معصومه، از کتک‌های شوهر تا طلاق و اسیدپاشی پدرشوهر
این زن قربانی اسیدپاشی دیگر نمی خندد...


«معصومه عطایی» هم یکی دیگر از قربانیان اسیدپاشی است. این زن دیگر نمی‌خندد، دیگر گریه نمی‌کند و حتی دیگر اخم هم نمی‌کند. در یک کلام، دیگر در صورتش اثری از صورت نیست.


«معصومه عطایی» هم یکی دیگر از قربانیان اسیدپاشی است. این زن دیگر نمی‌خندد، دیگر گریه نمی‌کند و حتی دیگر اخم هم نمی‌کند. در یک کلام، دیگر در صورتش اثری از صورت نیست.

بعد از ظهر 11 شهریورماه 89 بود که صدای فریادهای دلخراش زنی 28 ساله در یکی از خیابان‌های شهرضا پیچید. لحظاتی بعد خانواده «معصومه» که متوجه شدند کسی نیاز به کمک دارد، بلافاصله خود را به خیابان رساندند و دیدند کسی که کمک می‌خواهد جگرگوشه خودشان است.

آنها دخترشان را در حالی مقابل خانه دیدند که صورتش را با دستان خود پوشانده بود و فقط فریاد می‌زد «سوختم». خانواده «معصومه» بلافاصله او را به بیمارستان رساندند و اقدامات اولیه برای کمک به وی آغاز شد. او نمی‌توانست درست صحبت کند. فقط توانست بگوید که پدرشوهرش او را با اسید سوزانده و بعد از هوش رفت.

پزشکان در همان معاینات اولیه اعلام کردند صورت «معصومه» دچار سوختگی درجه دو شده و اسید تقریبا همه قسمت‌های صورتش را پوشانده است. بیشترین آسیب نیز به چشمان زن جوان وارد شده بود. در حالی که اقدامات درمانی روی صورت معصومه آغاز شده بود، پلیس برای دستگیری عامل این اسید پاشی دست به کار شد. با توجه به سر نخی که «معصومه» در اختیار خانواده‌اش قرار داده بود، پدرشوهر او به نام «حسین» تحت پیگرد قضایی قرار گرفت اما مشخص شد وی پس از این اقدام دچار حمله قلبی شده و در بیمارستان بستری است.

این مرد پس از بهبود نسبی وضعیت جسمانی‌اش تحت بازجویی قرار گرفت و از همان ابتدا اعتراف کرد که با انگیزه‌ انتقام‌گیری دست به این جنایت زده است. از آنجا که «معصومه» و «حسین» هیچ‌کدام نمی‌توانستند به راحتی صحبت کنند و توضیح دهند که دقیقا ماجرا از چه قرار بوده، ماموران تصمیم گرفتند از اطرافیان آنان تحقیق کنند.

پدر «معصومه» اولین نفری بود که مورد پرسش ماموران قرار گرفت و ماجرای زندگی دخترش را تعریف کرد. او با تشریح سرگذشت دخترش گفت: دخترم «معصومه» دو سال بعد از ازدواج صاحب پسری به نام «آرین» شد. او زندگی‌اش را دوست داشت اما شوهرش با او بدرفتاری می‌کرد و این بدرفتاری‌ها روز به روز بیشتر می‌شد؛ تا جایی که فهمیدم «معصومه» را کتک می‌زند. یک روز «معصومه» به خانه آمد و گفت شوهرش با زنی دیگر رابطه دارد و بیشتر وقتش را با او می‌گذراندو تصمیم داشت از همسرش جدا شود.

آذرماه سال 87 بود که دخترم از شوهرش جدا شد و دادگاه حضانت «آرین» را به او سپرد. پدر «آرین» فقط هفته‌ای یک بار حق داشت او را ببیند و دو هفته یک بار هم بنا به توافقی که کردند، می‌توانست او را پیش خود ببرد و یک شب نگهدارد. وی گفت: پس از طلاق، دختر و نوه‌ام به خانه من آمدند و در این مدت با اینکه خانه‌ام را عوض کرده بودم به خاطر اینکه دامادم بتواند فرزندش را ببیند آدرس را به او دادم. هر چند وقت یک بار پدرشوهر سابق دخترم می‌آمد و «آرین» را با خود بیرون می‌برد و بعد برمی‌گرداند.

