یک انگشتانه معرفت از اقیانوس کلام امام :
قالَ الباقِرُ ( عَلَيه السَّلام ) :
" قُولُوا لِلنّاسِ اَحسَن ما تُحِبُّون اَن یقال لَکم "
حضرت امام محمد باقر ( عليه السلام ) فرمودند :
« بهترين چيزي را كه دوست داريد درباره شما بگويند ، درباره مردم بگوييد »
(بحارالانوار ، ج 65 ، ص 152)
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
![]()
از روشنی طلعت رخشنده «باقر»
شد نور علوم نبوی بر همه ظاهر
در اوّل ماه رجب از مشرق اعجاز
گردید عیان ماه تمام از رخ باقر
منشق شده از نور «علیّ بن حسین» است
این نور که نورانی از او گشته ضمائر
بر «فاطمه بنت حسن» بس بُوَد این فخر
کاورده پدید این مه تابنده باهر
«باقر» لقب و کنیه «اباجعفر» و او
ربوده است لقب های دگر: هادی و شاکر
از هر بدی و عیب و زلل اوست مبرّ
جان و تنش از «یُذبَّ عنکم» شده ظاهر
دریای علوم است و، زداینده اوهام
گفتار حکیمانه او زیب منابر
از یک نفسش زنده کند صد چو مسیح
از یک نظرش دیده اعمی شده باصر
یاد آمدش از چهره تابان محمّد
با چشم بصیرت نگهش کرد چو «جابر»
عالم همه شد روشن از آن نور خدائی
شد بارور از او شجر دین و شعائر
خوش باد، زمینی که هم آغوش شد او ر
خوش آنکه به سوی حرمش گشته مسافر
دیگر غمی از محنت ایّام ندارد
هرکس به حرمخانه او گشت مجاور
وصفش نتوان گفت «حسان» با سخنی چند
چون، قصّه بلند است و زبان، الکن و قاصر
ای کاش که بالی بدهد عشق به من نیز
تا سوی حریمش پرم از شوق چو طائر
تا کی بدهد بار به دربار وصالش
جان بال سفر بسته، به لب آمده حاضر
گر اذن دهد، نیست کسی مانعِ راهم
چون دفتر عشق است گذرنامه شاعر
![]()
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
هماره نامت بلند باد ای آسمانی مرد زمینی!
تو از تبار نوری و تاریخ
وامدار شعاع تباناک اندیشه توست.
ای تو سیراب از سرچشمه کلام خداوند!
کامهایمان تشنه باران کلام توست.
سخن بگو، تا نور کلامت بر ما ببارد
و زمین و زمان سینه به سینه
از عطر گل محمدی آکنده شود.
دانش، از نام تو آوازه گرفت،
آنگاه که شکافته شد و شگفتی آفرید.
ای اَبَرمردِ دانش و ای شکوه فرهنگ!
تو در زمانهای که ابرهای سیاه،
سایه تردید میگستردند،
خورشیدوار تابیدی تا بذرهای یقین جوانه زند
و یخهای یأس و تردید آب شود.
ای امانتدارِ رسالت توحید
و وارث تعلیمات محمدی و علوی!
تو یادگار کربلا بودی و سند مظلومیت بقیع.
اینک بقیع قلب ما روشن از نور توست.
اینک خیل قاصدکها را بدرقه سلامی میکنیم
که پیامبر(ص) بر تو فرستاد.
سلام ما را نیز پذیرا باش
میلادت مبارک
![]()
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
به سر می پرورانم من هوای حضرت باقر(ع)
به دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر(ع)
زعشقش جان من بر لب رسیده کس نمی داند
که نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر(ع)
به گوشم هاتف غیبی سرود این نکته را دیشب
که باشد رخش دانش زیر پای حضرت باقر(ع)
به رستاخیز گر خواهی نجات از گرمی محشر
برو در سایه ظل همای حضرت باقر(ع)
خرد عاجز بود ز اوصاف بی پایان آن سرور
کمیت لفظ لنگ است از ثنای حضرت باقر(ع)
جلال و شان و قدر آن امام پاکبازان را
نمی داند کسی غیر از خدای حضرت باقر(ع)
«رضایی» ایستاده بر در دولت سرای او
چو سائل منتظر بهر عطای حضرت باقر(ع)
منبع : سایت لبیک
رضایی
![]()
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
گوشه ای از فضائل اخلاقی امام باقر (علیه السلام)
خداوند هیچ بندهاى را براى عهدهدار شدن مقام امامت بر نمىگزیند و او را حجّت آشکار خویش بر آفریدگانش قرار نمىدهد، مگر آن که صفات پسندیده و مکارم اخلاق در وجود او به کمال رسیده باشد و سخن و عملش مطابق حقّ و صلاح باشد.
