ ، هر دو در مقام تیرباران شدند... به چابکی پایین رفته، فرار کردند. چون درشکه داشته در درشکه نشسته، روانه پای شمس العماره شدند. 11


    شریف کاشانی با اذعان به اینکه از بیان تمامی حقیقت ترس دارد، از قول دو فردی که شاهد و مطلع از جریان ترور سیدعبدالله بودند می نویسد:


    ... می گفتند: عامل و زننده « رجب قفقازی » بوده پنج نفر از همراهان او از دموکراتهای ایرانی از تهرانی و قزوینی بوده اند... بعد از انجام خیال و مقصد خود، رجب و دو نفر دیگر به قراولخانه که درشکه در آنجا بود رفته، درشکه نشسته، رفته اند... در ضمن کلام ، محرکین آنها را هم گفتند که کی ها بوده است. تکلیف من بنده نیست بنگارد، چون ثمر ندارد، غیر از دشمنی آنها... 12



    عین السلطنه سالور با اندکی اختلاف در این خصوص می نویسد:


    شب نهم رجب چهار نفر مجاهد خانه آقا سیدعبدالله رفته آیت الله را با چهارده تیر گلوله خلاص کردند. بیرون آمده از سمت سقاخانه نوروزخان پیاده فرار می کنند. حسین خان دو ساعت از شب رفته در کوچه هر چهار نفر را دیده بود که دو نفر پلیس عقب آنها می رفتند، ولی جرأت دستگیری نداشتند. دکاکین بسته شد. در مسجد مروی آقایان علما ، اصناف بازار، یک پارتی از مجاهدین جمع بودند. قاتلین هم می گویند از پارتی تقی زاده است. بعضی گفتند خودش هم بوده. به واسطه اینکه از عتبات حکم تبعید او به توسط آقا سیدعبدالله آمده بود. 13



    تقی زاده دخالت خود را در ترور سیدعبدالله تکذیب می کند و شرکت حیدرخان عمواوغلی را به طور ضمنی تأیید می نماید. وی معمولاً از سیدعبدالله به نیکی یاد کرده و او را بزرگ ترین رهبر مشروطه معرفی می نماید. 14 در این زمینه می توان گفت که اگر تقی زاده خود مشارکت در قتل سیدعبدالله نداشت، اما دخالت اتباع او در این امر محرز می باشد. تندرویهای تقی زاده و امثال او زمینه را برای افر اط کاریهایی از این دست کاملاً مهیا کرده بود.


    عین السلطنه به نقل از نامه ای که افخم الدوله در شب نهم رجب البته بدون اطلاع از ترور سید عبدالله برای او نوشته، آورده است:


    ... تقی زاده را به حکم آخوند و به تدابیر آقا سیدعبدالله از مجلس خارج کردند. چند نفر دیگر هم گویا خواهند رفت. می گویند آخوند برای رسومات جدید که خلاف شرع است شرحی نوشته. در هر صورت پارتی بازیها سخت است. تا چه شود. 15



    سپهدار اعظم که چند روز قبل از واقعه ترور سیدعبدالله از صدارت استعفا کرده بود ضمن اشاره به واقعه تأسف بار ترور سیدعبدالله درخصوص اوضاع تهران پس از ترور ایشان می نویسد:



    بازارها بسته مردم در مساجد جمع، قاتلین را می خواهند. من زرگنده هستم . دنبال من بدبخت آمدند. حال نداشتم نرفتم. امروز سردارها آمده اند مرا ببرند کابینه معلوم نشده وزیر ندارند. اوضاع شلوغ است. 16



    وی همچنین در یادداشتهای خود در روز ١٩ رجب ١٣٢٨ می نویسد:


    بیچاره سیدعبدالله را ١٥ روز قبل مقتول نمودند. رحمت الله علیه. خیلی اسباب خجالت عموم مشروطه خواهان و مسلمانی فراهم کردند لعنت الله... بر قاتلان آن مرحوم... خداوند اهل کند تقی زاده و اتباع او را که مایه بر هم زدن مشروطه و مشروطه خواهان ، اوست. در لباس... و استبداد مشروطه خواه است. 17



