صفحه 1 از 10 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 97

موضوع: # یک نفر تا به ابد دلتنگ است... #

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    # یک نفر تا به ابد دلتنگ است... #

    عشق آبی رنگ است...

    اشک ها جاری شد...

    در فرو دست انگار ، یک نفر دلتنگ است...

    همه ی شهر کنون خوابیدند ،

    چشم من بیدار است ،

    با تپش های دل پنجره گویی امشب ،

    لحظه ی دیدار است...

    در دل شهر غریب ،

    با تو این عمر گرانمایه رقم خواهم زد ،

    در شب تنهایی...

    با تو در کوچه ی مهتاب قدم خواهم زد...

    یاد آن روز بخیر...

    فاصله بین من و تو ، فقط نامت بود ،

    در میان همگان ،

    دل من در سفر عشق خریدارت بود ،

    تا افق همسفرت خواهم بود...

    با دلم باش که در این وادی

    دل مردم سنگ است...

    یاد این باش که در پشت سرت ،

    یک نفر تا به ابد دلتنگ است...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. 4 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  3. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    روزگاري رفت و من در هر زمان ـ

    آزمودم رنج « غربت » را بسي

    درد « غربت » ميگدازد روح را

    جز « غريب » اين را نميداند كسي

    هست غربت گونه گون در روزگار

    محنت غربت بسي مرگ آور است

    از هزاران غربت اندوه خيز

    غربت « بي همزباني » بدتر است



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. 2 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  5. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض




    زخم می خورم عمیق و جانانه
    و یک چیز عجیب دردناک در دلم می شکند
    بی صدا
    و فریاد بغض آلودم از گلو خارج نمی شود
    و هوای اطرافم را خفقان می دهد
    دوباره و سه باره
    و من را پشیمان می کند
    از این
    اصرار به ماندن های پوچ



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. 2 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  7. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض





    ندانستم که هستی و ستم بر خود روا کردم

    برای لحظه ای مستی ، دل از اصلش جدا کردم



    کمند عشق را اول تو دادی دست من اما

    ندانستم بهایش را ، به آسانی رها کردم



    قدم های نگاهم را ، نگاهت تا افق می برد

    به پاس قدر دانی پس ، جفا این سان چرا کردم؟



    سوارم کرده بودی در ، میان هاله های عشق

    پیاده خود شدم از آن ، چرا من این خطا کردم



    نگاهم باز امشب در میان آینه سر خورد

    به روی شانه دستت را ، دلم دید و صدا کردم:



    بده فرصت که من یک بار دیگر عاشقت گردم

    خودم می دانم این مدت به نفس خود جفا کردم



    پس از هجر تو بی چشمت به چاه و چاله افتادم

    تو تا دستم بگیری من ، چه شب ها که دعا کردم

    بده در چشم خود راهم ، که کوری را رها کردم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. 2 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  9. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض





    مثل یه کابوس بارون عشق پایان گرفت
    من
    به باور نرسیدم
    که چه تنها ماندم
    و تمام رویاهایم
    خشکیده شد
    و تمام روزها و شب هایم در یکرنگی خود می پوسد
    و من تنهام
    تنهاتر از دیروزهایی که با
    زجر یکی شدن می گذشت
    و چه شیرین بود همان تحمل های یکسان
    که حجم
    روزهایم را سبک میکرد
    و من احمقانه
    پس می زدم
    کسی را که از جنس
    خودم نبود
    اما از جنس عمیق دوست داشتن های ناب بود
    شاید
    فقط
    من فردا را شادتر در انتظارم



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. 2 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  11. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض





    اولین قلم
    حرف حرف درد را
    در دلم نوشته است
    دست سرنوشت
    خون درد را
    با گلم سرشته است
    پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
    درد
    رنگ و بوی غنچه ی دل است
    پس چگونه من
    رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
    دفتر مرا
    دست درد می زند ورق
    شعر تازه ی مرا
    درد گفته است
    درد هم شنفته است
    پس در این میانه من
    از چه حرف می زنم؟
    درد، حرف نیست
    درد، نام دیگر من است
    من چگونه خویش را صدا کنم؟