ابن شهر آشوب درباره امام باقر (علیه السلام) مىگوید: او راستگوترین، گشادهروترین، بخشندهترین و عالمترین مردمان بود، همواره ذکر حقّ بر زبانش جارى بود و غذا خوردن یا صحبت با مردم مانع از ذکر وى نبود، مراتب بخشندگى و بزرگوارى آن امام در میان مردم زبانزد بود و هیچ گاه از صله دادن به برادران و دیدارکنندگان و آرزومندان به ستوه نمىآمد، بسیار خاضع و خاشع بود و همواره اهل بیت خود را به تلاوت قرآن فرمان مىداد و هر کس نمىتوانست مىفرمود، ذکر بگوید.
آن حضرت بنده مطیع سر به فرمان حقّ بود تا آن جا که نقل شده، روزى یکى از فرزندان حضرت به شدّت بیمار بود و امام بر فراز بسترش نگران و اندوهگین به سر مىبرد، ولى پس از درگذشت آن طفل، امام با رویى گشاده با مردم مواجه شد، مردم که از این امر متعجّب شده بودند از علّت آن سؤال کردند، امام (علیه السلام) فرمود: ما به زندگى بستگان خود علاقهمندیم و امیدواریم سالم بمانند و بهبودى یابند، امّا وقتى حکم خدا بر فوت آنها قرار گرفت، به آنچه او دوست مىدارد گردن مىنهیم و راضى هستیم.
معاشرت آن حضرت با دیگران در نهایت ادب و بزرگوارى بود، با دوستان و برادران دینى مصافحه مىنمود و مىفرمود: وقتى دو مؤمن با یک دیگر مصافحه مىکنند، گناهان آن دو مانند برگى که از درختان بریزد، فرو مىریزد و خداوند تا زمانى که آن دو از هم جدا شوند به آن دو مىنگرد! در رفتار با مردم بسیار نیکوکار و عفیف بود و رفتارش با فقیران و مستضعفان تؤام با مهربانى و ملایمت بود، وقتى کار سنگینى به غلامان خود واگذار مىکرد خودش بسم اللَّه مىگفت و با آنان همکارى مىکرد.[ مشایخ، فاطمه، قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص 775،]
همواره در طلب روزى حلال مىکوشید، و از کار و تلاش ابایى نداشت.
معاشرت آن حضرت با دیگران در نهایت ادب و بزرگوارى بود، با دوستان و برادران دینى مصافحه مىنمود و مىفرمود: وقتى دو مؤمن با یک دیگر مصافحه مىکنند، گناهان آن دو مانند برگى که از درختان بریزد، فرو مىریزد و خداوند تا زمانى که آن دو از هم جدا شوند به آن دو مىنگرد! در رفتار با مردم بسیار نیکوکار و عفیف بود و رفتارش با فقیران و مستضعفان تؤام با مهربانى و ملایمت بود
مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه امام بسیار می آمد و به آن گرامی می گفت: «…در روی زمین بغض و کینه کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچ کس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیده ام آن است که اطاعت خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با تو است،اگر می بینی به خانه تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!» در عین حال امام (علیه السلام) با او مدارا می فرمود و به نرمی سخن می گفت. چندی نگذشت که شامی بیمار شد و مرگ را مقابل خود دید و از زندگی نومید شد، پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد. شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند، بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر (علیه السلام) را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب نشسته است.
عرض کرد: آن مرد شامی از دنیا رفته و سفارش کرده که شما بر او نماز گزارید.
حضرت فرمود: او نمرده است…شتاب مکنید تا من بیایم.
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دست ها را به دعا برداشت، سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب، در سجده ماند، آن گاه به خانه شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.
طولی نکشید که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: «گواهی می دهم که تو حجت خدا بر مردمانی.[ شیخ طوسى، الأمالی، ص 410، انتشارات دارالثقافة، قم، 1414 هـ ق.]