    انتشار خبر ترور و شهادت سیدعبدالله اعتراضات عمومی را برانگیخت. ذکاءالملک، رئیس مجلس شورای ملی طی تلگرافی خبر شهادت آیت الله بهبهانی را به اطلاع انجمنهای ایالتی و ولایتی رسانده و برای اسکات مردم وعده می دهد که اقدامات لازم برای دستگیری و قصاص قاتلین به عمل خواهد آمد. 18


    این وعده ها آتش خشم عمومی را فرو نمی نشاند و عموم طبقات و شهرها ، دولت ومجلس را تحت فشار قرارداده و مجازات قاتلین و اجرای حکم آیات نجف درباره تقی زاده را خواهان شدند.


    عموم علما ، تجار ، اصناف طی تلگرافهایی به تاریخ ١١ و ١٤ رجب ١٣٢٨ به مجلس اعلام می دارند:


    ... حکم آیت الله خراسانی در تبعید مفسدین مدتی است صادر و بلااجراء ، حجة الاسلام به تحریک مفسدین مقتول ، عموم تجار ، اصناف تعطیل ، مساعدت در اجراء حکم و دستگیر نمودن قاتلین لازم. 19


    ستارخان نیز در ١٢ رجب ١٣٢٨ طی نامه ای به عضدالملک می نویسد:


    وقوع قضیه ناگوار شب ششم ٣ ماه که در حقیقت قلوب ایرانیان را افسرده ساخته و هم صدمه بزرگی بر امنیت مملکت وارد آورده خاصه این وضع که پیش آمده کسبه و تجار تعطیل کرده اند هر روز مبلغ خطیری از قوه معنوی مملکت می کاهد و علاوه اساس امنیت را به کلی متزلزل می سازد... 20



    هیئت اتحادیه احرار نیز از طرف خود و عموم « هیئات اسلام دوست و استقلال خواه ایران » یافتن و مجازات قاتلین و اجرای حکم معوق الاجراء حضرت آیت الله خراسانی را از نیابت سلطنت خواستار می شوند. 21


    آشوب کلی در شهر روی می دهد، دکاکین تهران تا هفدهم رجب تعطیل، وزرای کابینه غیرمعلوم، و مردم مستأصل در مساجد تجمع نموده و دستگیری قاتلین را مطالبه می کردند. در همدان از اول رجب شورشی در اعتراض به مالیات نمک روی داده و مردم به مشروطه و مشروطه پرست فحش می دادند. 22 عدم اقدام جدی دولت و مجلس در جهت تحقق خواسته های مردم، علما و اصناف، جامعه را به سوی تشنج سوق می داد. در دوازدهم رجب ١٣٢٨ اعلان ژلاتینی دیگری به امضای فریاد وطن در اعتراض به اقدام سکولارها در به شهادت رساندن سید عبدالله بهبهانی منتشر شده و در آن درج می گردد:


    خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

    عجب ترتیبات ناصحیحی مصدر خیال ایرانیان گردیده که تمام اعمال خود را از روی تقلید جاری می دارند، از ماکول و مشروب و ملبوس. ازکردار و اعمال و افعال و اقوال. از عمارات و زراعات و باغات، حتی آدم کشتن را هم به تقلید رفتار می کنند. شنیده اند ممالک خارجه روحانیین را تحقیر و توهین کرده، دستشان را از کارها کوتاه می کنند... 23


    1. زندگانی طوفانی، خاطرات سیدحسن تقی زاده . به کوشش ایرج افشار. تهران، انتشارات علمی، ١٣٧٢، ص ٣٥٠ .

    2. همان منبع ، ص ١٥٦ .

    3. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، سند شماره ٥١٦٩- ق .

    4. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، سند شماره ٣٩- ق .

    5. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، سند شماره ٤٦ و ٥١٤٥ .

    6. روزنامه خاطرات عین السلطنه سالور. ص ٣١٧٢ .

    7. یادداشتهای سپهسالار تنکابنی . گردآوری امیرعبدالصمد خلعتبری، به اهتمام محمود تفضلی. تهران، مؤسسه انتشارات نوین، 1362، ص ٢٨٣ .

