شخصیت داشتن٬ ممنوع!!
شخصیت داشتن٬ ممنوع!!
اوشو در کتاب راز:
شخصیت ساخته ی انسان است و معرفت امری الهی است. انسان با معرفت ابدا شخصیت ندارد٬ او کاملا بدون شخصیت است. شخصیت چیزی بسیار ضعیف است. انسان آگاه٬ با معرفت خویش زندگی میکند و معرفت او٬ شخصیت اوست.او نیازی به آن ندارد تا به چیزی دیگر متکی باشد. او با نور درونی خویش زندگی میکند. او لحظه به لحظه واکنش نشان میدهد و رفتارش توسط عادات مرده ی گذشته که شخصیت نام دارد شکل نمیگیرد.او بسته به نیاز و موقعیت٬ به طور خود انگیخته و لحظه ای رفتار میکند.او آگاه است و از قبل تصمیم نگرفته که چه کند و چه نکند.
شخصیت یعنی همین: تصمیمی از قبل که چه کنم و چه نکنم٬ ایجاد یک واکنش خودکار در خود و مکانیکی عمل کردن٬ شخصیت یعنی این.
اگر شخصی توهین کرد٬ انسان با شخصیت پاسخی آماده دارد٬ اما انسان با معرفت پاسخ های آماده و از پیش تعیین شده ندارد. او زحمتی نمی کشد٬ معرفت دارد و کیفیتی آیینه گونه در خود دارد. او موقعیت را بازتاب میکند و بر اساس هشیاری آن لحظه ی او خواهد بود. رفتار او از گذشته نمی آید٬ از حافظه اش نمی آید و از ذهنش سرچشمه نمی گیرد.
انسان با شخصیت زشت است. او گنگ و خرفت است. او در گذشته زندگی میکند. او در عادات خود زندگی می کند. او چیزی به نام عادات خوب خلق کرده است٬ ولی چرا به عادات نیاز داری؟
تو به عادات نیاز داری زیرا نمی توانی به هشیاری خودت متکی باشی٬ در غیر این صورت نیازی به عادت ها نداری.
جامعه٬ شخصیت را با معرفت جایگزین کرده است. می توانی کودکان را تماشا کنی. برای همین است که آنها این همه سرزنده هستند و از شادی سرشار.این همه شادی و نشاط کجا میرود؟
به آنان که باشخصیت هستند نگاه کن! همیشه می توانی نوعی گنگی را در چشمانشان ببینی. برقی در چشمانشان نخواهی یافت٬ هوشی آن نخواهی دید. کودکان هوشمند هستند. آنان هنوز با لایه های غبار پوشیده نشده اند٬ آنان هنوز وارد کارخانه ای به نام تعلیم و تربیت نشده اند٬ آنان هنوز با فرهنگ نشده اند٬ آنان هنوز وحشی اند و هموز هم آزادی٬ معصومیت و شادمانی حیوانات وحشی را دارند.
در این جاست که فریتس پرلز٬ بنیانگذار مکتب گشتالت درمانی به صراحت می گوید: پس شاید تناقض باشد که من بگویم داراترین٬ سازنده ترین و خلاق ترین آدم کسی است که منش(شخصیت) نداشته باشد.
برگرفته از کتاب یادداشت های ممنوعه
(برداشت های وارونه).
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)