نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: آخر داستان «قهوه تلخ» لو رفت ؟

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    AGE OF INFERNAL
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل سکونت
    WORLD PRINCE OF PERSIA
    نوشته ها
    2,405
    تشکر تشکر کرده 
    3,083
    تشکر تشکر شده 
    4,350
    تشکر شده در
    1,686 پست
    قدرت امتیاز دهی
    945
    Array

    آخر داستان «قهوه تلخ» لو رفت ؟

    مناسبات حاكم بر جامعه و ساختار قدرت، موجب می‌شود یك دربان ساده بانك كه با این مناسبات درگیر است و با اهل آن دوران در محیط دربار و جامعه شهری اجباراً زندگی می‌كند، باید انواع آزارها و جفاهای محیط را انتظار كشیده و قادر به ایجاد ارتباط نیست. هزاران بلا و مصیبت را تحمل می‌كند و سعی دارد از بروز برخی فجایع مانند كشته شدن جعفر برمكی به دست مسرور جلوگیری كند ولی ناتوان است و تنها مجبور است خود را برابر حوادث حفظ كند.

    داستان مجموعه تلویزیونی «قهوه تلخ» در واقع تقلید از قصه‌ای است كه برای اولین بار در سال 1337 در مجله اطلاعات جوانان و بار دوم در سال 1350 در مجله فردوسی با عنوان «ماشاءالله‌خان در بارگاه هارون‌الرشید» به چاپ رسید و در سال 1354 به صورت كتابی با همین عنوان به قلم «ا.پ.آشنا» یا همان «ایرج پزشك‌زاد» (متولد 1306) منتشر شد.

    به گزارش خبرآنلاین؛ در مقدمه این داستان نویسنده ابتدا به مفهوم سیر و سفر در زمان گذشته و اینكه این سفر همیشه جنبه رؤیایی برای بشر داشته، پرداخته و آرزوی انسان برای داشتن علم و اطلاع به توانایی خود و كمبودهای دوران قدیم كه بتواند به میان آدم‌های قرون گذشته بازگشته و برتری‌های خود را به رخ آنها بكشد و تفریح كند، صحبت كند.

    نویسنده این تفریح و تفرج در گذشته را موضوع بسیاری از آثار تخیلی نویسندگان جهان و حتی سوژه بسیاری از فیلم‌های سینمایی دانسته و در این داستان شخصیتی به نام ماشاءالله‌خان را تصویر می‌كند كه دربان بانك است و تحت تأثیر كتب تاریخی و به ویژه داستان‌های دوران هارون‌‌الرشید قرار دارد و اطرافیان را براساس برخوردی كه با وی دارند، در قالب شخصیت‌های آن دوران می‌بیند.

    در میان آن كتاب‌ها «عباسه و جعفر برمكی» و «امین و مأمون» اثر «جرجی زیدان» قرار دارند كه به داستان‌ها و حوادث دربار خلیفه می‌پردازند. ماشاءالله آرزو می‌كند كه كاش در دوران خلیفه بغداد به دنیا آمده بود و زندگی می‌كرد. تا آنكه روزی در خیابان با دیدن تابلوی پارچه‌ای در كنار در ورودی یك خانه محقر توجهش جلب می‌شود. در این نوشته نام احمد سورخان یك مرتاض هندی اعلام شده كه آینده و گذشته را پیش‌بینی می‌كند. ماشاءالله از او می‌خواهد روح وی را به دوران‌ هارون‌الرشید ببرد و مرد مرتاض با روشن كردن شمع‌های رنگارنگ و حركاتی او را به قرن دوم هجری می‌برد.

    از همین‌جاست كه داستان و حوادث قصه شروع می‌شود و وی خود را در شهر بغداد و كنار رود دجله می‌بیند و متوجه می‌شود در دوران هارون‌الرشید قرار دارد.

    در این داستان ساختار سیاست و قدرت در نظام خلفای عباسی با زبان قصه مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد. ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی به صورت عریان مطرح می‌شود. خشونت و سبعیت آن دوران در قالب فردی مانند «مسرور» كه جلاد دربار هارون‌الرشید است، نشان داده می‌شود و انتقادی گزنده است و البته داستان جنبه خنده‌آوری نیز دارد و تلخی‌های محیط به شیوه شیرین مطرح می‌شود.