    8. مرحوم شیخ در ١٣ رجب ١٣٢٧ ه. ق به دستور دادگاه فر اماسون ها و به حکم یپرم خان ارمنی عضو لژ بیداری به شهادت رسید. سیدعبدالله بهبهانی نیز در ٩ رجب، ١٣٢٨ چهار روز قبل از سالگرد مرحوم شیخ به دست هم مسلکان تقی زاده در لژ بیداری و سایر دوستان ماسون اش به شهادت رسید.

    9. واقعات اتفاقیه در روزگار . ج ،٢ صص ٥٤٠-٥٤١ .

    10. همان منبع، ص ٥٤٢ .

    ١1. همان منبع، صص ٥٤١-٥٤٢ .

    ٢1. روزنامه خاطرات عین السلطنه سالور . ج 4، ص ٣١٧٥ .

    ٣1. زندگانی طوفانی . صص ١٤٤-١٤٥ و ٦٤٤.

    ٤1. روزنامه خاطرات عین السلطنه سالور . ج 4 ، ص ٣١٦٠ .

    15. همان منبع ، ص ٣١٦٢ .

    16. یادداشتهای سپهسالار تنکابنی . صص ٢٨٥-٢٨٦ .

    17. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، سند شماره ٢٠٢٢٣ .

    18. همان ، اسناد شماره ٢٠٢١٤ و ٢٠٢٢١ .

    19. ظاهراً در نامه ستارخان اشتباهی رخ داده و سردار شب نهم را اشتباهاً شب ششم نوشته است .

    20. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، سند شماره ٢٤٥٨٨-ق .

    21. همان ، سند شماره ٣٧٠-ق .

    22. روزنامه خاطرات عین السلطنه سالور . ج ٤، ص ٣١٦٧ .

    23. واقعات اتفاقیه در روزگار . ج ٢ ، ص 544 .






  5. #5
    afsanah82
    مهمان

    ستارخان سردار ملی (قسمت سوم)

    سوسیال دموکراتها و سایر عناصر افراطی با تقلید کورکورانه از اروپاییها در برخورد با کلیسا و روحانیون مسیحی، تمام همّ خود را مصروف مبارزه با روحانیت و مقدسات مذهبی مردم نمودند. و به جای تکیه بر فرهنگ و سنتهای اسلامی و بومی ایرانی به ترویج سطح نازلی از فرهنگ غربی مبادرت نمودند. متأسفانه این افراط مردم ما را از تجربه ای گرانبها محروم کرد و کشور ما را گرفتار دیکتاتوری رضاخانی نمود.


    در ١٨ رجب مستوفی الممالک به عنوان رئیس الوزراء کابینه خود را معرفی می کند. این کابینه که متشکل از اعتدالیون و انقلابیون بود خلع سلاح مجاهدین را در دستور کار خود قرار داده بود. حضور افرادی نظیر حسینقلی خان نواب ، ابراهیم حکیمی و فرمانفرما که از وابستگان به سیاست انگلستان بودند در کابینه و دفاع آنان از خلع سلاح مجاهدین البته مجاهدینی که علاقه ای به آنها نداشتند باتوجه به حمایت روس و انگلیس از خلع سلاح مجاهدین راستین ، بیانگر نوعی هماهنگی بین آنان با سیاستهای بیگانه می باشد. 1 مستوفی الممالک مناسبات حسنه ای با بختیاریها داشت و دست آنها را در کارها باز گذاشته بود.


    در بیست و چهارم همین ماه تقی زاده از تهران خارج می شود و این در حالی بود که ستارخان، باقرخان، ضرغام السلطنه و عبدالحسین خان معزالسلطان طی نامه مهمی به نایب السلطنه عضدالملک اعلام می دارند:


    خدمات و جان نثاری فدائیان در راه اجرای احکام شریعت مطهره و استقلال مملکت و استحکام اساس مشروطیت بر عموم اهل عالم خاصه بر حضرت اقدس معلوم و مکشوف است. پس از افتتاح دارالشورای کبرای ملی و تعیین کابینه وزراء مدتی هر یک به گوشه نشسته ناظر بودیم بلکه کارکنان ملت و دولت جبران خرابیهای گذشته را بفرمایند. بدبختانه برعکس انتظارات فدائیان نتیجه داده روز به روز بر اختلافات چنانکه مشهود است افزوده و خرابیها زیاد شده دسته های مختلفه تشکیل شده اغراض شخصی بعضی ها مانع از پیشرفت امورات گردیده رفته رفته کار به جاهای باریک می کشد و مغرضینی به اعمال آلات ناریه بنا را بر تهدید گذاشته اند. و این بر خاطر مبارک والاحضرت اقدس پوشیده نیست برای آن است [ که] از جلوگیری مماطله شده است و دشمن دست به عملیات گذاشت. تقریباً یک ماه قبل یک نفر را آشکارا کشتند جلوگیری نشد طرف جری گردیده دست به مقامات عالیه زدند و به قتل حجة الاسلام بهبهانی علی رؤس الاشهاد کمر بستند. جهت آن هم بر همه افراد هموطنان معلوم است تا امروز کردند ، آنچه نباید کرد. دیگر طاقت بر فدویان طاق شده و به هیچ وجه جای درنگ نیست. مکرر حضوراً درخواست دستگیری قتله را نمودیم. وعده فرمودند پس از تشکیل کابینه وزراء این امر مهم جاری خواهد شد. حال جای شکر است کابینه وزراء تشکیل شد و چند روز هم از تشکیل کابینه می گذرد و به هیچ وجه گویا اقدامی نشده. لازم آمد به وسیله این عریضه جداً از آستان مقدس استدعا نمائیم که به زودی اشخاصی را که طرف سوءظن ملت هستند و نسبت این عمل کفرآمیز نسبت به آنها داده می شود امر به اخراج فرمایند و هرگاه خدای ناکرده باز کار به وعده و وعید بگذرد چنانکه می گذرد و اقدام فوری نشود و هر که هر که را بکشد ، سزا و جزایی در میان نباشد ، گمان فدائیان آن است که یکسره رشته امورات مملکتی در هم تر و بر هم تر خواهد شد و جلوگیری از این مفاسد غیرممکن خواهد بود. از آنجا که با نیت پاک ، فدویت خالص به شخص والاحضرت اقدس داریم لازم دانستیم قبل از آنکه کار به جاهای باریک تر و هولناک تر بکشد به حضور والاحضرت اقدس راه علاج را عرض نمائیم . ٢١ رجب ١٣٢٨ طهران

    مهر: یا ستارالعیوب، باقر سالار ملی، هو ابراهیم بختیاری، عبدالحسین. 2


    این نامه خشم سردار اسعد و بسیاری از هم مسلکان وی را برانگیخت و با بی اعتنایی دست اندرکاران هشدار سرداران نتیجه ای در برنداشت. یکشنبه ٢٥ رجب در کاروانسرای حاجی ملاعلی، فردی به نام رضااف به اتهام مشارکت در ترور سید عبدالله توسط مجاهدی ، به تیر موزر به قتل رسید. همان روز یک ساعت به غروب مانده علی محمدخان تربیت خواهرزاده تقی زاده و عبدالرزاق خان به دست اعتدالیون به تلافی قتل سیدعبدالله ترور می شوند. 3 این ترور توسط افراد معزالسلطان صورت گرفت. بنابر گزارش کسروی عوامل ترور قصد پناهندگی به ستارخان در پارک اتابک را داشتند که با مخالفت سردار روبه رو شدند. 4 در همین روزها دو نفر که ظاهراً به خیال قتل آخوندخراسانی به نجف رفته بودند دستگیر شده و به تهران اعزام می شوند. 5





    نامه ستارخان و باقرخان و... در اعتراض به افراط برخی مشروطه خواهان [ 5123 ق]






    عین السلطنه در آخر رجب گزارش می دهد:


    خبر مجدد از تهران رسید که ستار و باقر ریخته اند به شهر و دعوی می کنند با جماعت فوکولیها... شلوغی تهران از اندازه بیرون است... میرزا احمد سررشته دار [ اقتدارالسلطنه] صحبت کرد که ما از تهران شبانه فرار کردیم و سپهدار پنهان است و ستارخان در تعاقب یفرم. 6



    در ٢٨ رجب با وساطت نمایندگان مجلس بین سرداران و ارکان دولت موقتاً آرامش برقرار می گردد ، شرایط تفاهم فیمابین سرداران و ارکان دولت عبارت بود از:


    ١. عفو و اغماض از آنچه پیش از این در بین خودمان بوده و گذشته است.