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیانمنبع : سایت اسلام پدیا
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
سیمای درخشان پیشوای پنجم ،امام باقر العلوم علیه السلام
امام محمد باقر (علیه السلام) در روز جمعه يا دوشنبه يا سه شنبه غره ماه رجب يا سوم ماه صفر سال 57 هجرى يا به روايتى ديگر سال 56 هجرى، در مدينه به دنيا آمد و در روز دوشنبه هفتم ذى حجه يا ربيع الاول و يا ربيع الاخر سال 114 هجرى، در همان شهر بدرود حيات گفت.
بنابراين، آن حضرت 57 سال در اين جهان زيست. از اين مدت چهار سال با جدش امام حسين (علیه السلام) و پس از وى 35 سال با پدرش زندگى كرد و هيجده سال بقيه عمرش را به تنهايى به سر برد. بنابر روايتى كه در كافى از قول امام صادق (علیه السلام) نقل شده است، وى 19 سال و دو ماه بيش از پدرش زيسته است و در همين دوران، امامت شيعيان را عهده دار بوده است.
امام باقر (علیه السلام) در مدت امامت خود چند صباحى از خلافت وليد بن عبد الملك و نيز خلافت سليمان بن عبد الملك و عمر بن عبد العزيز و يزيد بن عبد الملك را درك كرد و سرانجام در روزگار خلافت هشام بن عبد الملك وفات يافت.
در كتاب اعلام الورى نيز همين قول آمده كه با آنچه بعدا خواهيم گفت، صحيح مى نمايد. ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است:
آن حضرت در سال 114 هجرى، در سن 57 سالگى زندگى را به درود گفته كه از اين مدت سه يا چهار سال را در جوار جد بزرگوارش امام حسين (علیه السلام) و 34 سال و ده ماه يا 39 سال با پدرش و 19 يا مطابق قول ديگر 18 سال پس از پدرش زيسته است كه همين مدت دوره امامت آن حضرت محسوب مى شود.
امام باقر (علیه السلام) در طول سالهايى كه امامت شيعيان را عهده دار بود، دوران خلافت وليد بن يزيد و سليمان و عمر بن عبد العزيز و يزيد بن عبد الملك و برادرش، هشام، و وليد بن يزيد و برادرش. ابراهيم، را درك كرد و در اوايل خلافت ابراهيم، رحلت يافت.
ابو جعفر بن بابويه گويد كه ابراهيم بن وليد بن يزيد، امام باقر (علیه السلام) را مسموم ساخت. در دو نسخه اى كه از اين كتاب در دسترس بود همين مطلب به چشم مى خورد. ولى در اين گفته از جانب ابن شهر آشوب يا نساخ و يا هر دو سهوى رخ داده كه از ديد آگاهان پوشيده نيست. چون در ميان خلفاى ياد شده تنها يك تن به نام وليد بن يزيد وجود داشته و اين همان كسى است كه نامش در آخر عبارت ذكر شده. و نام درست كسى كه در آغاز روايت به او اشاره شده وليد بن عبد الملك است كه وليد بن يزيد الخ نام، درست آن وليد بن يزيد بن عبد الملك و يزيد بن وليد بن عبد الملك و ابراهيم و برادرش مى باشد.
علاوه بر اين هشام در سال 125 هجرى، وفات يافت و پس از او ابراهيم به خلافت رسيد كه او هم در سال 127 هجرى، كشته شد و اگر امام باقر (علیه السلام) در سال 114 هجرى، وفات يافته باشد، چنان كه ابن شهر آشوب نيز همين سخن را مى گويد، مى توان به آسانى پى برد كه وفات آن حضرت در زمان خلافت هشام روى داده است نه ابراهيم.
در كتاب كشف الغمة آمده است: محمد بن عمرو مى گويد، بنابر روايتى كه در دست ما است آن حضرت در سال 117 هجرى، وفات يافت و ديگران تاريخ رحلت آن حضرت را در سال 118 هجرى، ذكر كرده اند.
امام باقر (علیه السلام) در قبرستان بقيع و در كنار آرامگاه على بن حسين، پدرش، و حسن بن على عموى بزرگوارش، به خاك سپرده شده است.
