نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: جنایت 3 پسر 19ساله تهرانی درپارک به خاطر 2 دختر

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    جنایت 3 پسر 19ساله تهرانی درپارک به خاطر 2 دختر

    سه پسر جوان که در جنایتی مستانه مرتکب قتل شده بودند با ردیابی های ویژه پلیسی شناسائی و دستگیر شدند.

    i7298 793468orig

    i7297 793467orig


    i7296 793464orig


    به گزارش مهر، شامگاه 12 اردیبهشت ماموران کلانتری 132 نبرد در جریان یک فقره درگیری منجر به قتل در خیابان مسلم قرار گرفتند .

    با حضور ماموران در محل و تایید خبر قتل ، موضوع به قاضی کشیک ویژه قتل و پلیس آگاهی تهران بزرگ اعلام شد که به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران ، پرونده برای رسیدگی تخصصی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت .
    تحقیقات اولیه کارآگاهان از شاهدان صحنه جنایت حکایت از آن داشت که پس از سوار شدن دو دختر جوان به داخل یک دستگاه خودرو پراید ، دو سرنشین یک دستگاه خودرو پژو 405 با آنها درگیر شده که سرنشینان خودرو پژو به نام های احمد و رامین 19 ساله مورد اصابت ضربات چاقو قرار گرفتند. در این میان احمد به علت اصابت ضربات وارد شده به ناحیه سینه ، در همان محل درگیری فوت کرده و سرنشینان خودرو پراید نیز به سرعت از محل متواری شدند .
    در ادامه رسیدگی به این پرونده ، کارآگاهان با انجام تحقیقات از "رامین" موفق به شناسایی سه سرنشین خودرو پراید به نام های "میلاد" ، "حسن" و "محمد" - هر سه نفر 19 ساله - شدند که بلافاصله با شناسایی محل سکونت یکی از سرنشینان پراید به نام محمد ، 13 اردیبهشت در خیابان نبرد دستگیر و در تحقیقات به مشارکت در درگیری و به همراه داشتن سلاح سرد در زمان درگیری اعتراف کرد .
    در ادامه رسیدگی به این پرونده ، کارآگاهان با شناسایی هویت دو متهم دیگر پرونده ، محل های تردد این افراد را نیز در خیابان نبرد و کریم خان تحت مراقبت های پلیسی خود قرار داده و سرانجام هر دو نفر آنها را 16 اردیبهشت دستگیر و به اداره دهم انتقال دادند .
    میلاد در اظهارات خود به کارآگاهان گفت : از حدود 7 ماه قبل به دختری به نام مرجان علاقمند بودم. من به همراه دوستانم از عروسی می آمدیم که مرجان با من تماس گرفت و پس از آن ، به همراه حسن و محمد به دنبال مرجان در پارک مسلم رفتیم . در آنجا احمد - مقتول - و دوستش هم حضور داشتند که با آنها درگیر شدیم. آنهااز پشت سر مرا از ماشین پائین کشیدند. وقتی حسن و محمد از ماشین پیاده شدند ، در حالیکه محمود و دوستش چاقو خورده بودند از روی من بلند شدند و در آن لحظه چون سرم پایین بود و لباس روی سرم کشیده شده بود متوجه نشدم که چه کسی آنها را با چاقو زده اما یک چاقوی ضامن دار در دست حسن و چاقوی دسته چوبی نیز در دست محمد بود .
    سرهنگ کارآگاه آریا حاجی زاده ، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ ، بااعلام این خبر گفت : در تحقیقات انجام شده از هر سه متهم پرونده و بنا به اعترافات صریح متهمان مشخص شد که هر سه متهم پرونده به علت مصرف مشروبات الکلی در هوشیاری کامل قرار نداشته اند .
    وی ، در پایان این خبر گفت : هر سه متهم پرونده با قرار بازداشت موقت و جهت انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفته اند .

    گفتگو با یکی از متهمان
    حسن 19 ساله که به خاطر شیطنت از پیش‌دانشگاهی اخراج شده با خونسردی کامل در مورد جزئیات قتل حرف می‌زند اما هنوز مغرور است.
    قتل؟
    قصد کشتن نداشتم. اتفاقی بود و هنوز هم باورم نمیشه که کسی را کشته باشم.
    محمود را می‌شناختی؟
    نه، شب حادثه برای دفاع از خودم و دوستانم با وی درگیر شدم.
    شب حادثه چه رخ داد؟
    دو دختر که 2 هفته بود از طریق میلاد با آنها دوست شده بودیم شب حادثه به ما زنگ زدند و قرار شد با میلاد و محمد به سراغشان برویم. وقتی رسیدیم سر قرار ما که مشروب خورده بودیم در وضع خوبی قرار نداشتیم که مریم و مرجان به سمت ماشین آمدند که بعد از سوار شدن 2 پسر که انگار قبلاً با دخترها دوست بودند و آنها نیز در حالت خوبی قرار نداشتند، میلاد را از صندلی عقب بیرون کشیدند و مانع حرکت ما شدند و من و محمد از خودرو چاقویی برداشتیم و به کمک میلاد رفتیم وقتی میلاد را از چنگ آنها آزاد کردیم به سمت خودرو برگشتیم که ناگهان «محمود» از پشت لباسم را گرفت و من در حالی که برگشتم با چاقو ضربه‌ای به صورتش زدم و «محمود» عقب‌عقب رفت و سوار شدیم و فرار کردیم.