    2. مساعدت با دولت مشروطه در صورت لزوم در دفع مواد فساد و اطاعت صرف از قوانین موضوعه مملکت.

    ٣. تمکین از احکام دولتی از نزع اسلحه از دست کسانی که اجازه حمل اسلحه ندارند.

    4. موافقت و یک جهتی فیمابین افراد سرداران و رؤسای ملی محمدولی سپهداراعظم، نجفقلی صمصمام السلطنه، علیقلی بختیاری سردار اسعد، باقر سالار ملی، عبدالحسین سردار محیی، ضرغام السلطنه، غلامحسین سردار محتشم، ستار سردار ملی. 7


    در همین روز دستور اکید صادر می شود که افراد مسلح ، سلاح خود را به وزارت جنگ تحویل دهند. در شرایطی که خلع سلاح کامل جهت حفظ امنیت کشور کاملاً ضرورت داشت عملکرد بد مأمورین جمع آوری سلاح و گزینشی عمل کردن آنها موجب استنکاف مجاهدین آذربایجانی و دسته معزالسلطان از تحویل سلاح شده ، محرکین فتنه و فساد که به دنبال بهانه ای می گشتند تا در پی قتل سیدعبدالله زهرچشم نهایی را از کسانی که با آنان همراهی نداشتند را بگیرند مجاهدین را که در پارک اتابک محل اقامت ستارخان پناه گرفته بودند محاصره می نمایند. حضور سربازان بختیاری و سربازان یپرم خان به دستور قوام السلطنه حکایت از عزم جزم فراماسون ها در سرکوبی انقلابیون اصیل داشت. کسروی در این زمینه می نویسد:



    مجاهدان نمی خواستند پی کار خود روند و بسیاری از کار خود به یکبار دورافتاده اگر هم می خواستند نمی توانستند و اینان ناگزیر به نافرمانی برخاستند. از سوی دیگر دولت نخواست این قانون را دادگرانه به کار بندد چون خود مستوفی رئیس الوزراء و بیشتر وزیران از دسته انقلابی بودند. چنانکه گفتیم این دسته کینه چهار تن سردار را (ستارخان، باقرخان، ضرغام السلطنه و معزالسلطان) در دل داشتند. و همچنین سردار اسعد که در همه کارها دست داشت از این چهار تن سخت خشمناک بود. به ویژه از ستارخان که از بس خشمناک بود زبان خود را نگه نمی توانست داشت. همچنین فرمانفرما از ستارخان دل آزردگی داشت. یفرم خان هم که این زمان هم رئیس شهربانی تهران و هم سردار سپاهها بود و نیروی بزرگی را در دست داشت او نیز با ستارخان و معزالسلطان از در دشمنی بود. 8



    در اول شعبان ١٣٢٨ آتش جنگ بین طرفین شعله ور می شود. درب پارک اتابک به دستور یپرم سوزانده می شود و جنگ شدت می گیرد. اصرار نیروهای دولتی به جنگ و سرعت و شدت عمل آنها نشان دهنده آمادگی قبلی آنها برای سرکوب ستارخان و باقرخان و گرفتن انتقام از آنها به جهت مخالفت با منویات فر اماسون ها و تقی زاده بود. شریف کاشانی در این زمینه می نویسد:


