دانشمندي را ديدم به کسي مبتلا شده و رازش برملا افتاده. جور فراوان بردي و تحمل بيکران کردي. باري به لطافتش گفتم: دانم که تو را در مودت اين منظور علتي و بناي محبت برزلّتي نيست. با وجود چنين معني، لايق قدر علما نباشد خود را متهم گردانيدن و جور بيادبان بردن. گفت: اي يار، دست عتاب از دامن روزگارم بدار؛ بارها درين مصلحت که تو بيني انديشه کردم و صبر بر جفاي او سهلتر آيد همي که صبر از ديدن او و حکما گويند: دل بر مجاهده نهادن آسانترست که چشم از مشاهده برگرفتن.
هر كه بى او به سر نشايد بُرد
گر جفايى كند ببايد بُرد
روزى از دست گفتمش زنهار
چند از آن روز گفتم استغفار
نكند دوست زينهار از دوست
دل نهادم بر آنچه خاطر اوست
گر بلطفم به نزد خود خواند
ور به قهرم براند او داند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)