دادهام از كفِ خود، طاقت و تاب زِ فِراقِ گلِ فرزندِ تُراب
زندگي نيست، مرا زندان است اين جهان، چون به عذابم، به عذاب
دادهام از كفِ خود، طاقت و تاب زِ فِراقِ گلِ فرزندِ تُراب
زندگي نيست، مرا زندان است اين جهان، چون به عذابم، به عذاب
اي آنكه شده روزِ تو از هجر، سياه وِ اي آنكه كِشي آه، به هر شام و پگاه
مهدي پسر فاطمه، از راه رسد لاحول ولا قوة اِّلا بالله
فانوس بیابان زدگان
آه ای چشم تو فانوس بيابان زدگان
ساحل امن تو آرامش طوفان زدگان
کيستی آينه گم شده در وهم غبار ؟
کيستی ای شبه شبرو مهتاب سوار ؟
ای که بر هر گذری عشق به دريوزه توست
لب ما تشنه آبی است که در کوزه توست
ما جگر سوخته آتش آهيم ٬ بيا
ديرگاهی است تو را چشم به راهيم ٬ بيا
هر شب از کوچه صدای قدمت می آيد
اشکم از ديده به پابوس غمت می آيد
صبح در آينه اما خبری نست که نيست
از تو بر گونه خشکم اثری نيست که نيست
جام عشق از می چشمان تو پر خواهد شد
تو گلو تازه کنی حرمله حر خواهد شد
گل نشکفته ام ای دور تر از دسترسم
تو زمن دوری و من با تو نفس در نفسم
بی تو منصور دلم را به چه داری بکشم
پای در دامن سبز چه بهاری بکشم
بگذار آينه ام غرق نگاهت باشد
نقطه عطف دلم ٬ خال سياهت باشد
لا اقل وعده بده بلکه دلم شاد شود
من خراب تو ام ای خانه ات آباد شود
یار سفر کرده
به من ز يار سفر كرده ام خبر نرسيد
شب فراق دراز آمد و سحر نرسيد
زهجر يار دلم خون و سينه ام سوزان
چه شد كه اين شب هجران دل به سر نرسيد
سرشك ديده من صبح و شام مي بارد
هنوز لحظه لحظه ديدار چشم تر نرسيده
ندايي از لب يعقوب روزگار رسيد
كه كور گشتم و از يوسفم خبر نرسيد
به كودكان يتيم و به مادران غمين
نه از پدر خبري ، نامه از پدر نرسيد
به تلخي غم هجر تو خو گرفتم و حيف
نويد وصل تو شيرين تر از شكر نرسيد
تمنای طلوع
به تمناى طلوع تو جهان، چشم به راه
به اميد قدمت،كان و مكان، چشم به راه
به تماشاى تو، اى نوردل هستى، هست
آسمان كاهكشان كاهكشان چشم به راه!
رُخ زيباى تو را ياسمن آيينه بدست
قد رعناى تو را سرو جوان چشم به راه
درشبستان شهود،اشك فشان دوخته اند
همه شب تا به سحر،خلوتيان چشم به راه
ديدمش فرشى ازابريشم خون مىگسترد
درسراپرده ى چشمان خودآن چشم به راه
نازنينا! نفسى اسب تجلّى زين كن!
كه زمين گوش به زنگ است وزمان چشم به راه!
آفتابا! دمى از ابر برون آ، كه بود
بى تو منظومه ى امكان، نگران; چشم به راه
شرح مشتاقى
غايب آشكار، يعنى تو
رحمت كردگار، يعنى تو
قرنها بی قرار، يعنى ما
در دل ما قرار، يعنى تو
منتظر مانده هر ديار ـ ترا
رونق هر ديار، يعنى تو
خير دنيا و آخرت، از توست
نعمت بى شمار، يعنى تو
فخر ما اينكه دوستدار توئيم
مايه ى افتخار يعنى تو
حدّ دين را ـ حريم قرآن را
درجهان،پاسدار ـ يعنى تو
دادگستر به مركب و شمشير
آن سوار، آن سوار يعنى تو
در ظهورت تجسمى زعلى ست
صاحب ذوالفقار ، يعنى تو
گفتم كه خدا مرا مرادی بفرست
توفان زده ام راه نجاتی بفرست
فرمود كه با زمزمه یا مهدی
نذر گل نرگس صلواتی بفرست
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
عمريست كه از حضور او جا مانديم
در غربت سرد خويش تنها مانديم
او منتظر ماست كه ما برگرديم
ماييم كه در غيبت كبري مانديم
یا ضامن آهو
به اميدي به سوي خانه لطف تو رو كردم
حريمت را به شوق وصل مهدي جست و جو كردم
به فرزند عزيزت از زبان من بگو مهدي
به هر جا و به هر محفل به يادت گفتگو كردم
رضاي مهديت باشد رضاي تو رضا جانم
پدر را با پسر بهر وصالش رو به رو كردم
اگر چه گل ندارد در كنار مهديت بويي
به ياد او كنار مرقدت صد غنچه بو كردم
اگر چه گل ندارد پيش رنگ روي او رنگي
ولي هر گل كه ديدم ياد رنگ روي او كردم
الا يا ضامن آهو به مهدي عزيزت گو
من اين آلوده دامن را ز رحمت شستشو كردم
یا هو مددی سرور من حضرت مولا
با عرض قبولی طاعات وعبادات بزرگوارن
اینهم تقدیم به حضرت دوست:
صحبتي شد كه خدا باب نجاتي بفرست
تلخي ذائقه را شاخه نباتي بفرست
مي رسد با علم سبز امامت بر دوش
از چه خاموش نشستي صلواتي بفرست
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)