    ... یفرم خان هم درب پارک را نفت زده ، آتش می زنند. بعد از چند دقیقه در سوخته ، سرباز و سوار و بختیاری وارد پارک شد، از قراری که گفته می شود، تلفات خیلی می شود. با اینکه از مجاهدین اصلاً اظهار حیاتی نمی کنند، ولی از طرف دولتیها به هرکس و هر جا فروگذار نکرده اند. بعد از کشتنها اغلب را دستگیر و بعضی فرار کرده. آن وقت، بنای تاراج را می گذارند. تمام در و پنجره ها را می شکنند، و مبل و فرش و چراغ و آئینه ها و میز و صندلیها را تاراج می نمایند ، این حرکات زیاده از حد مورد شماتت و ملامت و سرزنش خارجه و داخله می شود. ستارخان و باقرخان را هم می برند منزل صمصمام السلطنه... کلیه مردم از این قضیه اظهار نفرت می نمایند و بدگویی می کنند... زانوی ستارخان هم گلوله خورده ، در بستر خوابیده. 9

    لازم به شرح است که سواران دولتی عمدتاً نیروهای بختیاری و ارامنه بودند که به ظاهر خلع سلاح شده بودند و بلافاصله به استخدام دولت درآمده و به عنوان عوامل سرکوبگر عمل کردند. به عبارت دیگر سوسیال دموکراتهای تهران افراد خود را در هیئتی قانونی مسلح نموده اصرار بر خلع سلاح دیگر نیروهای مسلح داشتند. 10



    در دوم شعبان وزارت داخله طی اطلاعیه ای اعلام می دارد که در اجرای احکام آیات الله نجف مبنی بر خلع سلاح مجاهدین قوای دولتی عده ای متمرد را در باغ اتابک محاصره « و در ظرف سه ساعت متمردین کلاً مغلوب و سیصد و پنجاه نفر گرفتار و در نظمیه محبوس شدند.» 11و12 وکلای خراسان در مجلس نیز طی تلگرافی به انجمن ایالتی خراسان بدون اشاره به تعداد کشته ها عنوان می نمایند که « اشرار در منزل سردارملی جمع متأسفانه ایشان را مجبور نموده نگذاشتند از جزء اشرار خارج شود. دولت به قوه قهریه قانون خلع اسلحه اجراء سردار و سالارملی محترماً به منزل علیحده منتقل ، اشرار گرفتار.» 13


    افخم الدوله طی نامه واقعه پارک را به قتل سیدعبدالله بهبهانی مربوط دانسته می نویسد:


    اعتدالیون در مسجد جمع [ و با] سرداران ملی هم عهد و هم قسم شدند. که باید حکم آخوندخراسانی را مجری و انقلابیون را برطرف کرد. چون اقدامی از دولت نشد خود مرتکب شده رضایف و میرزا علی محمد خان را و غیره را کشتند. انقلابیون وسیله پیدا کرده به این اسم ترک اسلحه ، پدر اعتدالیون را درآوردند... سردارملی از قلم پا گلوله خورده پسرش کشته شده ، باقرخان زخمی ندارد. 14



    این واقعه تأثیر نامطلوبی در جامعه از خود به جای می گذارد. تعداد کشته های واقعه پارک پنهان نگهداشته می شود. عین السلطنه درخصوص تعداد کشته ها می نویسد: «از قرار ١٥٠ نفر کشته شده اند به واسطه محصور بودن باغ یقین بدانید کشتار زیاد[ تر] از اینها شده است» 15 افخم الدوله در ٦ شعبان نیز درخصوص کشته شدگان می نویسد:



    عدد کشته درست معلوم نیست، از هشتصد و هزار تا سیصد و چهارصد می گویند. پنهان می دارند... عزالدوله نیز می نویسد ستار زخمی، باقرخان محبوس اند با جمعی مجاهد. فاتح یپرم و ارامنه و بختیاریها. علما در خانه نشسته و درِ خانه بسته، بازار هنوز باز نیست». 16



    در روز واقعه، ظاهراً تعداد زیادی رهگذر و تماشاچی نیز که به داخل پارک پناهنده شده بودند بی هیچ گناهی کشته شدند. براساس یکی از اعلامیه های صادره « وقتی که درب پارک را آتش زده داخل باغ می شوند، کسبه تماشاچی فرار در سرداب کرده چراغها را خاموش کرده بودند. بختیاریهای بی رحم سرهای تفنگ خود را از پنجره های سرداب داخل کرده، هرکدام به قدر شقاوت و خباثت خود شلیک کرده» 17 ...


