دين چگونه بر پا مى‏ماند؟

كتاب: ترجمه الميزان، ج 6، ص 93

نويسنده: علامه طباطبايى

"قل يا اهل الكتاب لستم على شى‏ء حتى تقيموا التورية و الانجيل..."
در اين آيه شريفه نكته‏ايست كه بيان آن محتاج است به چند كلمه توضيح، و آن اينست كه آدمى در خلال كارهاى خود اين حقيقت را درك مى‏كند كه اگر بخواهد كارى را از كارهاى سنگين انجام دهد كه در آن حاجت به اعمال قوت و شدتى باشد، لازم است كه به جايگاهى مستوى كه وى بر آن مسلط باشد تكيه كرده يا بر آن مرتبط شود، مثلا كسى كه چيزى را بطرف خود مى‏كشد و يا چيزى را از خود دفع مى‏كند و يا چيز سنگينى را بدوش مى‏گيرد و يا آنرا سر پا مى‏كند قبلا پاى خود را در زمين و جائى كه لغزشگاه نباشد قرار مى‏دهد، چون مى‏داند اگر جز اين كند از عهده انجام آن كار بر نمى‏آيد، و اين مطلب در علوم مربوطه بخوبى مورد بررسى قرار گرفته است، و ما اگر اين مطلب را در امور معنوى مثل اعمال روحى و يا اعمال بدنى كه با نفسانيات بستگى دارد راه داده و اين حساب را در آنجا هم بكنيم چنين نتيجه مى‏گيريم كه بيشتر افعال و كارهاى بزرگ محتاج به پايه و اساسى از معنويات و بنيادى از نفسانيات است، آرى كارهاى بزرگ از هر كسى ساخته نيست، نفسى بردبار و همتى بلند و عزمى آهنين لازم دارد، كما اينكه رستگارى در آخرت و موفقيت در ايفاى وظائف عبوديت هم محتاج است به دلى پارسا و پرهيزگار.
وقتى اين مقدمه روشن شد نكته‏اى كه در جمله"لستم على شى‏ء"است بخوبى روشن مى‏شود، چه اين جمله كنايه‏ايست از اينكه اهل كتاب جا پاى محكمى كه بتوانند بر آن تكيه كرده و تورات و انجيل و ساير كتب آسمانى را بپا داشته و از انقراض آنها جلوگيرى بعمل آورند، ندارند، و اين اشاره است به اينكه دين خداوند و فرامين او بار بس سنگينى است كه آدمى بخودى خود از اقامه آن عاجز است، مگر اينكه بر اساسى ثابت تكيه داشته باشد، و گرنه كسى از روى هوا و هوس نفسانى نمى‏تواند دين خدا را اقامه كند، و اين اشاره را در بسيارى از آيات قرآنى مى‏يابيم، چنانكه آيه شريفه"انا سنلقى عليك قولا ثقيلا" (1) يكى از آنهائى است كه اين اشاره را در خصوص قرآن دارد، و آيه"لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون" (2) و آيه"انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها ..." (3) يكى پس از ديگرى از همان آياتند.
و نيز قرآن كريم در باره تورات خطاب به موسى نموده و مى‏فرمايد: "فخذها بقوة و امر قومك ياخذوا باحسنها" (4) و هم خطاب به بنى اسرائيل كرده و مى‏گويد: "خذوا ما آتيناكم بقوة" (5) و خطاب به يحيى كرده و مى‏فرمايد: "يا يحيى خذ الكتاب بقوة" (6) ، بنا بر اين مقدمه‏اى كه گفته شد معناى اين آيه چنين مى‏شود: شما فاقد پايگاهى هستيد كه براى اقامه دينى كه خدا بسويتان فرستاده ناگزير از اعتماد بر آن هستيد و تقوا و توبه پى در پى و اعتماد به ركن او نيز نداريد، آرى شما سر در راه اطاعت خداوند نداريد، بلكه سر پيچ و متجاوز از حدود خداييد.
و اين معنائى است كه از آيه زير نيز بخوبى استفاده مى‏شود زيرا در اين آيه خطاب را متوجه به نبى خود و هم به مؤمنين نموده و مى‏فرمايد: "شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى"در حقيقت اديان الهى را منحصر در شريعت‏هاى انبياى نامبرده كرده، سپس مى‏فرمايد: "ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه"بيان مى‏كند كه برگشت همه اين دستورات وحدت كلمه در اقامه دين است، آنگاه دنبالش مى‏فرمايد: "كبر على المشركين ما تدعوهم اليه"و اين براى اينست كه به نظرهاى كوتاهشان اتفاق و پايدارى در پيروى دين، امرى دشوار و بزرگ مى‏رسيده، سپس با جمله"الله يجتبى اليه من يشاء و يهدى اليه من ينيب" (7) خبر مى‏دهد از اينكه اقامه دين براى كسى جز به هدايت پى در پى الهى دست نمى‏دهد و كسى هم موفق به آن نمى‏گردد مگر اينكه متصف به انابه باشد و با رجوع پى در پى‏اش به درگاه خدا، رشته ارتباط با آن درگاه بر قرار داشته باشد، و يا جمله"و ما تفرقوا الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم" (8) كه جهت تفرقه و پراكندگيشان و علت اينكه نتوانستند دين خدا را اقامه كنند بيان مى‏كند كه آنها راه ظلم و تعدى را پيش گرفته و از راه وسط و شيوه عادله‏اى كه خدا برايشان مقرر فرموده، منحرف شدند.
