نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: نبرد بيژن و هومان

  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    نبرد بيژن و هومان


    اي فرزند! چون سپيده دميد ، هومان جامه رزم پوشيد و به پيران گفت :« من به نبرد بيژن ميروم » سپس ترجماني با خود برداشت و به نبردگاه شتافت . از آن سو بيژن با زره و خود خسروي سوار بر شباهنگ ، پيش تاخت و به هومان گفت :« اميدوارم كه امروز تيغ من خاك را از خونت پر گل كند كه تو با پاي خود به دام آمده اي » و هومان فرياد زد :« امروز گيو را به عزايت مي نشانم . اكنون بگو كه نبردگاه را در كوه مي خواهي يا در دشتي كه نه از ايران در آنجا فرياد رسي باشد و نه از توران!» و بيژن پاسخ داد :« تا كي پرگوئي ميكني ، هرجا را خود مي خواهي برگزين!» پس اسبها را برانگيختند و دو خوني كينه ور به دشتي رسيدند كه پاي آدمي به آن نرسيده و كركس بر آسمانش گذر نداشت ، نه ياري در آن بود و نه ياوري . پس با هم پيمان كردند و هر كسي چيره شد ، ترجمان را بي گزند روانه كند تا او داستان پيكارشان را به آگاهي لشكر برساند . پس از پيمان بر باد پايان خود نشستند و با كمان هاي آماده به نبردگاه تاختند و تير باريدن بر يكديگر را آغاز كردند . چون دهانشان از تشنگي خشك شد و خستگي بر آنها چيره گشت ، زماني آسودند و كمي آب نوشيدند و سپس بار ديگر از شمشير بر سپر يكديگر آتش فرو ريختند و پس از آن عمود برداشتند و باز از جنگ سير نشدند و يه زور آزمائي پرداختند تا هر كه زورش بيشتر بود كمربند حريف را بگيرد و او را ازاسب به زير افكند . آندو زماني دراز با يكديگر گشتند ولي هيچ يك از اسب جدا نشد و كسي چيره نگشت . پس از اسب فرود آمدند و كشتي گرفتن را آغاز كردند . از سحرگاه تا غروب همچنان با دهاني خشك و عرق ريزان ، در بيم و اميد رزم جستند و دل از كينه تهي نكردند و باز كسي پيروز نشد . سپس با رخصت يكديگر به سوي آب شتافتند . بيژن كمي آب نوشيد و با تني بي تاب از درد بپا خواست و نيايش كرد و طلب نيروو ياري از يزدان نمود و هومان نيز خسته و سياه روي چون زاغ ، آبي نوشيد و به نبردگاه باز آمد . اي فرزند! چون هر دو به رزمگاه باگشتند ، نبرد از سرگرفته شد و تا بالا آمدن خورشيد ادامه يافت . گاهي زور يكي بر ديگري مي چربيد و گاهي تن يكي ، زمين را مي سود .

    هومان نيرومندتر از بيژن بود ولي بخت با او سر سازش نداشت . بيژن يكبار ديگرچنگ به سراپاي هومان زد ، با دست چپ از گردن و با دست راست از رانش گرفت وپشت هومان را به خم آورد ، او را بر زمين كوبيد و بي درنگ خنجرش را كشيد سر ازتنش جدا كرد و بر زمين افكند .هومان در خاك غلطيد ، زمين از خونش گلگون شد و بيژن برآن پيلتن نگريست و رو به سوي جهان آفرين كرد و گفت :

    « كه اي برتر از جايگاه و زمان

    توئي برتر از گردش آسمان

    توئي تو كه جز تو جهاندار نيست

    خرد را براين كار پيكارنيست»

    پروردگارا! ترا سپاس كه بمن نيروي نبرد با اين پيل را دادي . تا توانستم به خونخواهي سياوش و هفتاد برادر پدرم ، او را نابود نمايم . سپس سر هومان را برداشت و به زين اسب بست ، به ترجمان هومان اطمينان داد كه به او گزندي نخواهد رسيد و مي تواند به لشكرگاه باز گردد .

    گذرگاه بيژن براي رسيدن به لشكرگاه خود ، از برابر سپاه توران بود و اودانست اگر آنان نشاني از كشته شدن هومان ببينند ، گروهي بر او مي تازند . پس تدبيري انديشيد : زره از تن بدر آورد و خفتان هومان را پوشيد ، براسب نشست ودرفش سپاه توران را بدست گرفت . ديده بانان ترك ، از دور بيژن را با آن لباس و درفش سياه ديدند ، مژده دادندكه هومان درفش ايران را سرنگون كرده و اكنون پيروز از كارزار باز مي گردد . خروش شادي از لشكر توران برخاست ولي اين شادي با رسيدن ترجمان هومان به سپاه ، تبديل به عزا گرديد . به پيران خبر دادند بختش تيره و روز روشنش سياه شده است .

    بيژن شيردل چون به سلامت از ميان دوصف لشكر عبور كرد ، درفش سپاه را نگونسار نمود . اين بار ديده بانان ايران بانگ شادي سردادند و سپهدار پير را آگاه نمودند كه نواده اش پيروز از نبرد باز گشته . گيو كه تا آن زمان چون ديوانگان به اين سو و آن سو ميدويد و مي خروشيد ، از اين مژده جان گرفت و يزدان را سپاس گفت و بسوي فرزند شتافت . پدر و پسر يكديگر را در بر گرفتند و با هم نزد گودرز آمدند . بيژن با ديدن پهلوان پير ، از اسب فرود آمد و اسب و زره و سر هومان را نزد او برد . گودرز بيرون از اندازه شاد شد . پس از نيايش يزدان به گنجور فرمود تا تاج و لباس خسرواني زربفت و گوهرنشان و ده اسب زرين لگام و ده غلام زرين كمر بياورد . چون آورد آن را خلعت بيژن كرد .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/