![]()
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
چرا آن حضرت را باقر لقب داده بودند؟
در فصول المهمة آمده است: آن حضرت را بدين لقب مى خواندند زيرا علوم را مى شكافت و باز مى كرد. در صحاح آمده است: «تبقر، يعنى توسع در علم». و در قاموس گفته شده است: محمد بن على بن حسين را باقر مى خواندند چون در علم تبحر داشت.
در لسان العرب نيز ذكر شده است: آن حضرت را باقر مى خواندند چرا كه علم را مى شكافت و به اصل آن پى مى برد و فروع علم را از آن استنباط مى كرد و دامنه علوم را مى شكافت و وسعت مى داد.
ابن حجر در صواعق مىنويسد: «او را باقر مى خواندند و اين كلمه از«بقر الارض»اخذ شده است، يعنى آنكه زمين را مى شكافد و مكنونات آن را آشكار مى كند. زيرا او نيز گنجينه هاى نهانى معارف و حقايق احكام و حكمتها و لطايف را كه جز از ديد كوته نظران و ناپاكان پنهان نبود، آشكار مى كرد. »از اين رو درباره وى گفته مى شد كه آن حضرت شكافنده علم و جامع آن و نيز آشكار كننده و بالا برنده علم و دانش است.
در تذكرة الخواص نيز آمده است: او را باقر لقب داده بودند زيرا در اثر سجده هاى فراوان، پيشانى اش شكاف برداشته بود. برخى هم گويند چون آن حضرت از دانش بسيار برخوردار بود او را باقر مى خواندند. آنگاه به نقل سخن جوهرى در صحاح مى پردازد.
شيخ صدوق در علل الشرايع به نقل از عمرو بن شمر آورده است: از حابر جعفى پرسيدم چرا به امام پنجم، باقر مى گفتند؟
گفت: «چون علم را مىشكافت و اسرار آن را آشكار مى كرد». در مناقب ابن شهر آشوب نوشته شده است: گفته اند براى هيچ يك از فرزندان حسن و حسين (علیه السلام) اين اندازه از علوم، از قبيل تفسير و كلام و فتوا و احكام و حلال و حرام فراهم نشد كه براى امام باقر (علیه السلام) . محمد بن مسلم نقل كرده است كه از آن حضرت سى هزار حديث پرسش كردم.
جابر جعفى گويد:«ابو جعفر هفتاد هزار حديث براى من روايت كرد». و محمد بن مسلم گويد: « هر مسئله كه در نظرم دشوار مى نمود از ابو جعفر(علیه السلام) مى پرسيدم تا جائيكه سى هزار حديث ازاو سؤال كردم.» (مراة الجنان)
طبق نقل مورّخين از بين اصحاب آن حضرت كه از محضر علميش استفاده مى كردند در حدود 500 نفر به مقامهاى عظيم علمى نائل شدند و همين ها بودند كه مكتب علمى اسلام را با تأ ليفات و تصنيفات خود در فقه ، حديث ، تفسير و ديگر شئون علمى ، رونق و شكوه دادند. زراره ، ابوبصير اسدى ، حمران بن اعين ، محمّد بن مسلم ، محمّد بن مروان ، اسماعيل بن فضل هاشمى ، ابوبصير و بسيارى ديگر، از جمله شخصيتهاى بارزى هستند كه از محضر امام عليه السلام استفاده كرده و در شئون علمى شهرتى جهانى و جاويد كسب كرده اند.
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
نقش انگشترى امام باقر (علیه السلام)
شيخ صدوق در كتابهاى عيون اخبار الرضا و امالى از قول امام رضا (علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «نقش انگشترى امام حسين (علیه السلام) «ان الله بالغ امره»بود و على بن حسين (علیه السلام) انگشترى پدر خود را به دست مى كرد. محمد بن على نيز همان انگشترى امام حسين (علیه السلام) را خاتم قرار مى داد. اما در فصول المهمه آمده است كه نقش انگشترى آن حضرت«رب لا تذرنى فردا بود»نويسنده اين كتاب[فصول المهمه]همچنين اضافه كرده است: ثعلبى در تفسير خود نوشته است بر روى انگشترى امام باقر (علیه السلام) اين كلمات نقش بسته بود:
ظنى بالله حسن
و بالنبى الموتمن
و بالوصى ذى المنن
و بالحسين و الحسن»
شيخ صدوق نيز مانند اين روايت را در كتاب عيون اخبار الرضا از پدرش از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است. شيخ طوسى در تهذيب از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: نقش انگشترى پدرم اين عبارت بود: «العزة لله جميعا». در كتاب حلية الاوليا نيز از امام صادق (علیه السلام) روايتشده كه فرمود: نقش انگشترى پدرم«القوة لله جميعا»بود. در كتاب كافى از يونس بن ظبيان و حفض بن غياث نقل شده است كه بر روى انگشترى ابو جعفر محمد بن على (علیه السلام) كه بهترين كس از سلاله آل محمد (ص) بود، عبارت«العزة لله»نقش بسته بود. در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب العباس از امام صادق (علیه السلام) روايت شده كه فرمود: «نقش انگشترى ابو جعفر (باقر (علیه السلام) ) «العزة لله»بود»البته بعيد نيست كه آن حضرت چندين انگشترى داشته كه بر روى هر يك عبارتى متفاوت از ديگرى حك شده بوده است.