    واقعه پارک اتابک به شدت موقعیت افراطیون را متزلزل ساخت تا جایی که:


    فرمانفرما از وزارت داخله استعفا داد. کابینه هم متزلزل بود. یک نفر مجاهد دیگر نیست. کسی اسم مجاهد نمی آورد. سپهدار معزول و منکوب است... علناً مردم بد می گویند و فحش می دهند... مردم از این اوضاع منزجر و پشیمانند. ارمنی ها در فقره پارک اتابیک با یپرم بد شده اند که میان ما و مسلمانان را برهم زدی، او هم استعفا می کند... پای ستارخان سردارملی را بریدند قادر حرکت نیست. 18



    در اینجا با ذکر دو روایت متناقض درباره واقعه پارک اتابک به این بحث پایان می دهیم. روایت اول از سپهسالار تنکابنی و دیگری از جعفرقلی خان سردار بهادر عضو لژ بیداری و فرزند علیقلی خان بختیاری سردار اسعد است که سراسر کذب و تحریف می باشد. سپهسالار در این باره می نویسد:


    به تاریخ روز شنبه غره شعبان در این یک ماه رجب که کابینه وزرا تجدید شد وقایعات قریب اتفاق افتاد به تحریک مفسدین مرحوم حجة الاسلام آقاسید عبدالله مجتهد مقتول کردند، ملت شوریدند، بازارها بسته شد، چند روز بعد یک جمعی مجاهد به خونخواهی آقا سیدعبدالله، میرزا علی محمدخان که یکی از 19 با سید باقر نام به شرح ایضاً در خیابان مقتول نمودند، همان قسم بازارها بستند شهر شلوغ اطراف مغشوش، در این بین آقای یفرم خان ارمنی را به نظمیه و با سردار بهادر پسر حاج علیقلی خان سردار اسعد را به میان آوردند و این ها اسباب چینی کردند تا ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی که در پارک میرزا علی اصغر خان اتابک امین السلطان منزل داشتند. روز یکشنبه غره شعبان سنه ١٣٢٨ باغ را دوازده عراده توپ دوره کردند و مسلسل ماکزیم آوردند. شش هفت هزار نفر سرباز نظمیه ژاندارم در آنجا حاضر نمودند چهار ساعت جنگیدند. از اصناف و شهری بی اسلحه هم در آنجا بودند بیچاره های مظلوم التماسها کردند آخر تسلیم شدند. بی رحمانه بختیاری و ارمنی شب بعد از تسلیم به باغ ریختند توپ ماکزیم و تفنگ به قدر سیصد نفر که از مجاهدین و فاتحین و اصناف شهر بودند مقتول و شهید کردند و ملت مسلمان ایران را تا قیام قیامت لکه و بدنام کردند که فاتحین مشروطیت این قسم کشته و شهید و قتیل شوند ستارخان هم زخم گلوله اگرچه ناخوش هم بود، پس از این که او را در بسترش خوابیده دیدند (یک نفر ارمنی با شش لول یراق به او 20 ) گلوله زد سالارملی را کتک وافری زدند. بامزه بود ورود این دو نفر که روز ورودشان طاقهای نصرت برایشان بستند، کالسکه های سلطنتی برایشان بردند، چه احترامات سلطنتی در حق این دو نفر کردند و حالا به این روز سیاه نشانده اند این ملت خوش غیرت. به تاریخ صبح چهارشنبه ٤ شهر شعبان در زرگنده پس از نماز صبح نوشتم. من هم به حمدالله از کار کنار کشیده ام ولی دقیقه ای از دست مردم آسودگی ندارم و آزارم می نمایند. 21



    جعفرقلی خان سرداربهادر که خود از آتش بیاران معرکه بود آورده است:



    ورود طهران ستارخان و باقرخان مشهور که طهران آمده بودند مردم رفته آن بیچاره های ساده را آلت قرار داده بودند. در تمام کارهای دولت دخالت می کردند. تا اینکه دولت به تنگ آمد. علناً در خیابانها مردم را به قتل می رسانیدند. مرحوم آقا سیدعبدالله را در خانه خودش شب کشته وضع شهر خیلی بد شده بود. دولت امر به خلع اسلحه مجاهدین کرد. ستارخان و باقرخان حمایت کردند. در باغ اتابک منزل داشتند. دولت که عبارت کابینه آقای مستوفی الممالک باشد و مجلس امر دادند آنها را خلع سلاح کنیم. آقای سردار محتشم ، یپرم خان [و] بنده حمله آور شدیم به اطراف پارک. سه ساعت به غروب جنگ شروع شد. یک ساعت از شب گذشته ستارخان [و] باقرخان دستگیر [ شدند] . پای ستارخان زخمی شد. به منزل آقای صمصام السلطنه که همسایه باغ اتابک بود فرستادم. دوازده نفر از رؤسای بختیاری کشته و زخمی [شدند] . همین قدر هم مجاهد کشته. به قدر هشتصد نفر مجاهد محبوس و خلع اسلحه کردیم . بعد از چند روز ستارخان و باقرخان مرخص و آزاد شدند. 22


    سردار بهادر هیچ اشاره ای به نقش سوسیال دموکراتها ، بختیاریها و ارامنه تابع یپرم خان در آشفتگی اوضاع نمی کند و اخبار را طوری منعکس می کند که گویی قتل سیدعبدالله بهبهانی و بسیاری از اغتشاشات توسط اتباع ستارخان صورت گرفته است.


    به این ترتیب پس از ترور سیدعبدالله بهبهانی که در پی اجرای احکام اسلام بود ، بازوی نظامی نهضت مشروطه نیز که خود را مجری احکام آیات نجف می دانست و در وجود ستارخان تبلور یافته بود نیز از بین رفت. این امر باعث انزوای شریعت خواهان و مجاهدین راستین شد. بررسی نهضت مشروطیت و به ویژه فرجام آن درسهای زیادی برای نسل کنونی در بردارد.



    1. احمد کسروی. تاریخ هیجده ساله آذربایجان. تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم ،١٣٦٤، ص ١٣٣ .

    2. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، سند شماره ٥١٢٣- ق .

    3. روزنامه خاطرات عین السلطنه سالور . ج ٤، ص ٣١٧٦ و واقعات اتفاقیه در روزگار . ج٢ ، ص ٥٤٨ .

    4. احمد کسروی. تاریخ هیجده ساله آذربایجان. ص ١٣٣ .

    5. روزنامه خاطرات عین السلطنه سالور. ج٤ ، ص ٣١٧٦ .

    6. همان، ص ٣١٧٩ .

    7. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند شماره ٢٠٢٣٩ .

    8. تاریخ هیجده ساله آذربایجان. صص ١٣٤-١٣٦ .

    9. واقعات اتفاقیه در روزگار . ج٢ ، صص ٥٤٩-٥٥٠ .

    10. تاریخ هیجده ساله آذربایجان. ص ١٣٦ .

    11. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند ٢٠٢٣٨ .

    12. این ادعا در حالی اعلام می شد که که ماهها پس از حکم آیات نجف در مورد تقی زاده مدعیان تبعیت از حکم مراجع از افشا و اعلام آن حکم خودداری می کردند.

    13. مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، سند ٢٠٢٣٥ .

    14. روزنامه خاطرات عین السلطنه سالور . ج ٤، ص ٣١٨٥ .

    15 . همان، ص ٣١٨٥ .

    16. همان، همان صفحه.

    17. واقعات اتفاقیه در روزگار . ج ٢، ص ٥٥١ .

    18. روزنامه خاطرات عین السلطنه سالور . ج٤ ، ص ٣٢٠١ .

    19. چند کلمه را در اینجا خود نویسنده بعداً خط کشیده است و خوانده نمی شود.

    20. روی این چند کلمه داخل پرانتز را هم خط کشیده است ولی خوانده می شود.

    21. یادداشتهای سپهسالار تنکابنی. صص ٢٨٦-٢٨٧ .

    22. خاطرات سردار اسعد بختیاری (جعفرقلی خان امیربهادر). به کوشش ایرج افشار. اساطیر ،١٣٧٢، ص ١٣ .






برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/