نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: ای جوانان لیلی و مجنون یکدیگر شوید بی خیال چرخ بازیگر شوید.

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    ای جوانان لیلی و مجنون یکدیگر شوید بی خیال چرخ بازیگر شوید.

    بسی رنج بردم در این صنعتی
    عجب زنده ماندم در این لعنتی
    هزاران کلک را زدم بیش و کم
    که شاید برون آیم ازپیچ و خم
    زکف دادم اما همه زندگی
    نهادم به سر افسر بندگی
    صنعتی ،خوشحال و خندان آمدم
    بنده با ناز فراوان آمدم
    تا پدر فهمید من گشتم قبول ، کرد
    در جیبم هزاران سکه پول
    دیده اند آنان که آنجا رفته اند
    روی آن این جمله را بنوشته اند
    عشق یعنی تپه ای کز هر وری
    می رود زان تپه بالا هر خری
    سال بالایی ما را بیچاره کرد
    نام " صفری " چرت ما را پاره کرد
    نام صفری منتهای سوتی است
    هر که سوتی داد اندر قوطی است
    چونکه استادم مرا بیچاره کرد
    در پی ده روزها آواره کرد
    سازهایش بنده را رقصانده است
    با نوک خودکار خود ترسانده است
    نمره تک دادنش آسان بود
    قیمت افتادنم ارزان بود
    هر چه وی افتادگانش بیشتر
    می رود بالا کلاسش بیشتر
    شکوه بسیار است از استاد ها
    می زنم از دستشان فریاد ها
    روز های امتحان با سوز و آه
    می شود صنعتی چون قتلگاه
    نمره های بیست در دستان کیست
    سخت گیریهای تو از بهر چیست
    بیست بر زخم هایم مرحم است
    رشته هایش رشته های درهم است
    صنعتی آن شور و حال ما چه شد
    دوستم دیشب چرا دیوانه شد
    آن یکی هم پشت هم مشروط شد
    تا که اخراجی به او مربوط شد
    دیگری هم خورد از لیوان نفت
    دوستانم هر یکی از دست رفت
    ای به قربان مرامت صنعتی
    زنده ام با یاد نامت صنعتی
    آی مردم من در اینجا مرده ام
    چون فریب صنعتی را خورده ام
    جان من هرگز میا در صنعتی
    پوستت را می کند این لعنتی
    بهر مدرک می شوی آخر هلاک
    پوزه ات را سفت می مالد به خاک
    صنعتیون وصفشان اینگونه است
    قصه شیرین مار وپونه است
    صنعتی قلبم سرا پا مست توست
    ریش و قیچی هر دو تا در دست توست
    یک نظر بر چهره غمناک کن
    اشک هایم را از چشم پاک کن
    در حضورت من که هیچم صنعتی
    فن اِشگل گربه پیچم صنعتی
    با شما دارم وصیت می کنم
    گرچه می دانم خریت می کنم
    صنعتی بابا به گوشم مته کرد
    نمره ها را دید و در جا سکته کرد
    صنعتی نامرد نامردان تویی
    صنعتی گرز بلا گردان تویی
    صنعتی ، هی دائما قر می دهی
    صنعتی شوک موثر می دهی
    صنعتی ، حرفی بزن گنگی چرا
    صنعتی ،سر چشمه ننگی چرا
    صنعتی ،این رنگ و رویم زرد شد
    صنعتی ،زنبیل دل پردرد شد
    صنعتی ، اِی جمعه بازار بلا
    صنعتی ، اِی دوزخ دنیای ما
    صنعتی ،خرد و خمیرم کرده ای
    صنعتی ،بال و پرم را کنده ای
    بهر سرویست صفی طولانی است
    یادگار دوره ساسانی است
    عمر خود را طی در این صف کرده ام
    بس در آنجا مانده ام کف کرده ام
    گویا از دار دنیا رفته ام
    از غذاهایت دگر وا رفته ام
    بر تنم هر قاشقش یک غده شد
    دست پخت خُوب یک عقده شد
    گر خورم در سلف یک سیخ کباب
    می زنم صد قهقه بر روی آب
    در غذا اصلا نشان از سنگ نیست
    بین دانشجو و سلفی جنگ نیست
    موش خرسند است زان جای دنج
    لابلای کیسه هایی از برنج
    از وزغ گویم که این نام آشنا
    می کند در دیگ ها دایم شنا
    مرغ در بشقاب قدقد می کند
    گربه از خوردن تمرد می کند
    قیمه هایت هست چون مانند قیر
    می شوم از خوردنش یکباره سیر
    باغبانی گفت اندر گوش من
    پخته گردد قورمه سبزی از چمن
    اندر اینجا بس هیاهو دیده ام
    هر شبم را خواب تیهو دیده ام
    صنعتی داری عذابم می کنی
    با غذاهایت خرابم می کنی
    شکوه هایم از غذای شور نیست
    شکوه از آوازه کافور نیست
    گوجه های سلفمان گندیده است
    آشپز بر ریش ما خندیده است
    گربه های صنعتی مانند گرگ
    هر کدامش جثه ای دارد بزرگ
    دختران ، گاهی صدایش می کنند
    اندکی با دست نازش می کنند
    تکه ای نان می دهندش با کباب
    از خجالت می شود آن گربه آب
    گربه های صعتی دیوانه اند
    با پسر ها اندکی بیگانه اند
    ارث بابایش طلب دارد زما
    گربه اینجا باج می خواهد زما
    صنعتی با ما چه بازی می کنی
    چون مغول ها تُرک بازی می کنی
    رُست مار را خوابگاه هایت کشید
    همچو زندان های هارون الرشید
    لانه موش است آن خوابگاه
    سوسک می خندد در آنجا قاه قاه
    هر اطاقش بوی غربت می دهد
    آدمی را حس عزلت می دهد
    گهگاهی در آن سلول تنگ
    کله ام را می زدم محکم به سنگ
    صفریان در خوابگاه پنج و چهار
    جملگی سر مست از حال زار
    چون نمی دانند این وادی کجاست
    وادی مُوت الغریب البینواست
    صنعتی ، بس ناسزا گفتم تو را
    صنعتی ،اِی کاش می کشتم تو را
    صنعتی ، آخر اسیرت می کنم
    می روم از غصه پیرت می کنم
    صنعتی ،اِی جایگاه مشکلات
    فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
    صنعتی ،حاشا به این انصاف تو
    عُمری ر ا بوده ام الاف تو
    شعله ور مانند کبریتم مکن
    آبرو دارم ،مرا خیتم مکن
    بهر کنکورت سماجت کرده ام
    خوب می دانم حماقت کرده ام
    گشته ام از درس و مشقت منزجر
    می شوم آخر چو بمبی منفجر
    تازه اخراج و معلق می شوم
    متهم ،بدنام مطلق می شوم
    ای جوانان لیلی و مجنون یکدیگر شوید
    بی خیال چرخ بازیگر شوید.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. 7 کاربر مقابل از Mohamad عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/