شاعر آن حضرت، كثير عزه و كميت و برادرش ورد، و سيد حميرى بوده اند. دربان آن حضرت نيز جابر جعفى نام داشته است.
![]()
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
![]()
خلفاى معاصر با امام باقر (علیه السلام)
در زمان امام باقر (علیه السلام) وليد بن عبد الملك و سليمان بن عبد الملك و عمر بن عبد العزيز و يزيد بن عبد الملك و هشام بن عبد الملك خلافت داشته اند. برخى هم نام هاى وليد بن يزيد بن عبد الملك و يزيد بن وليد بن عبد الملك و ابراهيم بن وليد بن عبد الملك را بر تعداد فوق افزوده اند.
هشام خليفه وقتى به امام(علیه السلام)اشارت مي كند و مى پرسد كه اين شخص كيست؟ به او مي گويند او كسى است كه مردم كوفه شيفته و مفتون اويند. اين شخص امام عراق است.
در روايت حبابة الوالبيه آمده است كه گفت:«در مكه مردى را ديدم كه بين«باب»و«حجر» بر بلندى ايستاده بود..مردم پيرامون وى انبوه شده بودند و در مشكلات خود ازو نظر مي خواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر او مي گشودند و او را رها نكردند تا در هزار مساله را به آنان فتوى داد. آنگاه برخاست و مي خواست رهسپار شود كه يكى با آوائى آهسته بانگ برآورد كه هان ، اين نور درخشان... و جمعى نيز كه ميگفتند اين كيست؟جواب شنيدند كه او محمد بن على باقر، امام محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام است. از ابرش روايت است كه وقتى هشام به امام باقر(علیه السلام)اشاره كرد و گفتاين كيست كه مردم عراق پيرامون او گرد آمدهاند و ازو پرسش مي كنند؟گفت:
اين پيمبر كوفه و فرزند رسول الله و باقر العلوم است و مفسر قرآن.پس مساله اى را كه نمي دانست از او پرسيد.
در موسم حج ، از عراق و خراسان و ديگر شهرها هزاران مسلمان از او فتوى مي خواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى پرسيدند و اين امردليل آن بود كه او در دل توده هاى مردم جاى داشت.اين واقعه اندازه نفوذ وسيع او را در قلوب توده هاى مردم نشان مي داد. از پاره اى از نصوص چنين استنباط مي شود كه رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسيمات گروهى و قبيله اى بود.نه اينكه رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى رانداشت.بلكه اگر گروه هاى جديدى به اسلام مي گرويدند،آنان نيز به رهبرى او معترف بودند و روحا با وى پيوند داشتند.با وجود اين كه كشت و كشتارنژادى و قبيلهاى در مدت خلافت امويان بين قبيله«مضر»و«حمير»شعله ور بود،با اين همه مى بينم،اهل هر دو قبيله،ياران امام(علیه السلام)بودند.چندانكه شاعران رسمى شيعه از هر دو سوى مانند فرزدق تميمى مغيرى و كميت اسدى حميرى در دوستى امام(علیه السلام)و اهل بيت اتفاق داشتند. اين اندازه عاطفه تودهاى و نفوذ وسيع،امام باقر(علیه السلام)را وارث كوششها و فداكاريهائى كرده بود كه در اعمال پيشوايان مرحله نخستين تجسم يافته بود.![]()
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها بدی
حــتمآ بــهش بــدهــــــکار مــیشی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)