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  12. 2 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  13. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض




    ¸¸.•` جان گرفته `•.¸¸

    ミ از دفتر : مرگ رنگ ミ


    line104


    ازهجوم نغمه ای بشکافت گور مغز من امشب
    مرده ای را جان به رگ ها ریخت
    پا شد از جا در میان سایه و روشن
    بانگ زد برمن :‌ مرا پنداشتی مرده
    و به خاک روزهای رفته بسپرده ؟
    لیک پندار تو بیهوده است
    پیکر من مرگ را از خویش می راند
    سرگذشت من به زهر لحظه های تلخ آلوده است
    من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم
    شادی ات را با عذاب آلوده می سازم
    با خیالت می دهم پیوند تصویری
    که قرارت را کند در رنگ خود نابود
    درد را با لذت آمیزد
    در تپش هایت فرو ریزد
    نقش های رفته را باز آورد با خود غبار آلود
    مرده لب بر بسته بود
    چشم می لغزید بر یک طرح شوم
    می تراوید از تن من درد
    نغمه می آورد بر مغزم هجوم



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  14. 2 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  15. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    به سراغ من اگر مياييد
    پشت هيجستانم

    پشت هيچستان جاييست

    پشت هيچستان رگ هاي هوا پر قاصدهاييست
    كه خبر مي ارند از گل واشده ي دورترين بوته خاك
    روي شن ها هم نقش هاي سم اسبان سواران ظريفي است ك صبح

    به سر تپه معراج شقايق رفتند

    پشت هيچستان چتر خواهش باز است
    تا نسيم عطشي در بن برگي بدود
    زنگ باران به صدا مي ايد
    ادم اينجا تنهاست
    و در اين تنهايي سايه ي ناروني تا ابديت جاري ست

    به سراغ من اگر مي اييد

    نرم و اهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد
    چيني نازك تنهايي من.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  16. 2 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  17. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض




    و خدایی که در این نزدیکیست...




    سهراب گر چه عارف نام نگرفت اما شیوه اش کم از عرفان نداشت و نوای اشعارش


    گرچه غزل نبود کم از غزل نداشت


    و کنون در این روزگار که "نفس آدم ها سر به سر افسردست و هر نشاطی مردست"


    یادمان هست که در ظلمت سوزان غم خود کافیست بگوییم


    " چترها را باید بست زیر باران باید رفت "


    یادمان هست اگر رفت دلی از برمان بدانیم که " مرگ پایان کبوتر نیست "


    ویادمان باشد که از چشمان او :


    "عشق پیدا بود ... موج پیدا بود"


    "برف پیدا بود ... دوستی پیدا بود "


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  18. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض




    *-* در قیر شب *-*



    دیرگاهیست در این تنهایی
    رنگ خاموشی در طرح لب است
    بانگی از دور مرا می خواند
    لیک پاهایم در قیر شب است.


    رخنه ای نیست در این تاریکی
    در و دیوار به هم پیوسته.
    سایه ای لغزد اگر روی زمین
    نقش وهمی است ز بندی رسته.


    نفس آدم ها
    سر به سر افسردست.
    روزگاریست در این گوشه ی پژمرده هوا
    هر نشاطی مردست .


    دست جادویی شب
    در به روی من و غم می بندد.
    می کنم هر چه تلاش
    او به من می خندد.


    نقش هایی که کشیدم در روز
    شب ز راه آمد و با دود اندود.
    طرح هایی که فکندم در شب
    روز پیدا شد و با پنجه زدود .


    دیرگاهیست که چون من همه را
    رنگ خاموشی ذر طرح لب است .
    جنبشی نیست در این خاموشی
    دست ها پاها در قیر شب است .



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 10 12345 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/