صفحه 1 از 44 1234511 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 438

موضوع: دیوان حافظ(غزلیات)

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    afsanah82
    مهمان

    دیوان حافظ(غزلیات)

    الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

    الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
    که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
    به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
    ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
    مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
    جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
    به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
    که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
    شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
    کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
    همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
    نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
    حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
    متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

  2. 3 کاربر مقابل از afsanah82 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  3. #2
    afsanah82
    مهمان

    صلاح کار کجا و من خراب کجا

    صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
    دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
    چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
    ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
    چو کحل بینش ما خاک آستان شماست کجا رویم بفرما از این جناب کجا
    مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است کجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا
    بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
    قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست قرار چیست صبوری کدام و خواب
    کجا

  4. 2 کاربر مقابل از afsanah82 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  5. #3
    afsanah82
    مهمان

    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
    بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
    فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
    ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
    من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
    اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
    نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
    حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
    غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

  6. 2 کاربر مقابل از afsanah82 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  7. #4
    afsanah82
    مهمان

    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را-----------که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را
    شکرفروش که عمرش دراز باد چرا---------تفقدی نکند طوطی شکرخا را
    غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل ------که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
    به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر-----به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
    ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست----سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
    چو با حبیب نشینی و باده پیمایی -------به یاد دار محبان بادپیما را
    جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب----که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
    در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ --------سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

  8. 3 کاربر مقابل از afsanah82 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  9. #5
    afsanah82
    مهمان

    دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را

    دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را---------دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
    کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز-------باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
    ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون-------نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
    در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل--------هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
    ای صاحب کرامت شکرانه سلامت-----------------روزی تفقدی کن درویش بینوا را
    آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است--------با دوستان مروت با دشمنان مدارا
    در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند------------------گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
    آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند-----------اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
    هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی----------کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
    سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد-------دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
    آیینه سکندر جام می است بنگر---------------------تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
    خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند -----------------ساقی بده بشارت رندان پارسا را
    حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود--------------ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

  10. 3 کاربر مقابل از afsanah82 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  11. #6
    afsanah82
    مهمان

    به ملازمان سلطان که رساند این دعا را

    به ملازمان سلطان که رساند این دعا را-----------که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
    ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم-------------مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
    مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت--------------ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
    دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی ----------------تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
    همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی ------به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
    چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی -------دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
    به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز----------که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

  12. 2 کاربر مقابل از afsanah82 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  13. #7
    afsanah82
    مهمان

    رونق عهد شباب است دگر بستان را

    رونق عهد شباب است دگر بستان را----------میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را
    ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی-------------خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
    گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش----------خاکروب در میخانه کنم مژگان را
    ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان---------مضطرب حال مگردان من سرگردان را
    ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند--------در سر کار خرابات کنند ایمان را
    یار مردان خدا باش که در کشتی نوح-------------هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
    برو از خانه گردون به در و نان مطلب -------------کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
    هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است----------گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
    ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد-------------وقت آن است که بدرود کنی زندان را
    حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی -----دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

  14. 2 کاربر مقابل از afsanah82 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  15. #8
    afsanah82
    مهمان

    دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

    دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما----------چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
    ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون---------روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
    در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم----------کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
    عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است-------عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
    روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد-----------زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
    با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی -------------آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
    تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش-------------رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

  16. 2 کاربر مقابل از afsanah82 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  17. #9
    afsanah82
    مهمان

    ساقی به نور باده برافروز جام ما

    ساقی به نور باده برافروز جام ما----------مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
    ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم-----------ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
    هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق---------ثبت است بر جریده عالم دوام ما
    چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان ----------کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
    ای باد اگر به گلشن احباب بگذری---------------زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
    گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری---------------خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
    مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است------------زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
    ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست---------------نان حلال شیخ ز آب حرام ما
    حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان------------باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
    دریای اخضر فلک و کشتی هلال-------------هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

  18. #10
    afsanah82
    مهمان

    ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما

    ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما-------آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
    عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده--------------بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
    کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت-------------به که نفروشند مستوری به مستان شما
    بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر-----------------زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما
    با صبا همراه بفرست از رخت گلدستهای--------------بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
    عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم-----------------گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما
    دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید -----------------زینهار ای دوستان جان من و جان شما
    کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند ----------خاطر مجموع ما زلف پریشان شما
    دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری-----------کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما
    ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو --------------کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
    گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست------------بنده شاه شماییم و ثناخوان شما
    ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی --------------تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
    میکند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو-------------روزی ما باد لعل شکرافشان شما

صفحه 1 از 44 1234511 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/