نظير اين آيات در مواضع متعددى از قرآن كريم بچشم مى‏خورد، از آن جمله مى‏فرمايد:
"فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون.منيبين اليه و اتقوه و اقيموا الصلوة و لا تكونوا من المشركين.من الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا كل حزب بما لديهم فرحون" (9) زيرا در اين آيات هم اين معنا را بيان مى‏كند كه وسيله اقامه دين صحيح كه همان دين فطرت است بازگشت به سوى خدا و حفظ ارتباط به حضرت او و قطع رابطه نكردن با اوست.
و در آيات قبلى هم به همين معنا اشاره فرموده و بيان كرد كه جهت لعنت خدا و غضبش بر يهود اين بود كه آنان از حدود خداوند تجاوز نمودند لذا خدا در بينشان دشمنى انداخت، و در موضعى ديگر همين معنا را نسبت به نصارا بيان كرده و فرموده است: "فاغرينا بينهم العداوة و البغضاء الى يوم القيمة" (10) و لذا مى‏بينيم در هر جاى قرآن كه سخن از اين مقوله رفته است مسلمانان را هم از ثمرات شوم و عاقبت وخيم گناه و گسيختن رشته پيوند از خدا و بازگشت نكردن به سوى او تحذير فرموده است، آرى مصيبت عداوت و بغضا كه براى جمعيت‏هاى بشرى مصيبتى است دردناك، در اثر گناهان مذكور در اين آيات روى مى‏دهد.
در اين آيات به يهود و نصارا اعلام خطر شده است كه بزودى دچار اين مصيبت مى‏شوند، و نيز به آنان خبر مى‏دهد كه نخواهند توانست تورات و انجيل و ساير كتب آسمانى شان را اقامه و احيا كنند، اتفاقا تاريخ هم اين مطلب را تصديق كرده و نشان داده كه اين دو ملت همواره به جرم بريدن رشته ارتباط با خدا دچار تشتت مذاهب و دشمنى و بغضاى بين خودشان بوده‏اند، در آيه"فاقم وجهك للدين حنيفا" (11) و آيات ديگرى از اين سوره مسلمانان را هم از اينكه روش اهل كتاب را پيش گرفته و از خداى تعالى بريده و بازگشت به سويش را ترك كنند زنهار مى‏دهد.و ما در مجلدات سابق در ذيل آياتى كه متعرض اين مطلب‏اند بحثى گذرانديم، و به زودى در ذيل آيات ديگرى هم ان شاء الله تعالى قسمتى ديگر از اين بحث را دنبال خواهيم نمود.
و اما در باره آيه"و ليزيدن كثيرا منهم ما انزل اليك من ربك طغيانا و كفرا"سابقا بحث شد.
و آيه"فلا تاس على القوم الكافرين"نبى (ص) را به صورت نهى، از تاسف و اندوه بر كفار، تسليت مى‏دهد.
پى‏نوشت‏ها:
1) بدرستى ما به همين زودى گفتارى را بر تو نازل مى‏كنيم كه سنگين است بر تو (رسالت و ابلاغ آن) .سوره مزمل آيه .5
2) اگر اين قرآن را بر كوهى نازل كنيم خواهى ديد كه كوه از ترس خدا خاضع و متلاشى ميشود، و اين مثل‏ها را براى مردم مى‏زنيم باشد كه بفكر بيفتند.سوره حشر آيه .21
3) ما عرضه كرديم اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها، و آنها زير بار بدوش گرفتن آن نرفتند، و از آن ترسيدند ولى انسان آنرا بدوش گرفت، زيرا او ستم پيشه و بسيار نادان ميباشد.سوره احزاب آيه .72
4) پس با كمال جديت و با عزمى راسخ بگير آنرا و به قوم خود دستور بده تا بهترين آنرا (يا بطريق بهترى آنرا بگيرند) .سوره اعراف آيه .145
5) بگيريد آنچه شما را داده‏ايم با جديت تمام و عزم راسخ.سوره بقره آيه .63
6) هان اى يحيى بگير كتاب را با جديت تمام و عزم راسخ.سوره مريم آيه .12
7) تشريع كرد براى شما از اساس دين همان را كه به نوح توصيه فرمود و آنچه را كه بتو وحى فرستاديم و آنچه را كه ابراهيم و موسى و عيسى را به آن وصيت كرديم عبارت بود از اينكه: دين را اقامه كنيد و در آن متفرق نشويد، گرانست بر مشركين توحيدى كه آنها را به آن دعوت مى‏كنى، خداوند هر كه را بخواهد به سوى خود ميكشاند، و به سوى خود هدايت مى‏كند كسى را كه توبه كند.سوره شورى آيه .13
8) و متفرق نشدند مگر بعد از اينكه به حقيقت راه يافتند، با اينهمه از روى ستم و تعدى در بين خود اختلاف كردند.سوره شورى آيه .14
9) پس معتقد بدين باش (استقامت در دين داشته باش) در حالى كه ثبات قدم و ميل به آن داشته باشى، پيروى كن فطرت خداى را، همان فطرتى كه خداوند مردم را بر طبق آن فطرت آفريده، در آفرينش خداوند تبديل و تغيير نيست اين دين است كه مى‏تواند جامعه را اداره كند و ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند.سوره روم آيه .32
10) پس مسلط كرديم در بين آنها عداوت و بغضاء را تا روز قيامت.سوره مائده آيه .18
11) سوره روم آيه .30