    مناسبات حاكم بر جامعه و ساختار قدرت، موجب می‌شود یك دربان ساده بانك كه با این مناسبات درگیر است و با اهل آن دوران در محیط دربار و جامعه شهری اجباراً زندگی می‌كند، باید انواع آزارها و جفاهای محیط را انتظار كشیده و قادر به ایجاد ارتباط نیست. هزاران بلا و مصیبت را تحمل می‌كند و سعی دارد از بروز برخی فجایع مانند كشته شدن جعفر برمكی به دست مسرور جلوگیری كند ولی ناتوان است و تنها مجبور است خود را برابر حوادث حفظ كند.

    در پایان داستان از این رؤیای كابوس‌گونه بیدار شده و جان به در می‌برد ولی نشانه آن دوران كه انگشتری بسیار گرانبها و بزرگ است را در دست دارد و همین موجب شهرت او و جلب توجه اطرافیانش در بانك می‌شود و عده‌ای قصد دارند از موقعیت او به نفع خود بهره‌برداری كنند.

    به هر حال باید تا پایان مجموعه «قهوه تلخ» كه داستان آن به طور كامل بیان می‌شود منتظر ماند و آنگاه آن را بیشتر مورد بحث قرار داد.
    ساحل بهانه است , رفتن رسیدن است...
    قبل از هر چیز دیگر، آماده شدن راز موفقیت است(فورد)
    در دنیا چیزی وجود ندارد که ارزش ناراحت شدن را داشته باشد
    من آینده را دوست دارم زیرا بقیه عمرم را باید در آن بگذرانم(کترینگ)
    به وسیله عزم و اراده با سستی و تنبلی به جنگید(حضرت علی (ع))
    اگر زندگی با تو سر ناسازگاری دارد تو با او سازش کن(اسپارت)

    (((Nothing Is Impossible)))

    فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و موميايی به خاک بسپارند تا اجزای بدنم خاک ايران را تشکيل دهد کوروش کبير
    بگـذار سرنـوشت هـر راهی را کـه ميخواهـد برود، مـا راهمـان جداست اين ابـرهـا تـا ميتواننـد ببـارنـد، مـا چتـرمان خداست .
    کسی رو برای دوستی انتخاب کن که اونقدر قلبش بزرگ باشه که نخوای براي اينکه تو قلبش جائی داشته باشی خودت رو کوچيک کنی
    عشق خيس شدن دو دلدار در زير باران نيست...عشق اينست که من چترم را روی دلدار بگيرم واو نبيند....نبيند وهرگز نداند که چرا در زير باران خيس نشد.....

    Tonight's the night .. And it's going to happen again and again ..
    has to happen

    83521780895105710284

    سعادتمند کسی است که در هجوم و مقابله با مصائب خود را نبازد (پاسکال)
    کسی که اراده قوی نداشته باشد، به زودی در مقابل مشکلات مغلوب می شود(لرد آویبوری)
    درختی به بلندی ستاره ها، با یک دانه کوچک آغاز می شود و یک سفر هزار مایلی با یک قدم کوچک(لائو)
    انسان هم میتونه دایره باشه هم یه خط راست. تو می خوای چی كار كنی؟ …تا ابد دور خودت بچرخی یا تا بی نهایت ادامه بدی؟
    ما نمي تونيم به دلمون ياد بديم كه نشكنه ولي ميتونيم به دلمون ياد بديم كه اگه شكست لبه هاي تيزش دست اوني رو كه شكستش نبره
    انسان های بزرگ به آرمان هايشان می انديشند،انسان های معمولی به آرزوهايشان و انسان هاي کوچک ديگران را می پايند.
    ابتدا تو را نادیده می گیرند، سپس مسخره ات می کنند و بعد با تو می جنگند. ولی در نهایت پیروزی از آن توست
    لحظات را طي کرديم تا به خوشبختي برسيم اما وقتي رسيديم فهميديم خوشبختي همان لحظات بود
    هرگز فکر نکن که ديگران تو را به اهدافت خواهند رساند




    55293912309236444201

    38349bf646684d64bf3e
    وسيع باش ، و تنها ، و سر به زير ، و سخت

  2. کاربر مقابل از !INFERNAL عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/