او در این مدت بارها به دخترم اصرار کرد که دوباره به زندگی با شوهرش رضایت دهد اما «معصومه» قبول نمی‌کرد؛ تا اینکه متوجه شدیم داماد سابقم بعد از جدایی به شدت معتاد شده است. با این شرایط، دخترم دیگر ذره‌ای به بازگشت به زندگی مشترکشان فکر نمی‌کرد.

پدر معصومه ادامه داد: روز حادثه «حسین» آمد که «آرین» را با خود به پارک ببرد اما «آرین» نرفت و گفت می‌خواهد پیش مادرش باشد. به اصرار «حسین»، «معصومه» هم با آنها رفت تا «آرین» در پارک بازی کند. «حسین» گفته بود برای «آرین» هدیه‌ای خریده است که بعد از گردش به او می‌دهد. چند ساعت بعد دخترم برگشت و «آرین» را در خانه گذاشت.

گفت می‌رود هدیه «آرین» را از پدربزرگش بگیرد. چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که صدای فریاد‌های یک زن را شنیدم. اصلا باورم نمی‌شد این صدا متعلق به دخترم باشد.

«حسین» چند روز بعد از حادثه به جنایت خود اعتراف کرد و گفت: برای گرفتن انتقام از عروسم دست به این کار زدم و از شدت فشار کاری که انجام دادم بلافاصله سکته کردم.

در حالی که بازجویی‌ها از متهم ادامه داشت، «معصومه» نیز که لب‌هایش به شدت آسیب دیده بود، توانست بریده بریده بگوید: بعد از اینکه از پارک به خانه برگشتیم و من به درخواست پدرشوهرم «آرین» را به خانه بردم و برگشتم تا هدیه‌ای را که مدعی بود برای پسرم خریده است، بگیرم. وقتی دوباره برگشتم، «حسین» در صندوق عقب ماشین را باز کرد و به من گفت چشم‌هایت را ببند، می‌خواهم ذوق زده‌ات کنم.

«معصومه» که غدد اشکی چشمانش هم به شدت آسیب دیده بود و حتی نمی‌توانست گریه کند، گفت: چشمانم را بستم. ناگهان چیزی مثل آب جوش روی صورتم ریخت. مثل خود آتش بود. چشمانم می‌سوخت و قدرت انجام هیچ کاری نداشتم. فقط می‌توانستم فریاد بزنم. تمام آن صحنه‌ها در ذهنم حک شده است. فقط یک لحظه چشمانم باز شد و پارچی را دیدم که دست پدر شوهرم بود. دیگر نتوانستم کاری انجام بدهم.

پزشکان در جریان معاینات خود اعلام کردند پلک‌های هر دو چشم معصومه از بین رفته و قرنیه و عدسیه چشم او نیز به شدت آسیب دیده و احتمال اینکه بینایی خود را از دست بدهد بسیار زیاد است. لب‌ها، بینی و پیشانی او نیز دچار زخم‌های عمیق شده و به خاطر عمق جراحت‌ها قسمت‌هایی از صورتش درگیر عفونت شده است. همچنین سوختگی در دستان معصومه ایجاد شده و انگشتان وی آسیب دیده است. همچنان هم اقدامات درمانی برای بهبود وضعیت «معصومه» ادامه دارد.

عبدالصمد خرمشاهی وکیل مدافع «معصومه عطایی» در مورد آخرین وضعیت پرونده موکلش از تعیین وقت دادگاه کیفری استان اصفهان برای رسیدگی به این پرونده خبر می‌دهد و در عین حال می‌گوید که این وقت هنوز به وی ابلاغ نشده است. به هر حال به این پرونده هم رسیدگی می‌شود و حکمی از سوی دادگاه صادر خواهد شد که دیگر اجرا یا عدم اجرای آن فرقی به حال قربانی این جنایت ندارد.

باید دید محکمه وجدان عمومی برای کسانی که با اقدام جنایتکارانه خود باعث می‌شوند یک زن برای همیشه از دیدن چهره خود در آینه هراس داشته باشد و دیگر نتواند حضوری بی‌دغدغه را در عرصه اجتماعی تجربه کند، چه مجازاتی تعیین خواهد کرد.

منبع: ایسنا