    دستت چه شده؟
    زمانی که با چاقو به صورت محمود زدم وی چاقو را از دستم کشید که چاقو به دستم خورد و زخمی شدم.
    بعد از فرار کجا رفتید؟
    با دختر‌‌ها تا دیروقت توی خیابان‌‌‌ها بودیم و بعد آنها را به خانه‌شان رساندیم و محمد نیز به خانه رفت. من و میلاد به ورامین رفتیم و خانه مادربزرگش بودیم.


    دختر‌‌ها را کجا سوار کردید؟
    جلوی یک مدرسه در خیابان مسلم و بعد از حادثه متوجه شدیم دختر‌‌ها خانه محمود بودند.
    چرا مشروب خوردی؟
    عروسی بودیم و من به همراه میلاد و محمد در مراسم عروسی مشروب خوردیم و ساعت 11 شب بود که مرجان با میلاد تماس گرفت.
    دوستانت در عروسی فامیل تو چه کار می‌کردند؟
    ما مانند برادر هستیم و همه جا با هم می‌رویم و همه ما را تو فامیل به عنوان برادر می‌شناسند.
    برای زخم دستت چه کردی؟
    بعد از حادثه دستم را بستم و تا شب فردایش صبر کردم، اما خونریزی زیادی داشتم تا این که به بیمارستان رفتیم و آسیب‌دیدگی دستم زیاد بود و دکتر دستور عمل داد و روز پنجشنبه دو روز بعد از جنایت به بیمارستان رفتم و دستم جراحی شد و بعد از ترخیص به ورامین رفتیم.
    خانواده‌ات خبر داشتند؟
    نه، در این دو روز فقط تلفنی با هم در ارتباط بودیم و از جراحی و بیمارستان خبر نداشتند.


    چرا همان شب جنایت دکتر نرفتی؟
    دیروقت بود و می‌ترسیدم دستگیر شوم.
    چطور دستگیر شدی؟
    جمعه 15 اردیبهشت‌ماه برای تعویض پانسمانم به همراه میلاد به بیمارستان رفتیم که در همان‌جا دستگیر شدیم.
    فکر می‌کردی دستگیر شوی؟
    نه، چون نمی‌دانستم «محمود» به قتل رسیده و فکر می‌کردم درگیری ما تمام شده و اتفاقی رخ نداده است.
    به کس دیگری هم آسیب رساندید؟
    نمی‌دانم، ولی «رامین» دوست محمود نیز مجروح شد، اما نمی‌‌دانم چه کسی وی را زخمی کرده چون در حالت عادی نبودیم. هیچ چیز یادم نمی‌آید و «محمد» هم در اظهاراتش گفته که به کسی آسیب نرسانده است.
    می‌دانی چه آینده‌ای داری؟
    نه، چون درگیری بوده و هر دو طرف در حالت عادی نبودیم، ولی به جرم قتل دستگیر شدم.


    از اعدام می‌ترسی؟
    «حسن» زمانی که در مورد اعدام صحبت شد ابتدا سکوت کرد و از چشمانش ترس از مرگ نمایان بود، اما با لبخند گفت: نه، نمی‌ترسم!
    چرا می‌خندی؟
    گریه کنم، با گریه چیزی درست نمی‌شود، ولی پشیمان هستم.
    فکر می‌کردی یک روز قاتل شوی؟
    نه، حتی زمانی که دستگیر شدم و گفتند قاتل هستم می‌خندیدم و باور نمی‌کردم، اما وقتی متوجه شدم شوکه شدم و شاید باور نکنید، اما هنوز فکر نمی‌‌کنم که «محمود»‌ زنده نیست.
    خانواده‌ات را دیدی؟
    روزی که دادسرا رفتم خانواده‌ام را دیدم، اما سرم پائین بود و قدرت دیدنشان را نداشتم و فقط گریه می‌کردم.
    حرف آخر؟
    پشیمان هستم و دوست دارم که مرا ببخشند چون جوان هستم.


  2. 2 کاربر مقابل از shirin71 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/